گردشگری سیستان و بلوچستان، بستری برای اتحاد و امنیت
گروه راه و شهرسازی سپیده پیری
برگزاری نخستین همایش «ایمنی زیستی، سلامت محیطی، محصولات تراریخته» در دانشگاه سیستان و بلوچستان، فرصت مناسبی برای سفر به زاهدان آن هم برای نخستین بار بود. سفری دو روزه که بخش اعظم آن به حضور در همایش و تهیه گزارشهای مربوط به آن گذشت، اما 4 ساعت پایانی، توشه سفرمان را از خاطره و جذابیت این سرزمین اساطیری مملو کرد. نقطه آغاز سفر فرودگاه مهرآباد تهران بود که با دیدن محمدرضا واعظمهدوی، معاون سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور در فرودگاه سفرمان بیشتر رنگ و بوی ماموریت به خود گرفت. از آنجا که بدنمان به پروازهای به موقع عادت ندارد و ممکن است کوفتگی راه بر ما غلبه کند، با وجود حضور مسافران در هواپیما خلبان طیاره را با 40 دقیقه تاخیر پراند تا شاهد طلوع آفتاب بر فراز تهران باشیم. البته دیدن تکاپوی شهروندان و جریان زندگی در ابتدای صبح آن هم همزمان با طلوع آفتاب تنها جذابیت تاخیر این پرواز بود. از بیخیالی و بیحالی میهماندار که انگار در حال دهن دره به ما خوشامد میگفت، فهمیدم کار هر مرد نیست کله سحر بیدار شدن و این آغازی بود برای ادامه خواب صبحگاهی اغلب مسافران.
هواپیما آنقدر قدیمی و رنگ و رو رفته بود که هیجان و دلهره سفر هوایی را برایت دوچندان میکرد. داشتم تجهیزات داخلی را برانداز میکردم تا سن هواپیما را تخمین بزنم که ناگهان هوای دلواپسی به سرم زد و زبان به گلایه گشودم «پس چه شد این برجام، چرا تاثیرش را در سفرم نمیبینم» انتظار داشتم در روزهای پسابرجام با هواپیمای ایرفرانس سفر کنم اما حالا سوار طیاره مش ممدلی شده بودم که در گذشتهیی نه چندان با راهاندازی خط تولید ماشینهایی که نه بوق داشتند و نه صندلی، تحویل ماشینهایی با نقص فنی نسبی را در ایران بدعتگذاری کرد، فرآیندی که تاکنون به قوت خود باقی است. سفر بخیر گذشت و ما به سلامت رسیدیم. بعد از فرود در فرودگاه زاهدان مستقیم به دانشگاه و محل برگزاری همایش رفتیم. سالن امام رضا(ع) دانشگاه سیستان و بلوچستان معماری شبیه به سالن اجلاس سران داشت و بسیار مجهز و زیبا بود. در باب همایش علمی که در دانشگاه بزرگ این استان برگزار شد به همین بسنده کنم که صاحبنظران و اندیشمندان این حوزه گرد هم آمده بودند تا جامعه را نسبت به علمهراسی و فناوریزدایی هشدار دهند و از مزایای انکارناپذیر محصولات تراریخته به عنوان انقلابی در حوزه
کشاورزی و امنیت غذایی بگویند. پدیدهیی که بیش از دو دهه از روند به کارگیری آن در کشورهای توسعه یافته میگذرد و با وجود رفع موانع قانونی و تامین نیازمندیهای علمی آن، هنوز در کشور ما محل مناقشه است و مخالفان در وصفش طومارها مینویسند. اما آنچه محور اصلی این گزارش قرار گرفته همان 4 ساعت پایانی سفر است که امکان پرسهزنی در فضای شهر و گفتوگو با مردمان اصیل و ریشهدار این منطقه را فراهم کرد.
گشتی در بازار سنتی
همکار خبرنگار زاهدانی که پیشتر دوستیمان مجازی شکل گرفته بود از سر لطف و میهماننوازی همراهیمان کرد تا استفادهیی بهینه از زمان کوتاه گشت و گذار داشته باشیم. ابتدا به چهارراه رسولی رفتیم. خیابانی که بازار سنتی و یکی از قدیمیترین بازارهای شهر زاهدان در آن واقع شده بود. مردم محلی میگفتند در چند دهه گذشته این بازار محلی برای فروش کالاهای خارجی و لوکس به شمار میرود. آنگونه که مطلع شدیم شهرتش فرا استانی است و به عنوان یکی از جاذبههای توریستی استان سیستان و بلوچستان مورد توجه مسافران قرار دارد. بازاری در طول خیابان با فضایی چشمنواز و آمیخته با رنگهای جذاب الهام گرفته از لباسهای سنتی مردم منطقه. کسبه بازار میگفتند تا قبل از بسته شدن مرزها مردم تجارت میکردند و با آوردن پارچه و مرکبات روزگار میگذراندند اما مبارزه با تروریسم برای مسوولان وقت بهانهیی شد تا درهای اقتصاد منطقه را به روی خانوارهای این استان ببندند بدون آنکه در دیگری بگشایند و راه چارهیی برای جمعیت بیکار شده این منطقه بیندیشند، غافل از آنکه جامعه فقیر ناامن و تروریسمپرور میشود. کسبه بازار میگفتند بزرگترین ضربه اقتصادی به این استان در
دولت قبل وارد شد. انسداد مرزها با دیوارهای بتنی 6متری و خندقهای عمیق عرصه را بر مردم تنگ کرده است. راننده ماشینی که ما را به بازار رسولی برد دهان به گلایه گشود و گفت: «تا زمانی که بازارچههای مرزی برقرار بود حتی فقیرترین مردم استان هم ماهانه درآمد ثابتی داشتند که کفاف زندگیشان را میداد. خودش هم از همین گروه بیکار شدهیی بود که مسافرکشی میکرد.» میگفت: «بیچاره مردمی که ذخیره مالی نداشتند تا ماشینی بخرند و مسافرکشی کنند. مشاغل فصلی و موقتی با درآمد کم که نمیتواند جوابگوی زن و بچه مردم باشد.» برای خرید ادویه به عنوان سوغات خوش رنگ و لعاب این استان به حجرهیی در همان بازار رسولی رفتیم. چای، شکلات، هل هندی و انواع سس و شربتهای خارجی کالاهای لوکس این مغازه را تشکیل میدادند که عمدتا وارداتی بودند. صاحب مغازه ازکسادی بازار و اوضاع بد اقتصادی مینالید.
موضوع دیگری که در بازار رسولی به چشم میآمد مغازههایی بود که کفش و لباسهای مستعمل میفروختند و البته تعدادشان هم کم نبود. جمال پسر کف فروش در مغازه بیرونقش بیکار نشسته بود. از او درباره جنس و قیمت کفشها پرسیدم. همه برند بودند و در میانشان کفش نو هم دیده میشد که عموما مورد استقبال مسافران و گردشگران قرار میگرفت. جمال در جواب سوالم گفت: «کفشها عمدتا از پاکستان به صورت قاچاق وارد میشود ما هم با اندکی سود آن را میفروشیم به همین دلیل تفاوت قیمت زیادی با برند فروشیهای تهران وجود دارد.»
دکوراسیون و فضای داخلی مغازه به قدری ضعیف بود که حتی برندهای مطرح هم به چشم نمیآمد و جذبمان نمیکرد. مغازههای لباسفروشی هم وضعیتی مشابه داشتند. با این تفاوت که فروشندگان قدری فوت و فن کاسبی به شیوه جدید را میدانستند و به محض آنکه تشخیص میدادند، مسافر هستی دعوتت میکردند از مغازهشان دیدن کنی. وارد یکی از مغازههای لباسفروشی شدیم. تعداد زیادی از لباسها داخل گونی و در گوشهیی پنهان شده بود. آنطور که متوجه شدیم این گونیهای لباس گنج ارزشمندی بود که خواهان زیادی داشت بنا به مرام میهماننوازیش محتویات گونی بیرون ریخت تا ببینیم. لباسهای چروک و درهم گره خورده که هنوز نفهمیده بودم چه جذابیتی دارد که قایمش میکنند. چهره متعجب ما باعث شد مغازهدار زبان به توضیح باز کند و در وصف کالایش بگوید «خانم این لباسها متنوع و زیباست، قیمتی هم ندارد. بزرگترین فروشگاههای تهران و سایر کلانشهر منتظر تماس ما هستند تا بهشان اطلاع دهیم بار جدید رسیده، به سرعت خودشان را به زاهدان میرسانند و کیلویی اینها را از ما میخرند.»
برایم سوال پیش آمد که این لباسها هرگز جایی در لوکسفروشیهای کلانشهرها ندارد. به چه کارشان میآید. در جوابم گفت: «این لباسها را به خشکشویی میدهند، مارک بهشان میزنند و در بوتیکهای زیبایشان به چند برابر قیمت میفروشند.»
با شنیدن صحبتهای فروشنده با دقت بیشتری لباسها را برانداز کردم. درست میگفت اندکی آب و رنگ مغازه و دکوراسیون میتوانست ارزش لباس را چند برابر کند. کاش فرآیند خشکشویی و مارکزنی و این قبیل دور زدنها را به مردمان صاف و ساده این خطه هم میآموختند تا چنین سودهای گزافی به جیب خودشان برود. با فهمیدن این موضوع که همه لباسها قاچاق بودند و از کشورهای همسایه به زاهدان میرسید، فهمیدم آنگونه هم که میگفتند مرزها بسته نشده و رفت و آمد برقرار است اما گویا امنیت منطقه به واسطه کوله بر خردهفروش به خطر میافتد نه صاحبان کانتینرهای پر ماجرا!
«سوزندوزی» در پستوی خانه
پیش از سفر به زاهدان درباره «سوزندوزی» به عنوان یکی از هنرهای دستی مشهوراستان و صنعتی گمنام در جهان چیزهایی شنیده بودم که متاسفانه هنوز برای بسیار ی از مردم کشورمان هم ناشناخته است. حیفم آمد از سیستان و بلوچستان بروم و چنین تحفهیی با خود نبرده باشم. اکثر مغازههای روسریفروشی شالهای سوزندوزی با طرحها و ترکیب رنگهای متنوع و زیبایی داشتند. حداقل قیمت 120هزار تومان بود و به بیش از 200هزار تومان هم میرسید. تفاوت قیمت بستگی به میزان طراحی روی پارچه داشت. هنری که مرهون دستان هنرمند زنان و دخترانی است که در کنج خانه سوزن میزنند تا کمک خرج خانواده باشند.
صنعتی که هر سرمایهگذاری به آن ورود کند بدون تردید سود قابل توجهی دریافت میکند. صنعتی که مورد حمایت هیچ صنف و اتحادیه و شرکت تعاونی نیست. حالا که در یک سکوت هنری هنرمندان این استان از طریق سوزندوزی کسب و کاری با در آمد نسبی برای خود دست پا کردهاند بیرحمی امانشان نمیدهد. مغازهداری میگفت: اگر هر توریست تعدادی در حد 5- 4 عدد شال سوزندوزی به عنوان سوغات این استان با خود ببرد، قاچاق محسوب میشود. اینجا هم در دیگری به روی هنر و صنعت این استان بسته شد.
مسجد «مکی» نماد اتحاد و همگرایی قومی
پرسهزنی در خیابانهای شهر توجهمان را به مسجدی زیبا جلب کرد که تقریبا از هر نقطه شهر دیده میشد. دوست خبرنگاری که همراهیمان میکرد، گفت: «این همان مسجد مکی است» پیشتر دربارهاش شنیده بودم. معماری جذاب و متفاوت این مسجد و انگیزه گفتوگو با مولوی عبدالحمید که بدون تردید در مسجد راحتتر میتوانستیم پیدایش کنیم ما را به سرعت به مسجد کشاند. اجازه ورود به خانمها از در اصلی مسجد داده نشد. ما از در پشتی وارد مسجد شدیم تا تداخلی میان ورود زنان و مردان نباشد. مسجد مکی، مسجد جامع اهل سنت زاهدان مقر مرکزی تمام مراسمهای مذهبی اهل سنت ایران است. مسجدی زیبایی که نمای بیرونی آن معماری مشابه مسجد جامع ایاصوفیه استانبول ترکیه داشت و ساختار درونی آن از مسجد النبی الهام گرفته شده بود. در واقع میتوان گفت مسجد مکی زاهدان پیوند دهنده دو نماد دینی با معماری جذاب است. صدای اذان در مسجد طنینانداز شد و خیل عظیم نمازگزاران که برای وضو و اقامه نماز به سمت مسجد میرفتند، فرصت خوبی فراهم کرد تا سرمایههای مذهبی مردم این استان در قاب دوربین جا بگیرد. مسجدی که تنها متعلق به این استان نیست بلکه به عنوان مسجد جامع اهل سنت در کل کشور
کارکردی ملی دارد. اهالی مسجد میگفتند اینجا مکانی برای برگزاری مناسک دینی اهل سنت نه تنها در ایران بلکه در جهان است و در برخی مراسمهای ویژه بیش از 150هزار نفر میهمان مسجد هستند.
خادمان اجازه دادند به پشت بام مسجد برویم. وسیع و چشمنواز بود و میشد کل زاهدان را از آن زاویه تماشا کرد. منارههای مسجد به ارتفاع 94متر و گنبدی به ارتفاع 35متر این امکان را فراهم میکرد تا از هر نقطه زاهدان که باید مسجد زیبای مکی را ببینی. بنا داشتیم «شیخ عبدالحمید اسماعیلزهی» معروف به مولوی عبدالحمید رهبر اهل سنت ایران را ببینیم. روحانی که جایزه بهترین تلاشگر حقوق بشر سال ۱۳۹۳ را به خاطر تلاش «برای برقراری روابط آشتیجویانه بین اقوام و گرایشهای مختلف مذهبی در استان سیستان و بلوچستان» دریافت کرد؛ مولانا فردی محبوب و دارای مشروعیت در میان نه تنها اهل سنت بلکه شیعیان استان است. چهرهیی با اثرگذاری سیاسی و اجتماعی که کلامش توانسته جریانهای اجتماعی و سیاسی مهمی را در استان رقم بزند.
میگویند بارها آماج حملات و حتی توهین رسانهها قرار گرفته است اما تنها با صبوری و سکوتی که بهای امنیت و ارامش استان است، پاسخ منتقدان را داده است. علاقه و احترام مردم به وی در استان سیستان و بلوچستان به وضوح قابل مشاهده بود. دوست خبرنگار زاهدانی که اشراف خوبی به فضای اجتماعی و سیاسی استان داشت، گفت: «مولانا شخصیتی صلحجوست که همیشه در بحرانها و اتفاقات استان آتش خاموش کن بوده به ویژه در دولت نهم و دهم که عرصه بر مردم منطقه تنگ شده بود. او کنشگری با اخلاق است که توانسته در چند سال گذشته آرامش و امنیتی نسبی را به این سرزمین بازگرداند. تا جایی که برخی سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی خواهان فعالیت در این مناطق هستند.»
دیدار با پسر مولوی عبدالحمید
خادمان مسجد اطلاع دادند که مولانا برای شرکت در جلسهیی به خارج از زاهدان رفته و فردا که برای اقامه نماز جمعه به مسجد میآمد ما دیگر به تهران بازگشته بودیم. بنابراین «حافظطیب» پسر شیخ و مدیر داخلی مسجد جامع مکی در دفتر کارش پذیرای ما شد. در همان زمان کوتاهی که در اختیار داشتیم گپ و گفت صمیمانهیی شکل گرفت.
از حافظ طیب در رابطه با مراحل ساخت مسجد، تعداد کارگران و معماری آن پرسیدم که در پاسخ گفت: «این مسجد در ابتدای دهه50 ساخته شد. معماری بیرونی مسجد را دو مناره با ارتفاع 35 متر تشکیل میداد. مساحت کم مسجد برای برگزاری نماز جمعه مناسب نبود به همین دلیل نمازگزاران روزهای جمعه به مسجد عزیزیه واقع در خیابان امامخمینی میرفتند.
گسترش فضای شهرنشینی به سمت خیایانهای منتهی به مسجد مکی و تاسیس حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان تقاضای انتقال مکان برگزاری نماز جمعه به مسجد مکی را با مولانا عبدالعزیز که پیش از مولانا عبدالحمید رهبری اهل سنت ایران را برعهده داشت مطرح کردند. از آنجا که این مسجد جوابگوی خیل عظیم نمازگزاران نبود، هیات امنای مسجد تصمیم به گسترش و بازسازی مسجد گرفتند. بهگفته حافظ طیب طرح کلی مسجد بهوسیله یک معمار پاکستانی اجرا شد اما سایر امور داخلی آن بهویژه بخشهای نازککاری و تزییناتی ثمره تلاش و هنر هنرمندان داخل کشور است و البته ساخت مسجد فعلی 15سال طول کشیده است.»
حافظ طیب مسجد جامع مکی زاهدان را نماد وحدت در منطقه خواند. مسجدی که توانسته به واسطه ذکاوت و هوشمندی رهبران اهل سنت، در بحرانهای اجتماعی و مذهبی استان سبب همگرایی و وحدت شود. حافظ طیب معتقد بود که تامین امنیت این استان با نوار مرزی وسیعی که با کشورهای افغانستان، پاکستان، عمان و عمارات دارد تنها به دست نظامیان مقدور نیست بلکه مردم هیچگاه عقب نکشیده و با حمایت رهبران مذهبی نقش موثری در حفظ امنیت و استمرار آن داشتهاند. حافظ طیب از نقش سیاسی مولانا در برقراری امنیت در منطقه و مبارزه با تروریسم گفت تا جایی که نمایندگانی به استانهای مرزی افغانستان و پاکستان فرستاده و نسبت به اقدامات تروریستی هشدار داده است.
او همه ساله در یکی از روزهای ماه رمضان مراسم افطاری بزرگی ترتیب میدهد و از همه مقامات و مسوولان تاثیرگذار استانی دعوت میکند تا در رابطه با مهمترین مسائل استان همفکری کنند. پسر مولانا میگفت در مسجد به روی تمام مسلمانان باز است. بارها امام جمعه شیعیان استان در مسجد مکی نماز بهجا آورده و سخنرانی کرده است.
مدرسه علمیه با ساختاری بینالمللی
آنگونه که متوجه شدم، مسجد مکی تنها نماد مذهبی استان نیست بلکه به واسطه معماری جذابش به یک المان توریستی در استان سیستان و بلوچستان هم تبدیل شده است. تا جایی که مسافران نوروزی که به زاهدان میآیند یا مقصدشان چابهار است و میخواهند اقامتی هم در زاهدان داشته باشند سری به مسجد مکی میزنند. حافظ طیب میگفت: «برایمان فرقی نمیکند میهمانان از چه قوم و مذهبی باشند همین که به زاهدان آمدهاند میهمان ما هستند و پذیرایی و اسکانشان در مسجد را وظیفه خود میدانیم.
ما میخواهیم این مسجد به یکی از جاذبههای توریستی استان تبدیل شود و همانگونه که مشتاقانی برای بازدید از مسجد ایاصوفیه وجود دارد، مسجد مکی زاهدان هم با معماری زیبایش به توسعه گردشگری استان کمک کند. هیاتامنای مسجد آمادگی خود را اعلام کردند که همهروزه پذیرای بازدیدکنندگان داخلی و خارجی به صورت کاملا رایگان باشند با این هدف که چرخ توسعه گردشگری استان بچرخد. با شنیدن خبر تخصیص یارانه گردشگری به استان سیستان و بلوچستان امیدواریها نسبت به توسعه گردشگری در این استان بیشتر شد.
پیگیریهایمان به اینجا ختم شد که در ابتدای سال جاری سازمان میراث فرهنگی اعلام کرده بود: یارانه گردشگری برای استانهای با قدمت بالا و جاذبههای توریستی در نظر گرفته شده و سیستان و بلوچستان نخستین استانی است که قرار است از این یارانه برخوردار شود، به گونهیی که براساس آن، 80درصد هزینههای هر توریستی که به این استان سفر میکند از طریق یارانه تامین شود. نکته قابل توجه آنکه مردم این خطه توسعه استان را تنها در گرو اقدامات و تصمیمات دولتی نمیبینند و خود پای کار ایستادهاند.»
هیات امنا و مردمی که در ساخت مسجد مشارکت کردهاند تنها به کنشهای مذهبی و بهجا آوردن آیینهای دینی اکتفا نکرده بلکه اقدامات چشمگیری با هدف رفع مشکلات اجتماعی استان همچون تحصیل، ازدواج و حتی امور بهداشتی و درمانی داشتهاند. از قبل مسجد موسسه محسنین شکل گرفته که از زنان سرپرست خانوار و یتیمان دستگیری میکند.
همچنین صندوق قرضالحسنه عزیزیه هم به جوانان در شرف ازدواج و دانشجویان در حال تحصیل کمک هزینههایی پرداخت میکند که بدون هر نوع کنارگذاری قومی یا مذهبی به تمام جوانان شهر اختصاص دارد. درمانگاه خیریه مسجد نیز از دیگر اقدامات مردمی و مهمی است که خدمات بهداشتی و درمانی را با کمترین هزینه و با حضور پزشکانی حاذق به شهروندان ارائه میکند تا بخشی از کمبودهای درمانی مردم استان را پوشش دهد.
نکته قابل توجه آنکه این مسجد بدون دریافت هرگونه کمکهای مالی داخلی یا خارج از کشور و تنها با اتکا به سرمایههای مردمی ساخته شده است. حافظ طیب میگفت: هیچ هزینهیی بابت دستمزد به کارگران پرداخت نشده است چرا که خود اهالی منطقه به صورت خودجوش در ساختوساز مسجد مشارکت کردند.
در همان حیاط مسجد اما سمت مقابل ساختمانی عظیم و حجره مانند جلبتوجه میکرد. حافظ طیب گفت: این همان مدرسه فقهی یا حوزه علمیه اهل سنت است که بیش از هزار طلبه مرد و 500 طلبه زن به صورت شبانهروزی از تمام نقاط کشور در تمام سطوح تحصیلی به تعلیم علم دین میپردازند.
در سالهای گذشته این حوزه علمیه بینالمللی بود و دانشجویانی از سایر کشورها همچون افغانستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان و... در این حوزه علمیه درس میخواندند که متاسفانه در سالهای بعد با مشکل ویزا مواجه شدند و دری دیگر روی توسعه استان بسته شد.
در پایان دیدارمان حافظ طیب با دود پتی از ما پذیرایی کرد. محتویاتش چای و شیر بود. دود یعنی شیر و پتی هم یعنی چای. نوشیدنی سنتی مردم این منطقه است و میگویند از پاکستان وارد سبد خوراکی مردم این استان شده است. راستش را بخواهید طعم دود پتی را دوست نداشتم اما به احترام میزبان و آن همه میهماننوازی نوشیدم.
خیابانی با پنلهای خورشیدی
هنگامه بازگشت رسیده بود، برای رسیدن به فرودگاه زاهدان از خیابان دانشگاه عبور کردیم. همان خیابانی که دانشگاه بزرگ زاهدان در آن واقع شده بود. راننده میگفت این خیابان بزرگترین و پر رفت و آمدترین خیابان شهر زاهدان است. اما نکته قابل توجهی که خیابان دانشگاه را از سایر خیابانهای شهر زاهدان و حتی کل کشور متمایز کرده است شیوه تامین روشنایی آن بود.
روشنایی این خیابان بدون استفاده از نیروگاههای برق و تنها بهوسیله پنلهای خورشیدی و پرههای بادی تامین میشود. این پروژه به صورت پایلوت در خیابان دانشگاه به اجرا درآمد از آنجا که نتایج خوبی در پی داشت قرار است در سایر خیابانهای زاهدان هم اجرا شود. هر چه جستوجو کردم نمونه دیگری از این اقدام محیط زیستی در استانهای دیگر کشور نیافتم. بدون تردید موقعیت خاص اقلیمی استان سیستان و بلوچستان چنین مزیتی را فراهم کرده است. به فرودگاه رسیدیم، پرواز بهتر و با امکانات رفاهی بیشتری نسبت به روز قبل داشتیم. به هر روی سفر تمام شد.
مردمان اصیل، ریشهدار و با نجابت استان خاطرهیی از این سفر دوروزه برایمان ساختند تا بدون تردید سفر به استان سیستان و بلوچستان در اولویت برنامههای تفریحی و گردشگریمان باشد.