چرا وقتی کمتر کار میکنیم کار بیشتری میکنیم
مترجم: امیرحسین میرابوطالبی
الکس سوجانگ کیم پنگ با وجود نام طولانی و خستهکنندهاش همین دسامبر، کتابی جذاب و گیرا منتشر خواهد کرد به نام استراحت؛ چرا وقتی کمتر کار میکنی کار بیشتری میکنی. او در این کتاب بیان میکند که فراغت، مولفهیی اساسی در بهرهوری و خلاقیت است. پنگ که در «استرتجیک بیزینس اینسایتس» مشاور ارشد است و در دانشگاه استنفورد به عنوان استاد مهمان فعالیت میکند برای اثبات ادعایش به سراغ سرگذشت دانشمندان و هنرمندان مشهور همچنین گنجینه مطالعات روانشناسی رفته است و مزایای خواب، چُرت، بازی، تفریح آخر هفته و ورزش را کندوکاو کرده است. فِریس جبر، یکی از نویسندگان ساینتیفیک امریکن که در این مجموعه مقالات، مقاله «به من استراحت بده» را هم نگاشته است با پنگ صحبت کرده تا اهمیت توجه کافی به استراحت و آرامش را بیش از پیش مشخص کند.
فریس جبر: چه چیز الهامبخش نوشتن این کتاب بود؟
زمانی این کار را شروع کردم که متوجه تعارضی عجیب در زندگی برخی افراد حقیقتا خلاق شدم، افرادی مثل چارلز داروین، استفن کینگ و مایا آنجلو که به شدت هم دلمشغول کارشان بودند. ساعت کار این افراد در روز به حدی حیرتآور اندک است. این ایده که میتوان آنقدرها کار نکرد ولی باز هم کارهای فوقالعادهیی انجام داد به شدت مرا مجذوب خود کرده بود به خصوص که من در سیلیکون ولی و در روزگاری بزرگ شدهام که زیادکاری در آن امری عادی است. به نظرم آمد که راز این موضوع نه فقط در نحوه کار کردن آنها یا هوش ذاتیشان که در شیوه استراحتشان نیز نهفته است. آنچه من یافتم مجموعهیی از افراد شامل دانشمندان، هنرمندان و نویسندگان بود که همگی از الگوی کاری خاصی پیروی میکردند. این الگو شامل چند ساعت کار فشرده در روز سپس استراحتی حساب شده به اشکال مختلف بود. استراحت چیزی است که همگی به صورت طبیعی میدانیم چطور انجامش دهیم با این حال میتوانیم آن را به چشم یک مهارت نیز ببینیم.
چطور به تعریفی مشخص از استراحت رسیدید و به نظرتان مهمترین برداشتهای نادرست از استراحت چیست؟
آنچه من از استراحت در نظر دارم پرداختن به فعالیتی تقویتی و ترمیمی است. نکته اول اینکه چنین فعالیتی الزاما فعالیتی منفعل و بیتحرک نیست. آنچه معمولا از استراحت در ذهن داریم این است: لم دادن، نوشیدن مقداری نوشیدنی و پشت سر هم تماشاکردن چند قسمت از سریال«نارنجی همان سیاه است». اما از نظر افراد مورد مطالعه من، استراحت از آنچه ما از تمرینات ورزشی در ذهن داریم هم فعالتر و پرحرارتتر است. این افراد کسانی هستند که روزی 15 یا 20 مایل پیادهروی میکردند یا در تعطیلات به کوهنوردی میرفتند. معمولا استراحت برای این افراد کاری فعال و درگیرکننده ذهن بوده، اما از آنجا که آنها را از زندگی روزمره کاریشان کاملا جدا میکرده، برایشان حکم استراحت را داشته است.
چرا فرهنگ کاری مدرن ارزش کمی برای استراحت قائل میشود و مشغولیت بیوقفه را رواج میدهد؟
از نظر اکثر افراد بدیهی است که کار بیشتر مساوی است با محصول بیشتر. این موضوع برای ماشین صادق است، خب پس چرا برای ما صادق نباشد؟ واقعیتش این است که نه، چنین چیزی برای ما صادق نیست. ما نگرشهای عصر صنعتی را در مورد خودمان به کار گرفتهایم اما این نگرشها با وجود ما سازگار نیست. فرضی دیرینه هم وجود دارد که سخت کار نکردن از نظر اخلاقی مذموم است.
وقتی استراحت میکنیم مغز چه میکند؟
نکتهیی اساسی که باید در نظر داشته باشیم این است که وقتی ذهنمان را آزاد میگذاریم، یعنی وقتی لازم نیست ذهنمان روی چیزی تمرکز کند اتفاقا مغزمان حسابی فعال است. وقتی کارهایی مثل پیادهروی طولانیمدت انجام میدهی، قسمت ناخوداگاه ذهن همچنان روی مسائل کار میکند. آزاد گذاشتن ذهن به آن اجازه میدهد، ترکیبهای مختلفی از ایدهها را کاوش و راهحلهای متفاوت را امتحان کند. زمانی هم که به راهحلی مشخص رسید که به نظر نویدبخش برسد، شما را متوجه آن راهحل میکند. این لحظه همان لحظه خوشایندی است که ناگهان میگویید: «آهان! فهمیدم.» افرادی که من رویشان کار کردم، قادرند برنامههایی روزانه طراحی کنند که قدم به قدم بیشتر از چنین روندی بهره ببرند.
این روزها اصطلاح«فرسودگی شغلی» را میتوان از دهان خیلیها شنید. آیا چنین پدیدهیی اصلا وجود دارد؟ و اگر چنین است، اتفاقی که میافتد دقیقا چیست؟
میشود فرسودگی ذهن را چیزی شبیه به فرسودگی لاستیک ماشین و از بین رفتن آن پنداشت اما خب جریان این طور نیست. وقتی از فرسودگی شغلی صحبت میکنیم در حقیقت پیامدهای روانی کار فشرده و ارزان را در نظر داریم. این طور نیست که بعد از این اتفاق دیگر نتوانید با ذهنتان حساب کتاب کنید یا نتوانید به گرههای داستانی فکر کنید. اگر به شدت و با فشار روی چیزی کار کنید و این کارکردن پیامدهای روانی نامناسبی داشته باشد، ذهن شما یاد میگیرد که دیگر آن کار را نکند. اتفاقی که میافتد این است نه اینکه یکی از تواناییهای درونی از بین برود. حتی اگر این فرسودگیهای شغلی را تجربه کنید، بعد از مدتی میتوانید خود را بازیابید. زمانی که یاد بگیرید که چطور توازن میان استراحت و کار را برقرار کنید، خواهید توانست به سطحی بالاتر از بازدهی و خلاقیت دست یابید. این باعث میشود که بتوانید با همه جوانی به جای یک کار درخشان، مجموعهیی از کارهای ارزشمند از خود به جای بگذارید.
چرا در کتاب خود، که راجع به استراحت است، بخشی را به فعالیت فیزیکی اختصاص دادهاید؟
اگر استراحت را اساسا به دید ترمیم ذهن و بازیابی انرژی لازم برای انجام کارها و خلاقیت ببینید، فعالیت فیزیکی راهی بسیار عالی برای انجام آن است. همیشه این کلیشه وجود داشته که دانشمندان، نویسندگان و دیگر افراد خلاق اهل ورزش نیستند یا ورزشکاران سبک مغز شمرده شدهاند. این درحالی است که چنین فرضی حقیقتا نابجاست. برای خود من هم جالب بود که بسیاری از آنها که درست استراحت کردن را آموختهاند به شکلی جدی به ورزش مشغول بودند. همین الان هم در بعضی خرده فرهنگهای دانشگاهی، توانمندیهای ورزشی بسیار ارزشمند شمرده میشود. در فیزیک و ریاضیات مدرن تعداد زیادی از دانشمندان معتبر وجود دارند که صخرهنوردانی پیگیر و مشتاق نیز هستند. برای مثال چند صخره در کلورادو نام لیزا رندال، فیزیکدان نظری را بر خود دارند. افراد بسیاری هستند که به این موضوع پی میبرند که تمرین بدنی، مثل پیادهروی طولانی، ذهن آنها را روشن میکند، آرامشان میکند و به ناخودآگاهشان این فرصت را میدهد که بتواند جوانب مختلف یک مساله را کنکاش کند. همه اینها به ما میآموزد که فعالیت فیزیکی یکی از اشکال حقیقتا مهم استراحت است.
این شکل استراحت، که به نام «نمایش عمیق» شناخته میشود، دقیقا چیست و چرا سودمند است؟
در حقیقت فعالیتی است که همان پاداشهای روحی کار را به فرد عرضه میکند اما ابزار و موقعیت آن به کلی متفاوت است. وینستون چرچیل پس از جنگ جهانی اول به سراغ نقاشی رفت. او در کتاب نقاشی به مثابه وقت گذرانی نقاشی را به شدت شبیه منازعات سیاسی میداند: نقاشی هم نیازمند همان قاطعیت و جسارت است؛ فرد باید، به معنای واقعی، درباره دو چیز بینشی روشن داشته باشد: آنچه در مقابل است و آنچه میخواهد به دست آورد. در همان حال وسایلی که فرد استفاده میکند کاملا متفاوت است و نحوه استفاده از قلممو و رنگ به او این اجازه را میدهد که دغدغههایش را کنار بگذارد. افراد بارها و بارها سرگرمیهایی انتخاب میکنند که به کلی متفاوت از حوزههایی است که در آن مشغولاند ولی آن سرگرمی را شبیه به آن حوزه توصیف میکنند.
شگفتآورترین بینشهایی که پژوهشهای شما از آنها پرده برداشت چه بود؟
امروز که با شما صحبت میکنم، طرز فکرم درباره استراحت به کلی متفاوت از زمانی است که کار روی این پروژه را آغاز کردم. من استراحت را کاری بسیار منفعلانهتر میدیدم: زمانی انجامش میدهی که همه کارهای دیگر را تمام کرده باشی. اما الان قاطعانه باور دارم که چنین دیدگاهی اشتباه است. استراحت فعالیتی ته مانده و اختیاری نیست. درحقیقت کار و استراحت یار و همراه یکدیگرند. میتوان آنها را قسمتهای مختلف یک موج دانست. بدون وجود قسمت پایینی، قسمت بالایی هم نخواهد بود. هر چه بهتر استراحت کنید، بهتر کار خواهید کرد.
در طول نوشتن کتاب، روال عادی کار و استراحت شما تا چه حد تغییر کرد؟
من دریافتم برایم مهم است که کارم را انجام دهم تا استراحت را به دست بیاورم. این یعنی، نسبت به زمانی که داشتم، به شدت بیرحم بودم و با کسی شوخی نداشتم. معنای دیگرش این بود که به خیلی چیزها نه میگفتم. شاید احمقانه به نظر برسد که خیلی چیزها را رد کنی تا هیچ کاری نکنی اما حقیقت این است که این اتفاقا قاعدهیی بسیار ضروری است. علاوه بر این چرتزدنهایم هم بیشتر شد؛ چرت زدن فقط برای بچههای 4ساله نیست بلکه فعالیت ترمیمی فوقالعادهیی است که بسیار هم اثربخش است. الان که در بانک منتظر مینشینم یا چند دقیقه وقت آزاد دارم، آگاهانهتر با این زمان برخورد میکنم؛ به جای اینکه گوشیام را دربیاورم و سری به ایمیلهایم بزنم، ذهنم را آزاد میکنم. به نظرم این رویه خوبی است و فکر میکنم بیشتر از قبل توانستهام آن لحظاتی را رقم بزنم که جرقهیی در ذهن انسان پدید میآید و اینکه حالا دیگر همیشه با خودم دفترچه و خودکار دارم.