بازنده در بازی برند
هیچ توجه کردهاید که حتی یک برند معتبر و بزرگ که در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشد، در ایران وجود ندارد؛ برندی که بتواند در قلب و ذهن مردم دیگر کشورها نفوذ کند و برای خرید آن صفهای طویل تشکیل دهند؛ نه! ما چنین برندی نداریم. ایران یک خام فروش خوب در دنیا شناخته میشود که نفت، مس، سنگ، فولاد، آلومینیوم و... خود را تقدیم کشورهای توسعهیافته و اقتصادهای نوظهور میکند و آنها نیز با هوشمندی تمام، این مواد خام را وارد زنجیره تولید خود و تبدیل به کالاهایی با ارزش میکنند. سپس این کشورها با تمام توان و ابزارهایی که دارند آنقدر روی ذهن و ناخودآگاه مردم کشورهای مصرفکنندهیی چون ایران کار میکنند تا تولیداتشان را به فروش برسانند. آنها به ارتقاء فناوری و افزایش بهرهوری در خطوط تولید بها میدهند و با قیمتهایی پا به بازارهای جهانی میگذارند که سایر رقبا از صحنه محو میشوند. اقتصادهای نوظهوری مانند کره، نمایندگیهای تولیدات خود را در سراسر جهان گستردهاند و طی سالیان گذشته با تبلیغات حرفهیی به قلب مصرفکنندگان نفوذ کردهاند؛ بهطوریکه برای رونمایی و معرفی گوشی جدید سامسونگ عده زیادی در تهران با هیجان صف میکشند تا
مسحور محصول جدید این برند شوند. تجربه نشان داده است ما همواره مردمی مصرفکننده و «برند زده» بودهایم.
برنامهریزی مالیمان را بهگونهیی طراحی میکنیم تا جدیدترین موبایل را خریداری کنیم درحالی که 6 ماه هم از خرید موبایل قبلی نمیگذرد. این موضوع در خرید اغلب کالاها صادق است؛ از لوازمخانگی بگیرید تا پوشاک، مواد خوراکی و بهداشتی؛ اما کافی است پای شعار حمایت از تولید ملی به وسط بیاید تا احساسات ناسیونالیستیمان به اوج خودش برسد، ولی در عمل نهتنها حمایتی از تولید ایرانی نمیکنیم، بلکه با تمسخر و ساختن جوک، زمینه سرکوب آن را فراهم میآوریم. چند سال پیش وقتی یک سرمایهگذار نخستین خط تولید موبایل ایرانی را راهاندازی و محصولات خود را روانه بازار کرد همه ما بهاتفاق محصول این برند ایرانی را به باد تمسخر گرفتیم و با تبلیغات تلویزیونی آن انواع جوکها را ساختیم. صنعت لوازمخانگی ایرانی را هم به نوع دیگری داریم از بین میبریم.
ما وقتی برای خرید لوازمخانگی به بازار رفتیم، آنقدر بین برندهای کرهیی، ایتالیایی و آلمانی غوطهور شدیم که تولیدکنندههایی چون ارج و آزمایش تبدیل به نوستالژی شدند. شاید پیش از این بهانه پایین بودن کیفیت اجناس ایرانی توجیه خوبی برای سرکوب تولید ملی بود؛ اما اکنون این بهانه خوبی برای بیانصاف بودنمان نیست. بالاخره ما هم باید از یکجایی شروع کنیم و در عمل حامی تولیدکننده ایرانی باشیم.
حمایت واقعی این نیست که بازیگر سینما از کالای ایرانی صحبت کند؛ اما لباس تنش D&G، MCPERSON، GUESS و... باشد. بگذاریم تولیدکننده ایرانی هم دست روی زانوی خود بگذارد و کمر راست کند؛ چراکه در چند دهه گذشته دولتها نهتنها نتوانستهاند مانع فروپاشی بخش تولید شوند، بلکه با کاغذبازیها و دیوانسالاریهای گسترده، مانع پیشرفت این بخش بودهاند. هماکنون کشور ما در شاخص بهبود فضای کسبوکار در جایگاه 120ام جهان قرار دارد که به معنای مرگ تولیدکننده داخلی است.
با درک این شرایط بهتر است خود مردم حامی کالاهای ایرانی باشند. کافی است وقتی دستودلمان برای برندهای خارجی لرزید، به یاد تولیدکنندهیی که از همه لحاظ تحتفشار قرار دارد هم باشیم و اگر به این نتیجه رسیدیم که کالای مورد نیازمان مشابه داخلی هم دارد، از انصافمان کمک بگیریم.
امروزه اگر کشورهای دیگر صاحب برندهای معتبری هستند و این برندها سهم عمدهیی در تولید ناخالص داخلیشان دارند، به دلیل حمایت مردم همان کشورهاست. کار دشواری به نظر میرسد ولی ما هم میتوانیم به غیر از نفت، فرش، پسته، زعفران و انجیرخشک، صاحب برندهایی باشیم که مردم دیگر کشورها برای خریدشان صف بکشند؛ درست مثل صفی که ما در تهران برای گلکسی S8 تشکیل دادیم.