«آیکیوی بالا» خوشبختی نمیآورد
ادامه از صفحه اول: پس وقتی رانندگی میکند، فقط گاز میدهد چون میداند (مغزش محاسبه میکند) که با گاز دادن زودتر به مقصد میرسد اما توانایی درک اینکه «ترافیک یک سیستم جمعی است که تنها با مشارکت و رعایت همه، حل میشود» را ندارد. همچنین وقتی وارد عرصه سیاست میشود، وعدههای تهی میدهد چون میداند با وعده بیشتر رای بیشتری کسب میکند اما توانایی درک این را ندارد که دموکراسی یک «بازی تکراری» است که اگر بر فریب بنا شود، وارد چرخه تخریب خواهد شد. بنابراین نظام آموزشی ما با تمرکز بر بخش حافظهیی و بعد آموزشی ذهن، در حال تکثیر یک بیعدالتی تاریخی است.
عدالت میگوید انسان باید محور هر گونه سیاست یا سرمایهگذاری باشد نه چیز دیگر، در غیر این صورت سرمایهها حرام میشود و سیاستها ناکام میماند. بنابراین هر گونه ناکارآیی سرمایهها و سیاستها نیز نوعی بیعدالتی است. در آموزش، همه سامانهها، فناوریها، سختافزارها و نرمافزارها باید در خدمت «انسان» باشد نه «آموزش». قرار است آموزش، خودش ابزاری برای بهروزی انسانها باشد پس نباید در آموزش، «انسان» فراموش شود. آموزشهایی که فقط روی حافظ متمرکز میشود به جای اندیشه، در بطن خود نوعی بیعدالتی دارند چون بر بخش غیرانسانی مغز متمرکزند. بخش غیرانسانی مغز همان است که روبات هم دارد، حیوان هم دارد. بخش انسانی مغز همان توانایی اندیشیدن و تمییز دادن و انتخاب کردنهای «اجتماعی» است که روبات و حیوان ندارد. سازماندهی نظام آموزشی ما بر محور بهره هوشی IQ است و تمرکز برای آیکیو از نوع تمرکز بر سختافزار مغز یا تمرکز بر بخش حافظهیی مغز است. برای ارتقای جنبه انسانی ذهن یا همان «پرورش» باید بر هوش اجتماعی EQ افراد متمرکز شویم. آیکییو یابهره هوشی، یک توانایی است مانند همه تواناییهای دیگر ما که قرار است در خدمت بهروزی انسانی باشد.
انسانی که هوش اجتماعی پایینی دارد هر چه بهره هوشی بالایی هم داشته باشد بهروزیاش افزایش نمییابد.
بلکه آن بهره هوشی، با تقویت بعد محاسبهگری انسانها موجب رقابتهای شدیدتر و رفتارهای غیرانسانیتر میان آنها خواهد شد. نظام آموزشی ما بر آموزش و استفاده حداکثری از بهره هوشی متمرکز شده است، در حالی که تحقق عدالت، مشروط به توجه بر جنبه اجتماعی و مناسبات انسانی ذهن است. نظام آموزشی ما حافظه را تقویت میکند ولی هوش اجتماعی یعنی آموزش توانایی زیست انسانی را رها کرده است. نظام آموزشی ما هدفش دانشمندسازی است نه توانمندسازی. نظام آموزشی که دانشمندسازی میکند اما توانمندسازی نه، نظام بیرحم و ناعادلانهیی است.
در چنین نظامی هر چه دانش بیشتری در ذهن کودکان تزریق کنند آنان را از یک زندگی انسانی پرمحتوا دور میکنند. به این ترتیب دانشآموزان ما تبدیل به ماشین میشوند یا تبدیل به دانشمندان بیرحم و بیاخلاق. چنین نظام آموزشی در دورههای بین نسلی به عنوان یک ماشین مولد بیعدالتی عمل میکند.