عباس ملکی در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه تشریح کرد
عصر روز چهارشنبه 21آبان در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه نشستی با موضوع «تجربههای دکتر عباس ملکی از روابط ایران و امریکا» با تمرکز بر کتاب جدید دکترعباس ملکی باعنوان «سوءبرداشتهای ایران و امریکا: یک گفتوگو» که در امریکا منتشر شده است برگزار شد. در این نشست علاوه بر معرفی کتاب، روابط تهران و واشنگتن و همچنین ارتباط آن با بحث فعالیتهای هستهیی ایران مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دکتر عباس ملکی دانشیار سیاستگذاری انرژی در دانشکده مهندسی انرژی دانشگاه صنعتی شریف که دورههای فوق دکتری را در دانشگاههای هاروارد و MIT گذرانده است در رابطه با کتاب اخیرش گفت: این کتاب برای نخبگان ایرانی تهیه نشده بلکه برای نخبگان امریکایی است چرا که تصویر ایران در امریکا بسیار تاریک است و میتوان گفت ایران در این کشور بسیار بیدفاع است. حال اینکه چرا به این نقطه رسیدهایم خود جای بحث دارد. معاون پژوهشهای روابط بینالملل مرکز تحقیقات استراتژیک همچنین با اشاره به تصویری که از ایران در جامعه امریکا وجود دارد و این موضوع با روی کار آمدن جمهوریخواهان در کنگره، باعث میشود که دست ایران خالیتر شود را نادرست خواند.
وی همچنین در بررسی علل و ریشههای افول روابط ایران و امریکا به بررسی پیشینه روابط دو کشور از پیش از انقلاب پرداخت و اشاره کرد: نمیتوان گفت جریان انقلاب اسلامی ضدغربی و ضدامریکایی است. او با اشاره به شعار «نهشرقی، نهغربی، جمهوری اسلامی» در اوایل پیروزی انقلاب، این مساله را مطرح میکند که این موضوع نیز بیانگر استقلال ایران بود و نه در پیش گرفتن روابط خصمانه با غرب یا شرق. به گفته ملکی وقتی امریکا در ایران هیچ نمایندگییی ندارد و یکچهارم اقتصاد جهان دست این کشور است، امریکا برای تامین نیازهایش در رابطه با ایران یا از نمایندگیهای کشورهای دیگر کمک میگیرد که طبعا آن کشور گزارشهای صحیح را برای کشور متبوع خودش تهیه و تنظیم میکند یا افرادی را مخفیانه به ایران اعزام میکند که بعضا برخی از آنها بهعنوان جاسوس دستگیر میشوند. درحالی که هیچیک از این دو روش برای اطلاع یافتن از شرایط داخل ایران صحیح نیست و باید شرایطی فراهم شود که مقامات امریکایی مستقیم با ایران در ارتباط باشند.
او همچنین افزود: من براساس مطالعاتی که انجام دادهام به این جمعبندی رسیدهام که جامعه امریکا پنج بخش مهم دارد؛ بخش نخست جامعه دانشگاهی است که نقش مهمی دارد. باید توجه داشت که اوباما از مشورتهای هاروارد خیلی بهره میگیرد. دوم، بخش رسانههاست که خیلی قوی عمل میکند. سوم، کنگره است که نزدیک شدن به نمایندگان آن واقعا دشوار است. چهارمین بخش، نیز والاستریت و سهامداران امریکایی هستند که نباید نادیده گرفته شوند. پنجمین قسمت نیز حکومت است. به این ترتیب حکومت تمام جامعه امریکا نیست و اگر بپذیریم که آقای اوباما و کری و برخی دیگر از سیاستمداران حکومتی امریکا 100درصد به عمق مسایل ایران پی بردهاند، تازه یکپنجم امریکا نسبت به ایران آگاه شدهاند. ملکی همچنین با اساتید برجستهیی ازجمله نوام چامسکی و ریچارد فرای درباره ریشههای مشکل ایران و امریکا و راههای برونرفت از این وضعیت و همچنین روشن کردن نیمه تاریک این رابطه گفتوگو کرده و به بحث و تبادل نظر نشسته است.
در ابتدای این نشست دکتر کیهان برزگر رییس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه تصریح کرد: رابطه ایران و امریکا با مسایل روزمره ما ایرانیان مرتبط شده است. همچنین عنصر تاریخ و مسوولیت تاریخی در روابط ایران و امریکا حاکم است و ذهنیت ناشی از این مولفه بر روابط دو کشور حاکم است. مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات ادامه داد: بر روابط ایران و امریکا نوعی دیدگاه واقعگرایی حاکم است. باید توجه داشت از آنجا که ارزشها، هویتها و مسائلی نظیر اینها... مقولاتی دوجانبه هستند از اینرو اعتمادسازی میان دوطرف امری زمانبر خواهد بود. حتی اگر مساله هستهیی ایران حل شود باز روابط میان دو کشور امری جداگانه خواهد بود. باید توجه داشت که ضرورتی برای تعامل میان دو کشور وجود دارد. برای مدیریت کردن طرفین باید تعاملاتی میان هردو طرف متصور بود. در ادامه این نشست دکتر عباس ملکی استاد سیاستگذاری انرژی دانشگاه صنعتی شریف با اشاره به اهمیت موضوع سیاستگذاری در ایران گفت: باید مقوله سیاستگذاری را در ایران جدی گرفت. هنوز در کشور کار کردن جدی روی این موضوع جا نیفتاده است.
نیمه تاریک
وی با اشاره به اینکه مخاطبان کتاب «سوءبرداشتهای ایران و امریکا: یک گفتوگو» روشنفکران جامعه امریکایی هستند تصریح کرد: تصویری که از ایران در جامعه امریکا وجود دارد تصویری بسیار تاریک است. در واقع تنها کشور بیدفاع در امریکا، ایران است. وقتی کشوری در امریکا مورد نقد قرار میگیرد بلافاصله افرادی هستند که به طرق مختلف اقدام به دفاع از آن کشور میکنند ولی در مورد ایران چنین چیزی وجود ندارد. اگر کسی در امریکا درمورد ایران مطلبی بیان کند یا حملهای انجام دهد واقعا کسی نیست که دفاع کند و همانطور که گفتم ایران واقعا در امریکا بیدفاع است.
چرا ما به این نقطه رسیدیم. یکی از دلایل این موضوع به خود ما برمیگردد. در واقع اگر ما در بسیاری از کارها ناموفق بودهایم درعوض در رنجاندن دیگران موفق عمل کردهایم. ما گروه گروه آدمها را با خود بد میکنیم. البته نه اینکه تنها گروه یا قشر خاصی اینگونه باشند اکثر ما اینگونه عمل میکنیم. یعنی در دشمنتراشی استاد هستیم ولی در جذب دیگران نه، توانایی کمی داریم. از سوی دیگر سرمایهگذاری خاصی برای حفظ کرسیهای ایرانشناسی در دانشگاههای دنیا نمیکنیم و مورد حمایت قرار نمیدهیم. سالیان سال است که ارسال کتاب به دانشگاههای امریکا را متوقف کردهایم. ولی باید در نظر داشت که هر کاری که در دنیا صورت میگیرد بخش و بحث اقتصادی دارد و به قول معروف «هیچ گربهیی در راه رضای خدا موش نمیگیرد». در واقع یک تبادل جریانات مالی در این میان حضور دارد. مثلا اگر کرسییی به نام طلال بنعبدالله میشود حتما و بدون شک پولی از طرف خانواده هاشمی اردن به آن دانشگاه داده میشود. مثال دیگر دانشگاه هاروارد است که یکی از مراکز تحقیقاتیاش به نام بیژن مصوررحمانی نامگذاری شده است. مصوررحمانی در ایران در سازمان مدیریت و شرکت نفت بود و بعد به خارج
از کشور رفت و چند شرکت تاسیس کرد. حالا چرا نام او را گذاشتهاند به این دلیل که 15میلیون دلار به دانشگاه هاروارد کمک کرده است. اما تعداد کرسیهای ایرانشناسییی که از دست ما رفت و شد شرقشناسی، عربشناسی یا ترکشناسی و غیره اصلا قابل باور نیست. من طی سه سالی که در دانشگاههای هاروارد و ام.ای.تی بودم به این نکته رسیدم که از یک طرف امریکاییها علاقه دارند ایران را بشناسند و از طرف دیگر چون از ایران تصویر مکدری وجود دارد برای ارتباط با ایران ترس دارند.
ملکی در ادامه درباره موضوع این کتاب افزود: این کتاب مشتمل بر دیالوگ و گفتوگوی چند استاد امریکایی و ایرانی در قالب مقالات است. ازجمله اساتید امریکایی میتوان به دکتر رابرت جویس استاد دانشگاه کلمبیا، دکتر باری پوزن و دکتر متیو بان استاد دانشگاه هاروارد اشاره کرد. از میان اساتید ایرانی نیز اساتیدی چون دکتر کیهان برزگر و دکتر سیدحسین موسویان در این اثر مقاله دارند.
ملکی در ادامه با اشاره به مقطع زمانی انتشار کتاب گفت: کتاب در سال 2012 نوشته شده است که در این مقطع زمانی روابط ایران و امریکا خیلی تیره بود و حتی بحث جنگ با ایران و حمله به ایران خیلی از سوی امریکا مطرح میشد.
وی افزود: فرصت حاضر زمان مناسبی برای دو کشور است و باید از این فرصت استفاده کرد. البته منافع و ارزشها و غیره سرجای خودش باقی است. ما باید در دانشگاهها و مراکز علمی امریکا حضور داشته باشیم تا تصویری درست از ایران در اذهان امریکاییها شکل بگیرد.
تاریخ ایران و امریکا
وی در ادامه با اشاره تاریخی به روابط ایران و امریکا گفت: روابط ایران و امریکا از سال 1850 میلادی شکل گرفته است. این روابط تا سال 1953 به گونهیی بود که تلقی از امریکا به عنوان نیرویی خوب به شمار میرفت؛ در زمانی که دو کشور انگلستان و روسیه ایران را زیر فشار خود خرد کرده بودند و به مناطق نفوذ خود تقسیم کرده بودند.
معاون پیشین وزیر امور خارجه در امور آموزش و پژوهش در ادامه تصریح کرد: امریکا در کودتای 1953 نقش داشت و از این زمان این کشور تبدیل به قدرت مسلط میشود و ما کشوری تحصیلدار و رانتیر و پیرو میشویم. بر همین اساس بود که مقر «سیا» در ایران بود و نه برای نمونه در تلآویو.
وی افزود: بعد از این دوران به تدریج گرایشات ضدامریکایی در ایران شکل میگیرد و بعد از انقلاب هم به تضاد تبدیل میشود.
ملکی با اشاره به اینکه جامعه امریکایی پنج بخش مهم دارد تصریح کرد: بخش اول جامعه امریکا بخش دانشگاهی است که این بخش خیلی مهم است. در اهمیت این بخش باید توجه داشت که اوباما که در هاروارد درس خوانده از مشاوره اساتید این دانشگاه بهره میبرد. در واقع ارتباط نزدیکی بین دانشگاه و حکومت در امریکا وجود دارد. وی افزود: بخش دوم و مهم دیگر جامعه امریکا رسانههای این کشور هستند. امریکا رسانههای خیلی قویی دارد. بخش سوم جامعه امریکا کنگره است. کنگره نفوذ بسیار زیادی دارد. باید توجه داشت به لحاظ پیچیدگی ثروت و سیاست در امریکا سخت و دشوار است که به اعضای کنگره امریکا بتوان نزدیک شد. این در حالی است که رژیمصهیونیستی نفوذ زیادی بر اعضای کنگره دارد.
معاون پژوهشهای روابط بینالملل مرکز تحقیقات استراتژیک در ادامه تصریح کرد: بخش چهارم والاستریت و سهامداران و شرکتهای بسیار بزرگ هستند. بخش پنجم حکومت است. باید توجه داشت که همه جامعه امریکا در حکومت خلاصه نمیشود. از میان این پنج بخش برشمرده شده یک پنجم آن فهم درستی از ایران پیدا کرده است. یعنی اگر بپذیریم که آقای اوباما ،جان کری و بیل برنز که یکی از دیپلماتهای فهمیده و برجسته امریکا هستند100درصد به عمق مسایل ما آگاهی پیدا کرده و تصویر درستی از ایران پیدا کردهاند اما هنوز چهارپنجم آن فهم و درک درستی از ایران ندارند. حتی در ایران هم برخی مسایل را درست درک نمیکنند. در حالی که مذاکرات هستهیی کنونی بسیار سخت و دشوار است. هم طرف ایرانی و هم طرف مقابل منافع مختلفی دارند که باید این منافع را جمع و متمرکز کنند و بر اساس آن تصمیم بگیرند. در واقع آقای ظریف بسیار در این راه زحمت میکشد و درست رفتار میکند. فرض کنید منافع هر یک از کشورها مجتمع بر رشته سیمهایی است که نماینده گروهها و ذینفعان مختلف کشور هستند، باید تمام این سیمها را جمع کرد و کنار هم قرار داد. حالا ایران در حال مذاکره با شش کشور با منافع و
خواستهای مختلف است. این کار واقعا سخت و پیچیده است. چون این کشورها هم از نظر سیاست خارجی پیشرفته هستند و هم از نظر جیدیپی (تولید خالص داخلی) و هم از نظر نفوذ. این کشورها در دنیا بسیار با نفوذ هستند. بنابراین مذاکره با این کشورها واقعا کار سختی است. وی همچنین در خصوص نتیجه مذاکرات سوم آذر (24 نوامبر) افزود: امیدوارم که به نتیجه برسد اما اگر از من بپرسید که در این دوره به نتیجه میرسد پیشبینی من برای رسیدن به توافق چیزی کمتر از 50 درصد است.
پس از این سخنان دکتر کیهان برزگر با برشمردن سه تحلیل عمده و موجود از سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه (امنیت رژیمصهیونیستی، مساله تروریسم افراطی که بعد از یازده سپتامبر ریشه بسیاری از بحرانها شده و دیگری حفظ امنیت انرژی برای کنترل رقبا وحفظ برتری بر آنها) تاثیر شیل گس را بر سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه و متعاقب آن ایران جویا شد.
ملکی با توجه به این پرسش گفت: در مورد حفظ امنیت رژیمصهیونیستی صحبتی ندارم چون امریکا در این زمینه متعهد است. در مورد تروریسم، از یک نگاه داعش وگروههایی مانند خلافت اسلامی و خراسان اینها تروریست هستند اما باید زاویه دید را مشخص کرد. فرض کنید من یک جوان تونسی، مراکشی، مصری یا سوری اهل تسنن هستم. بنابراین مساله من فلسطین است. یعنی ریشه بسیاری از تحولات در خاورمیانه و حتی میتوانم ادعا کنم در جهان فلسطین است. یعنی هر چیزی که میبینید به نوعی به آن ربط دارد. مثلا وقتی که دیده میشود بولدوزر رژیمصهیونیستی یک غیرعرب را مورد تهاجم قرار میدهد، گروههایی را به بیفایده بودن راه مذاکره ودیپلماسی با امریکا و اسراییل میرساند به عنوان مثال میتوان از مذاکرات اسلو نام برد. الان سالهای زیادی از آن میگذرد در این میان چه چیزی عاید اعراب شده است. به نظرم القاعده، هم داعش و همچنین باقی گروهها بیشتر بر این مسایل متمرکز میشوند. بنابراین مساله فلسطین همچنان مهمترین مساله در خاورمیانه است.
نویسنده کتاب سوءبرداشتهای ایران و امریکا در یک گفتوگو درباره تحلیل سوم ومساله حفظ امنیت انرژی گفت: امریکا دیگر به نفت خاورمیانه متکی نیست و نفتی که از این منطقه و عمدتا عربستان میبرد بسیار ناچیز است و عمده نیازش را از ونزوئلا، کانادا و مکزیک تامین میکند و در حال حاضر هم روزانه حدود سهمیلیون بشکه از همین شیل گس یا سنگهای رسوبی استخراج میکند. بنابراین خود امریکا برای تامین نیاز نفت خود متکی به خاورمیانه نیست اما متحدانش مصرفکننده و تولیدکنندهاش در این میان حضوری جدی دارند. به نظرم امریکا نگران قطع شدن عرضه نفت ایران یا عربستان مثلا به ژاپن نیست؛ چون بازار نفت با قبل متفاوت است و بازیگران آن هم عوض شدهاند. الان روسیه یکی از بازیگران عمده این بازار است. بنابراین نفت دیگر مساله امریکا در خاورمیانه نیست. هر چند همچنان مساله تامین امنیت دوستان و متحدانش وجود دارد ولی معتقدم اگر روزی شرایطی بهوجود آید که امریکا در شرایطی قرار بگیرد که یا تا آخرین سربازش پای اینها بایستد یا رها کند، خیلی راحت آنها را رها میکند. یعنی هیچ تردیدی در آن نیست. البته نه به این دلیل که اهمیت منطقه کم شده باشد بلکه آنها به
این نتیجه رسیدهاند که دو اقدام انجام بدهند. یکی اینکه نوعی بیتفاوتی در حال حاکم شدن بر افکارشان است مثلا افغانستان به ما چه ارتباطی دارد. چرا که طی این سالها فقط هزینه کردهاند امت به دلیل فقدان زیرساختهای مناسب به نتیجهیی نرسیده است. در عراق هم همین طور تاکنون سهتیلیارد به آنها پول دادهاند اما نتیجهیی در پی نداشته است. بنابراین این پرسش مطرح میشود که این کارها را چرا انجام میدهیم. به همین دلیل هم در مساله کوبانی باوجود تبلیغات زیادی که کردها انجام دادند در نهایت امریکا ترتیب حمله هوایی را داد. اما یک مساله دیگر هم که به نظرم به آن رسیدهاند خروج از خاورمیانه و رفتن به سمت شرق آسیاست. آنجا منافع امریکا بیشتر تامین میشود. امریکا میخواهد چین را محاصره کند. بنابراین خاورمیانه مانند گذشته برای امریکا اهمیت ندارد.
پرسش «تعادل»
ملکی در پاسخ به پرسش «تعادل» مبنیبر عدم استفاده از فرصتهای اقتصادی برای سیاست خارجی گفت: سیاست خارجی ایران به اقتصاد نگاه میکند و میاندیشید ولی آن قدرحجم کار زیاد است و همچنین مساله هستهیی نیز بسیار وقت دوستان را گرفته است که اینگونه به نظر نمیرسد. درحالی که اکنون بسیاری از سفرا و کاردارهای ما مانند آقای ماجدی در آلمان کاملا اقتصادی هستند. البته باید این روند را ادامه داد و افراد اقتصادی را به جاهای دیگر بفرستیم. پیشتر وابستگان تجاری را به کشورهای دیگر میفرستادیم اما همانطور هم که اشاره کردید برای استفاده مناسب از فرصتهای اقتصادی باید رییس آن نمایندگی اقتصادی باشد تا ذهنیت اقتصادی شکل بگیرد. مثلا اگر من سفیر ایران در چین باشم و بگویند که رییس یک شرکت بزرگ و همچنین رییس یک اداره در وزارت خارجه چین میخواهد تو را ببیند، من وزارت خارجهیی را ترجیح میدهم چرا که خاستگاه من دیپلماتیک است و برای وزارتخانه مهمتر است. این درحالی است که آن رییس یا مدیرعامل آن شرکت چند برابر آن فرد دولتی نفوذ دارد و میتواند منافع اقتصادی بیشتری برای ما ایجاد کند. بنابراین، این مساله و تغییر نگاه را باید آموزش داد و روی
آن کار کرد. باید بگویم که وزارت خارجه ما از لحاظ منابع انسانی یکی از بهترین وزارتهای خارجه دنیا است. دستکم نباید گرفت واقعا خیلی کار میکنند و زحمت میکشند. منتهی دیده نمیشود، واقعا افراد دلسوز کم ندارد.
ملکی همچنین در پاسخ به پرسشی که شکلگیری ماهیت جمهوری اسلامی ایران در تضاد با غرب است گفت: ماهیت جمهوری اسلامی ایران در تضاد با غرب شکل نگرفته است بلکه ایران میتواند با غرب همکاری کند و اساس جمهوری اسلامی ایران تضاد و دشمنی با غرب نیست.
وی در پاسخ به پرسشی درخصوص پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات میاندورهیی کنگره امریکا و تاثیر آن بر روابط ایران و امریکا افزود: این موضوع که با روی کار آمدن جمهوریخواهان در کنگره، ایران بیشتر ضرر میکند و دست ایران خالیتر میشود نادرست است. باید توجه داشت که جمهوریخواهان در مقایسه با دموکراتها بیشتر رئالیست هستند و ارزش نفت، ادوات نظامی و روابط با چین را بهتر درک میکنند.
ملکی تاکید کرد: امریکا در ایران نمایندگی ندارد. لذا از نمایندگیهای کشورهای دیگر درخصوص ایران بهره میبرد یا اینکه جاسوس به ایران میفرستد. از سوی دیگر ارتباط ما با نمایندگیهای دیگر کشورهای مستقر در داخل کشورمان ضعیف است. لذا تصویری که امریکا از ایران دارد از طریق گروههای خاص است. میتوان گفت که اطلاعات امریکا از ایران زیاد نیست که باید به آنها واقعیتهای ایران را رساند.
معاون پژوهشهای روابط بینالملل مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: اما برای نمونه انگلیس نسبت به امریکا از این مزیت برخوردار بوده که بعد از انقلاب در ایران سفارتخانه داشته که علاوه بر فعالیتهای پنهان به فعالیتهای آشکار نیز مشغول بوده است.
کتاب «سوءبرداشتهای ایران و امریکا: یک گفتوگو» را انتشارات بلومزبری ابتدا در فوریه و سپس چاپ تازه آن را در آوریل سال جاری میلادی در ۱۷۶صفحه منتشر کرده است.
این کتاب محصول همکاری گروهی از محققان ایرانی و امریکایی با ویراستاری عباس ملکی از ایران و جان تیرمن از امریکا است. این کتاب متشکل از مقالاتی است که محققان و متخصصان روابط بینالملل از هر دو کشور ایران و امریکا به نگارش درآوردهاند.
پژوهشگران در این اثر خواستهاند از شعار دادن پرهیز کنند و در عوض بهتشریح واقعیتها بپردازند، منافع مشترک دو کشور و تفاوتها را بشناسند. جان تیرمن، مدیر اجرایی مرکز مطالعات بینالملل دانشگاه ام ایاتی امریکا است و عباس ملکی از مدیران مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیصمصلحت نظام و از استادان دانشگاه شریف و معاون پیشین وزارت امور خارجه ایران است. بیبیسی در این باره نوشت: از آنجایی که به نوشته ویراستاران بیاعتمادی و خصومت بین دو کشور ایران و امریکا، ریشهدار است تغییر دیدگاههای رایج و قدیمی نسبت به یکدیگر دشوار است. کتاب «سوءبرداشتهای ایران و امریکا: یک گفتوگو» باعنوان فرعی «یک گفتوگو» قصد دارد خواننده را بهتجدیدنظر در برداشتهای خود از روابط ایران و امریکا دعوت کند. با اینکه دیدگاههای مطرح شده در کتاب درباره منشأ دشمنی بین دو کشور یکسان و همسو نیستند یا خوشبینی آنها برای رفع سوءبرداشتها به یک میزان نیست اما نویسندگان در این نکته متفقالقولاند که «باید از گذشته درس گرفت و از سوءبرداشتهای مضرتر» پرهیز کرد.
به نوشته ویراستاران، هدف کتاب، نشان دادن مسیری برای خروج از چرخه سوءبرداشتها است. آنها معتقدند که «مهم این بود که وضعیت دو کشور از زبان روشنفکران برجستهیی بیان شود که میتوانستند بهطور سنجیده نسبت به کشور خود از جایگاه علمی و عینی و نه شخصی و ذهنی حرف بزنند.»
عباس ملکی و جان تیرمن مینویسند: «ما بهدنبال این بودیم که مهمترین مسایلی را نشان دهیم که دو کشور را از هم جدا ساخته بدون اینکه این مسایل جایی واقعی در تاریخ روابط دو کشور داشته باشند... ما در اینجا روی درک متقابل از یکدیگر تاکید کردهایم. این مساله شامل موضوع هستهیی، روابط با کشورهای خلیج فارس و موارد ضروری دیگر است.» همانطور که از عنوان کتاب مشهود است، کلید واژه آن «سوءبرداشت» میان ایران و امریکا است که بهاعتقاد نویسندگان دلایل متعددی به آن پر و بال داده.
ویراستاران به این نکته اشاره کردهاند که باوجود اینکه ایران و امریکا دارای منافع مشترک بودهاند، چرا اختلافات خود را رفع نکرده و این همه پرخاشجویانه نسبت به هم موضع گرفتهاند: «مشکل برداشت و فهم دو کشور از هم این است که این برداشتها آلوده و بسیار مضر [برای بهبود روابط دو کشور] است.» نویسندگان فصلهای مختلف کتاب که همگی از محققان و متخصصان روابط بینالملل هستند این سوال را مطرح میکنند که چگونه دو کشور ایران و امریکا به این نقطه، یعنی «سوءبرداشت» از هم رسیدند و برای پاسخ ضمن اشاره به «تاریخ تاسفبار روابط» دو کشور، فهرستی از دلایل را ردیف میکنند: کودتا باهدف ساقط کردن دولت محمد مصدق، حمایت از محمدرضا شاه پهلوی، بحران گروگانگیری سفارت امریکا، دستکاری در قیمت نفت، حمایت از صدام طی جنگ ایران و عراق، تظاهرات علیه «شیطان بزرگ»، ارعاب، نقض حقوق بشر، زندان و اعدام، کشمکشها در عراق و خلیج فارس، تحریم و تهدیدهای مکرر.
عباس ملکی و جان تیرمن در مقدمه کتاب میگویند که البته در میان این فهرست بلند بالا از خصومت و بیاعتمادی، میتوان به ارتباطاتی که هر از گاهی طی سی و چند سال پیش آمده اشاره کرد؛ ملاقاتهای محدود و ابراز حسن نیتهای مقطعی در برخی منافع مشترک مانند عراق بعد از سقوط صدام، افغانستان در جریان جنگ با طالبان و شکست القاعده. ویراستاران همچنین به یکی از «طنزهای تاسفبار» در تاریخ معاصر روابط ایران و امریکا نیز اشاره میکنند: نخستین بار که اکثر مردم امریکا مکررا نام ایران را از رسانههای خود میشنیدند مربوط به اخبار بحران گروگانگیری سفارت امریکا در تهران بود. رسانهها و تلویزیونها هر شب جمعیتی را نشان میداد که شعار مرگ بر امریکا سر
میدادند و پرچم این کشور را آتش میزدند. اما خاطره ایرانیان از امریکا به سالها پیش از آن برمیگردد؛ به کودتای ۲۸مرداد و حمایت امریکا از حکومت پهلوی. نظر ویراستاران این است که روابط ایران و امریکا مملو از اختلافات سیاسی و سوءظنهای متقابل و نقص عهد و پیمان بوده است. به همین دلیل اضافه میکنند که این سوءبرداشت از یکدیگر «به فقدان ارتباط اساسی و ناکامی در تشخیص منافع مشترک برای حل یا دستکم کنترل اختلافات منتهی شد.» باوجود این اختلافات ریشهدار و بدگمانیها، حل این مسایل به اعتقاد نویسندگان کتاب کار سادهیی نیست چراکه «ایران در حل مسایل خاورمیانه که امریکا و متحدانش درگیر آن هستند، جایگاه مهمی دارد» اما «گفتوگو و ارتباط برقرار کردن» کار سادهیی نیست.
عباس ملکی و جان تیرمن معتقدند که یکی از راههایی که میشود بر چنین سوءبرداشتهایی غالب آمد، بازیگری افرادی است که بتوانند جسورانه از دور باطل بدگمانی قدم بیرون بگذارند، از این رو به نقش حسن روحانی، محمد جواد ظریف و باراک اوباما اشاره میکنند. به نظر آنها انتخاب حسن روحانی بهعنوان رییسجمهور و انتصاب محمدجواد ظریف بهعنوان وزیر خارجه، از این جهت دلگرمکننده است که میتوانند نقش تاریخی خود را در روابط ایران و امریکا بازی کنند و پا را فراتر از دیدگاهها و باورهای رایج و تثبیتشدهیی بگذارند که بیش از ۳۵سال است ادامه دارد. مشکل اصلی چالش بین دوکشور مساله اتمی است که مقدم بر نگرانیهای دیگر مانند آشفتگی در خاورمیانه است.
به اعتقاد نویسندگان، پرسش روبهروی حسن روحانی و باراک اوباما، روسای جمهور ایران و امریکا این است که آیا تلاش برای دستیابی به یک توافق بینالمللی مورد قبول بر سر پیشرفت هستهیی ایران میتواند موانع موجود در روابط دو کشور را از میان بردارد یا این موانع را بلااثر کند؟ موانعی که سوءبرداشتها بهوجود آوردند و دست و پای روابط دوطرفه را برای بهبود و عادیسازی مناسبات بستهاند.
اما ملکی و تیرمن به مشکل دیگری اشاره میکنند: موجودیت جناحهایی در هر دو کشور که مخالف برطرف شدن سوءبرداشتها و عادی شدن روابط ایران و امریکا هستند.
توافق اتمی موقتی که در نوامبر ۲۰۱۳ میان ایران و گروه 1+5 در ژنو بسته شد اگر به یک قرارداد جامع برسد میتواند در روابط دوکشور دگرگونیهایی ایجاد کند اما «مفسران جناح تندرو در امریکا این توافق را مثل قرارداد مونیخ خوار شمردند.»
قرارداد مونیخ بین آلمان و چند قدرت اروپایی مانند فرانسه، بریتانیا، ایتالیا بسته شد که طبق آن، بخش آلمانینشین چک اسلواکی وقت به آلمان ضمیمه میشد. این قرارداد در سال ۱۹۳۸ برای جلوگیری از جنگطلبی آلمان بسته شد و برخی تحلیلگران از آن بهعنوان باج به هیتلر یاد میکنند.
مقایسه توافقنامه موقتی ایران و گروه 1+5 در ژنو باقرارداد مونیخ، میزان افراطیگری در جناح راست امریکا را نشان میدهد که در نهایت مانعی در راه رفع سوءتفاهمها با ایران است.
از سوی دیگر، محافظهکاران در ایران نیز حرف از این میزنند که روند مذاکره «ظالمانه» است و امریکا سرانجام خواهان یک ایران ضعیف و مطیع است. نویسندگان هشدار میدهند که اگر این مذاکرات اتمی بهتوافق نهایی نرسد یا توافقی انجام شود که در اجرا بهمشکل بربخورد، دور خصومت و بیاعتمادی بین دو کشور افزایش مییابد.
آنها چند راهحل ابتدایی پیشنهاد میدهند که دیدگاههای متفاوت و اختلافات را مهار کند: مسافرت دو طرفه ایرانیان و امریکاییها، زمینهسازی برای انتصاب نماینده دیپلماتیک در هر دو کشور، افزایش شناخت بلاواسطه از طریق انتشار کتابهای مربوط بهروابط ایران و امریکا. عباس ملکی و جان تیرمن میافزایند که کتابهای موجود با وجود اینکه متعدد و پرشمارند اما دارای بنیاد محکمی نیستند در نتیجه بهدور خصومت و بیاعتمادی کمک میکنند چون در اغلب آنها صرفا یا دیدگاه شخصی نویسنده وارد شده یا مسایل مطرح شده جامع و
منصفانه نیستند.
ویراستاران کتاب «سوءبرداشتهای ایران و امریکا: یک گفتوگو» از رابرت جرویس یکی از نویسندگان این مجموعه نقل میکنند که «غالبا ناممکن است تصمیمات و سیاستهای مهم را بدون توجه بهپیشفرض تصمیمسازان بهبود بخشید.»
به اعتقاد نویسندگان این کتاب میتواند راهی برای برونرفت از دور سوءبرداشتها و خصومت و بیاعتمادی باشد.