از کدام منبع دستور میگیریم
نویسنده: دانیل کاهنمن
مترجم: منصور بیطرف
اشاره: انسانها با چه سیستمی تصمیم میگیرند و تصمیمگیری آنها تا چه اندازه میتواند عقلایی باشد؟ آیا آنها اصلا برمبنای عقلایی تصمیم میگیرند؟ مدتهاست که دانشمندان و روانشناسان بر سر این موضوع به بحث و بررسی میپردازند. در این میان «دانیل کاهنمن» روانشناس امریکایی شاید سرشناستر از همه آنها باشد؛ آن هم به چند دلیل که مهمتر از همه آنها این است که او به اتفاق همکار مرحومش «آموش تاوسکی» حدود 50 سال پیش به مدت بیش از یک دهه روی این موضوع تحقیق و تفحص کرد و بر همین اساس اثبات کرد که انسانها تصمیمگیریهایشان عمدتا عقلایی نیست بلکه در این تصمیمگیریها خیلی چیزها نقش دارد که خارج از تفکر عمیق انسانها است. بررسیای که منجر به برنده شدن نوبل اقتصادی در سال 2002 شد. او بعدها کتابی نوشت با عنوان «تفکر تند و سریع» که در روزهای پیش بخشهایی از آن چاپ شد. اکنون بخش دیگری از این کتاب را میخوانید:
برای اینکه متوجه ذهن خودکارتان بشوید، به تصویر زیر نگاهی بیندازید.
همچنانکه شما به چهره زن نگاه میکنید تجربه شما بهطور یکپارچه دو چیز را با هم ترکیب میکند، اولی آنچه ما بهطور عادی «دیدن» مینامیم و دیگری تفکر شهودی است. شما با اطمینان و به سرعت میبینید که موهای زن تیره است، شما میدانید که او عصبانی است. علاوه بر این آنچه شما میبینید به آینده هم تسری مییابد. شما حس میکنید که این زن دارد یک سری واژههای خشمگینانه میگوید، احتمالا با صدای بلند و گوشخراش. آنچه او در مرحله بعد میخواهد انجام دهد بهطور خودکار و بدون هیچ تلاشی به ذهن شما میآید. شما قصد این را نداشتید که حالتش را ارزیابی کنید یا آنچه او میخواهد انجام دهد، پیش بینی کنید و واکنش شما به تصویر هم این حس را نداشت که چه چیزی را شما میخواستید انجام بدهید. این فقط برای شما رخ داد. این یک مورد از تفکر سریع بود. حالا به مساله زیر نگاهی بیندازید: 17×24. شما سریعا میدانید که این یک مساله ضرب است و به احتمال میدانید که میتوانید حلش کنید، یا با کاغذ و قلم یا بدون آن. شاید شما هم دانش مبهمی را از طیف نتایج احتمالی آن بدانید. شما به سرعت میتوانید متوجه شوید که دو جواب 12609 و 123 غیر محتمل است. شما مطمئن هم نیستید که جواب 568 هم نیست. یک راهحل دقیق هم به ذهن نیامده است و شما حس میکنید که چه بخواهید چه نخواهید درگیر یک محاسبه شدهاید. اگر شما تا به حال انجام ندادهاید، بهتر است همین حالا سعی کنید که مساله ضرب را حل کنید، حداقل بخشی از آن را.
همچنانکه شما سیری از مراحل را طی میکنید یک تفکر آهسته را تجربه میکنید. شما در وهله اول از حافظهتان برنامه شناختی را که برای مساله ضرب در مدرسه یاد گرفتهاید بازیابی میکنید، سپس آن را به کار میبرید. اعمال محاسبه یک فشار بود. انبوهی از موادی را که در حافظه نگهداری میکنید را حس میکنید و در همان حال آن را در نتیجه حدواسط نگه میدارید. این فرآیند حاصل یک کار ذهنی بود: حساب کردن، تلاش کردن و نظم دادن – یک نمونهیی از تفکر آهسته است. محاسبه تنها یک رخدادی در ذهن شما نبود؛ جسمتان هم درگیر بود. عضلات شما گرفته شده بود، فشار خونتان بالا رفته بود و ضربان قلبتان بیشتر شده بود. در همان حال که مساله را حل میکردید اگر کسی به شما نگاه میکرد، متوجه میشد که مردمک چشمتان گشاد شده بود. به محض آنکه کارتان را تمام کردید – یعنی زمانی که به جواب رسیدید (که 408 است) یا زمانی که تسلیم شدید - انقباض مردمک چشمتان به حالت اولیهاش برگشت.
2 سیستم ذهنی
روانشناسان برای چندین دهه شدیدا در پی دو طرز فکری بودند که توسط تصویر زن عصبانی و مساله ضرب برانگیخته شده بود و برچسبهای زیادی را برای آنها پیشنهاد دادهاند. من ابتدائا اصطلاحی که توسط دو روانشناس، «کیث استانوویچ» و «ریچارد وست»، پیشنهاد شده بود اتخاذ کردم و آنها را به دو سیستم ذهنی، سیستم یک و سیستم دو ارجاع خواهم داد.
سیستم یک، بهطور خودکار و با سرعت عمل میکند با تلاش کم یا بدون هیچ تلاشی و بدون حس کنترل داوطلبانهیی.
سیستم دو، به فعالیتهای ذهنی پرتلاشی که نیازمند آن است از جمله محاسبات پیچیده توجه میکند. عملیات سیستم دو غالبا با تجربیات ذهنی، انتخاب و تمرکز همراه است.
برچسبهای سیستم یک و سیستم دو بهطور گستردهیی در روانشناسی استفاده میشود اما من در این کتاب فراتر از آن میروم بهطوری که شما بتوانید به عنوان یک نمایش اخلاقی با دو شخصیت دارند، بخوانید.
زمانی که ما به خودمان فکر میکنیم با سیستم دو هویت پیدا میکنیم، وجدان، خود منطقی که اعتقاداتی دارد، انتخاب میکند و تصمیم میگیرد که به چه فکر کند و چه بکند. با آنکه سیستم دو خودش معتقد است که کنش کجاست اما سیستم خودکار یک است که قهرمان کتاب است. من سیستم یک را به عنوان یک سیستم بیتلاشی که برداشتها و احساساتی که منبع اصلی اعتقادات صریح و انتخابهای حساب شده سیستم دو را به وجود میآورد توصیف میکنم. عملیات خودکار سیستم یک بهطور اعجاب آوری الگوهای پیچیده ایدهها را درست میکند اما فقط سیستم دو است که میتواند افکار را در یک مجموعهیی از گامهای منظم بسازد. من همچنین شرایطی را که در آن سیستم دو غلبه میکند، آزاد کردن انگیزهها و همراهیهای سیستم یک را رد میکند، توصیف میکنم. شما دعوت میشوید تا به عنوان یک فعال با قابلیتهای فردی، محدودیتها و کارکردها نسبت به دو سیستم فکر کنید.
در اینجا به صورت یک نظم سخت پیچیده نمونههایی از فعالیتهای خودکاری که منتسب به سیستم یک است را ارائه میدهم:
یک شی را که دورتر از دیگری است، ردیابی میکند.
منبع یک صدای ناگهانی را جهتیابی میکند.
جمله «نان و...» را تکمیل میکند.
زمانی که یک تصویر ناراحتکنندهیی را میبیند. یک «چهره غم زدهیی» را از خود نشان میدهد.
دشمنی را در یک صدا تشخیص میدهد.
به سوال ؟=2+2 جواب میدهد.
کلمات را بر یک بیلبورد بزرگ میخواند.
خودرو را در یک جاده خالی میراند.
(اگر یک استاد شطرنج باشد) یک حرکت قوی را در شطرنج پیدا میکند.
جملات ساده را میفهمد.
مشابهت یک «روح با حوصلهیی که به جزئیات توجه میکند» را با یک کلیشه شغلی تشخیص میدهد.
تمام این رویدادهای ذهنی متناسب زن عصبانی است – آنها بهطور خودکار روی میدهند و نیازمند هیچ تلاشی نیست و اگر هم نیازمند تلاش باشد آن کم است. قابلیتهای سیستم یک شامل مهارتهای ذاتی است که ما با دیگر حیوانات شریک هستیم. ما متولد که میشویم برای درک دنیای اطرافمان، شناختن اشیا، جهتیابی، اجتناب از زیان و ترس از عنکبوتها آماده هستیم. دیگر فعالیتهای ذهنی از طریق تمرینهای طولانی سریع و خودکار میشوند. سیستم یک تجمیعها را در میان ایدهها یاد میگیرد (پایتخت فرانسه کجاست؟) همچنین آن مهارتهایی از قبیل خواندن و درک کردن نکات ظریف موقعیتهای اجتماعی را یاد میگیرد.
برخی مهارتها از قبیل یافتن حرکتهای قوی در شطرنج فقط با کارشناسان خبره به دست میآید. دیگر مهارتها بهطور گستردهیی شریک میشوند. رصد کردن شباهتهای شخصیت یک طرح با یک کلیشه شغلی نیازمند دانش وسیع از زبان و فرهنگ است که اکثر ما آن را دارا هستیم. دانش در حافظه ذخیره شده است و بدون قصد و بدون تلاش به دست میآید.
چندین کنش ذهنی در فهرست قرار دارند که بهطور کامل ناخودآگاه هستند. شما نمیتوانید از فهم جملات ساده به زبان خودتان یا از جهت یابی به صدای بلند غیرمنتظره خودداری کنید، یا شما نمیتوانید مانع از دانستن آن شوید که 4=2+2 میشود یا زمانی که نام پایتخت فرانسه ذکر میشود به یاد پاریس نیفتید. کنشهای دیگر از قبیل جویدن، هر چند که به نظر یک کنترل خودآگاهانه به نظر میآید اما بهطور طبیعی مثل یک خلبان خودکار است. کنترل توجه توسط دو سیستم سهیم میشوند. جهتیابی به سمت یک صدای بلند بهطور طبیعی یک عملیات ناخودآگاه سیستم یک است که فورا توجه آگاهانه سیستم دو را جلب میکند. شاید شما قادر باشید که در مقابل چرخش به سمت منبع یک صدای بلند و دفاعی یک گروه از جمعیت مقاومت کنید اما حتی اگر سر شما هم حرکت نکند توجهتان حداقل برای مدت کمی از همان ابتدا به آن سمت جلب میشود. هر چند توجه را میتوان از یک تمرکز ناخواسته که اساسا با تمرکز کردن با نیت به یک هدف دیگر است، دور کرد.
عملیات شدیدا متنوع سیستم دو یک ویژگی مشترک دارند: آنها نیازمند توجه هستند و زمانی که توجه به یک سمت دیگر میرود مختل میشوند. در اینجا چندین نمونه ذکر میشود:
تمرکز بر دلقکها در سیرکها
تمرکز بر صدای یک شخص خاص در یک اتاق شلوغ و پرسروصدا
دنبال زنی با موهای سفید گشتن
در حافظه گشتن برای مشخص کردن یک صدای غافلگیرکننده
نگهداشتن سرعت تند پیادهروی بیشتر از حد معمول خودتان
مراقب بودن مناسب بودن رفتارتان در یک موقعیت اجتماعی
شمردن تعداد حروف a در یک صفحه.
گفتن شماره تلفنتان به کسی.
پارک کردن در یک فضای باریک.
مقایسه دو ماشین لباسشویی برای ارزش تعمیر یکجا.
پر کردن یک اظهار نامه مالیاتی.
بررسی اعتبار یک استدلال منطقی پیچیده.
در تمام این موقعیتها شما باید توجه کنید و اگر آماده نباشید یا اگر توجهتان به جهت مناسب نباشد شما کارتان یا ابدا خوب نخواهد بود یا خیلی کم خوب خواهد بود. سیستم دو با برنامهریزی که بر عملکرد بهطور طبیعی خودکار توجه و حافظه میریزد قابلیت تغییر مسیر کارهای سیستم یک را دارد. زمانی که مثلا منتظر یک نسبت در یک ایستگاه شلوغ اتوبوس هستید میتوانید خودتان را با اراده سرگرم پیدا کردن یک زن مو سفید یا یک مرد ریشدار کنید، و بنابراین احتمال تشخیص نسبتتان را از فاصله دور افزایش دهید. شما میتوانید با جستوجو بهدنبال شهرهای پایتختی که با حرف N شروع میشود یا داستانهای اگزیستانسیالیستهای فرانسوی حافظهتان را تنظیم کنید. و زمانی که یک خودرو در فرودگاه هیثرو لندن اجاره میکنید، حاضران به احتمال به شما یادآوری میکنند که ما در اینجا در سمت چپ جادهها رانندگی میکنیم. در تمامی این موارد از شما خواسته میشود که کاری را انجام دهید که بهطور طبیعی انجام نمیدهید و شما برای سازگاری مجموعهیی از الزامات متداوم را که حداقل تلاشها را میطلبد تعبیه میکنید.
جمله «توجه کنید» را که غالبا استفاده میشود به همین ترتیب است: شما از یک بودجه محدود شده مورد توجهتان که برای فعالیتهای خود اختصاص میدهید عبور کردهاید و اگر شما سعی کنید که درآمدتان را بیشتر از هزینهها کنید (I>C) یا شما سعی کنید که فراتر از بودجهتان بروید، ناکام میمانید. اینها نشانههای فعالیتهای پرتلاشی است که با یکدیگر تداخل میکنند که نشان میدهد چرا انجام آنها در یک مرحله سخت است یا امکان پذیر نیست. شما نمیتوانید حاصل ضرب 17×24 را در حالی که در یک ترافیک سنگین به سمت چپ میپیچید، محاسبه کنید و یقینا هم شما سعی در انجام آن ندارید. شما میتوانید چندین کار را در یک زمان انجام دهید اما اگر آنها آسان و ناخواسته باشند. شما به احتمال خیلی راحت با یک مسافر در یک بزرگراه خلوت مکالمه میکنید و بسیاری از اولیا متوجه شدهاند، البته با احساس کمی گناه که در حالی که به چیز دیگری فکر میکنند برای کودکشان توانستهاند یک داستان بخوانند.
هر کسی از ظرفیت محدود توجه تا اندازهیی مطلع است و رفتار جامعه ما همچنین مجوزی را برای این محدودیتها صادر کرده است. زمانی که راننده یک خودرو در حال سبقت از یک کامیون در یک جاده باریک است مسافران بزرگسال کاملا صحبت کردن را متوقف میکنند. آنها میدانند که منحرف کردن حواس راننده ایده خوبی نیست و همچنین حدس میزنند که او بهطور موقت کر شده است و آنچه آنها میگویند نخواهد شنید.
توجه شدید به یک وظیفه افراد را بهطور موثری کور میکند و حتی بهطور طبیعی به آن محرکهایی که توجه را میخواهد جلب کند، واکنش نشان نمیدهند. «کریستوفر چابریس» و «دانیل سیمونز» در کتاب «گوریل نامریی» اشان دراماتیکترین بروز را نشان دادهاند. آنها فیلم کوتاهی از دو تیم بسکتبال که از کنار یکدیگر میگذرند ساختهاند، یکی از این تیم پیراهنهای سفید پوشیدهاند و دیگری سیاه. از بینندگان فیلم خواسته شده تا تعداد عبورهایی که پیراهن سفید پوشیدهاند بشمرند و به بازیکنان سیاه توجهی نداشته باشند. این کار سخت است و حواس فرد باید کاملا جمع باشد. در وسطهای فیلم یک زنی که لباس گوریل پوشیده است ظاهر میشود و از وسط زمین در حالی که بر سینهاش میزند، میگذرد. حضور گوریل 9 ثانیه است. هزاران نفر فیلم را دیدهاند و تقریبا نیمی از آنها متوجه امر غیرمعمول نشدهاند. این یک وظیفه شمارش بود و بهویژه دستور این بوده که یکی از تیمها را نادیده بگیرند – عاملی که کوری میآورد. هر کسی که فیلم را میدید و وظیفه شمردن نداشت بدون شک حضور گوریل را متوجه میشد. دیدن و جهت یابی کارکرد خودکار سیستم یک است اما آنها به جمع شدن توجه به محرکهای مرتبط هم بستگی دارند. نویسندگان متوجه شدند که قابل توجهترین مشاهدهشان این است که مردم نتایجشان را خیلی غافلگیرانه مییابند. در واقع بینندگانی که قادر به دیدن گوریل نبودند، مطمئن بودند که گوریلی آنجا نبود – آنها نمیتوانستند از دست دادن دیدن یک چنین لحظه تکاندهندهیی را تصور کنند. مطالعه گوریل دو حقیقت مهم را درباره ذهن ما بیان میکند: ما میتوانیم نسبت به مشاهدات کور باشیم و به کوریمان هم کور باشیم.
خلاصه طرح
تعامل دو سیستم موضوع کتاب است و یک خلاصه مختصری از طرح در دستور کار قرار دارد. در داستانی که خواهم گفت، سیستمهای یک و دو، هر دو، در هر زمانی که ما به هوش باشیم فعال هستند. سیستم یک بهطور خودکار راه میافتد و سیستم دو بهطور طبیعی در یک روش راحت با تلاش پایین است که در آن فقط یک بخشی از ظرفیت آن درگیر میشود. سیستم یک بهطور مداوم پیشنهاداتی را برای سیستم دو به وجود میآورد: برداشتها، شهود، نیتها و احساسات. برداشتها وشهودها را اگر سیستم دو مهر تایید بر آن بزند به اعتقادات تبدیل میشوند و انگیزهها را به کنشهای داوطلبانه تغییر میدهد. زمانی که تمام چیزها به آرامی پیش میرود، که اکثر زمان را در برمیگیرد، سیستم دو پیشنهادات سیستم یک را با کمی تغییر یا بدون هیچ تغییری اتخاذ میکند. شما در کل به برداشت هایتان اعتقاد دارید و بر مبنای تمایلاتتان عمل میکنید که معمولا خوب هم است.
زمانی که سیستم یک به مشکل برمیخورد، از سیستم دو درخواست حمایت بیشتری با جزئیات و فرایند مشخصتری که میتواند مساله آن لحظه را حل کند، میکند. زمانی که یک مساله برمیخیزد که برای آن سیستم یک پاسخی ندارد درست همانطور که شما با ضرب 17×24 مواجه میشوید، سیستم دو تجهیز میشود. هر زمان که غافلگیر میشوید میتوانید افزایش توجه آگاهانه را احساس کنید. زمانی که رویدادی رخ میدهد که مخالف مدل دنیایی است که سیستم یک را نگه داشته، سیستم دو فعال میشود. در آن دنیا، لامپها بالا و پایین نمیپرند، گربهها پارس نمیکنند و گوریلها از زمین بسکتبال رد نمیشوند. تجربه گوریل نشان داد که برای آنکه انگیزههای غافلگیری ردیابی شود، برخی توجهات مورد نیاز است. در آن صورت است که غافلگیری فعال میشود و به توجه شما جهت میدهد: شما خیره میشوید و در حافظهتان به دنبال داستانی میگردید که رویداد غافلگیرکننده را مفهوم سازد. سیستم دو همچنین با رصد کردن مداوم رفتارتان اعتبار میگیرد – زمانی که عصبانی هستید شما را کنترل میکند تا مودب باشید و وقتی که در شب رانندگی میکنید شما را هوشیار نگه میدارد. زمانی که خطایی میکنید سیستم دو برای بالا بردن تلاشی که خطا را ردیابی کند، تجهیز میشود. زمانی را بهیاد بیاورید که تقریبا نزدیک بوده نسنجیده یک واکنش دفاعی زبانی داشته باشید و اینکه چگونه به سختی کار کردهاید تا آن را کنترل کنید. بهطور خلاصه، اکثر آنچه شما (سیستم دو) فکر میکنید و انجام میدهید منشا آن در سیستم یک شماست اما سیستم دو در زمانی که چیزها سخت میشود غلبه میکند و بهطور طبیعی حرف آخر را میزند.
تقسیم کار میان سیستم یک و سیستم دوبهشدت کارآمد است: این تقسیم کار به گونهیی است که تلاشها را به حداقل میرساند و عملکرد را بهینه میسازد. ترتیبات کاری هم در حداکثر زمان بهخوبی کار میکند زیرا سیستم یک در کل به بسیار عالی عمل میکند: مدلهای موقعیت آشنای آن دقیق هستند، همچنین تخمینهای کوتاهمدت آن بهطور معمول دقیق هستند و واکنشهای اولیه آن به چالشها نرم هستند و در کل متناسب. هرچند که سیستم یک تعصباتی دارد که خطاهای سیستماتیک آن را به شرایط مشخص شدهیی متمایل میکند. همچنانکه خواهیم دید گاهی اوقات به جوابهای سوالی که یک نفر میپرسد، سوالهای آسانتر را پاسخ میدهد و فهم کمی از منطق و آمار دارد. محدودیت بعدی که سیستم یک دارد این است که آن را نمیتوان خاموش کرد. اگر به شما واژهیی روی یک صفحه نشان دهند آن هم به زبانی که شما میدانید شما آن را خواهید خواند مگر آنکه توجه شما در کل به جای دیگری متمرکز شده باشد.