عقلانیت مدرن رمز اصلی توسعه چین است
چگونه چین تحت اشغال ژاپن در اوایل قرن بیستم درحال حاضر در تولید ناخالص داخلی از ژاپن پیشی گرفته است؟ چین چگونه توانست از ویرانههای تاریخی مارکسیسم رها شده و به یکی از قطبهای اقتصادی بزرگ و استراتژیک جهان در آغاز قرن بیست و یکم تبدیل شود؟
مدیرعامل گروه مشاوران مدیریت و مطالعات راهبردی تدبیر، کیفیت عقلانیت و خردورزی نخبگان سیاسی را عامل تعیینکننده و اصلی تحولات چین جدید دانست.
حسین قریب در سخنرانی خود در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری تلاش کرد به این سوال پاسخ دهد که چگونه چین تحت اشغال ژاپن در اوایل قرن بیستم درحال حاضر در تولید ناخالص داخلی از ژاپن پیشی گرفته است؟ چین چگونه توانست از ویرانههای تاریخی مارکسیسم رها شده و به یکی از قطبهای اقتصادی بزرگ و استراتژیک جهان در آغاز قرن بیست و یکم تبدیل شود؟
وی اجماع در سطح رهبران حزب نسبت به اهداف بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت، قابلیت تبدیل ارزشهای ایدئولوژیک به ارزشهای استراتژیک، قابلیت پیوند بین تفکرات ایدئولوژیک با عملگرایی، تنظیم بهینه رابطه بازار و دولت، پیگیری اصل خودکفایی کمتر و توسعه بیشتر را از ارکان اصلی موفقیت چین جدید دانست و شناخت روند تغییرات در چین و مسیر توسعه طی شده توسط این کشور را متضمن درسهایی استراتژیک برای مدیران ارشد دستگاهها، نهادها و بنگاههای مختلف اقتصادی در ایران دانست و گفت که هدف اصلی سخنرانی وی، شناسایی چالشهایی است که سبب شده است ایران نتواند جزو کشورهایی باشد که مسیر توسعه و پیشرفت را با سرعت طی کردهاند.
قریب، چین جدید را محصول پیروی از عقلانیت مدرن دانست که میان روشها و اهداف تناسبسازی میکند، عقلانیتی که محصول دوره رهبری دنگ شیائو پنگ پس از مائو بود. وی در توضیح گفت: عدم تحقق اهداف مائو در حوزه کشاورزی و صنعت ناشی از عدم تناسبسازی روشها با اهداف بود که نهایتا سبب کاهش انگیزههای فردی و کاهش تولید شد اما دنگ با ارزیابی عملکرد انقلاب در دوره مائو در تمامی اهداف روی روشها تمرکز کرد و مهمتر آنکه نسبت به مدل توسعه چین بازنگریای انجام داد و مدل توسعه دولتسالارانه زمان مائو را به مدل دولت موافق بازار(سوسیالیسم بازار) تغییر داد.
وی در ادامه گفت که رویکرد دنگ جایگزینی انقلاب دایمی به اصلاحات تدریجی، جایگزینی جزمیتگرایی به عملگرایی و جایگزینی مدل دولتسالاری به سوسیالیسم بازار بود. وی در توجیه پیوند دو مفهوم متضاد«سوسیالیسم» و «بازار» میگفت که اقتصاد بازار معادل سرمایهداری نیست و اقتصاد برنامهریزی شده نیز معادل سوسیالیسم نیست چراکه بازار و برنامهریزی اقتصادی هر دو ابزارهایی اقتصادی هستند. هدف مدل ترکیبی دنگ با عنوان مدل سوسیالیسم بازار، تغییر در وضعیت کشور برای نیل به تولید ثروت در نظام سوسیالیستی است چراکه سوسیالیسم راهکاری برای تولید ثروت ندارد و نهایتا آرمان برابری آن به تقسیم فقر منجر میشود.
قریب افزود: از نظر دنگ سوسیالیسم به معنی یکسانسازی و برابری نیست بلکه باید بین تعاریف «تفاوت» و «تساوی» تمایز قائل شد به این معنا که افراد و مناطق مختلف جغرافیایی با یکدیگر تفاوت دارند و در نتیجه برخی افراد و مناطق زودتر به توسعه میرسند، این مناطق کانون توسعه شده و سایر افراد و مناطق کشور را به حرکت وادار میکنند لذا باید به اصل قابلیت، مزیت و فرآیند مزیتسازی تاکید داشت. نتیجه این رویکرد این بود که چین توانست در عرض 30سال فقر را بهشدت کاهش دهد اما نباید از این نکته غافل شد که این شرایط در بطن خود نابرابریای را ایجاد میکند که مساله چین آینده است.
تبدیل ارزشهای ایدئولوژیک به ارزشهای استراتژیک از ارکان اصلی موفقیت چین جدید است.
مدیرعامل گروه تدبیر وجود مالکیت عمومی، توجه به انگیزههای فردی، تاکید بر سازوکار بازار و مکانیسم قیمت، توجه به عنصر رقابت، پذیریش نابرابریهای اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی را ویژگیهای نوین و جدید سوسیالیسم بازار دانست و در توضیح سوسیالیسم چینی گفت: سوسیالیسم، ارزشها و فرهنگ ملی، بازار و تعامل فعالانه جهانی 4مولفه سوسیالیسم چینی است.
قریب افزود: نهایتا تدابیر دنگ سبب افزایش تولید ثروت، بهبود تعامل فعالانه جهانی، پیوند ارزشهای کمونیستی با ارزشهای ناسیونالیستی و کنفوسیوسی و ارتقای منزلت استراتژیک چین شد و درآمد سرانه چین از 156دلار در سال 1978 به 781دلار در سال 1997 رسید. ارتقای منزلت استراتژیک چین سبب شد، جذب سرمایهگذاری خارجی از 320میلیون دلار در سال 1979 به 44میلیارد دلار در سال 1997 ارتقا یابد همچنین در این بازه زمانی، صادرات این کشور از 21میلیارد دلار به 83 میلیارد دلار افزایش یافت. وی در مقایسه دوره مائو و دنگ گفت که مائو برای افزایش تولید روش مالکیت اشتراکی و کمون خلقی را در نظر گرفت که سبب افزایش غیراقتصادی تولید و عدم پایداری در تولیدات چین شد اما دنگ برای رسیدن به این هدف سازوکار بازار را برگزید که چین را به افزایش چشمگیر تولید اقتصادی رساند. این دو برای اهداف یکسان روشهای متفاوتی را برگزیدند. رفاه عمومی به نظر مائو با توجه به ارزشهای جمعی تامین میشد اما دنگ به انگیزههای فردی توجه داشت، مائو برابری را روشی برای امنیت اجتماعی میدانست اما دنگ معتقد بود که کاهش فقر سبب امنیت اجتماعی میشود که این رویکرد نهایتا سبب خروج تعداد زیادی از فقر شد. این دو در ارتباط جهانی نیز روشهای متفاوتی داشتند، روش صدور انقلاب مائو سبب تنشزایی شد درحالی که رویکرد جذب سرمایهگذاری خارجی دنگ سبب تنشزدایی در روابط خارجی و صادرات کالا گردید. این رویکرد عملگرایانه دنگ توسط جانشینانش نیز دنبال شد.
وی در تشریح نگرشهای نسل فعلی رهبری چین گفت: چین در آستانه توسعه پایدار قرار گرفته است و شی جین پینگ که از سال 2012 قدرت را در چین به دست گرفته است، چارچوب اهداف جدید را در قالب رویای چینی با ارکان اصلی چین قوی، چین متمدن، چین همگون و چین زیبا را مطرح کرده است. عملکرد رهبران چین نهایتا سبب شد تولید ناخالص داخلی این کشور از 92میلیارد دلار در سال 1970 به 10هزارمیلیارد دلار در سال 2015 برسد و درآمد سرانه چین در سال 1970 از 113دلار به 7924دلار در سال 2015 رسیده است. در این بازه زمانی شاهد سیر شتابان کاهش فقر در این کشور هستیم فقر در این کشور بر مبنای درآمد روزانه 9/1دلار از 89 درصد در سال 1980 به کمتر از2درصد در سال 2015 رسیده است. این روند صعودی به گونهیی است که در پیشبینی 10کشور اول جهان از لحاظ تولید ناخالص داخلی در افق 2035 چین را در رده اول جهان قرار میدهند.