تضعیف جامعه جهانی

۱۳۹۶/۰۵/۰۷ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۳۸۶۷
تضعیف جامعه جهانی

حسین مفیدی‌احمدی|

پژوهشگر مسائل اروپا|

اجلاس اخیر گروه بیست، واجد پیام‌هایی در حوزه مدیریت مسائل بین‌الملل بود. گروه بیست در کنار برخی از نهادهای دیگر، یکی از نهادهای مهم اجماع ساز در حوزه مدیریت نظام بین‌الملل بوده است.

در واقع بعد از سربرآوردن قدرت‌های نوظهور در عرصه نظام بین‌الملل، گروه بیست به نهادی تبدیل شد که تلاش می‌کرد در حوزه اقتصادی و تا حدودی در حوزه‌های سیاسی و امنیتی، هنجارها و قواعد لازم برای حفظ ثبات نظام بین‌الملل را برسازد.

با این حال، اجلاس اخیر گروه بیست نشانه‌هایی از تضعیف مفهوم «جامعه جهانی»؛ رقابت شدید مفهوم «حکمرانی جهانی» با انگاره «توازن قدرت» و در نتیجه دشوارتر شدن پیگیری سیاست‌های چندجانبه‌گرایانه در عرصه بین‌الملل و لزوم حرکت به سمت»جهانی‌شدن شمول‌گراتر» را در خود داشت.

 تضعیف مفهوم «جامعه جهانی»

گروه بیست در کنار برخی دیگر از نهادهای بین‌المللی برآمده از باوری عمومی بود که یک «جامعه جهانی» وجود دارد که منافع مشترک خود را در صلح، امنیت متقابل؛ رفاه و همگرایی اقتصادی و مهار تهدید پیگیری می‌کند. در ضمن یکی از راهبردهای اصلی سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم و پیش از روی کار آمدن ترامپ، رهبری توسعه این «جامعه جهانی» بود. با‌‌وجود این، اجلاس اخیر گروه بیست قرینه‌هایی از تضعیف مفهوم «جامعه جهانی» در خود داشت:

1- در یکی از مهم‌ترین مخاطرات مرتبط با مفهوم «جامعه جهانی» یعنی تغییرات اقلیمی، قدرتمندترین قدرت اقتصادی دنیا از سازوکار جهانی مقابله با تهدیدات امنیتی درازمدت آب و هوایی کنار کشید و نگرانی پیرامون پیوستن دیگر کشورها نیز به این روند وجود دارد.

2- تعهد «جامعه جهانی» در مخالفت با همه اشکال حمایت‌گرایی تضعیف شد. به صورتی که در بیانیه پایانی اجلاس گروه بیست، واژه‌های مرتبط با مقابله با حمایت‌گرایی در کنار واژه‌هایی قرار می‌گیرد که ابزارهای مشروع دفاع تجاری را به رسمیت می‌شناسند.

3- در حوزه مواجهه با پدیده پناه‌جویی به عنوان یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی «جامعه جهانی»، اجماع روشن و کارآمدی بین قدرت‌های نظام بین‌الملل وجود ندارد. به عنوان‌مثال، سخنرانی ترامپ در ورشو (پیش از اجلاس گروه بیست) بیشتر به یک بیانیه‌یی سیاسی از جانب نژاد سفید و مسیحی شبیه بود که نگران بقای غرب در برابر اسلام و پناه‌جویی است. نگاهی که در یک دور باطل می‌تواند موجب بازتولید ناسیونالیسم افراطی و خشونت تروریستی شود.

 لزوم حرکت به سمت

«جهانی‌شدن شمول‌گراتر»

به نظر می‌رسد پدیدارهایی چون برگزیت؛ روی کار آمدن ترامپ یا تظاهرات گسترده مردمی در جریان نشست اخیر اجلاس گروه بیست را می‌توان تا حدود زیادی به عنوان واکنش‌هایی علیه جهانی‌شدن و مبارزه مردم با سلطه شرکت‌های تجاری بزرگ بر زندگی سیاسی و عمومی خود و درخواست بازگشت به راه‌حل‌های محلی در نظر

گرفت. در این نگاه، شرکت‌های تجاری بزرگ به چهره زشت جهانی‌شدن و دشمن اصلی مردم به‌ویژه افرادی که توسط نیروهای جهانی‌شدن احساس محرومیت می‌کنند بدل شده‌اند. اجلاس اخیر گروه بیست نیز ثابت کرد که تفکرات و پویش‌های ضد جهانی‌شدن در دنیا قابل‌چشم‌پوشی نیستند. از این منظر به نظر می‌رسد نهادهای بین‌المللی چون گره بیست، چاره‌یی جز توجه بیشتر به افزایش مزایای جهانی‌شدن در سطح گسترده‌تری از جوامع و افراد، هم‌زمان با تلاش برای کاهش آسیب‌های جهانی‌شدن نخواهند داشت.

 رقابت مفهوم «حکمرانی جهانی» با انگاره «توازن قدرت»

به نظر می‌رسد با توجه به تقویت نگاه به نهادهای نظام بین‌الملل به عنوان کارگزاران قدرت به‌ویژه بعد از روی کار آمدن ترامپ، پیگیری سیاست‌های چندجانبه‌گرایانه در عرصه بین‌الملل دشوارتر شده است. اجلاس اخیر گروه بیست نیز نمادی از رقابت دو نگاه به جهان و دو مفهوم از مدیریت مسائل بین‌الملل بود یعنی «حکمرانی جهانی» از یک سو و انگاره «توازن قدرت» از سوی دیگر. از منظر نگاه نخست، مشروعیت گروه بیست ناشی از مشارکت آن در توسعه کالاهای عمومی چون رشد پایدار و همه‌جانبه؛ تجارت آزاد؛ پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و حفاظت از محیط‌زیست است. بدیهی است در این نگاه، مشارکت بازیگران غیردولتی نیز ضروری است.

اما در نظر بسیاری از بازیگران بزرگ باشگاه گروه بیست، این گروه نه درباره «مشروعیت» بلکه درباره «قدرت» است چرا که این «قدرت» و نه «اهداف» یا «فرآیند» است که منبع اصلی مشروعیت است.

 در این نگاه، منطق دموکراسی در گروه بیست، سازمان‌دهی تعهدات مشارکت‌کنندگان کالاهای عمومی نیست بلکه ایجاد پلتفرمی برای خدمت به منافع و ترجیحات قدرت‌های بزرگ و متوازن‌سازی مطالبات و جاه‌طلبی‌های آنهاست. تا پیش از روی کار آمدن ترامپ، رویکرد امریکا به گروه بیست، در نوسان بین «حکمرانی جهانی» و «کارگزاری قدرت» بود. حال‌آنکه بعد از روی کار آمدن ترامپ، نگاه امریکا به نهادهایی چون گروه بیست به عنوان کارگزاران قدرت بر صدر نشسته است.

شاید اظهارات اخیر وزیر خارجه آلمان که «از نظر امریکایی‌ها، همکاری‌های بین‌المللی نه بر پایه حقوق مشترک معین‌شده، بلکه بر پایه یک صحنه نبرد استوار است که در آن قدرتمندان در پی متحدانی برای مبارزه علیه دیگران هستند» (فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، 2017)، عباراتی روشن در خصوص رویکردها و نگاه امریکای عصر ترامپ به نهادهای بین‌المللی باشد.

بدیهی است اتحادیه اروپا، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی عضو گروه بیست، گرایش بیشتری به نگاه اول دارند. در واقع تمرکز آلمان بر مسائل محیط‌زیستی؛ توسعه آفریقا و تجارت آزاد، در چارچوب راهبرد توسعه کالاهای عمومی صورت گرفته است. با این‌وجود، ملاحظات نگاه ساماندهی و متوازن‌سازی قدرت نیز در نگاه اروپایی و به‌ویژه در نگاه آلمان غایب نیست. شاید به این علت است که گفته می‌شود آلمان الگویی برای روابط بین‌الملل در جهان است چرا که ترکیبی آرمانی و متمایز بین چندجانبه گرایی و عمل‌گرایی به وجود آورده است. در این نگاه “قدرت امروز آلمان نه معلول استیلایش، بلکه محصول شبکه‌یی فشرده و متراکم و بی‌نهایت متوازن و بی‌نهایت حساب‌شده از ارتباطات اقتصادی، فرهنگی و دیپلماتیک است (ایرنا به نقل از اکونومیست) که تنها در صورت استمرار قدرت نهادهای مرتبط با نظم هنجاری نظام بین‌الملل باقی خواهد ماند و تقویت خواهد شد.

در اجلاس اخیر گروه بیست، اتحادیه اروپا و آلمان به دنبال پیگیری سیاست متوازن‌سازی قدرت در مواجهه با چین و امریکا و حتی انگلستان بودند. به این معنا که تلاش کردند چین را در حوزه «سیاست جهانی» توسط امریکا تعدیل کنند و امریکا را نیز در حوزه تجارت آزاد توسط چین متعادل سازند. از دیگر سو، «توافق اصولی اتحادیه اروپا و ژاپن برای ایجاد یک پیمان تجارت آزاد در جریان نشست گروه بیست، پیام‌هایی هم برای امریکا و هم برای چین در خود داشت. نخست آنکه مواضع حمایت‌گرایانه امریکا، مانعی برای حرکت اقتصادهای بازار آزاد در چارچوب دستور کار تجاری آنها نیست و دیگر آنکه چین نیز مسیر همواری برای حرکت به سمت جاه‌طلبی‌های مرکانتالیستی و دوجانبه‌گرایانه‌اش با کشورهایی که بر آنها سلطه تجاری دارد ندارد.» (گودمنت، 2017)

توافق اصولی اتحادیه اروپا و ژاپن برای ایجاد یک پیمان تجارت آزاد واجد پیام‌های روشنی نیز برای انگلستان بود. دونالد تاسک رییس کمیسیون اروپا بعد از این توافق اصولی، در پست توییتری خود از عبارت «اروپای جهانی» استفاده کرد. (رویترز، 2017) عبارتی که در واقع پاسخی به استفاده مکرر مقامات انگلستان از عبارت «بریتانیای جهانی» است. می‌دانیم که رهبران انگلستان با استفاده از عبارت «بریتانیای جهانی» بر این نکته تاکید کرده‌اند که انگلستان پسابرگزیت به عنوان ملتی از منظر تجاری چابک و رها از ساختارهای بوروکراتیک پیر و کند اتحادیه اروپا، به سمت گشودن بازارهای جدید جهانی حرکت خواهد کرد. با‌‌وجود این، توافق در خصوص انعقاد معاهده تجارت آزاد اتحادیه اروپا با ژاپن نشان داد که این اروپا و نه انگلستان بود که موفق شد با چهارمین قدرت اقتصادی دنیا پیمان تجاری منعقد کند.

 با وجود سیاست‌های توازن‌بخش قدرت اتحادیه اروپا و آلمان، چین و امریکا نیز راهبردها و سیاست‌های توازن‌بخش و دستورکار سیاسی و تجاری خود را دنبال کرده‌اند. به عنوان‌مثال، منافع ملی چین در گرو حمایت از اروپا در حوزه تجارت و آب‌وهواست چرا که اگر سیاست‌های حمایت‌گرایانه بر کرسی بنشیند، چین چیزهای زیادی برای از دست رفتن دارد. در عین حال چین برنامه کاری ملی خود را برای توسعه صنعتی دارد. برنامه‌یی که در حال رقابت با امریکا و اروپا نیز هست. ترامپ نیز سیاست‌های توازن‌بخش خود را دنبال می‌کند. به عنوان‌مثال می‌دانیم، تنها کشوری که ترامپ پیش از اجلاس گروه بیست به آن سفر کرد لهستان بود. کشوری که به پسر بد اروپا معروف است چرا که همگرایی ضعیفی با هنجارهای حقوق بشری اروپایی دارد و در حوزه حکمرانی، در حال دور شدن از هنجارهای اروپایی است. ترامپ از جاه‌طلبی لهستان برای مقابله با بروکسل و تلاش این کشور برای موازنه‌سازی با آلمان آگاه است و از این منظر در تلاش است از افتراق این کشور و کشورهای دیگری چون مجارستان با اتحادیه اروپا و آلمان بهره‌برداری کند. لهستان به همراه امریکا از کشورهای عمده تولیدکننده گازهای گلخانه‌یی است و همچنین همراه امریکا، مخالف خط لوله نورث استریم است که امکان افزایش دو برابری صادرات گاز روسیه به آلمان را فراهم می‌کند.

منبع: شمس