ادامه از صفحه 8

۱۳۹۶/۰۶/۲۵ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۶۹۸۴

و از آنجا که فلسفه جنگ سرد به ما حکم می‌کند تا این نگرش را درباره همه‌چیز اتخاذ کنیم، عامل اخلاقی در حد نهایی باید همه‌چیز را از هویت خود بزداید، و جز یک انتخابگر عقلانی نمی‌تواند هیچ هویت بنیادی دیگری داشته باشد، یعنی کسی که نخست سلایق خود را مطابق با معیارهای ترایایی و تمامیت مرتب می‌کند، و سپس برای دستیابی به بالاترین منفعت انتخاب می‌کند. این هویتی نسبتا کم‌مایه است. هر کسی دارای ویژگی‌های خاصی است که به‌هیچ‌وجه تحت هیچ شرایطی نه می‌خواهد و نه می‌تواند از آنها دست بکشد. آیا جز اینها هدف دیگری برای زیستن وجود دارد؟ موفقیت گسترده نظریه انتخاب عقلانی، در کنار مشکلات فلسفه جنگ سرد نشان می‌دهد که مشکل به وجه تمایز این دو بر می‌گردد: ادعای فلسفه جنگ سرد، که از آلن به ارث برده است، مبنی بر برخورداری از اعتبار جهان‌شمول و در واقع انحصاری، به عنوان تبیین عقل آدمی. اگر به تاریخ فلسفه نگاه کنیم، عقل معانی مختلفی داشته است. برای یونانیان، عقل اساسا توانایی ادراک کلیات است، فهم داده‌های حاضر به‌مثابه مصادیق ساختارهای زیربنایی. برای رنه دکارت، عقل توانایی فراهم‌کردن یک بنیاد پیشینی و بنابراین تزلزل‌ناپذیر برای باورها است. برای «ایمانوئل کانت»، عقل توانایی تعمیم مفاهیم تا بیشترین حد ممکن است که بنیاد مطلق‌بودن قانون اخلاقی را فراهم می‌کند. به‌طور مشابه، آزادی همواره صرفا مساله انتخاب نبوده است. از دیدگاه ارسطو شما آزادانه عمل می‌کنید و مسوول یک عمل هستید، هنگامی که شما خواستار انجام آن عمل هستید و عقل شما می‌گوید که عمل درست در آن شرایط همان است. بنابراین، عمل آزادانه به‌معنای عمل بر مبنای کل وجود اخلاقی شما است. این ایده، که آزادی در واقع توانایی ابراز وجود کامل است، در این گفته پرمعنی هگل خلاصه شده است که آزادی حقیقی فهم ضرورت است: آزادی یعنی اینکه، در یک موقعیت خاص، بفهمید شما چه کاری باید انجام دهید تا خودتان باشید. هیچ یک از اینها بدان معنا نیست که ما باید از گرامیداشت آزادی انتخاب دست بکشیم. اما باید این فرض را کنار بگذاریم که انتخاب‌کردن معادل با خود آزادی است یا اینکه انتخاب عقلانی کل وظیفه عقل انسان است. آزادی انتخاب، همانند بازارهای آزاد و انتخابات رقابتی، تنها هنگامی ارزشمند است که در چارچوب افق‌های گسترده‌تر ارزش قرار گیرد. جدا از این چارچوب، نخست به امری مطلق و سپس فاجعه‌بار تبدیل می‌شود. برای مثال بازارهای آزاد، ابزارهای شگفت‌انگیزی برای بهبود زندگی آدمی هستند. دستگاه‌ام. آر.‌ای نیز چنین است، اما شما نمی‌توانید صرفا یک دستگاه‌ام. آر.‌ای را به گوشه خیابان بیندازید و توقع داشته باشید که کار کند. هر دو نوع ابزار نیازمند کارگذاری صحیح و رسیدگی مداوم هستند. تاوان نادیده انگاشتن این امر در بحران مالی سال ۲۰۰۸ آشکار شد. مطلق‌سازی چیزهایی نظیر آزادی انتخاب، این دیدگاه که بازارهای آزاد و انتخابات رقابتی برای داشتن یک جامعه خوب کافی هستند، دیدگاهی است که در اوایل جنگ سرد معروفیت پیدا کرد، هنگامی که تکثیر انتخاب‌ها تفاوت اصلی ما با مارکسیسم شوروی بود. در واقعیت، یک جامعه خوب به چیزی بسیار بیشتر از آن نیاز دارد که بیشترین انتخاب‌ها در دسترسشان قرار بگیرد. با توجه به استیلای «بنیادگرایی بازار» بر دولت امریکا و نمایش توهمات در رسانه‌ها تحت عنوان «واقعیت‌های بدیل» که شما می‌توانید انتخاب کنید یا رد کنید، فراموشی عصر مک‌کارتی و فلسفه جنگ سرد ناشی از آن دیگر یک گزینه عقلانی به شمار نمی‌رود.

 منبع: ترجمان