ایران در عصر ترامپیسم
بهاره مهاجری
سردبیر
هفته گذشته، مجمع عمومی سازمان ملل متحد شاهد دو رویکرد تقابلی در عرصه سیاست خارجی بود. سیر وقایع و رخدادهای اخیر مجمع عمومی (سخنرانیهای ترامپ و روحانی و واکنش سایر کشورها) بیش از هر چیز عیان کرد که ظرفیت دیپلماسی تا چه حد و دامنهیی میتواند وسعت یابد. چه آنکه تفاوت اصلی دیپلماسی و جنگ به همین برمیگردد که در بزنگاههایی، زبان میتواند قدرتمندتر از سلاح کار را پیش ببرد. روند تحولات تاریخی جهان نشان داده کشورهایی عملا توانستهاند در عرصه بینالمللی حضور مسلط پیدا کنند که دیپلماتهای قدرتمند داشتهاند. بدین سیاق در عصر فعلی، دیگر تئوری کلاوزویتس (اندیشمند نظامی) مبنی بر آنکه «جنگ ادامه سیاست است» اعتبار چندانی ندارد بلکه دیپلماسیهای قدرتمند مانع وقوع و گسترش جنگ میشوند و در اجماعی کلی، دنیا بیش از آنکه خواهان جنگ باشد، در پی صلح است همانگونه که در آخرین گردهمایی جهانی یعنی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نوای صلح رییسجمهوری ایران از طبل جنگ ترامپ رساتر شد.
در نگاهی اجمالی به روند تحولات دیپلماتیک جمهوری اسلامی (که با پرونده فعالیتهای صلحآمیز هستهیی ایران وارد مرحله جدیدی شد)، عملا دوران اصلاحات و دوره روحانی از منظر دیپلماسی هستهیی از اهمیت و اعتبار ویژهیی برخوردار بودهاند. در دوره خاتمی (که بنیان دیپلماسی هستهیی بنا نهاده شد) اتخاذ سیاست تعاملی به جای تقابلی رویه عملی دولت بود؛ دقیقا برخلاف دوره احمدینژاد که سیاست تقابلی در دستور کار قرار گرفت، سیاستی که اتکای پیشبرد آن استفاده از ظرفیتهای اقتصادی کشور بود. براساس آن نگاه حاکم، ایران ظرفیتهای بالقوه و بالفعل اقتصادیای دارد که کشورها، شرکتها و بنگاههای دنیا میتوانند در صورت تداوم روابط با ایران از آنها بهرهمند شوند. با چنین نگرشی در دوره احمدینژاد از اقتصاد به عنوان حربه تهدید استفاده میشد چنانکه با طرح مباحث مربوط به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران و بهکارگیری ابزار تحریم خرید نفت خام، موضعگیریها متمرکز بر این محور بود که در صورت تحریم نفت ایران، قیمت جهانی نفت به بشکهیی 200 دلار خواهد رسید. پیشبینیای که محقق نشد! ایران تحریم شد ولی قیمت نفت از بشکهیی 80 دلار هم فراتر نرفت.
عملا ظرفیتهای اقتصادی ایران که همواره در دولتهای هاشمی و خاتمی محور اصلی دیپلماسی قرار میگرفت، در دولت احمدینژاد کارساز نبود و از همان زمان مشخص شد که محور دیپلماسی ایران با غرب باید تغییر کند. این ضرورت تغییر را در دوره مذاکرات هستهیی تیم جلیلی با غرب شاهد بودیم. نزدیک به 6 سال مذاکره عملا هیچ دستاوردی برای برونرفت ایران از تحریم و قطعنامههای تنبیهی سازمان ملل و غرب نداشت. تیم ایران سعی میکرد از امتیازها و ظرفیتهای اقتصادی کشور بهره بگیرد اما غرب از لحاظ نیاز اقتصادی به ایران به استغنا رسیده بود. بنابراین برگ برندهیی که ایران در دست داشت، عملا بیفایده بود. به نظر میرسد یکی از ضرورتهای تغییر تیم دیپلماسی هستهیی ایران در دولت روحانی درک این واقعیت بوده است. از جزئیات مذاکرات چیزی منتشر نشده ولی میدانیم تیم مذاکرهکننده هستهیی ایران بر این امر واقف بودند که دیگر غرب برای مدیریت انرژی خود نیازی به نفت ایران ندارد. این را میدانستند که بازار مصرفی ایران باتوجه به محدودیتهای وارداتی و سایر موانع، بازار جذابی برای کالاهای مصرفی غرب نیست. بر این نکته وقوف داشتند که ایران دیگر پل آسیا و غرب محسوب نمیشود و این پل زمانی برقرار بود که کشورهای آسیای میانه جزو بلوک شوروی به شمار میرفتند.
با آنکه ورود ظرفیتهای اقتصادی ایران به بازار میتواند هزینهها را کاهش دهد، اما با 4 سال غیبت ایران در بازار انرژی عملا اتفاق خاصی روی نداد. بنابراین محور مذاکرات تیم هستهیی از ظرفیت اقتصادی باید به دیپلماسی سیاسی تغییر کرده باشد. به این معنا که مزیتهای سیاسی ایران، حال چه در منطقه و چه در دنیا چیست؟ این نکته را میتوان از تغییر رفتار عربستانسعودی پس از برجام شاهد بود.
اکنون یک مرحله دیگر از این بازی میتواند آغاز شود، آن هم زمانی که ترامپ برای اثبات خود از برجام خارج شود. در واقع از همین الان بهتر است تیم دیپلماسی ایران در پی تغییر باشد. به گفته هنری کیسینجر «ما نه تنها باید مراقب تغییرات باشیم بلکه باید بهدنبال تغییر هم باشیم.» بهعنوان امری بدیهی آنچه تعهدات ما را شکل میدهد، منافع ملی ایران است و مسلما نباید با منافع ملی کشور سلبی برخورد شود؛ ضرورتا در قبال این منافع باید ایجابی رفتار کرد.
در حقیقت یکی از مشکلات ایران این است که منافع ملی آن به منافع کشورهای دارای قدرت بهصورت کامل گره نخوره است و اقتصاد نسبتا بسته ایران عملا این منافع مشترک را کمتر و محدودتر کرده است. ما نیاز داریم منافع مشترکی میان ایران و قدرتهای اصلی ایجاد کنیم و طبیعتا مسیر اصلی این هدف از جاده اقتصاد میگذرد. حدود سه هفته دیگر ترامپ باید درمورد برجام تصمیم بگیرد و تصمیم خود را برای تایید یا رد به کنگره بفرستد. از آنجا که ترامپ پیشبینیناپذیر است، نمیتوان پیشبینی کرد که تصمیم نهایی وی چیست؛ اما دولتمردان ما باید نسبت به هر حالت سناریوهای خود را داشته باشند. نقش دولتمرد هم جز این نیست:
«شناسایی روابطی که وجود دارند و خلق یک شبکه از انگیزهها و تنبیهات برای به دست آوردن مطلوبترین پیامد.»