خیزش نئوفاشیسم از خاکستر
این روزها شعارهای ضد مهاجر و اروپاگریز گروههای پوپولیست دست راستی در اغلب نقاط اتحادیه اروپا شنیده میشود. این گروهها چه پوپولیست باشند و چه به افراطیترین طیف احزاب دست راستی سنتیتر تعلق داشته باشند به موفقیتهایی در کشورهای مختلف اروپا دست پیدا کردهاند. جریان ورود پناهجویان و بحران منطقه پولی یورو به تقویت این احزاب و همچنین پیروزی انتخاباتی آنها منجر شده است. در تازهترین مورد حزب آلترناتیوی برای آلمان توانست برای نخستینبار پس از 70سال با کسب 13درصد آرا وارد پارلمان شود. پس از جنگ دوم جهانی، مردم و دولتهای اروپایی از گروههای راستگرای افراطی رویگردان شدند و فعالیتهای این گروهها غیرقانونی اعلام شد چرا که ظهور این گروهها در سالهای میانی دو جنگ جهانی از مهمترین عواملی بود که به جنگ جهانی دوم دامن زد. با این حال امروز با گذشت بیش از 6 دهه از پایان جنگ، احزاب و جنبشهای بیگانهستیز و ملیگرا بار دیگر در عرصه سیاسی اروپا ظهور کردهاند.
احزاب راستگرای افراطی در اروپای معاصر طیف وسیعی را در برمیگیرند و نمیتوان همه آنها را به یک دید نگاه کرد. به عنوان مثال، گذشته از برخی اشتراکات آشکار، نمیتوان حزب راست جبهه ملی فرانسه را با حزب فجر طلایی یونان یا حزب «آزادی اتریش» از یک جنس دانست. اما به راستی در اروپا چه خبر است و این وضعیت تا کجا پیش میرود؟ به چه دلیل گفتمان راست افراطی در اروپا تا این حد محبوبیت یافته است؟
پاسخ به این پرسش راحت نیست، بهویژه اینکه حتی ارائه یک تعریف واحد از احزاب راست افراطی کار آسانی نیست. اغلب از اصطلاحات مختلفی مانند پوپولیست، نوملیگرا و راست تندرو برای توصیف این احزاب استفاده میشود. برخی از این احزاب برنامههایی برای ارتقاء اقتصاد بازار آزاد دارند درحالی که برخی دیگر مخالف این دیدگاه به ویژه در حوزه تجارت بینالمللی هستند. دلیل نوملیگرا خواندن برخی از این احزاب این است که خواستار ظهور مجدد ملیگرایی هستند و تحولات جهانی و فراملی اخیر در سطح اروپا در قلب اتحادیه اروپا را به چالش میکشند. از اصطلاح پوپولیسم نیز برای توصیف احزاب راست افراطی استفاده میشود زیرا راهبرد سیاسی آنها دسترسی به گروههای مرجع به عنوان نمایندگان مردم است. گرچه علل متعددی را درباره قدرتیابی گروههای افراطی مطرح میکنند ریشه این تغییر را باید در شوک زهرآگینی که به مردم اروپا وارد شده جست؛ ترکیبی از بحران مهاجرت فعلی و رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ که بحران حوزه یورو را در پی داشت. البته یک عامل تاثیرگذار دیگر، نارضایتی و بدبینی نسبت به احزاب سیاسی سنتی و رد کامل آنها (و همچنین نخبگان بانکی و تجاری) که غالباً از زمان جنگ جهانی دوم به بعد به طرق مختلف قدرت را در اروپا در دست داشتهاند.
مهاجرت، چالشی پر دردسر
الکساندرا فودرل اشمیت، سردبیر روزنامه «در استاندارد» اتریش میگوید که مساله مهاجرت پناهجویان یکی از مهمترین دلایل موفقیت حزب راست افراطی «آزادی اتریش» است. به گفته او، این حزب عمدتا توسط مردان جوان پشتیبانی میشود. افراد مسنتر هم به ویژه کسانی که میترسند از نظر اقتصادی تحت فشار قرار بگیرند و زندگیشان را ببازند نیز از این حزب حمایت میکنند. این ترس اغلب از سوی افرادی با تحصیلات پایین ابراز میشود؛ افرادی که از تغییر و از روند جهانی شدن میترسند. آنها از پناهجویان و اینکه پناهجویان به کشورشان بیایند میترسند. آنها میترسند که شانسهایشان به حداقل برسد و چیزی را از دست بدهند. احزاب راست افراطی در اقصی نقاط اروپا با استفاده از همین نارضایتی عمومی است که تلاش میکنند تا مشکلات و مسائل اجتماعی و اقتصادی را بیش از پیش به مهاجران گره زده و نظر رایدهندگان را به خود جلب کنند. این احزاب همچنین به دنبال 11سپتامبر از احساس ترس و آسیبپذیری حاصل از حملات تروریستی در بخشهای مختلف جهان بهره برده و مسلمانان را که بخش عمده مهاجران در کشورهای اروپایی را تشکیل میدهند به عنوان تهدیدی علیه امنیت و ارزشهای کشورهای اروپایی معرفی کردند.
بحران اقتصادی از شرق تا غرب اروپا
از نظر راست افراطی، جهانی شدن به این معناست که خارجیها روی بازار کشور تسلط پیدا کرده و آن را نابود میکنند. آنها جهانی شدن را به صادرات شغل به کشورهای جهان سوم تشبیه کرده و معتقدند جهانی شدن باعث افزایش جمعیت مهاجر، پایین آمدن دستمزدها، افزایش بیکاری و کاهش جمعیت بومی منطقه میشود. به همین دلیل بخش عمدهیی از رأیدهندگان به راست افراطی را افرادی تشکیل میدهند که به اصطلاح «بازندگان جهانی شدن» نامیده میشوند و نسبت به این روند احساس عدم امنیت و عدم اطمینان دارند. این بازندگان جهانی شدن اقتصاد، معمولا طبقات پایین جامعه را تشکیل میدهند به ویژه اگر کشورهای میزبان دچار بحران اقتصادی باشند. فردریش کیتشلت بیکاری را مهمترین عامل در زمره مسائل اقتصادی در افزایش حمایت از دو جریان راست افراطی میداند. این پدیده به عنوان یکی از بزرگترین مشکلات داخلی اروپا در بسیاری از کشورهای اروپایی به چشم میخورد. بطوری که حزب جبهه ملی فرانسه در یکی از شعارهای انتخاباتی خود اعلام میکند «وجود دو میلیون مهاجر به معنای بیکار بودن دو میلیون فرانسوی است.»
احزاب راست توانستهاند با استفاده از نارضایتی شهروندان اروپایی از سیاستهای ریاضت اقتصادی، محبوبیت خود را در افکار عمومی افزایش دهند. نارضایتی از مدیریت ناکارآمد دولتها در مهار بحران اقتصادی، نرخ بالای بیکاری، رشد اقتصادی پایین و کاهش رفاه اجتماعی همه از موضوعاتی است که زمینه را برای تبلیغات گروههای راستگرای افراطی فراهم میکند. به عنوان مثال، حزب فجر طلایی در یونان از احزاب نئونازی به شمار میرود پس از بحران اقتصادی در این کشور به تدریج شاهد افزایش حمایت مردمی بود و در انتخابات پارلمانی 2012 حدود 20درصد از کرسیهای پارلمانی را کسب کرد.
بدبینی به احزاب و نهادهای سنتی
عامل دیگری نیز در قدرت گرفتن راستهای افراطی در چند دهه اخیر دیده میشود: نارضایتی از احزاب و جریانهای اصلی حاکم و بیاعتمادی به نهادهای رسمی. پیپا نوریس، استاد دانشکده علوم سیاسی جان. اف. کندی در پژوهش خود «راست رادیکال» معتقد است که مساله عدم رضایت و بیاعتمادی به احزاب سیاسی اصـلی و دموکراسی نمایندگی نقش مهمی در حمایت از احزاب راست افراطی داشته اسـت. وی در این مطالعه به این نکته اشاره میکند که در تبیین حمایت انتخاباتی از احزاب راست افراطی در بلژیک، فرانسه، دانمارک و هلند نسبت به دیگر کشورهای اروپای غربی نظریه رای اعتراض و بیاعتمادی مهمتر بوده است. به عنوان مثال پژوهشگران سیاسی بر این باورند که آرای ژان ماری لوپن در انتخابات سال 2002 فرانسه رای اعتراضی بوده است. رایدهندگان فرانسوی که از چپ و راست سنتی به تنگ آمده و خواستههای خود را در هیچ یک از دو جناح نمیدیدند برای بیان اعتراض خود و دست رد زدن به سینه سیاستمداران حرفهیی به لوپن رای دادند؛ از این دیدگاه آرای لوپن در حقیقت «نه» بزرگی به چپ و راست سنتی بود و نباید آن را آرای به افراطیها ترجمه کرد.
راستهای افراطی بطور مشخص در اروپا از نارضایتی عمومی از تشکیلات سیاسی سنتی(اغلب ناکارآمد) استفاده کرده و به هراس عمومی از محو شدن حوزههای ملی با گسترش اتحادیه اروپا دامن زده و ضدیت با این نهاد را در صدر اولویتهای خود قرار دادهاند. در واقع راستهای افراطی از تهییج احساسات ملیگرایانه علیه همگرایی در اتحادیه اروپا به عنوان ابزاری برای جلب حمایتهای عمومی استفاده میکنند. نقل قولی از هاینس کریستین اشتراخه رهبر حزب «آزادی اتریش»، وجود دارد که خواهان «اوگزیت»(خروج اتریش از اتحادیه اروپا) است. او صراحتا گفته که میخواهد همهپرسی خروج اتریش از اتحادیه اروپا را برپا کند. اشتراخه گرچه بر علاقه حزبش به اروپا تاکید میکند اما معتقد است که اروپای آینده باید روی دولتهای ملی تاکید کند. از نگاه او اتحادیه اروپا باید به همکاریهای اقتصادی محدود شود و مهمتر از همه اروپا باید روی ارزشهای یهودی- مسیحی تاکید کرده و این ارزشها را برای نسلهای آینده حفظ کند.
ناظران بر این باورند که با توجه به ماهیت و ویژگیهای احزاب راست افراطی، قدرتیابی این گروهها میتواند پیامدهای جبرانناپذیر داخلی و خارجی(در سطح اتحادیه اروپا و حتی جهان) داشته باشد. از جمله با توجه به تمایل فزاینده مردم به این گروهها و تمایل این گروهها به مقابله با مهاجران (که نمونهاش را امروز در ایالات متحده با روی کار آمدن دونالد ترامپ مشاهده میکنیم) خشونت علیه مهاجران به عنوان چالشی اساسی در چند سال آینده مطرح خواهد شد. از سوی دیگر با توجه به ماهیت ملیگرا و دیگرستیزی احزاب راست افراطی و مخالفت آنها با روند همگرایی اروپایی، به هر میزان که این احزاب از قدرت و جایگاه برتری در عرصه سیاسی و اجتماعی اروپا برخوردار شوند اتحادیه اروپا با چالشهای بیشتری مواجه خواهد شد.
مارتین شولتز، رییس پارلمان اروپا و رهبر حزب سوسیال دموکرات آلمان دو سال پیش در مصاحبهیی با روزنامه دیولت گفته بود: «اتحادیه اروپا در معرض فروپاشی است. اتحاد میان کشورهای عضو به خاطر فرسایش هارمونی و هماهنگی در معرض خطر است. اتحادیه اروپا در معرض خطر است و هیچکس نمیتواند بگوید این اتحادیه تا 10سال دیگر وجود دارد. اگر میخواهیم چنین باشد باید به سختی برای موجودیت و بقای آن تلاش کنیم چراکه نتیجه فروپاشی این نهاد از بین رفتن ناسیونالیسم اروپا و مرزهای آن است و این مساله وحشتناک است.»