رویکرد انسانی اقتصاد
منصور بیطرف
سردبیر
کمیته نوبل یکبار دیگر از حوزه حساب و ریاضیات و فرمولهای پیچیده خارج شد و جایزه اقتصادی امسال را به «ریچارد تالر» اقتصاددان و رفتارشناس امریکایی داد. با این رویداد که برای دومینبار است رخ میدهد، جایزه نوبل اقتصادی صبغه روانشناسی به خود گرفت. نخستینبار که نوبل اقتصادی به حوزه روانشناسی تعلق گرفت، 15سال پیش بود. «دیوید کاهنمن» روانشناس یهودی امریکایی به خاطر مطالعاتی که همراه با همکار مرحومش «آموش تاورسکی» در خصوص تصمیمگیری تحت شرایط عدم قطعیت یا بیاطمینانی کرده بودند، جایزه نوبل اقتصادی را دریافت کرد. دیوید کاهنمن، بعدها در کتاب معروفش «تفکر تند و سریع» نوشت که قضاوتهای انسان در شرایطهای مختلف میتواند فرق کند و نه تنها باثبات و عقلانی نباشد، بلکه میتواند غلط و تحت تاثیر احساسات هم باشد. کاربرد این رفتار که بعدها در چارچوب اقتصاد رفتاری شکل گرفت – یعنی اینکه فعالان اقتصادی و تصمیمسازان متوجه شدند چگونه بتوانند بر رفتار انسانها اثر بگذراند – تاثیر بسیار گستردهیی بر انگیزهمند کردن قضاوتها گذاشت. کارهایی که کاهنمن و تالر در زمینه رفتار انسانها در تصمیمگیریها کردند باعث شد که تصمیمسازان، انسانها را نه یک عنصر منفعل که میتوان او را در هر شرایطی قرار داد که همان رفتار و تصمیمی را که مدنظر سیاستگذاران است بگیرند، بلکه او را عنصر آگاهمندی بدانند که خودش تحت هر شرایطی میتواند تصمیم بگیرد و قضاوت کند، حتی اگر غلط باشد. متاسفانه طی یک قرن گذشته همواره نگاه اقتصاددانان به انسانها در همین چارچوب قرار داشته است. حتی با وجود آنکه برخی سیاستهای آنها در اجرا شکست میخورده است، مثل برنامه اول توسعه کشور خودمان که منجر به نرخ تورم 49درصدی در سال 1374 شد یا هدفمندی یارانهها که عین بختک بر دولت سنگینی کرده است، باز علت شکست را بیش از آنکه در نوع تمایلات و واکنش رفتارهای احساسی مردم ببینند و پیریزی سیاستهای خودشان را از سمت مردم به سمت برنامهها ببرند، از برنامهها میدیدند و برنامهریزی را دوباره از سمت بالا شروع میکردند. اما نخستینبار کاهنمن و همکارش تاورسکی نشان دادند که مردم لزوما برمبنای همان سیاست و برنامههایی که مدنظر تصمیمسازان است حرکت نمیکنند. آنها نگاه خودشان را دارند و برمبنای شرایطی که بعضا تحت تاثیر فیزیولوژی بدن هم قرار میگیرد تصمیم میگیرند. به گفته کاهنمن، «اکثر ما در بیشتر اوقات سالم هستیم و اکثر قضاوتها و کنشهای ما در بیشتر اوقات متناسب است. ما بهطور طبیعی در سیر زندگیمان به خود اجازه میدهیم که توسط احساسات و ادراک خود ما هدایت شویم و معمولا اعتماد ما به اعتقادات شهودیمان و ترجیحاتمان توجیه شده است، اما نه همیشه. ما غالبا حتی در زمانی که اشتباه میکنیم، به خودمان اعتماد داریم و یک ناظر عینی خطاهایمان را بهتر از خود ما رصد میکند.»