چت کردن کافی است، بیایید خودمان صحبت کنیم
مولف: شری ترکل
مترجم: محمد باسط
نیویورک تایمز- دانشجویان دانشکده به من میگویند بلدند که چطور به چشمهای یک نفر نگاه کنند و همزمان روی موبایلشان مطلبی را تایپ کنند و کسی هم متوجه نشود که حواسشان به هر دو کار هست. میگویند این مهارت را در دبیرستان یاد گرفتهاند که مجبور بودند بدون اینکه معلم متوجه شود، پیامک بفرستند. حالا از این مهارت وقتی استفاده میکنند که میخواهند هم پیش دوستانشان باشند و هم بهقول بعضیها، جای دیگر.
این روزها کمتر لازم میبینیم این واقعیت را پنهان کنیم که حواسمان به جاهای مختلف است. در مطالعهیی که در سال ۲۰۱۵ توسط مرکز پژوهشی پیو انجام شده است، ۸۹ درصد کسانی که تلفن همراه داشتند گفتند در آخرین برنامه جمعیای که حاضر بودند از موبایل خود استفاده کردهاند. اما آنها از این ماجرا خرسند نبودند؛ ۸۲درصد از بزرگسالان اعتقاد داشتند که شیوه استفاده آنها از موبایل در محیطهای اجتماعی به گفتوگوهای جمعی آسیب میزند.
من بیش از سی سال است که درباره روانشناسی ارتباطات آنلاین تحقیق میکنم. در پنج سال گذشته، بهطور مشخص بر یک موضوع تمرکز کردهام: در دنیایی که بسیاری از افراد ترجیح میدهند پیامک بفرستند تا حرف بزنند، چه بر سر گفتوگوی چهرهبهچهره آمده است؟ به خانوادهها، دوستیها و روابط عاشقانه نگاه کردهام. مدرسهها، دانشگاهها و محیطهای کاری را بررسی کردهام. وقتی دانشجویان دانشکده برای من توضیح میدهند که چطور در سالن غذاخوری حواسشان به چند چیز هست، بعضیها از «قاعده سه نفر» نام میبرند. در گفتوگویی که بین 5یا 6نفر سر میز غذاخوری جریان دارد، قبل از اینکه به خودتان اجازه بدهید که سرتان را در موبایلتان ببرید، باید ببینید که آیا دستکم سه نفر حواسشان به گفتوگو هست یا نه ـیعنی سرشان بالاست یا نهـ اگر بود، آن وقت میتوانید بهسراغ موبایلتان بروید. به این ترتیب گفتوگو ادامه پیدا میکند، اما به این شکل که در زمانهای مختلف افراد مختلفی سرشان بالاست و حواسشان به گفتوگو است. نتیجه چنان است که انتظارش میرود: گفتوگو نسبتا سطحی باقی میماند، درباره موضوعاتی که افراد احساس میکنند هر وقت خواستند میتوانند وارد آن بشوند و هر وقت خواستند میتوانند خارج بشوند.
کمسنوسالها با شور و شوق از خوبیهای زندگی با قاعده سه نفر برای من گفتهاند، قاعدهیی که نه فقط پشت میز غذاخوری بلکه در هر زمانی میتوان از آن پیروی کرد. نخستین خوبیاش جادوی همیشه در دسترس بودن در جای دیگر است. حواستان میتواند به هر جایی که دلتان میخواهد باشد. همیشه کسی هست که به شما گوش بدهد. هیچوقت حوصلهتان سرنمیرود. وقتی حس کنید که سکوت دارد بر گفتوگو حاکم میشود، میتوانید حواستان را از آدمهای داخل اتاقبردارید و به دنیایی وارد شوید که در موبایلتان وجود دارد. اما دانشآموزان به نوعی احساس فقدان هم اشاره کردند.
یک دختر پانزدهساله که در اردویی تابستانی با او مصاحبه کرده بودم راجع به واکنش خودش میگفت وقتی که برای غذا خوردن با پدرش بیرون رفته بود و پدرش موبایلش را درآورد تا برای گفتوگویشان «شواهدی» ارائه کند. او به پدرش گفت: «بابا، گوگل نکن. میخواهم با تو حرف بزنم. » پسری پانزدهساله به من گفت که یک روز میخواهد فرزندانی بزرگ کند، نه آن طوری که والدینش او را بزرگ میکنند (که وقت غذا خوردن و در پارک و هنگام مسابقات ورزشی در مدرسه مشغول موبایلاند) بلکه آنطوری که والدینش فکر میکنند دارند او را بزرگ میکنند که وقت غذا خوردن خبری از موبایل نیست و به جایش کلی گفتوگوهای خانوادگی وجود دارد. یک دانشجوی جدیدالورود تلاش میکرد بفهمد که در نسل او مشکل زندگی در چیست. او میگفت: «پیامکهای ما مشکلی ندارد. پیامک دادن وقتی برای گفتوگو در کنار هم هستیم مشکل ایجاد میکند.»
حرف عمیقی است. مطالعاتی که درباره گفتوگو انجام شده است، چه در محیطهای طبیعی و چه در محیطهای آزمایشگاهی، نشان میدهند که وقتی دو نفر با هم صحبت میکنند صِرف وجود یک موبایل روی میز بین آنها یا در حاشیه دید آنها هم موضوع صحبتشان را تغییر میدهد و هم میزان ارتباطی را که بین خودشان احساس میکنند. افراد به گفتوگو درباره موضوعاتی ادامه میدهند که از نیمهکاره ماندن و متوقف شدن آنها نگرانی نداشته باشند. احساس نمیکنند که برای همدیگر چیزی خرج میکنند. حتی یک موبایل در حالت بیصدا هم ارتباط ما را قطع میکند.
در سال ۲۰۱۰، گروهی در دانشگاه میشیگان، به رهبری سارا کانرث، یافتههای ۷۲ پژوهش را که طی دورهیی سیساله انجام شده بودند گرد هم آوردند. آنان دریافتند که همدلی بین دانشجویان دانشکدهها طی این سی سال ۴۰ درصد کاهش یافته است، و بخش عمدهیی از این کاهش مربوط به سال ۲۰۰۰ به بعد بوده است.
در طول نسلها، در این هجمهیی که بر همدلی وارد آمده پای تکنولوژی وسط بوده است. ما عادت کردهایم که دایما در ارتباط باشیم، اما راههایی برای فرار از گفتوگو پیدا کردهایم ـدستکم از گفتوگوهایی که پایان باز دارند و خودجوش هستند، و در آنها با تصوراتمان بازی میکنیم و به خودمان اجازه میدهیم که کاملا حضور داشته و آسیبپذیر باشیم. اما در همین نوع از گفتوگوست که همدلی و نزدیکی به بار مینشیند ـجایی که برقرار کردن تماس چشمی را یاد میگیریم تا از قیافه و لحن طرف مقابل آگاه شویم، تا به یکدیگر تسلی بدهیم و با احترام همدیگر را به چالش بکشیم. در این گفتوگوها، ما خودمان را پیدا میکنیم.
البته گفتوگوهای همدلانه را این روزها هم میبینیم، اما خط روند مشخص است. فقط این نیست که از حرف زدن چهرهبهچهره به سمت چت کردن در اینترنت رفتهایم. ما اصلا اجازه نمیدهیم که چنین گفتوگوهایی اتفاق بیفتند، زیرا همیشه موبایلهایمان در صحنه حضور دارند.
در دلمان این را میدانیم و حالا تحقیقات هم بر شهودهای ما مهر تایید گذاشتهاند. با انتخاب بزرگی مواجهایم. بحث بر سر کنار گذاشتن موبایل نیست، بلکه بر سر استفاده از آن با همتی جدیتر است. گفتوگو آماده احیاشدن از سوی ماست و برای ارتباطهای ناموفق دنیای دیجیتال ما در حکم گفتار درمانی است.
مشکل داشتن با صحبت کردن از سنین پایین شروع میشود. چند سال پیش، یک دبیرستان خصوصی از من خواست تا به معلمان و کارکنان آنجا مشاوره بدهم: دانشآموزان مثل گذشته روابط دوستانه برقرار نمیکردند. در یک گوشه خلوت، مدیر مدرسه برایم تعریف کرد که چطور یک دختر کلاس هفتمی تلاش کرده تا همکلاسیاش را به یک برنامه اجتماعی در مدرسه راه ندهد. البته این یک مشکل قدیمی است، ولی در این مورد وقتی از دانشآموز دلیل رفتارش را پرسیده بودند، بنا به گفته مدیر، آن دختر حرف چندانی برای گفتن نداشت: «پاسخش انگار ماشینی بود. گفت ’احساسی در این مورد ندارم. ‘ نمیتوانست متوجه شود که دانشآموز دیگر از این رفتار او آزار دیده است.»
مدیر در ادامه گفت: «دوازدهسالهها توی حیاط مثل هشتسالهها بازی میکنند. طوری همدیگر را در بازیهایشان راه نمیدهند که بچههای هشتساله این کار را میکنند. ظاهراً قادر نیستند خودشان را جای بچههای دیگر بگذارند.»
یکی از معلمان میگفت که دانشآموزان «در سالن غذاخوری مینشینند و به موبایلهایشان نگاه میکنند. وقتی چیزی را با هم در میان میگذارند، آنچه در میان میگذارند چیزی است که روی موبایلشان هست. » گفتوگوی جدید این شکلی است؟ اگر هست، آن کاری را انجام نمیدهد که گفتوگوی قدیمی انجام میداد. گفتوگوی قدیمی همدلی را یاد میداد. این دانشآموزان ظاهراً همدیگر را کمتر از قبل درک میکنند.
ولی ما اصلاحپذیر هستیم. یلدا تی. اولز، روانشناس امریکایی، نویسنده اول مطالعهیی است که در سال ۲۰۱۴ روی کودکانی انجام شده که در یک اردو در فضای باز و بدون دستگاههای ارتباطی بودند. بعد از پنج روز دوری از موبایل و تبلت، دانشآموزان حاضر در اردو توانستند از روی صورت افراد احساسات آنها را تشخیص دهند و بهدرستی احساسات هنرپیشگانی را که در تصاویر ضبطشده وجود داشت، بسیار بهتر از یک گروه کنترل، تشخیص دهند. چه چیزی این واکنشهای همدلانه را تغذیه کرده بود؟ آنها با هم صحبت کرده بودند. در گفتوگو، اگر خوب توجه کنید و یاد بگیرید که چطور خودتان را جای طرف مقابل بگذارید، همهچیز بسیار خوب پیش خواهد رفت. این کار را بدون موبایلتان بهتر میتوانید انجام دهید. گفتوگو انسانیترین و انسانسازترین کاری است که ما انجام میدهیم.
من این اصلاحپذیر بودن را در طول تحقیقات خودم در یک اردوی تابستانی بدون وسایل ارتباطی نیز مشاهده کردهام. در یک گپ شبانه در کلبه، گروهی از پسرهای چهاردهساله درباره سه روز صحراگردی خود صحبت میکردند. تا همین چند سال پیش، جذابترین قسمت این گردشها تحمل سختیهایش یا زیبایی طبیعت بکر آن بود. در آن چند روز، آنچه بیشترین تاثیر را گذاشته بود همان بدون موبایل بودن بود. یکی از پسرها در توصیف آن میگفت: «زمانی است که هیچ کاری برای انجام دادن ندارید، مگر اینکه در آرامش به فکر فرو بروید و با دوستان خود حرف بزنید.» حاضران در اردو از حس جدید خودشان نسبت به زندگی به دور از خوراکهای آنلاین هم حرف زدند. آنها برتریهای بیارتباط بودن را پذیرفتند و این کارشان رابطهیی بسیار مهم را برملا کرد: توانایی گفتوگوی همدلانه و توانایی تنها بودن رابطهیی مستقیم با هم دارند.
ما در تنهایی خودمان را پیدا میکنیم؛ خودمان را آماده میکنیم برای به گفتوگو نشستن با چیزی که اصیل است، که مال خودمان است. اگر نتوانیم خودمان را جمعوجور کنیم، نمیتوانیم دیگران را هم در جایگاه واقعی خودشان به رسمیت بشناسیم. اگر از تنهایی خودمان خشنود نباشیم، دیگران را به کسانی تبدیل خواهیم کرد که نیاز داریم باشند. اگر تنهایی کردن را بلد نباشیم، فقط بلد خواهیم شد که چطور تنها بمانیم.
چرخه مطلوبی وجود دارد که گفتوگو را به توانایی خودنگری ربط میدهد. وقتی با خودمان در آرامش باشیم، میتوانیم واقعاً به حرفهای دیگران هم گوش دهیم. در عین حال، گفتوگو با افراد دیگر نیز، چه در محیطهای خصوصی و چه در جمعهای بزرگتر، موجب میشود در گفتوگوی درونی با خودمان بهتر عمل کنیم.
ولی ما این چرخه مطلوب را به مخاطره انداختهایم. زمان تنهاییمان را به یک مشکل تبدیل کردهایم که باید با تکنولوژی حل شود. تیموتی دی. ویلسون، روانشناس دانشگاه ویرجینیا، سرپرست گروهی است که توانایی افراد در تنها بودن را بررسی میکنند. از افراد مورد آزمایش خواسته میشد که روی یک صندلی بنشینند و فکر کنند، بدون هر گونه وسیله یا کتابی. به آنها گفته میشد که باید بین شش تا پانزده دقیقه تنها باشند و تنها ضابطه موجود این بود که از جایشان بلند نشوند و به خواب هم نروند. در یکی از آزمایشها، بسیاری از دانشآموزان مورد آزمایش حاضر بودند شوک الکتریکی خفیف بگیرند تا اینکه با افکار خودشان تنها بمانند.
گاهی مردم به من میگویند که میتوانند بفهمند که چطور وقتی کسی با دیگران است و آنها سرشان را توی موبایلشان میبرند دچار آشفتگی میشود. اما وقتی افراد با خودشان تنها هستند واقعا اینکه سرشان را توی موبایل ببرند آسیبزا نیست؟ هر چه باشد، این شکل جدید با هم بودن ماست.
اما این شیوه تقسیم کردن امور موجب میشود رابطه ذاتی بین تنهایی و گفتوگو را فراموش کنیم. در تنهایی ما یاد میگیریم که تمرکز کنیم و دست به تخیل بزنیم، که به خودمان گوش فرادهیم. برای اینکه بتوانیم در گفتوگو کاملا حضور داشته باشیم به این مهارتها نیاز داریم.
همه تکنولوژیها ما را وامیدارند که با ارزشهای انسانی روبرو شویم. این بد نیست، چون باعث میشود دوباره بر این ارزشها تاکید کنیم. اگر حالا حاضر باشیم که گفتوگوی چهرهـبهـچهره را به یک اولویت تبدیل کنیم، دانستن اینکه گام بعدی چه باید باشد کار دشواری نخواهد بود. ما دنبال راهحلهای ساده نیستیم. ما دنبال سرآغازها هستیم. شاید برخی از آنها حالا آشنا به نظر بیایند، اما این موجب نمیشود که چالشبرانگیز نباشند. هر کدام از آنها تنها به یک بخش کوچک از آنچه ما را به خاموشی برده است میپردازد. اما همه آنها در کنار هم میتوانند تغییری واقعی ایجاد کنند.
یک نقطه شروع برای تاکید دوباره بر گفتوگو این است که بر تنهایی تاکید دوباره کنیم. بعضی از مهمترین گفتوگوهایی که شما خواهید داشت با خودتان خواهند بود. کارهایتان را به قدر کافی کم کنید تا این امر ممکن شود. و تمرین کنید که در هر زمان فقط یک کار را انجام دهید. به تکعملکردی بودن به عنوان نخستین قدم بزرگ بعدی فکر کنید. در هر حوزهیی از زندگی، تکعملکردی بودن موجب افزایش کارایی و کاهش استرس میشود.
اما انجام دادن فقط یک کار در یک زمان دشوار است، چون بدین معناست که بر خلاف مسیری گام برداریم که تکنولوژی آن را برای ما تسهیل کرده است و ظاهرا در کوتاهمدت بازدهی بیشتری دارد. چندعملکردی بودن مزایای خودش را دارد، اما اگر دنبال ظاهر امور باشیم، در واقع در پی نوعی توهم رفتهایم. گفتوگو شیوه انسانی تمرینِ تکعملکردی بودن است.
موبایلهای ما لوازم فرعی نیستند، بلکه وسایلی با قابلیتهای روانشناختیاند که نه فقط فعالیتهای ما بلکه ماهیت ما را نیز تغییر میدهند. مسیر دوم به سمت گفتوگو این است که میزان آسیبپذیری خودمان در مقابل همه این پیشنهادهای اتصال و ارتباط را بازبشناسیم. باید خودمان را متعهد کنیم که تولیدات خودمان و زندگیهای خودمان را طراحی کنیم تا بتوانیم چارهیی برای این آسیبپذیری بیندیشیم. انتخاب ما میتواند این باشد که همیشه موبایل همراه خودمان نداشته باشیم. میتوانیم موبایلمان را در یک اتاق پارک کنیم و هر یک ساعت یا دو ساعت سراغش برویم و در این فاصله روی چیزهای دیگر کار کنیم یا با افراد دیگر حرف بزنیم. میتوانیم جاهایی را در محل کار یا خانه برای خودمان دستوپا کنیم که وسیله ارتباطی در آنها نباشد، مکانهای مقدسی که مخصوص جفتفضیلت ’گفتوگو و تنهایی‘ هستند. در خانواده هر روز میشود از این جور مکانها پیدا کرد ـسر میز غذاخوری، در آشپزخانه و در ماشین استفاده از وسایل ارتباطی ممنوع باشد. این ایدهها را برای کودکان وقتی که هنوز کمسن هستند بیان کنید، به این ترتیب دیگر سخت و طاقتفرسا به نظر نخواهند رسید، بلکه جزو اصول خانواده محسوب خواهند شد. در محل کار نیز مفهوم مکانهای مقدس خالی از فایده نیست: گفتوگو در بین همکاران موجب افزایش بهرهوری میشود.
بهعلاوه میتوانیم تکنولوژی را نیز طوری بازطراحی کنیم که فضایی برای حرف زدن با یکدیگر باقی بگذارد. گزینه «مزاحم نشو» در گوشیهای جدید آیفون و اندروید یک مدل از این بازطراحی است. با قرار دادن گوشی در این حالت، لرزش، چراغ چشمکزن یا صدای زنگ موبایل مزاحم شما نمیشود، البته میتوانید گوشی را طوری تنظیم کنید که تماسهای افراد خاصی را اعلام کند یا وقتی کسی چند بار زنگ میزند آن را نشان دهد. مهندسان آماده ارائه ایدههای بیشتر هم هستند: چه میشد اگر موبایلها این طور طراحی نمیشدند که ما را دایما به خود مشغول کنند، بلکه کاری را انجام میدادند و بعد ما را رها میکردند؟ چه میشد اگر صنعت ارتباطات معیار موفقیت وسایلش را نه زمان بیشتری که کاربران صرف آنها میکنند بلکه کیفیت این زمان قرار میداد؟
همیشه اینکه رابطهمان با تکنولوژی را در بافتی فراتر از خود تکنولوژی نگاه کنیم کاری حکیمانه است. برای مثال، ما در یک فرهنگ سیاسی زندگی میکنیم که در آن گفتوگوها به سبب آسیبپذیری ما نسبت به هواداری و البته به سبب بیتوجهی کردنهای جدید ما مسدود میشوند. فکر میکردیم که اگر حرفهایمان را آنلاین منتشر کنیم جسورتر از وقتی خواهیم بود که خودمان شخصاً آنها را بیان میکنیم، اما پژوهشی در سال ۲۰۱۴ توسط مرکز پژوهشی پیو ثابت کرده است که افراد از ترس مخالفت دنبالکنندگانشان بسیاری از عقاید خود را در رسانههای اجتماعی بیان نمیکنند. طراحی معطوف به آسیبپذیریهای ما یعنی یافتن راههایی برای حرف زدن با افراد، بهنحو آنلاین یا آفلاین، آن هم افرادی که عقایدی متفاوت با ما دارند.
گاهی اوقات این فقط یعنی حرف یک نفر را تا آخر بشنویم. یکی از دخترهای جدیدالورود دانشکده به من میگفت از گفتوگو کردن پا پس میکشد چون لازمهاش این است که آدم به قول او با نظم و انضباط «قاعده هفت دقیقه» زندگی کند. دستکم هفت دقیقه زمان لازم است تا بفهمیم که یک گفتوگو چطور از آب درخواهد آمد. قبل از پایان یافتن این هفت دقیقه نمیتوانید بهسراغ موبایلتان بروید. اگر گفتوگو رو به سکوت گذاشت، باید بگذارید ساکت شود. زیرا گفتوگو نیز مانند زندگی سکوتهایی دارد ـآنچه برخی از افراد جوانی که من با آنها مصاحبه کردهام به آن «تکههای کسالتبار» میگویند. اغلب در همان لحظاتی که تپق میزنیم، مردد میشویم و ساکت میشویم است که بیشتر خودمان را در مقابل یکدیگر آشکار میکنیم.
همین خانم جوانی که اینقدر در مورد هفت دقیقه لازم برای فهمیدن مسیر یک گفتوگو صراحت داشت اذعان میکرد که اغلب آن درجه از شکیبایی را ندارد که بتواند چنین زمانی را منتظر بماند و سراغ موبایلش نرود. از این حیث او مشخصکننده چیزی است که هاوارد گاردنر و کتی دیویس، که هر دو روانشناس هستند، به آن «نسل اپ» میگویند، نسلی که موبایل در دست بزرگ شده و همیشه اپها در خدمتش بودهاند. این نسل به ناشکیبایی گرایش دارد، انتظار دارد جهان مثل یک اپ، سریع و کارآمد، به او واکنش نشان دهد. طرز فکر اپی با این ایده شروع میشود که کنشهای ما در جهان مثل الگورتیم عمل خواهند کرد: کنشها به نتایج پیشبینیپذیر منتهی میشوند. این نگرش در رابطه دوستانه بهشکل فقدان همدلی بروز پیدا میکند. دوستیها به چیزهایی تبدیل میشوند که میشود آنها را مدیریت کرد؛ تعداد زیادی رابطه دوستی دارید، و با ابزارهایی سراغ آنها میروید. بنابراین در اینجا گام اول را داریم: تاکید دوباره بر گفتوگو برای خودتان، دوستیهایتان و جامعه، و عقب نشستن از این دیدگاه که جهان یک اپ غولآسا است.
طور دیگری هم میشود این را گفت: گفتوگو نقطه مقابل الگورتیمی دیدن زندگی است، چون به شما سیالیت، احتمالی بودن و شخصی بودن مسائل را آموزش میدهد. اینجاست که باید به پیامدهای ناخواسته تکنولوژیهایی که نسبت به آنها آسیبپذیر هستیم اذعان کنیم، اما همچنین باید به اصلاحپذیر بودن خودمان که همیشه از خصائل ما بوده است نیز توجه داشته باشیم. فرصت داریم که چیزهایی را تصحیح کنیم و به یاد آوریم که کیستیم.
منبع: ترجمان