تور «سیا» برای نخبگان
مولف: دنیل گولدن مترجم: محمد معماریان
گاردین یک مامور سیا آرام به در اتاق هتل کوبید. پس از نطقهای اصلی، پنلهای بحث و شام، شرکتکنندگان همایش برای استراحت شبانه رفته بودند. رصد سمعی و بصری اتاق نشان میداد مراقبان دانشمندان هستهیی خوابیدهاند ولی او هنوز بیدار بود. او با اطمینان خاطر به تنهایی در را باز کرد.
به روایت یک فرد آشنا با این واقعه که حدود یک دهه پیش رُخ داد، آژانس ماهها زمینهسازی کرده بود. آژانس از طریق یک شرکت صوری تجاری، بودجه و ساماندهی همایش در یک مرکز پژوهش علمی خارجی را ترتیب داده بود که شک و تردیدی برنمیانگیخت، سخنرانان و مهمانان را دعوت کرده بود، و ماموران خود را بین خدمتکاران آشپزخانه و دیگر کارمندان جا داده بود فقط به این خاطر که بتواند آن کارشناس هستهیی را به خارج بکشاند، چند دقیقه او را از نگهبانانش جدا کند، و رودررو به او پیشنهادی بدهد. در دقایق آخر یک مانع میرفت که برنامهها را به هم بریزد: هدف هتلش را عوض کرد چون هتل توصیه شده کنفرانس ۷۵دلار گرانتر از آن رقمی بود که بالادستیهای او حاضر بودند، پول بدهد.
آن مامور سیا برای نشان دادن صمیمیت و حسننیتش، دست روی قلبش گذاشت و گفت: «سلام حبیبی! من از سیا آمدهام و میخواهم با من سوار یک هواپیما بشوید و به ایالات متحده بیایید.» مامور سیا میتوانست واکنشهای آن استاد را روی صورتش بخواند: مخلوطی از شوک، ترس و کنجکاوی. بنا به تجربه پیشین خود با پناهندگان، میدانست هزاران سوال به ذهن آن دانشمند هجوم آوردهاند: خانوادهام چه میشود؟ چطور از من حفاظت میکنید؟ کجا زندگی خواهم کرد؟ چطور امرار معاش کنم؟ چطور ویزا بگیرم؟ وقت دارم چمدانم را ببندم؟ اگر بگویم نه، چه میشود؟
همین که دانشمند آمد تا سوال اول را بپرسد، عنصر سیا وسط حرفش پرید و گفت:«اول سطل یخ را بردارید.»
«چرا؟»
«اگر نگهبانها بیدار شدند، میتوانید بگویید که میخواهید یخ بیاورید.»
سیا در برنامهیی که شاید جسورانهترین و استادانهترین نفوذ به تشکیلات دانشگاهی باشد، مخفیانه میلیونها دلار صرف صحنهچینی همایشهای علمی در سراسر دنیا کرده است. هدفش وسوسه دانشمندان به بیرونکشاندن آنها از وطنشان به جایی بود که بتوان به آنها دسترسی داشت، جایی که افسران اطلاعاتیاش بتوانند تکبهتک سراغشان بروند و برای پناهندگی روی آنها فشار بیاورند. بهرهگیری از وجهه بینالمللی تشکیلات دانشگاهی، و گذاشتن یک کلاه بزرگ سر نهادهایی که میزبان همایشها بودند و استادانی که در آنها شرکت و سخنرانی میکردند. روح شرکتکنندگان همایش هم خبر نداشت که بازیگر نمایشیاند که شبیهسازی واقعیت است اما از دوردستها صحنهچینی شده است. میشود بحث کرد که آیا آن ماموریت امنیت ملی میتواند گمراهسازی این دسته از استادان را توجیه کند یا خیر، اما تردیدی نیست که اکثر دانشگاهیان از اینکه نقش یک سادهلوح را در این طرح سیا بازی کردهاند، برمیآشوبند.
همایشها بیش از هر عرصه دانشگاهی دیگری، مستعد جاسوسیاند. این مراسمهای آیینی اجتماعی و فکری به مدد جهانیسازی، همه جا رواج پیدا کردهاند. مثل پاتوقهای میزبانی تورهای تنیس یا گلف جهانی، این همایشها نیز هرجا که اقلیم مساعدی داشته باشد سر بر میآورند و جماعت هواپیماسوار را جلب میکنند. حتی اگر هم پولوپله کم داشته باشند، پرستیژی دارند که جبرانش میکند. گرچه محققان دایم با وسایل الکترونیکی با هم صحبت میکنند، جلسات مجازی اصلاً و ابداً جایگزین دورهمی با همتایان، شبکهسازی برای شغلیابی، امتحانکردن جدیدترین ابزارکها و ارائه مقالاتی نیست که بعدتر در مجلدات مشروح همایش چاپ میشوند. دیوید لاج، رماننویس مشهور انگلیسی، در رمان دنیای کوچک(۱۹۸۴) که تقلیدی خندهدار از حیات دانشگاهی بود نوشت: «جاذبه همایشهای دورهای: شیوهیی است برای تبدیل کار به تفریح، ترکیب حرفهییگری و گردشگری، و همه اینها به خرج یک نفر دیگر. مقالهیی بنویسید تا دنیا را ببینید!»
نه فقط تعداد برندگان جوایز نوبل یا اساتید آکسفورد، که تعداد جاسوسان حاضر در همایش هم میتواند معیار اهمیتش باشد. افسران اطلاعاتی امریکایی و خارجی به همان دلیل روانه همایشها میشوند که مسوولان جذبِ نیروی ارتش روی محلات کمدرآمد تمرکز میکنند: اینجا بهترین زمین برای شکار است. در هر پردیس دانشگاهی شاید فقط یک یا دو استاد برای یک سرویس اطلاعاتی جذاب باشند اما در یک همایش مناسب(مثلا درباره فناوری پهپادها یا شاید هم داعش) یک دو جین از آنها پیدا میشود.
یک مامور سابق سیا گفت:«هر سرویس اطلاعاتی دنیا همایش برگزار میکند، حامی همایشها میشود، و دنبال راهی برای فرستادن افرادی به همایشها میگردد.»
مارک گلوتی، محقق ارشد در موسسه روابط بینالملل پراگ و مشاور ویژه سابق وزارت خارجه بریتانیا، میگوید:«نیروگیری یعنی فرآیند طولانی اغوا. گام اول، برنامهریزی برای رفتن به کارگاهی است که هدف در آن حضور دارد. حتی اگر فقط حرفهای عادی بزنید، دفعه بعد میتوانید بگویید: شما را در استانبول ندیده بودم؟»
اف. بی.ای در سال ۲۰۱۱ درباره همایشها به دانشگاهیان هشدار داد و این سناریو را ذکر کرد: «دعوتنامه ناخواستهیی برای ارسال مقاله به یک همایش بینالمللی به یک پژوهشگر میرسد. او مقالهیی میفرستد که پذیرفته میشود. در همایش، میزبانها یک نسخه ارائهاش را میگیرند. میزبانها یک فلش به لپتاپ او وصل میکنند و بدون اطلاع او، هر چه فایل و اطلاعات را روی رایانهاش باشد دانلود میکنند.»
اف.بی.آی و سیا هم سرازیر همایشها میشوند. یک مامور سابق اف.بی.آی میگوید که در دورهمیها در امریکا «افسران اطلاعاتی خارجی سعی میکنند امریکاییها را تور کنند؛ ما سعی میکنیم آنها را تور کنیم.» سیا به چند طریق درگیر همایشهاست: افسران خود را به آنها میفرستد؛ از طریق شرکتهای صوری در محدوده واشنگتن میزبان همایشها میشود تا مجموعههای اطلاعاتی بتوانند چیزی از دریای حکمت دانشگاهی صید کنند؛ و همایشهای جعلی راه میاندازد تا به پناهندگان بالقوه از کشورهای متخاصم دست پیدا کند.
سیا همایشهای آتی در سراسر دنیا را رصد کرده و نمونههای جالب را شناسایی میکند. فرض کنید یک همایش بینالمللی در پاکستان درباره فناوری سانتریفیوژ برگزار میشود: سیا مامور خود را تحت پوشش میفرستد، یا استادی را که شاید به آن همایش برود به خدمت میگیرد تا برایش گزارش بیاورد. اگر خبردار شود که یک دانشمند هستهیی در همایش شرکت میکند، روی او کلید میکند تا در نشست سال بعد نیروگیری کند.
اطلاعات حاصل از همایشهای دانشگاهی ممکن است سیاستگذاریها را شکل دهد. در اقناع دولت جورج دابلیو بوش به اینکه صدام همچنان تسلیحات کشتار جمعی در عراق میسازد(که غلط از آب درآمد)، همایشها نقش داشتند. جان کیریاکو، افسر سابق اداره ضد تروریسم سیا در یادداشتی به سال ۲۰۰۹ نوشت:«جاسوسها و خبرچینهای ما متوجه شدند که دانشمندان عراقی متخصص در شیمی، زیستشناسی، و تا حد کمتری انرژی هستهای، همچنان در سمپوزیومهای بینالمللی حاضر میشدند. آنها مقاله ارائه میدادند، به ارائههای دیگران گوش میسپردند، یادداشتهای حجیم برمیداشتند و به اردن برمیگشتند که از آنجا میتوانستند زمینی به عراق برگردند.»
شاید برخی از آن جاسوسها به نتایج غلط رسیده بودند چون تحصیلات عالیه در شیمی، زیستشناسی یا انرژی هستهیی نداشتند. بدون این تخصص، شاید آن ماموران بحث را درست نمیفهمیدند یا لو میرفت که قلابیاند. در همایشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین حول موضوعاتی از قبیل هیدرولوژی ایزوتوپها و انرژی گداخت هستهیی «شاید تعداد افسران اطلاعاتی که در تالارها پرسه میزدند بیشتر از دانشمندان واقعی بود.» این را جین کویل میگوید که از ۱۹۷۶تا ۲۰۰۶ برای سیا کار کرده است، و اضافه میکند:«فقط یک مشکل کوچک بود: اگر قرار است یکی از آدمهای سیا را به این همایشها بفرستید، باید بتواند مثل آنها حرف بزند. اعزام یک دانشآموخته تاریخ سخت است که فقط میتواند بگوید:«بله من دکترای فیزیک پلاسما دارم.» به علاوه دنیای این رشتهها بسیار کوچک است. اگر بگویید از موسسه فرمی در شیکاگو آمدهاید، میگویند: لابد باب، فرد و سوزی را میشناسی.»
کویل میگوید که در عوض، آژانس میتواند یک استاد مناسب را از طریق «اداره منابع ملی» به خدمت بگیرد. این اداره، سرویس پنهانی سیا در داخل کشور است که «رابطهیی کاری» با تعدادی از دانشمندان دارد:«اگر همایشی در وین پیدا کنند میتوانند بگویند: پروفسور اسمیت، شرکت شما در این همایش طبیعی به نظر میآید.»
اسمیت هم مثلا میگوید: من در آن شرکت میکنم، و به شما خبر میدهم با چه کسانی حرف زدهام. اگر به یک استاد بر بخورم، مسیرم را عوض نمیکنم. اگر او بگوید که «دوست دارم شرکت کنم ولی بودجه مسافرت دانشگاهمان خیلی کم است» سیا یا اف.بی.ای شاید بگوید:«خب، میدانید، شاید بتوانیم پول بلیت شما را بدهیم البته بلیت قسمت ارزانقیمت.»
دل دادن و قلوه گرفتن جاسوس و استاد اغلب با مواجههیی ظاهرا تصادفی در یک همایش دانشگاهی شروع میشود، که در این حرفه به آن «برخورد» میگویند. یکی از عناصر سیا که قبلا در ماموریتهای خارجی فعال بود برایم توضیح داد که «برخورد» چطور کار میکند. فرض کنیم اسمش آر. است.
آر. به من گفت:«من یک عالم آدم را در همایشها نیروگیری کردم. در این کار ماهر بودم و کار سختی هم نیست.»
او در بین ماموریتهایش به فهرستی از همایشهای آتی نگاه میانداخت، یکی را انتخاب میکرد، و روی دانشمندی انگشت میگذاشت که حداقل دو بار در سالهای قبل در همان رویداد با او حرف زده بود و احتمال داشت در آن همایش شرکت کند. آر. از کارآموزان سیا و آژانس امنیت ملی میخواست که پروفایلی از هدف تهیه کنند: به کدام دانشگاه رفته است، اساتیدش چه کسانی بودهاند، و مواردی از این دست. سپس به دفتر مرکزی پیغام میداد تا بودجه سفر را تقاضا کند. فوت کوزهگری آن بود که پیغامش قدری قانعکننده باشد که هزینهها را جور کند اما آنقدر وسوسهانگیز نباشد که سایر مامورانی که آن را میخوانند و به همایش نزدیکترند دنبال همان هدف بروند.
بعد باید پوشش را درست میکرد، که معمولاً بازرگان بود. اسمِ یک شرکت را از خودش درمیآورد، وبسایت آمادهیی برایش میساخت و کارت ویزیت چاپ میکرد. برای آن شرکتی که وجود خارجی نداشت، صورتحساب و تلفن و سوابق کارت اعتباری دست و پا میکرد. برای معرفی خودش هم سراغ یکی از هفت اسم مستعارش میرفت.
آر. سررشتهیی از علم نداشت. برای باز کردن سر حرف نمیتوانست چیزی درباره فرضیه ریمان بگوید. در عوض، خوب میدانست دانشمندان اکثرا درونگراهاییاند که در روابط اجتماعی سررشته ندارند. برای همین راهش را به سمت هدف کج میکرد که در گوشه سالن دورهمی همایش ایستاده و میگفت:«شما هم مثل من از شلوغی بدتان میآید؟» بعد هم راهش را میگرفت و میرفت. آر. گفت:«این برخورد گذراست. فقط صورتتان در ذهن طرف میماند.» هیچکس دیگر نباید متوجه برخورد شود. یک خطای آماتوری آن است که جلو دیگرانی سراغ هدف بروید که شاید مراقبان او از کشورش باشند. مراقبان لابد این گفتوگو را گزارش میدهند که امنیت هدف را به خطر میاندازد و موجب میشود دفعه بعد که سراغش میروید، میل یا توان همصحبتی نداشته باشد.
در مابقی طول همایش، آر.«با انرژی فراوان این سو و آن سو پرسه میزد» تا در هر فرصتی به هدف برخورد کند. با هر تماس، که در اصطلاحات سیا «وقتگذراندن با هدف» نام دارد و جزو عملکرد شغلی او حساب میشود، خودش را در دل استاد بیشتر جا میداد. او که کارش را بلد بود مثلا میگفت مقالهیی عالی درباره فلان موضوع خوانده است که اسم نویسنده یادش نیست. آن دانشمند هم میگفت: «نویسندهاش منم!» و گل از گلش میشکفت.
پس از چند روز، آر. دانشمند را به ناهار یا شام دعوت میکرد و پیشنهادش را ارائه میداد: شرکتش به حوزه تخصصی آن دانشمند علاقهمند است و میخواهد از کارش حمایت کند. او توضیح داد:«همه دانشگاهیانی که تا حالا دیدهام، همیشه در تلاشند کمکهزینهیی برای ادامه پژوهششان بیابند. همه حرفهایشان در این باره است.» آن دو درباره یک پروژه خاص و البته قیمتش توافق میکردند که بسته به کشور دانشمند متفاوت بود:«هزار تا پنج هزار دلار برای یک پاکستانی. برای کره بیشتر.» همین که پولی از سیا به یک استاد خارجی برسد حتی اگر او در ابتدا از منبع بودجه بیخبر باشد، تحت کنترلشان قرار میگیرد چون افشای این رابطه میتواند شغل یا حتی زندگیاش در میهن خودش را به خطر بیندازد.
همایشهای علمی چنان کششی برای عناصر امنیتی دارند که یکی از بزرگترین نگرانیهای ماموران سیا، مداخله همکارانی است که میخواهند برای هدف آنها دام پهن کنند. یک افسر سابق سیا با نام مستعار اشماییل جونز در کتاب عامل انسانی: درون فرهنگ اطلاعاتی بدکارکرد سیا(۲۰۰۸) نوشت:«ما این طوری سرازیر برنامههایی از این دست میشویم.»
جونز تعریف میکند که در یک همایش در سال ۲۰۰۵ در پاریس که انتظار داشت «میعادگاه دیدار دانشمندان تسلیحاتی از کشورهای سرکش» باشد، وقتی نگاهش به آن طرف اتاق افتاد و دو مامور سیا را دید(که خودشان استاد بودند) دلش گرفت. سعی کرد از دید آنها دور بماند و مشغول پرسهزنی در همایش شد: به اتیکتهای اسامی نگاه میکرد تا برای «کسانی که شاید منابع خوبی باشند» تور بیندازد، کسانی که ترجیحا از کره شمالی، لیبی، روسیه یا چین باشند.
کرتسن گیسر گفت:«تعجب میکنم که حضور اطلاعاتیها در این همایشها اینقدر علنی است. یک عالم آدم میچرخند از یک عالم جایی که فقط اسم اختصاری دارند.» گیسر، رییس سیاستگذاری امنیت مجازی وزارت خارجه آلمان و من در ششمین همایش بینالمللی سالانه تعامل سایبری صحبت میکردیم که آوریل ۲۰۱۶ در دانشگاه جورجتاون در واشینگتن دی.سی. برگزار شد. آثار هنری مذهبی، پنجرههایی با شیشههای رنگی و نقلقولهای کلاسیکی که در تالار گستون ردیف شده بودند، مثل یک استتار استادانه برای مدیران ان. اس. ای۴ و اف. بی.ای عمل میکردند که ناطقان اصلی برنامه بودند؛ برنامهیی پیرامون مبارزه با یکی از هولناکترین چالشهای قرن بیستویکم: حملات سایبری.
در آنجا رمزشکن ارشد سابق ان. اس.ای سخنرانی کرد، همچنین رییس سابق شورای ملی اطلاعات، معاون وزارت امنیت ایتالیا و مدیر مرکزی که برای سرویس اطلاعاتی سوئد پژوهشهای محرمانه انجام میدهد. اتیکتهای اسامی تقریبا همه آن ۷۰۰ شرکتکننده نشان میداد که برای حکومت ایالات متحده، سفارتخانههای خارجی، پیمانکاران اطلاعاتی یا فروشندگان محصولات سایبری کار میکردند، یا اینکه در دانشگاهها تدریس میکردند.
شاید همه حضور اطلاعاتیها هم علنی نبود. بطور رسمی ۴۰کشور(از برزیل تا موریس، صربستان و سریلانکا) در آن همایش نماینده داشتند اما روسیه نه. ولی در انتهای بالکن مرد جوان باریک اندامی میپلکید که کیفی در دست داشت و به پنلها گوش میداد. یقهاش به اتیکت اسم آراسته نبود. سراغش رفتم، خودم را معرفی کردم، و اسمش را پرسیدم. گفت «الکساندر» و پس از مکثی کوتاه، «بلوزوف.»
«از این همایش خوشتان آمده است؟»
او گفت «نه» و سعی کرد جلوی سوالهای بیشترم را بگیرد.«من از سفارت روسیهام. نظری ندارم. فقط میخواهم با خبر بشوم، همین.»
یک کارت ویزیت به او تقدیم کردم و کارت ویزیتش را خواستم که بیثمر بود. «من فقط یک ماه است که اینجایم. هنوز کارتهایم چاپ نشدهاند.»
اصرار کردم و از شغلش در سفارت پرسیدم.(با نگاهی به راهنمای دیپلماتیک فهمیدم که «دبیر دوم» است.) نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:«ببخشید. باید بروم.»
وقتی سیا نظر یک استاد مثلا پروفسور جان بوث را میخواهد به او تلفن میکند تا ببیند که آیا وقت سخنرانی در یک همایش را دارد یا خیر. اما خبری از اسم آژانس در دعوتنامه و دستورکار رسمی همایش نیست، همایشی که همیشه یک پیمانکار مستقر در واشنگتن را به عنوان حامی خود معرفی میکند.
سیا با پنهانکردن نقشش، کار دانشپژوهان برای طرح نظراتشان را سادهتر میکند. ارائه در همایش میتواند به اعتبار رزومه علمیشان بیفزاید بدون اینکه افشا کنند به سیا مشاوره دادهاند، چون این کار شاید رابطه آنها با برخی همکاران دانشگاهیشان همچنین کشور محل اجرای تحقیقاتشان را به خطر بیندازد.
بوث استاد بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه نورثتگزاس است که در مطالعات امریکای لاتین تخصص دارد، یعنی منطقهیی که مقاماتش از تاریخ درس گرفتهاند، دلواپس کارهای سیا باشند. بوث در مارس ۲۰۱۶ به من گفت «اگر قصد بازگشت به امریکای لاتین را داشتید باید مراقب میبودید» که اثری از چنین ارائههایی «در روزمهتان نیامده باشد.» او گفت:«وقتی به یکی از این همایشها میروید، اگر مسوولان آژانسهای اطلاعاتی یا دفاعی در آنجا باشند، ردش روی رزومه علمیتان نمیماند. این یک برگ انجیر برای پوشاندن عورت است. هنوز هم دانشگاه قدری سوگیری علیه این کارها دارد. من وقتی در نشستهای مطالعات امریکای لاتین پرسه میزنم، نمیگویم به همایشی رفتهام که سیا برگزار کرده است.»
سیا همایشهایی درباره مسائل سیاست خارجی برگزار میکند تا تحلیلگرانش که اغلب در دریایی از اطلاعات محرمانه غوطهورند، بتوانند از دانشپژوهانی درس بگیرند که تصویر بزرگ ماجرا را درک کرده و با اطلاعات عمومی در آن زمینه آشنایند. اساتید شرکتکننده معمولا علاوه بر مخارج سفر، یک هزار دلار دستمزد میگیرند. این جلسات، با ارائههای پژوهشی و سپس پرسش و پاسخ، مثل هر جلسه دانشگاهی دیگرند با این استثنا که در اتیکتِ نام بسیاری از شرکتکنندگان(که گمان میرود تحلیلگران سیا هستند) فقط اسم کوچکشان دیده میشود.
از 10همایش اطلاعاتی که بوث در سالهای متوالی شرکت کرده است(آخرین آنها نشستی در سال ۲۰۱۵ پیرامون ورود موج کودکان آواره امریکای مرکزی به ایالات متحده بود) سیا و دفتر مدیر اطلاعات ملی (اُ. دی. ان. آی) فقط یک یا دو مورد را مستقیماً برگزار کردند. مابقی به شرکتی به نام سنتراتکنولوژی برونسپاری شد که در صنعت رو به رشد واسطهها(یا در زبان جاسوسی «فیوزهای خودکار») در محدوده واشنگتن پیشتاز است و همایشها را برای سیا برگزار میکند.
سیا بودجه و فهرستی از شرکتکنندگان را به سنتراتکنولوژی میدهد که در مرکز همایشهای این شرکت در آرلینگتون (ایالت ویرجینیا) جمع میشوند. به گفته وبسایت این شرکت، آنجا «محلی ایدئال برای همایشها، جلسات، بازیها و فعالیتهای مشارکتی مشتریانمان است.»
رابرت جرویس، استاد سیاست بینالملل دانشگاه کلمبیا و مشاور قدیمی سیا، میگوید:«اگر دستی بر آتش داشته باشید، وقتی سنترا را ببینید میفهمید که احتمالاً سیا یا اُ. دی. ان.ای است. آنها بهواقع احساس میکنند که یک پوشش رقیق کار برخی از دانشگاهیان را راه میاندازد.»
سنتراتکنولوژی که در سال ۱۹۹۷ تاسیس شده است، بیش از ۲۰۰میلیون دلار از قراردادهای حکومتی دریافت کرده است ازجمله ۴۰میلیون دلار از سیا برای پشتیبانی اداری از قبیل گردآوری و ویراستاری پیغامها و اسناد طبقهبندیشده برای مطالعه 5 ساله کمیته اطلاعاتی سنا درباره برنامه شکنجه آژانس. در سال ۲۰۱۵ افسران اطلاعاتی سابق به ردههای مدیریتی آن پیوستند. هارولد رُزنبائوم، بنیانگذار و مدیرعامل آن، مشاور علم و فناوری سیا بوده است. معاون ارشدش ریک بوگوسکی رییس بخش کره در آژانس اطلاعات دفاعی بوده است. معاون پژوهشیاش جیمز هریس به مدت ۲۲سال برنامههای تحلیلی را در سیا مدیریت میکرده است. پگی لیونز، مدیر ارتباطات جهانی شرکت، مدیر و افسر قدیمی سیا بوده که چندین ماموریت در آسیای شرقی داشته است. دیوید کانین، مدیر تحلیلهای شرکت ۳۱سال تحلیلگر سیا بوده است.
سامیت گنگالی استاد علوم سیاسی دانشگاه ایندیانا نیز مثل بوث در چند همایش سنتراتکنولوژی سخنرانی کرده است. او میگوید:«هرکسی که با سنترا کار میکند میداند که آنها عملاً برای حکومت ایالات متحده کار میکنند. اگر اسم سیا را بیاورد، کسانی هستند که اعتراض کنند. من برای همکارانم در این باره لاپوشانی نمیکنم. اگر رنجیده شوند، مشکل از خودشان است. من یک شهروند امریکاییام و احساس میکنم که باید بهترین مشاوره ممکن را به حکومتم بدهم.»
یک استاد علوم سیاسی دیگر که چهار ارائه در سنتراتکنولوژی داشته است، گفت که به او گفته بودند این شرکت نماینده «مشتریانی» است که نامشان معلوم نیست. او نفهمید آن مشتریان آژانسهای اطلاعاتی ایالات متحدهاند تا اینکه دید اتیکت نامهای مخاطبانش فقط اسم کوچکشان را دارد. او بعدا در یک همایش دانشگاهی به یکی دو نفر از همانها برخورد. آنها اتیکت اسم نداشتند و در فهرست برنامه نبودند.
سنتراتکنولوژی سعی میکند ارتباطات خود با سیا را پنهان نماید. این شرکت در سال ۲۰۱۵ زندگینامه مدیرانش را از وبسایت خود حذف کرد. در فهرست «مشتریان برجسته» در آن وبسایت، وزارت امنیت داخلی و اف.بی.ای و ارتش و ۱۶شاخه دیگر از دولت فدرال دیده میشوند، اما خبری از سیا نیست. به رُزنبائوم تلفن کردم و درباره برگزاری همایشها توسط سنترا برای سیا پرسیدم. او گفت: «اشتباه تماس گرفتهاید. ما ربطی به این قضیه نداریم.» و بعد گوشی را گذاشت.
به دفاتر سنترا در طبقه پنجم ساختمانی در برلینتگون (ایالت ماساچوست) سر زدم که در حومه شمالشرقی بوستون قرار دارد. در برگه ورود از بازدیدکنندگان میپرسید که شهروند کدام کشورند و «نوع بازدید» آنها چیست: طبقهبندی شده یا خیر. مسوول میز پذیرش به مدیر منابع انسانی شرکت، دایان کالپیتز خبر داد. او مودبانه سوالم را شنید، با رُزنبائوم چک کرد و به من گفت که سنترا در این زمینه نظری نمیدهد. او گفت:«روشن بگویم، مشتریانمان ترجیح میدهند ما با رسانهها صحبت نکنیم.»
برای دانشگاهیان خارجی که به غرب میگریزند، همایشهای دانشگاهی یک نسخه امروزی از قطارهای زیرزمینیاند. سیا از این نقطه ضعف کمال بهرهبرداری را کرده است. دیوید آلبرایت از موسسه امنیت علم و بینالملل، به من گفت که از زمان پرزیدنت جورج دابلیو. بوش، حکومت ایالات متحده «پول بیکرانی» را برای تلاشهای مخفیانه خرج کرده است.
یک افسر اطلاعاتی سابق به من گفت که چون رفتن سراغ این دانشمندان در کشورشان دشوار بود، سیا آنها را به شرکت در همایشهایی در کشورهای دوست یا بیطرف ترغیب میکرد. آژانس ضمن مشورت با اسراییل، یک کاندید را انتخاب میکرد. سپس همایشی در یک موسسه علمی معتبر از طریق یکی از آن فیوزهای خودکار راه میانداخت، یعنی نوعا یک بازرگان که با مبلغی بین 500 هزار تا 2میلیون دلار از بودجههای آژانس، هزینه سمپوزیوم را میپرداخت. بعضی وقتها آن بازرگان صاحب یک شرکت فناوری بود، یا آژانس یک شرکت صوری میساخت تا حمایت او برای آن موسسه پژوهشی موجه و مقبول باشد، موسسهیی که خبر نداشت دست سیا در کار است. آن افسر سابق به من گفت: «دانشگاهیان هر چه بیخبرتر باشند، ماجرا برای همه امنتر میشود.» آن فیوزهای خودکار میدانستند که به سیا کمک میکنند اما از دلیل کارشان خبر نداشتند و آژانس هم از هرکدام فقط یک بار استفاده میکرد.
محور آژانس یکی از جنبههای فیزیک هستهیی بود که کاربردهای غیرنظامی داشت و با علایق پژوهشی آن هدف هم قرابت داشت. دانشمندان مثل هر استاد دیگری، آنها هم از سیر و سیاحت لذت میبردند. حکومت آنها گاهی اوقات به آنها اجازه میداد که همراه تعدادی مراقب به همایشها بروند تا از آخرین پژوهشها با خبر شوند و با تامینکنندگان فناوریهای مدرن ملاقات کنند که البته سفرشان بار تبلیغاتی هم داشت.
رونن برگمن به من گفت:«فرستادن دانشمندان به همایشهایی درباره استفادههای صلحآمیز انرژی هستهیی مشخصا سودمند است.» برگمن یک روزنامهنگار برجسته اسراییلی است که اکنون مشغول نوشتن تاریخچهیی از سرویس اطلاعات مرکزی اسراییل (موساد) است. به گفته او «برخی کشورها میگویند: بله، ما دانشمندانمان را به همایشها میفرستیم تا از فناوری صلحآمیز برای مقاصد صلحآمیز استفاده کنیم.»
وقتی یک افسر سیا برای این ماموریت منصوب میشود در نقش دانشجو، مشاور فنی یا غرفهدار ظاهر میشود. نخستین وظیفهاش آن است که مراقبان را از دانشمند دور کند. در یک مورد، سیا خدمتکاران آشپزخانه را استخدام کرد تا غذای مراقبان را مسموم کنند تا با اسهال و استفراغ از پا بیافتند. امید داشتند که آنها غذای هواپیما یا خوراک ناآشنای محلی را علت بیماریشان حساب کنند.
با قدری شانس، افسر میتوانست چند دقیقه با دانشمند تنها شود و پیشنهادش را به او عرضه کند. او با خواندن پروندهها و همصحبتی با «عناصر دسترسیدار» نزدیک به آن دانشمند، روی وضعیت او سوار میشد. بدین ترتیب، اگر آن دانشمند میگفت که مطمئن نیست واقعا با سیا سروکار دارد، افسر میتوانست بگوید که همه چیز حتی خصوصیترین جزییات را درباره او میداند و میتوانست حرفش را اثبات کند. یک افسر به یکی از آن گزینههای پناهندگی گفته بود:«میدانم سرطان بیضه داشتهیی و بیضه چپت را خارج کردهاند.»
حتی پس از قبول پناهندگی، ممکن بود آن دانشمند نظرش عوض شود و فرار کند. آن افسر سابق به من گفت:«شما همواره درگیر نیروگیری دوباره آن آدم هستید.» وقتی که او در یک ماشین مطمئن به سمت فرودگاه سوار میشد، سیا برای تدارک ویزاها و اسناد پروازی با آژانسهای اطلاعاتی همسو هماهنگی میکرد. همچنین تمام تلاش خود را میکرد تا همسر و فرزندان او را هم خارج کند؛ اما برای معشوقهها، که یک بار یکی از دانشمندان تقاضا کرده بود، چنین نمیکرد. آژانس تدارکات اقامت آن دانشمند و خانوادهاش را میدید و مزایای درازمدت (ازجمله پرداخت هزینه دانشگاه و تحصیلات تکمیلی فرزندانش) را در اختیارش میگذاشت.
آن افسر سابق آشنا با این عملیات به من گفت تعداد کافی از دانشمندان(از طریق همایشها یا روشهای دیگر) به ایالات متحده پناهنده شدند که برنامه تسلیحات هستهیی ایران به مانع بخورد. او گفت یک مهندس که سانتریفیوژها را برای برنامه هستهیی مونتاژ میکرد به یک شرط حاضر به پناهندگی شد: اینکه برای دکترا به ام.ای.تی برود. متاسفانه سیا او را بدون مدارکش مثل دیپلم و رونوشتهایش از کشورش خارج کرده بود. در ابتدا ام.ای.تی تقاضای سیا برای بررسی پرونده او را نپذیرفت. اما آژانس اصرار کرد، و آن دانشکده معتبر مهندسی هم پذیرفت که با کنارگذاشتن رویههای متعارف بررسیهایش، از سیا تمکین کند. ام. ای. تی یک گروه از اساتید دانشکدههای مرتبط را جمع کرد تا با او مصاحبه کنند. او در امتحان شفاهی نمره عالی آورد، پذیرفته شد و دکترایش را گرفت.
مدیرانام.ای. تی منکر اطلاع از این قضیهاند. گنگ چن، رییس دانشکده مهندسی مکانیک، گفت:«من کاملا از این قضیه بیخبرم.» با این حال، دو استاد بخشهای اصلی این قصه را تایید کردند.
منبع: ترجمان