قدرتطلبی در عربستان سعودی
گروه جهان|
کارشناسان و تحلیلگران اتفاقات اخیر در عربستان را نمونه سعودی «بازی تاج و تخت» خواندهاند؛ پاکسازیهای ملک سلمان که توسط پسر وی محمد بن سلمان برنامهریزی شدند و بیهیچ خونریزی صورت گرفتند، همانند داستانپردازیهای شکسپیر در هملت، شاه لیر و مکبث، بسیاری از نشانههای یک توطئهچینی سلطنتی در قصر را دارند. اما در عین حال پاکسازیهای صورت گرفته به شیوه سعودی بهشدت جدی بودند؛ در حقیقت گزارشهای منتشر شده درباره استفاده از هتل «ریتز کارلتون» در ریاض به عنوان محلی برای حبس خانگی، روشنترین جنبه این پاکسازیهاست. شاهزاده جوان سی و چند ساله با اندک تجربهیی در دولتداری ولع بیسابقهیی برای قدرت و کنترل دارد و اگر در پیشبرد اهدافش موفق شود، که البته پیشبینی این اتفاق در این برهه زمانی غیرممکن است، نتیجه میتواند عربستان سعودی و نقش این کشور در منطقه را در سالهای آتی بهکلی تغییر دهد. با این حال احتمال اینکه امریکا سیاستگذاریهای خود در خاورمیانه را به محمد بن سلمان وابسته کند اندک است؛ واشنگتن قطعا نمیخواهد در صورت نزدیکی بن سلمان به غرق شدن، با او در یک کشتی باشد.
اقدامات متهورانه نادر در سرزمین اعراب
به گزارش نشنالاینترست، برای درک اهمیت آنچه ملک سلمان و محمد بن سلمان سعی در انجام آن دارند، لازم است ابتدا آنچه در منطقه عادی محسوب میشود بررسی شود؛ منطقهیی که در آن تحول عمدتا در راستای ایجاد محدودیت بیشتر صورت میگیرد و اقدامات خنثی به اقداماتی سیاه یا سفید، ارجحیت دارد. سیاستگذاری در این منطقه عمدتا به معنای حفظ شرایط حاضر یا تغییرات تدریجی توسط رهبرانی محتاط درک میشود و نه توسط افرادی جسور و بیمحابا. مردان سرزمین اعراب را نمیتوان رهبری قدرتمند دانست، بلکه بیشتر سیاستمدارانی هستند که بیشتر بر حفظ جایگاه خود تمرکز دارند تااینکه بخواهند موقعیتشان را با تلاش در راستای تغییرات شدید در نظام داخلی یا تاثیرگذاری بر جامعه بینالملل از طریق اصلاحات جاهطلبانه، صلح یا حتی جنگ به خطر اندازند. به اصطلاح باید گفت رهبران عرب در نگاه در آینه عقب بهتر عمل میکنند تا نگاه به جلو. اقدامات متهورانه چه مثبت و چه منفی در منطقه رهبران مخاطرهگریز نایاب است؛ در حقیقت به عنوان تنها نمونههای موجود از چنین اقداماتی میتوان به تصمیم ائتلاف عربی برای حمله به اسراییل در اکتبر 1973 و دیدن از بیتالمقدس در 1977، حمله صدام به کویت و معاهده صلح ملک حسین، پادشاه اردن با اسراییل اشاره کرد.
ولع کنترل تماموکمال
این شرایط حاکم در جهان عرب، در چند دهه گذاشته مهری بر پیشانی سیاستگذاریهای داخلی و خارجی خاندان سعودی بوده است. سالهای طولانی افرادی در خاندان سعودی تصمیمگیری را بر عهده داشتند که بطور سنتی محافظهکار بودند و نیاز به ثبات در روند جانشینی در کشور انگیزه اصلی آنها در سیاستگذاریها بود. اما در حقیقت، ماهیت انتقال قدرت خود روندی مبهم است که دور از انظار عمومی صورت میگیرد و تلاش اصلی در این روند دستیابی به سطحی از اجماع عمومی و حفظ رضایت همه مهرههای قدرتمند از نظم جدید امور است. البته عربستان در تاریخ خود نمونههایی از انتقال قدرت بهشیوهیی نفاقآمیز را نیز شاهد بوده که از نمونه آنها میتوان به برکناری ملک سعود در 1964 و قتل ملک فیصل در 1975 اشاره کرد. اما بطور عمده، خاندان سلطنتی توانستهاند تدوام و انسجام را حفظ کنند و خرابکاریها و مشکلات داخلی مربوط به جانشینی را دور از چشم مردم نگه دارند.
این روند تاکنون ادامه داشته و همین مساله است که سبب میشود ولع محمد بن سلمان برای قدرت مورد توجه قرار گیرد. در دو سال گذشته ملک سلمان بسیاری از قدرتها را در زمینههای سیاسی، اقتصادی و نفت به ولیعهد واگذار کرده است: محمد بن نایف، ولیعهد پیشین و رییس قدرتمند وزارت کشور و دوست دیرینه و قابل اتکای امریکا، تابستان امسال و احتمالا پس از تحریکهای محمد بن سلمان در حبس خانگی قرار گرفت و برای همیشه ساکت شد. یک سری سختگیریها و مجازاتها نیز علیه روحانیون افراطی و مخالفان صورت گرفته و قدرت نیروهای پلیس مذهبی محدود شده است. اما پاکسازیهای اخیر یک استاندارد جدید در اقدامات متهورانه ایجاد کرده است. شاهزاده متعب، رییس گارد ملی و تنها بازمانده از چهرههای قدرتمند خارج از کنترل محمد بن سلمان، در حبس خانگی به سر میبرد. محمد بن سلمان دستکم علیه 11 پسر عموی سلطنتی دیگر خود و دهها مقام سعودی و سرشناسان در حوزه تجارت از جمله شاهزاده الولید بن طلال که شاید بتوان او را فرزند نوینسازی و جهانیسازی نقش پادشاهی سعودی در جهان دانست، اقداماتی صورت داده است. پاکسازیهای اخیر هشداری آشکار به همه آنهایی بود که شاید به ایجاد چالش برای نظم جدید و نوظهور میاندیشند. هیچگاه یک نفر در خاندان سعودی، نه حتی در سطح پادشاه از چنین قدرتی برخوردار نبوده است.
سیاست خارجی بیمحابا
درست در شرایطی که به نظر میرسید محمد بن سلمان دیگر نمیتواند بیش از این به منافع سعودی و امریکا در منطقه آسیب برساند، اقدامات اخیر بن سلمان وی را در موقعیتی قرار داده که میتواند مشکلات بیشتری برای ریاض و واشنگتن بیافریند. از کشتارها و خرابیهایی که خاندان سعودی در یمن به بار آورده، تا سیاستهای بینتیجه سعودی در سوریه، جنگ بیمورد با قطر، یا کینه فزاینده و خطرناکی که محمد بن سلمان از افزایش قدرت منطقهیی ایران به دل گرفته، ولیعهد جوان سعودی به هر چیزی دست میزند خرابی به بار میآورد و این اقدامات او به سادگی میتواند امریکا را در میانه درگیری ناخواسته گرفتار سازد؛ نمونه مشهود چنین اتفاقی در اعمال فشارهای عربستان سعودی که سعد حریری، نخستوزیر لبنان را مجبور به استعفا کرد، قابل مشاهده است. در این دوره کوتاه تصرف قدرت توسط محمد بن سلمان به عنوان حکمران بالفعل عربستان، هیچ اتفاقی نیست که از هوشمندی در سیاست خارجی یا توانایی وی در دولتداری حکایت داشته باشد. حالا که بن سلمان تخریبها و اختلالها را به روند سنتی تصمیمگیری اجماع محور در عربستان سعودی کشانده، قادر خواهد بود با محدودیتهای کمتری خواستههای خود را پیش ببرد. واشنگتن که در این خودروی نامطمئن با محمد بن سلمان همسفر شده بهتر است کمربند ایمنی خود را محکم ببندد، مگر اینکه محمد بن سلمان اقداماتش را بیشتر از منافع سعودی بر مبنای خواستههای امریکایی صورت داده باشد.
نزدیکی جدید ترامپ و محمد بن سلمان
کاخ سفید و محمد بن سلمان اخیرا بهشدت به یکدیگر نزدیک شدهاند- رابطهیی که شعار «امریکا در اولویت» دونالد ترامپ را به استهزا کشانیده و مخاطره درگیری بیشتر امریکا در ناآرامیهای منطقه را در پی داد؛ ظاهرا رییسجمهوری امریکا هیچ محدودیتی در شمار جنگها، درگیریها و مشکلات داخلی و خارجی که بهطور همزمان درگیر آنها میشود، قائل نمیشود. در حقیقت ترامپ و محمد بن سلمان نقاط مشترک زیادی با یکدیگر دارند. هر دو شخصیتهای استبدادی دارند؛ به ویژه در امور سیاست خارجی دولتمدارانی بیتجربه هستند؛ هر دو غرور باد کردهیی دارند و این غرورشان احتیاط و عقلانیت مورد نیاز برای دولتمداری را تحت تاثیر قرار میدهد.
هیچ یک از اقدامات محمد بن سلمان در یمن، قطر، سوریه و لبنان نشاندهنده این نیستند که وی منافع امریکا را در اولویت قرار داده است. بالعکس، اقدامات بیفکر و بیمحابای وی مواضع داعش و القاعده را تقویت و شورای همکاری خلیجفارس را دچار چند دستگی کرده و بیثباتی بیشتری در یمن و لبنان به بار آورده و امریکا را به مشارکت ضمنی در جنگ یمن وادار کرده است که این مساله به حسن شهرت امریکا در منطقه بیش از پیش آسیب میرساند. امریکا با اعتبار دادن به محمد بن سلمان، شاهزاده کله شق سعودی را قادر ساخته که به ماجراجوییهای منفی در منطقه بپردازد و به جای پیشبرد عربستان سعودی به سمت کشورهای نوینسازی شده مورد احترام امریکا، بیشتر به سمت روسیه تحت حاکمیت ولادیمیر پوتین و چین تحت کنترل شی جینپینگ بکشاند. محمد بن سلمان همه این اقدامات را با این اطمینان خاطر انجام میدهد که کاخ سفید همچنان بزرگترین مشوق وی باقی خواهد ماند. اگر رییسجمهوری امریکا و مشاوران وی بخواهند از اشتباهات و گرفتاریهای بیشتر در منطقهیی خشمگین و ناآرام جلوگیری کنند، بایستی به قدرت دادن به محمد بن سلمان خاتمه دهند و با وی به مثابه تهدیدی برای منافع و اعتبار امریکا در منطقه رفتار کنند. اگر دونالد ترامپ فکر میکند که عربستان سعودی با سلطنت محمد بن سلمان به یک شریک راهبردی در دستیابی به صلح میان اعراب و اسراییل تبدیل میشود و از نفوذ و قدرت ایران در منطقه میکاهد، ظاهرا اطلاع زیادی از حقیقت موجود ندارد و در تخیلات خود سیر میکند.
موفقیت نه چندان محتمل بن سلمان
عربستان سعودی با مشکلات بسیاری مواجه است: کاهش بهای نفت در بازارهای جهانی؛ وابستگی اقتصاد این کشور به سوختهای فصیلی؛ کمبودهای ناشی از نرسیدن منافع به شهروندان و عادتهای خرج کردنهای سرسامآور خاندان سلطنتی؛ جنگ طولانیمدت در یمن که عربستان سعودی حتی نمیداند چطور میتواند به آن پایان دهد؛ و ایران که از هر فرصتی برای افزایش نفوذ خود در منطقه استفاده میکند. دیدگاه متهورانه محمد بن سلمان از جمله برنامه جاهطلبانه «چشمانداز 2030» وی برای کاهش وابستگی عربستان سعودی به نفت خام و ایجاد تنوع در اقتصاد این کشور در بسیاری موارد تنها روی کاغذ عملی به نظر میآید و مشخص نیست که این برنامهها در رسیدگی به چالشهای پیش روی عربستان موفق عمل کنند یا خیر. در عین حال، سیاستگذاری خارجی وی بدون توجه به مخاطرات احتمالی که با هدف مقابله با نفوذ ایرانی طراحی شده، بهطور گسترده شکست خورده است. در حال حاضر به استثنای چند واکنش متقابل به جاهطلبیهای محمد بن سلمان در کشور و در منطقه، هیچ مانع جدی در مسیر محمد بن سلمان نیست و این احتمال وجود دارد که وی در 50 سال آینده سلطنت را در عربستان سعودی بر عهده داشته باشد. وی بطور قطع فرصت اقدامات بزرگ و قابل توجه و فضای سیاسی لازم برای چنین اقداماتی را دارد. تنها سوالی که باقی میماند این است که آیا خِرد، صبر و قابلیت قضاوت برای دولتمندی را به دست میآورد یا خیر. اگر مبنای قضاوت اقدامات محمد بن سلمان تاکنون باشد، واشنگتن بهتر است از شرطبندی همه داراییهای خود روی شاهزاده جوان خودداری کند؛ ولیعهد بیتجربه برای اقدامات بزرگ عجله دارد و نمیتوان به موفقیت وی امیدوار بود.