اقتصاد ایران در بنبست خامفروشی
گروه کلان|آیسان تنها|
جمشید پژویان میگوید نوسانات ارزی در ایران قابل پیشبینی بود و سیاسیون میتوانستند پیشبینی کنند که به زودی ارز دچار جهش میشود. چراکه طبق تهدیدات ترامپ اقتصاد ایران در معرض تحریم قرار گرفته و این تجربهیی است که ایران سال 1391 هم تجربه آن را از سر گذرانده است. او میگوید امریکا یک شیر زورگو است و اکنون هم به دست فرد نامتعادلی مانند ترامپ اداره میشود. ترامپی که با دشمنان ایران مانند اسراییل و عربستان هم دوست است! در نتیجه ایران باید طوری رفتار کند که کمتر آسیب ببیند.
این اقتصاددان همچنین معتقد است ایران میتوانست با امریکا قدرتمندتر از این رفتار کند اگر به جای تکیه بر خامفروشی که به طرفهالعینی بازار آن قابلیت جایگزینی دارد حدود 20 یا 30 کالای مرغوب و ارزانی تولید میکرد که بخش خصوصی در دنیا نمیتوانست از خرید آن صرفنظر کند.
در ادامه مشروح گفتوگوی ایران با جمشید پژویان اقتصاددان را میخوانید:
اخیرا ارز نوسانات شدیدی را تجربه کرد و همانطور که دیدیم تا مرز 9000 تومان هم صعود کرد. آیا این نوسانات قابل پیشبینی بود؟ دولت چه راهکاری برای مدیریت آن داشت؟
ببینید عامل اصلی رشد قیمت دلار مساله بازگشت تحریمهاست. این اتفاقی بود که در سال 1391 هم رخ داد. به یاد داریم که دلار در آن سال ناگهان سه برابر شد و ارزش ریال به همان اندازه کاهش یافت. آن زمان نیز قبل از اینکه تحریم شروع شد نرخ دلار جهش کرد و پس از اینکه تحریمها شروع شد و صادرات ما به یک سوم رسید به تبع آن هم قیمت دلار افزایش یافت و هم تورم به صورت جهشی صعود کرد. دلیل چنین اتفاقی آشکار است. وقتی حدود 70درصد دلاری ما صرف کالاهای واسطهیی میشود و آنها خوراک بخش صنعت هستند و بدون آنها بخش صنعت فلج میشود چنین وضعیتی به دنبال خود تورم دارد. البته فراموش نکنیم که باتوجه به اینکه در ادامه تحریمها دیگر افزایش نیافت و حتی کاهش پیدا کرد نرخ تورم در ایران به تدریج روند کاهشی به خود گرفت.
در شرایط کنونی اقتصاد ایران، آنچه منجر به جهش نرخ ارز شد رفتار ترامپ بود. ترامپ از زمانی که کاندیدای ریاستجمهوری امریکا بود ایران را تهدید میکرد که از برجام خارج خواهد شد و... با این حال وقتی وی به کاخ سفید وارد شد ما تاثیر چندانی در نرخ ارز ندیدیم چراکه مشخص نبود که وی شعار میدهد یا آنچه میگوید را عملی خواهد کرد به همین دلیل بازارهای ایران چندان از ورود ترامپ به کاخ ریاستجمهوری امریکا متاثر نشدند و اگر تاثیری هم رخ داد جزئی بود. آن زمان سیاسیون تصمیمگیر ما پیشبینی نمیکردند که ترامپ بخواهد از برجام خارج شود، چه برسد به آنکه بخواهد تحریمها را برگرداند و تازه آنها را تشدید هم بکند و اروپا را هم به طرق مختلف ملزم به پیروی از خود کند. شاید به این دلیل که ما در ایران تصمیمگیران مسلط و با تجربهیی نداریم و افرادی که در این زمینه دیپلماسی سیاسی تواناییهای ویژه دارند از تصمیمگیران جدا هستند. همانطور که در زمینه اقتصاد نیز این وضعیت وجود دارد. ما میبینیم در عرصه اقتصادی نیز این اقتصاددانان نیستند که تصمیمات اقتصادی میگیرند.
شرایط ایران و اقتصاد ایران در دوره پس از ترامپ نیاز به تجزیه تحلیل داشت. باید تصمیمگیران ما میتوانستند رفتار ترامپ را پیشبینی کنند و برای مواجهه با آن برنامهریزی کنند ولی دیدیم که چنین نشد. در نظر بگیرید که وقتی ترامپ اعلام کرد به زودی از برجام خارج خواهد شد، اروپا تاکید کرد که برجام برجای خود خواهد ماند و به هیچوجه آنها از برجام خارج نخواهند شد و حتی اروپاییها تلاش هم کردند که امریکا را قانع کنند که تصمیم خود را عوض کند. در آن زمان دلار دچار نوسانات جزئی شد ولی تغییر قابل ملاحظهیی ایجاد نشد. هرچند این وضعیت ادامه دار نبود چرا که ترامپ شروع کرد به لابی کردن تا اروپا را با خود همدرس کند هرچند اروپا همچنان اعلام کرده بود که از برجام خارج نخواهد شد.
با این حال دیدیم که هم رییسجمهور فرانسه و هم نخستوزیر انگلیس و هم صدراعظم آلمان برای اینکه دل امریکا را به دست بیاورند گفتند درست است که از برجام خارج نمیشوند ولی درباره فعالیتهای موشکی ایران، دخالت در یمن و... باید مذاکراتی با ایران صورت گیرد و محدودیتهایی برای ایران ایجاد شود. این موضوع به معنی آتش زدن به فیتیله بود و در نتیجه تجزیه تحلیلها به آن سمت رفت که وضعیت سیاسی و به دنیال آن اقتصادی به این صورت باقی نخواهد ماند.
براساس تجربهیی که مردم ایران داشتند این نشانه را گرفتند و حدس زدند که تجربیات سال 1391 تکرار خواهد شد. در نتیجه برای خریدن دلار هجوم بردند و تا جایی که توانستند دلار را از کشور خارج کردند. از سوی دیگر بانک مرکزی هم آنقدر دلار نداشت که بتواند برای این حجم از تقاضای جهشی به بازار دلار عرضه کند. ضمن اینکه دلار خود را هم میخواست حفظ کند که به نظر من کار درستی کرد. نباید خزانه از دلار خالی میشد در شرایطی که هرقدر هم که به بازار دلار میریخت مردم جمع میکردند. این موضوع باعث شد که هم عرضه دلار محدود شود و هم تقاضا برای آن افزایش یابد و هم بازاری که باید بین عرضهکننده و متقاضی باشد دچار اختلال شود.
دولت بخش عمدهیی از نوسانات ارز را به گردن صرافیها انداخت و همانطور که دیدیم اقدام به برخوردهای پلیسی با آنها کرد، نقش صرافیها را چطور ارزیابی میکنید؟ چنین برخوردی لازم بود.
گرچه اصل اتفاقات را نمیتوان به صرافیها ربط داد ولی به هر حال نباید از نقش صرافیها در ایجاد آن وضعیت چشم پوشی کرد. صرافها خود نقشآفرینی کردند و بخشی از دلاری که از بانک مرکزی میگرفتند از رده خارج میکردند. درباره کالا به چنین کاری میگویند «احتکار.» درباره این اقدام صرافها هم این موضوع صدق میکند. آنها تصمیم گرفتند بخشی از دلارها را برای خود و نزدیکان حفظ کنند و فقط بخشی را عرضه کردند و همین باعث شد مرتبا و روزانه قیمت دلار بالا برود. همزمان ترامپ هم هر روز تهدید خود را بیشتر میکرد و اروپا را هم تهدید میکرد که باید با ما از برجام خارج شوید.
به نظر من این روندی بود که دولت میتوانست این وضعیت را پیشبینی کند چون وضعیت مشابه را دولت در سال 1391 دیده بود. بسیاری از کارشناسان اقتصاد سیاسی میتوانستند پیشبینی کنند که چه پیش خواهد آمد و به نظر من وقتی متقاضیان دلار توانستند پیشگویی کنند نمیتوانیم بگوییم که دولت توان پیشبینی نداشت؟
فرض میکنیم که دولت میتوانست اقدام ترامپ و رفتار اروپا را پیشبینی کند. آیا راهکاری هم داشت؟
ببینید ترامپ در درجه اول بهشدت تحت نفوذ اسراییل است. در درجه دوم هم میدانیم که چه رفاقتی با عربستان، امارات، کویت، و... ریخته است. در مقابل ما هم هیچ رابطه صمیمانهیی با کشورهای عرب نداشتهایم. البته این موضوع امروز و دیروز نیستم. به هر حال طی سالهای طولانی ایران با فاصله زیاد قدرت اول منطقه بوده است. اگر سخنان ولیعهد جوان عربستانسعودی درباره ایران را واکاوی کنیم میبینیم که این سخنان چقدر متاثر از وضعیت گذشته است. به هر حال دلیل این دشمنی هر چه باشد امریکا با دشمنان ایران دوست است. دشمنانی اعم از اسراییل و برخی کشورهای عربی و در صدر آنها عربستان است. طبعا به دنبال منافع دوستان خود به ایجاد مشکلاتی برای ایران برمیآمد.
برای ایران هم جلوگیری از این وضعیت هیچ راهکار اقتصادی نداشت و راهکار آن صرفا سیاسی بود. ایران میتوانست پیش از خروج ترامپ از برجام مذاکرات جدیدی را آغاز کند تا مشخص شود آنها چه میگویند و ایران چه خطقرمزهایی دارد و... در حالی که طبعا چنین برنامهیی در داخل مخالفان جدی داشت که نمیگذاشتند این روند پیش رود.
البته صرفا این مخالفتها ریشه سیاسی ندارد. درباره این مذاکرات و البته مذاکرات برجام، مخالفانی بوده و هستند که صرفا به خاطر منافع کشور راهکار توصیه نمیکنند. خیلی روشن و رک باید بگویم که عدهیی هستند که منافعی هم دارند و از آب گلآلود ماهی میگیرند. وقتی بحران و شرایط اقتصادی نابسامان میشود، عدهیی هستند که منافع بسیار زیادی را جمعآوری میکنند. آنها همیشه با راهکارهایی که بتواند اوضاع اقتصادی مملکت را ساماندهی کند مخالفت میکنند.
چه افقی برای رابطه اروپا با ایران و به تبع آن چه افقی برای وضعیت ارز در ایران پیشبینی میکنید؟
در هر حال با خروج امریکا از برجام و ایجاد این جو روانی که عرضه محدود خواهد شد طبیعی بود که دلار جهش کند و قیمت آن بالا رود و در ادامه نیز دولت تصمیمی گرفت که به افزایش قیمت کمک کرد. عرضه دلار را محدود کرد و باعث شد قیمت دلار قابل تشخیص نباشد. باید بازار وجود داشته باشد تا قمیت در عرضه و تقاضا به دست بیاید. اکنون وضعیتی نیست که بتوان دقیق نرخ ارز را ارائه کرد با این حال آنچه میشود پیشگویی کرد این است که اگر زمان تحریمها برسد و اروپا موفق نشود راهکارهایی که میخواهد برقرار کند، وضعیت همچنان نامناسب پیش خواهد رفت. به نظر من اروپا حتی اگر بخواهد هم راهکارهای مناسب پیدا کند چندان موفق نخواهد بود چراکه کمپانیهای بزرگ اروپایی که با ایران مراوده میکنند مانند توتال و... رابطه بسیار قویتری با امریکا دارند. یعنی فرض کنید آنها اگر ده دلار از مبادله با ایران سود ببرند از مبادله با امریکا 100 دلار سود خواهند کرد در نتیجه حتی اگر دولتهای آنها هم از آنها بخواهد روابط خود با ایران را حفظ کنند، باز هم به حرف دولتهایشان گوش نخواهند کرد. در آن کشورها اینچنین نیست که شرکتهایی مثل توتال و ایرباس و... از دولت دستور بگیرند. مثلا دولت به آنها بگوید که شما باید و حتما با ایران همکاری کنید. در آن کشورها این کمپانیها هستند که دولت عوض میکنند و کاری ندارند دولت چه میگوید؟ اگر هم تصمیم بگیرند با ایران همکاری کنند صرفا در جهت تامین منافع خود است. نه اینکه دولت بخواهد و آنها عمل کنند.
آیا وضعیت ارز از امروز نابسامانتر میشود؟
مساله اساسی این است که امریکا یک شیر زورگو است. باید ببینیم در چنگ یک شیر زورگو چه میشود کرد؟ قدرت امریکا اکنون به در دست یک رییسجمهور نامتعادل است که رفتار متعارف ندارد. چندیدن سال پیش در یک سمینار شرکت کردم که در جریان آن سفری هم به لندن داشتم. در جریان این سفر با بحثی در تلویزیون روبهرو شدم که کارشناسان بحث میکردند و میگفتند چرا باید کاندیدای ریاستجمهوری در کشوری مثل امریکا باید همه آزمایشات درباره سلامت جسمانی او صورت بگیرد ولی هیچ آزمایشی برای تایید سلامت روانی وی صورت نمیگیرد؟ البته این موضوع درباره بوش مطرح بود. شاید اگر آزمایشات روانی صورت میگرفت کسانی مثل ترامپ و بوش اصلا واجد شرایط ریاستجمهوری نبودند. با این حال این آزمایشات انجام نشده و هر دو رییسجمهور امریکا شدهاند و حالا این ما هستیم که باید فکر کنیم چطور میتوانیم از این فردی که رییسجمهور امریکا شده، تعادل روانی ندارد و با ایران هم رابطه مناسبی ندارد آسیب کمتری ببینیم. ترامپ نشان داده که هرچه میگوید انجام میدهد. در نتیجه کشورهای اروپایی هم از آن حساب میبرند و نتیجه این است که ما تقریبا دست بستهایم.
به هر حال دشمنی ما با امریکا دشمنی دیرینه است و شاید طبق آنچه شما هم گفتید تلاش برای ایجاد فشار بر ایران از سوی امریکا برای ایران موضوع غیر قابل پیشبینی نبود. آیا ایران نمیتوانست با تغییر جهت از سوی خامفروشی، رونق گردشگری و... در تمامی این سالها به سمتی رود که آنقدر از تصمیمات امریکا علیه خود آسیب نبیند؟
من فکر میکنم که ما راهکارهایی داشتیم که دچار بحرانهایی که امروز بر اقتصاد ایران حاکم شده نشویم. اکنون ترامپ چه میکند؟ میگوید نفت ایران را نخرید. بهخصوص که میدانید نفت ایران از طریق دریا حمل و نقل میشود. ترامپ اعلام میکند که نفت ایران را از طریق دریا هم حمل و نقل نکنید. در دنیا از هشت کمپانی بزرگ نفتی، شش کمپانی آن امریکایی هستند و مجبورند از «نفت ایران را نخرید»، امریکا پیروی کنند چراکه خزانهداری امریکا آنها را تحریم میکند. حتی این کمپانیها اگر اروپایی هم باشند باز در معرض تحریم خزانهداری امریکا قرار دارند.
ایران یک خامفروش است. کالای نفت خود را میتواند در جهان عرضه کند. و اکنون بازار نفت در جهان بهگونهیی است که حتی اگر جلوی فروش نفت ایران بهطور کلی گرفته شود باز جهان مازاد نفت دارد. بنابراین به راحتی برخی کشورها مانند عربستان و روسیه میتوانند جای ایران را پر کنند. پس اگر نفت ایران تحریم شود، تاثیری در قیمت جهانی نفت و بنزین نخواهد داشت. حالا تصور کنید ما به جای فقط نفت، 20 تا 30 قلم کالای صنعتی مهم داشتیم که در جهان عرضه میشد. ما در اقتصاد بررسی میکنیم که کشش صادرات و واردات چقدر است؟ صادرات ما در ایران کم کشش است و ما نمیتوانیم با کم و زیاد کردن صادرات خود زیاد در بازارهای دنیا اثر بگذاریم چون در اکثر بازارها نقش کوچکی داریم و موثر نیستیم. در حالی که اگر تولیدکننده کالای صنعتی بودیم و مثل ژاپن، کره و... کالاهای صنعتی خود را در بازارهای جهانی به کشورهای مختلف و بخش خصوصی آنها صادر میکردیم، در آن صورت به راحتی نمیتوانستند ما را با بایکوت کنند. چراکه نمیتوانستند به بخش خصوصی خود بگویند که کالاهای ایرانی که کیفیت خوبی دارند و قیمت آن نیز ارزان است ولی آن را نخرید. بخش خصوصی به چنین فرمانی گوش نمیکرد چون که منافع بخش خصوصی در این صورت تامین نبود. بخش خصوصی لازم بداند دولت را عوض میکند. اینطور نیست که اگر برایش خسران مادی جدی ایجاد شود به حرف دولت گوش کند. اکنون ولی ما با عکس این موضوع روبه رو هستیم چون بخش خصوصی و شرکتهای خصوصی در دنیا از کنار ارتباطات اقتصادی خود با امریکا بسیار منافع بیشتری نسبت به ارتباطات اقتصادی خود با ایران دارند، طبیعتا آن کشور را ترجیح میدهند.
اگر ما برای بهبود تولید خود در ایران اقدامات لازم را انجام داده بودیم و میتوانستیم کالاهای مرغوب و ارزان بدون جایگزین در بازارهای جهانی عرضه کنیم اکنون میتوانستیم بگوییم که به اقتصاد مقاومتی دست یافتهایم و کشورهای دنیا دیگر نمیتوانستند با اعمال تحریم علیه اقتصادمان به ما ضربه بزنند. فکر میکنید امریکا چگونه اکنون با چین به توافق رسیده است؟ امریکا ابتدا اعلام کرد مالیات 25درصدی روی کالای چینی وضع میکند و بعد چین هم اعلام کرد که بر کالای امریکایی مالیات میبندد. نکته مهم این بود که بستن تعرفه 25درصدی بر کالای چینی که نقش کالای واسطهیی را در اقتصاد امریکا بازی میکرد باعث شده بود که به اقتصاد امریکا لطمه بخورد و طبیعتا مجبور شد با چین کنار بیاید و مذاکرانی انجام شد که به نفع چین بود.
شاید حالا باید به این سوال پاسخ داد که چرا کالای کم کیفیت تولید میکنیم؟ ما که از منابع طبیعی برخورداریم و نفت میفروشیم و پول آن را به اقتصاد تزریق میکنیم. ضمن اینکه کشوری هستیم با منابع ارزان نیروی کار متخصص و... مشکل کجاست؟ از سوی دیگر چرا بازدهی بخش صنعتی ما طبق آمارها 6 یا 7 درصد است؟ مشکل کار کجاست؟
پاسخ این سوال را باید اینگونه آغاز کنم که وقتی بازدهی تجارت 300 تا 350درصد است چه کسی حاضر است پول خود را به صنعت ببرد و تبدیل کند به کارخانهیی که در نهایت احتمال ورشکستگی آن بالاست؟ چرا وقتی میتواند پول خود را ببرد واردات با سود بالا و دردسر کم چرا به تولید بیاورد؟
درنظر بگیرید که اگر کالاهای خوبی تولید میکردیم و صادراتمان رونق داشت ارز بیشتری به کشور وارد میشد و از نوسانات ارزی حاصل از فشارهای خارجی کمتر آسیب میدیدیم. در عین حال کالاهای وارداتی کمتری داشتیم و مردم به جای کالای مصرفی خارجی کالای ایرانی میخریدند. در عین حال اگر بازدهی بخش صنعت ما بالا بود در چنین شرایطی قطعا میتوانستیم بخشی از کالای واسطهیی خود را در داخل تولید کرده و اینقدر نیازمند کالای واسطهیی نباشیم. در اینجا هم این سوال مطرح است که این پایین بودن بازدهی صنعت به چه علتی مربوط است؟ اگر از هرکسی که با اقتصاد اندکی آشنایی دارد این سوال پرسیده شود خواهد گفت به این دلیل که بهرهوری سرمایه و کار در ایران بهشدت پایین است. آیا به این دلیل است که واقعا سرمایه ما ماشینآلات و... است بازدهی آن پایین است؟ چون تکنیسینهای ماهر نداریم و...؟ به نظر من به این دلیل است که ماشینآلات بخش صنعت ما ناکارآمد است چون مربوط به دهها سال پیش است در عین حال در آنها هیچ پیشرفت فنی و تکنیکی دیده نمیشود. ضمن اینکه آنها بسیار انرژیبرند. اغلب این دستگاهها به 50 سال پیش تعلق دارند و فقط مارک ساخت آلمان آنم مربوط به آلمان است و باقی آن در ایران ریختهگری شده است. در نظر داشته باشید سیستم مالیاتی ایران و هزینه استهلاک اجازه نمیدهد که صاحب صنایع بعد از چند سال دستگاهش را عوض کند. وقتی انرژی ارزان در اختیار دارد چرا باید چنین کاری بکند؟
از سوی دیگر دولت با ضعف در مدیریت مشکلاتی برای صنایع ایجاد کرده است که آنها توان مجهزسازی خود را ندارند و باید دولت خود برای اینکار ورود کند. بارها گفتهام که از طریق بخشایشهای مالیاتی با اصلاح مصرف انرژی دستگاههای صنایع میتوان اقدام به نوسازی آنها کرد. به این ترتیب که صنایع را تشویق کرد با بخششهای مالیاتی دستگاههای انرژی بر خود را نو کنند. مثلا اگر دستگاهی 100 واحد انرژی دارد و این ماشینآلات را با ماشینآلاتی تازه جایگزین کردند که 40 واحد مصرف انرژی داشته باشد باید 50درصد هزینههایش مستهلک شود. یعنی جزو هزینههای قابل قبول باشد و از مالیات معاف شود و سال بعد هم 50درصد باقی معاف باشد و به این ترتیب دولت در این قالب دو سال یارانه دهد.
من مخالفم با اینکه وزیر صنعت ایران پول یارانه را در جیب خود بریزد و به صاحبان صنایع بگوید بیایید و خود را معرفی کنید تا من در صورت تشخیص به شما پول دهم. مدل پیشنهادی من این است که وزارت صنعت لیستی از صنایع ارائه دهد که در آن صنایعی از بالاترین تا پایینترین مصرف انرژی مشخص شوند و بعد در لیست دوم سرعتی که میتوانند صنایع و تکنولوژی خود را عوض کنند اعلام شود. این لیست به دست وزارت دارایی رود و بعد کارشناسان بررسی کنند که به چه ترتیبی میشود شامل نرخ استهلاک با روش نزولی شوند. (اصلاح مصرف انرژی آنها شامل بخشش مالیاتی شود) در این صورت ما ظرف 4 و 5 ماه شاهد بازسازی صنعت خواهیم بود. در این راستا از سیستم بانکی هم برای فاینانس شدن میشود استفاده کرد. در آن صورت وقتی ماشینآلات تجهیز شدهاند، هزینه صنعت هم پایین خواهد آمد. سوال من این است که چرا تصمیمگیران ما این مسائل ساده را اعمال نمیکنند؟ هر چند من این را به علی طیبنیا وزیر اقتصاد دولت قبل هم گفتم و او البته خود هم میدانست ولی نمیتوانست آن را در هیات دولت تصویب کند چون مورد موافقت قرار نمیگرفت. به نظر من با این طریق مشکل بازدهی صنعتی ما را به راحتی میتوان حل کرد.
فقط مشکل بازدهی صنعتی ما نیست. نیروی کار هم در ایران بازدهی کمی دارند.
ببینید کارگران ما به ژاپن و امریکا میروند و آنجا بازدهی بالایی دارند. پس اگر در ایران دچار مشکل میشوند به مسالهیی در ایران بر میگردد. امریکا و ژاپن سالهاست که در بهرهوری در دنیا اول هستند و کارگران ما آنجا خوب کار میکنند پس این نشان میدهد که مشکل در ایران است. وقتی افراد میتوانند کار نکنند و حقوق دریافت کنند و نه هیچ بازرسی وجود دارد که به وضعیت رسیدگی کند و کارفرما هم نمیتواند اخراج کند طبعا نیروی کار ترجیح میدهد کار نکند.
چه ارتباطی بین دستمزد پایین و بهرهوری نیروی انسانی وجود دارد؟
حتما کارگران میزان دستمزد خود را پذیرفتند.
شاید کار دیگری پیدا نمیکنند.
بین بهرهوری و دستمزد نیروی کار ارتباط وجود دارد. در کارخانه میشود سیستمی گذاشت که بهرهوری کار اندازهگیری شود.
بهرهوری در ایران هنوز روی دستمزد تاثیر ندارد
این موضوع بسیار مهم است. ببینید برخی دستمزدها در ایران به گونه ایست که برخی صرفا به خاطر عشق و علاقه در سطوح بالا کار میکنند. با وجود این دستمزد پایین عدهیی حاضر هستند که به کار بیایند و... و عدهیی از افراد توانمند هم ترجیح میدهند در این بخشها کار نکنند. از سوی دیگر در بخش حداقل بگیرها هم این حداقل دستمزد در حد معیشت افراد نیست. در عین حال سیستمی برای کنترل نیست و رقابتی هم در کار نیست. وقتی در صنایع کسی سرمایهگذاری نمیکند و تقاضا برای کار نیست طبیعتا کارگر بیکار میماند ولی اگر شکوفایی و رشد در صنعت رخ دهد آن وقت کارگر حتی کم میآید. این موارد همه بر اساس سیاستگذاری اقتصادی میتواند تنظیم شود.
پس حلقه معیوب مدیریت است؟
بله. ببینید برخی از نهادها در ایران درست کار نمیکنند. به نظر شما چرا کارگر کمکاری میکند و حاضر است هرکاری کند جز کار خود؟ چون کارفرما نمیتواند او را اخراج کند ولی در امریکا چنین نیست اگر کسی کار خود را به خوبی انجام ندهد اخراج میشود. ممکن است هرکسی که کار خود را ترک میکند روز بعد که بر سر کار میرود ببیند نامه خداحافظی او را نوشتهاند. پس از آن کارگر به تامین اجتماعی میرود. تامین اجتماعی بررسی میکند تا ببیند مشکل چیست؟ مشکل از بهرهوری پایین است، مهارت پایین است؟ این موارد را اصلاح میکند و برای او شغل تازهیی پیدا میکند. در اینجا تامین اجتماعی مثل مالیاتچی پتک گرفته بر سر کارفرما. کاری هم به سایر امور ندارد.