کنش تغییرات اقلیم و مهاجرت بر یکدیگر
کامران داوری- آمنه میانآبادی|
در گذشته، در مناطق خشک سعی میشد تا کشت نوع گیاهان منطبق با بارش منطقه صورت گیرد؛ اما با دستیابی انسان به ابزار و فناوریها، الگوی کشت در مناطق خشک تغییر کرده و کشاورزان اقدام به کشت گیاهان مختلف با نیازهای آبی متفاوت نمودند. علاوه بر آن، با پیشرفت فنّاوری، متاسفانه سطوح کشت نیز افزایش چشمگیری پیداکرده است؛ بنابراین کشاورزان برای تامین نیاز آبی این گیاهان، به روشهای مختلفی مسیر آبهای سطحی را به سوی مزارع خود منحرف کرده یا با حفر چاه، آبهای زیرزمینی را به سطح زمین میآورند. چنین دخالتهایی در مسیر طبیعی جریان آب، مشکلات بسیاری را به دنبال دارد. سامانههای درهمتنیده و دستنخورده آبی، به سامانههای بدخیمی تبدیلشدهاند که در حال حاضر مدیریت و پیشبینی رفتار هیدرولوژیکی آنها بهسادگی امکانپذیر نیست. در برخی از حوضههای آبریز، اعمال مدیریتهای مختلف برای استفاده از آب در بالادست حوضه، باعث ایجاد مشکلاتی در پاییندست حوضه شده است که این مساله ناشی از وجود رویکرد جزیینگر در مدیریت منابع آب است. برآیند این رویکرد، باعث تقلیلگرایی موضوعیت آب از مسائل اصلی به مسائل فرعی میشود. درحالی که به دلیل وجود اثرات متقابل و بازخورد بین اجزای مختلف در یک سامانه درهمتنیده آبی، باید آن را با دیدگاه کلینگر بررسی کرد.
یکی از نتایج رویکرد جزئینگر، وقوع پدیده مهاجرت ناشی از تغییرات محیطی است. اگرچه شرایط محیطی و اقلیمی همیشه در طول تاریخ یکی از عوامل تعیینکننده توزیع و جابهجایی جمعیت بوده است، اما دخالت در سامانههای طبیعی بدون توجه به ظرفیتهای سامانه و اقدامات و برنامههای نامناسب مدیریتی منجر به افزایش شکنندگی و افزایش روند مهاجرت شده است. علاوهبر عوامل اقتصادی و سیاسی، تغییرات محیطی یکی دیگر از عوامل موثر بر افزایش روند مهاجرت بهویژه از روستاها به شهرها در دهههای اخیر بوده که موردتوجه محققان و سیاستگذاران قرارگرفته است و از آن به مهاجرت محیطی یاد میکنند. براساس نظر الهناوی (1985)، تغییرات محیطی منجر به مهاجرت میتواند شامل تغییرات طبیعی مانند وقوع خشکسالی یا تغییرات ناشی از فعالیتهای انسانی مانند ساختن سدها باشد. این تغییرات میتواند منجر به مهاجرت دایم یا موقتی شود. با توجه به اهمیت مساله مهاجرت محیطی بهویژه از روستاها به شهرها و لزوم مدیریت صحیح آن، این مقاله نگاه کوتاهی به این مساله دارد.
تغییرات محیطی
سامانههای آبی، سامانههایی محلی-جهانی هستند و بنابراین ایجاد یک مشکل در یک حوضه میتواند باعث ایجاد مشکل دیگری در حوضه دیگر شود. به عنوانمثال توسعه کشاورزی در بالادست رود هیرمند در افغانستان و احداث سدهای مختلف و کانالهای آبیاری و انحراف مسیر آب، باعث کاهش جریان آب رود هیرمند به منطقه سیستان، خشک شدن دریاچه هامون و کاهش رونق کشاورزی، ماهیگیری و دامداری در منطقه شده است. همچنین خشک شدن دریاچه باعث شده که وزش بادها روی بستر خشک دریاچه، حجم زیادی از گرد و خاک را به سمت مزارع و محل سکونت مردم منتقل کند. در جنوب غرب کشور نیز مشابه چنین معضلی دیده میشود. افزایش مصارف در بالا دست رود کارون و همچنین در برخی از استانها ازجمله اصفهان باعث اجرای طرحهایی چون انتقال آب کارون به سایر مناطق و احداث سدهای مختلف بر روی سرشاخههای کارون شده که مشکلات عدیدهای در زمینه تامین آب موردنیاز در استان خوزستان ایجاد کرده است. بهگونهای که به عنوانمثال اخیرا دولت کاشت برنج در خوزستان را ممنوع نمود که منجر به اعتراض کشاورزان شد. از سوی دیگر، سدسازیهای دولت ترکیه در بالادست دو رود دجله و فرات باعث کاهش آورد این دو رودخانه به کشور عراق شده و خشک شدن هورها را به دنبال داشته است. خشک شدن بستر هورها درکنار تغییر کاربری اراضی در برخی از نقاط خوزستان و بیابانزایی در این منطقه باعث ایجاد پدیده ریز گردها شده است. در کنار دخالت مستقیم انسان در سامانههای آبی، از نقش تغییر اقلیم ناشی از فعالیتهای انسانی نیز نمیتوان غافل شد. افزایش شدت و فراوانی رخدادهای اقلیمی ازجمله سیل، خشکسالی و همچنین کاهش رژیم برفی در دهههای گذشته، اثرات قابلتوجهی بر نرخ مهاجرت در جوامع آسیبپذیر بهویژه در کشورهای درحالتوسعه داشته است. البته باید این نکته بسیار مهم را درنظر داشت که تمام تغییرات ذکرشده در بالا بهتنهایی باعث مهاجرت و افزایش حاشیهنشینی نمیشود. بلکه حکمرانی ضعیف و مدیریت نامناسب آب و زمین باعث میشود که این تغییرات به یک عامل موثر برافزایش نرخ مهاجرت و حاشیهنشینی تبدیل شود. بهعنوانمثال در سوریه سیستمهای آبیاری و حکمرانی نامناسب آب باعث عدم آمادگی در برابر خشکسالیهای به وقوع پیوسته شده است. بهطورکلی میتوان گفت مهاجرت نهتنها به رخداد اقلیمی، بلکه به سیاستهای دولت، ظرفیت سازگاری و میزان آسیبپذیری افراد و جوامع به رخداد نیز بستگی دارد.
مهاجرت محیطی
با تشدید اثرات تغییر اقلیم بر محیط و تغییر شرایط محیطزیست بهویژه در روستاها و شهرهای کوچک، مهاجرت مردم به شهرهای بزرگ برای دستیابی به شرایط زندگی بهتر افزایشیافته است. به عنوان نمونه در سال 2008، حدود 20 میلیون نفر در سرتاسر جهان به دلیل رخدادهای اقلیمی مهاجرت کردهاند این درحالی است که تعداد مهاجران ناشی از تنش و خشونت در جهان در همین سال فقط حدود 6/4 میلیون نفر بوده است. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران، در فاصله بین 1375 تا 1395 حدود 24 میلیون نفر (حدود 2/1 میلیون نفر در سال) در داخل کشور مهاجرت کردهاند که دلیل عمده آن وقوع مخاطرات طبیعی بوده است.
درهمتنیدگی محیطزیست و مهاجرت
با وجود ارتباط غیرقابلانکار بین عوامل محیطی و مهاجرت، عوامل دیگری ازجمله عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نیز بر تصمیم افراد برای اقدام به مهاجرت موثر است که البته جدا کردن اثر این عوامل بر مهاجرت از عوامل محیطی و اقلیمی بهسادگی امکانپذیر نیست. از بین همه عوامل مختلف موثر بر مهاجرت - ازجمله بیکاری، سن و جنسیت- فقر یکی از عوامل مرتبط با تغییرات محیطزیستی است که باعث مهاجرت مردم میشود؛ اما از سوی دیگر عدم توانایی مالی برای سفر و شروع یک زندگی جدید در مکانی جدید نیز باعث میشود که همه مردم نتوانند مهاجرت کنند. نکته جالبتوجه دیگر این است که برخی از مردم بدون اجبار و به شکل کاملا اختیاری به شهرهایی که کیفیت محیطزیستی بهتری دارند مهاجرت میکنند؛ بنابراین ارتباط بین تغییرات اقلیمی و محیطزیستی با مهاجرت رابطهای درهمتنیده است و بهراحتی نمیتوان عوامل و بخشهای مختلف آن را تفکیک نموده و بهصورت جداگانه بررسی کرد.
مهاجرت؛ گزینهای برای سازگاری یا نتیجه ناکارآمدی سایر گزینههای سازگاری؟
در اکثر مقالات، یادداشتها و گزارشهای علمی، از مهاجرت به عنوان گزینهای برای سازگاری با تغییرات اقلیمی و محیطی (که حتی برخی آن را گزینه منفی سازگاری میدانند) یادشده است. بهعنوانمثال مهاجرت به عنوان یک راهکار سازگاری میتواند فشار ناشی از افزایش جمعیت بر منابع طبیعی در یک منطقهی در معرض مخاطرات اقلیمی را کاهش دهد. از سوی دیگر برخی معتقدند که ناکارآمدی گزینههای مختلف سازگاری باعث میشود که مردم اقدام به مهاجرت کنند، اما سوال اینجاست که کدامیک از این نظرات درست است؟ برای پاسخ به این سوال باید ابتدا تعریف دقیقی از سازگاری ارائه کرد. ازنظر علوم طبیعی و اجتماعی سازگاری میتواند شامل تطبیق با تغییرات محیطی، توانایی برای کاهش خسارات بالقوه، توانایی برای سود بردن از فرصتها، افزایش ظرفیت برای حفظ زندگی و معیشت و توانایی برای مقابله با پیامدهای مخاطرات محیطی باشد؛ اما بهطور خاص درزمینه تغییر اقلیم، IPCC (2007؛ 2014)، سازگاری در دستگاههای انسانی را «فرآیند تطبیق با اقلیم واقعی یا مورد انتظار و اثرات آن، بهمنظور کاهش آسیبها و استفاده از فرصتهای مفید آن» تعریف کرده است. بر اساس چنین تعریفی آیا مهاجرت به عنوان یک گزینه سازگاری در این تعاریف میگنجد؟
حتی در این زمینه دو واژه «سازش» و سازگاری وجود دارد که گاهی بهجای هم استفاده میشود، درحالی که این دو واژه تفاوتهای مهمی با یکدیگر دارند. بر طبق تعاریف موجود، «سازش» با رخدادهای اقلیمی و محیطی، راهکاری فوری و کوتاهمدت است، اما سازگاری پاسخی به این تغییرات در درازمدت و برای ارتقاء امنیت زندگی طولانیمدت هست. برخلاف «سازش»، سازگاری فرآیندی پیوسته و مداوم است و با برنامههای انطباقی همراه است، در حالی که راهکارهای مربوط به «سازش» در صورت وقوع رخداد موردتوجه قرار میگیرد. گزینههای «سازش» معمولا ممکن است با تخریب منابع همراه شود و همچنین معمولا گزینههای جایگزین برای آن وجود ندارد، اما در مورد سازگاری، استفاده پایدار و کارآمد از منابع طبیعی اهمیت داشته و همواره گزینههای جایگزین در صورت عدم موفقیت گزینههای دیگر وجود دارد. راهکارهای «سازشِ» کوتاهمدت با اثرات مخاطرات اقلیمی در برخی موارد ممکن است به عنوان گزینههای سازگاری دیده شود، اما در بسیاری از موارد در درازمدت منجر به «بدسازگاری»هایی شده است. بد سازگاری در این مبحث طبق تعریف اقداماتی است که درواقع برای پیشگیری یا کاهش آسیبپذیری به تغییر اقلیم انجام میشود، اما عملا باعث افزایش آسیبپذیری سایر سیستمها و بخشهای اجتماعی میشود.
آگاهی از تفاوت بین این دو اصطلاح میتواند منجر به شناسایی راهکارهای پایا برای تغییرات اقلیمی و محیطی درازمدت شود؛ بنابراین باید برای پاسخ به این سوال، در مرحله اول تعریف مناسبی برای واژه سازگاری ارائه شود. در مرحله بعدی باید درک مناسبی از ویژگیهای مهاجرتهای محیطی تحت شرایط خاص داشته باشیم و بدانیم که آیا مهاجرت ویژگیها و استانداردهایی مشابه با سایر گزینههای سازگاری دارد؟ به عنوانمثال آیا میتوان مهاجرت را در کنار گزینههایی چون آموزش، سرمایهگذاری در بخش آب، احداث سیستمهای ذخیره آب، روشهای کشاورزی نوین بهمنظور حفاظت آبوخاک و... قرار داد؟ یا اینکه مهاجرت درواقع ناشی از عدم موفقیت سیاستگذاران در ارائه گزینههای مناسب سازگاری با تغییرات در منطقه تحت تاثیر میباشد؟
دراینارتباط دو نکته مهم را باید در نظر داشت. نکته اول اینکه به دلیل مکانیزه شدن کشاورزی و نیز افزایش سطح توقع انسانها از زندگی، کاهش جمعیت روستایی و مهاجرت روستاییان به شهرها اجباری بوده و در اکثر نقاط دنیا اتفاق افتاده است. نکته دوم این است که در اثر تغییر اقلیم، ظرفیتهای تجدیدپذیری و آمایش سرزمین در روستاها تغییر کرده و متناسب با جمعیت موجود نبوده و منابع موجود نیز پاسخگوی نیاز این جمعیت نیست. لذا کاهش جمعیت و مهاجرت بهمنظور تعادل بین ظرفیتهای موجود و جمعیت نیز امری اجباری بوده و باید اتفاق بیفتد. چنین مهاجرتهایی نیازمند مدیریت و برنامهریزی مناسب برای جابهجایی جمعیت و اسکان آنها در مناطق دیگر با امکانات و سطح زندگی مناسب است. در این حالت میتوان گفت که مهاجرت یک پاسخ مناسب برای سازگاری با تغییرات شرایط محیطی است؛ اما مهاجرتهایی که امروزه در برخی از نقاط دنیا رخداده است، تنها ناشی از این دو عامل نبوده، بلکه در برخی موارد، نتیجه ضعف مدیریت و عدم برنامهریزی مناسب برای سازگاری با تغییراتِ رخداده است و به همین دلیل است که نتیجه آن افزایش حاشیهنشینی، فقر، بیکاری و مشکلات امنیتی و اجتماعی شده است. چنین مهاجرتی را نهتنها نمیتوان گزینهای برای سازگاری به تغییرات محیطی دانست، بلکه درواقع ناکارآمدی گزینههای سازگاری به تغییرات محیطی است. مهاجرتهای برنامهریزیشده، انتقال از شرایط بد به شرایط مصیبتبار نیست، بلکه انتقال از یک فضای شغلی و کاری نامناسب به یک فضای شغلی و کاری پایدار هست.
بنابراین با توجه به آنچه مطرح شد، این مساله که آیا مهاجرت یک گزینه سازگاری با تغییرات محیطی است یا خیر، هنوز مورد شک و تردید است.
مهاجرت؛ مشکل یا راهحل مشکل؟
در جوامع روستایی بهویژه در کشورهای درحال توسعه، وابستگی به کشاورزی و منابع طبیعی، ظرفیتهای نامناسب سازگاری، کمبود منابع مالی، انسانی و طبیعی و تواناییهای محدودسازمانی و فناوری باعث میشود که تغییرات محیطزیستی و اقلیمی منجر به افزایش مهاجرت از روستا به شهرها شود. کمبود آب، خشکسالی و بیابانزایی بهطور مستقیم باعث کاهش درآمد روستاییان که وابسته به آب و کشاورزی هستند، شده و میتواند منجر به افزایش نرخ مهاجرت شود؛ بنابراین از دید یک روستایی که مشکلات زیادی را در منطقه محل سکونت خود متحمل شده است و توانایی مالی کافی برای سازگار شدن با شرایط محیطی جدید را ندارد، مهاجرت راهحل مشکلات اقلیمی و محیطزیستی به وجود آمده تلقی میشود. البته باید توجه داشت که خشکسالی و کمآبی به دلیل گستردگی مکانی و زمانی، مدت بیشتری طول میکشد تا توسط مردم منطقه درک گردد و بنابراین مردم به سرعت در پاسخ به این رخدادها اقدام به مهاجرت نمیکنند، بلکه ابتدا روشهای دیگر سازگاری را امتحان میکنند.
اما از دید کلان، مهاجرت میتواند یک مشکل باشد. مهاجرت و جابهجایی مردم بهویژه جابهجایی بینالمللی، میتواند تهدیدی برای امنیت ملی، منطقهای و بینالمللی باشد. از طرف دیگر تغییر اقلیم نیز پتانسیل ایجاد تنش را دارد؛ بنابراین از این منظر مهاجرت را میتوان بخشی از یک مساله دید و نه یکراهحل. البته برخی از محققان معتقدند که مساله تضاد و تنش ناشی از مهاجرت چندان قابلتوجه نخواهد بود، چراکه خلاقیت و نوآوری بشر میتواند باعث کاهش شدت این مساله شود. از سوی دیگر برخی معتقدند که درواقع این کمیابی منابع نیست که باعث تضاد میشود؛ بلکه بیشتر تنشها، ناشی از فراوانی منابع است؛ اما با وجود چنین نظراتی، این نکته نیز مطرحشده است که اگرچه همواره مهاجرت منجر به تنش نمیشود؛ اما اگر منجر به تنش شود، شدت آن بسیار بالا خواهد بود.
باید اذعان نمود که بخشی از مهاجرت از روستاها به شهرها ناشی از مدرنیزه شدن کشاورزی است که میتواند خوب و حتی لازم باشد؛ اما اگر میزان مهاجرت بدون برنامه و بدون توجه به ظرفیتهای موجود باشد، پیامدهای اقتصادی و اجتماعی زیادی در مبدأ و مقصد به دنبال دارد. بخشی از مردم روستا باید در روستاهای خود بمانند، چراکه تولید غذا (از طریق کشاورزی ودامپروری) و امنیت منطقه (بهویژه در مرزها) به آنها بستگی دارد. مهاجرت از روستاها به شهرها و خالی شدن روستاها بهویژه در نزدیکی مرزها باعث کاهش یا از بین رفتن رونق کشاورزی شده و درنتیجه مشاغل دیگری مانند قاچاق شکل میگیرد. اگرچه مهاجرت به شهرهای کوچک میتواند ازنظر محیطزیستی تبعات مثبتی به دنبال داشته باشد، چراکه تجمیع جمعیت متناسب با ظرفیت منطقه، اثرات ردپای اکولوژیکی را کاهش میدهد، اما مهاجرت مردم به شهرهای بزرگ تبعاتی دارد که میتواند منجر به تولید مشکلات بیشتری در شهر شود. بیشتر مهاجران که ازنظر شرایط اقتصادی و اجتماعی در سطح پایین قرار دارند، معمولا در حاشیه شهرها که در معرض مخاطرات محیطی زیادی است، مستقرشده و نسبت به این مخاطرات آسیبپذیر میباشند. ازآنجاکه معمولا مهاجران ازنظر سطح سواد و دانش نیز در سطح پایینی قرار دارند، بهندرت میتوانند با این مخاطرات سازگار شده یا خود را از اثرات آن دورنگه دارند. افزایش حاشیهنشینی ناشی از مهاجرت باعث افزایش جرم و جنایت و ایجاد مشکلات ناشی از نابرابری، فقر، بیکاری و شرایط نامناسب کار و سکونت در مناطق مقصد میشود. مهاجرت در کشورهای درحال توسعه میتواند منجر به ایجاد تضاد بر سر استفاده از منابع طبیعی بهویژه منابع آب شود. افزایش تقاضای آب (چه برای کسبوکار و چه برای مصارف شرب و بهداشتی) از مهمترین مسائل مربوط به تبعات مهاجرت به شهرهای بزرگ است. نکته مهم دیگری که باید در نظر داشت این است که رابطه مهاجرت و محیطزیست یک رابطه دوطرفه است، به گونه ایکه تغییر محیطزیست میتواند موجب مهاجرت شده و در مقابل مهاجرت نیز میتواند تغییرات محیطزیستی را به دنبال داشته باشد.
درنهایت باید توجه داشت که درهم تنیدگی ارتباط بین محیطزیست، اقلیم، آب و مهاجرت بهقدری است که باعث شده است سیاستگذاران در تعیین سیاستهای مناسب، برای مدیریت مساله مهاجرت بهخوبی عمل نکنند. رسیدگی به مساله مهاجرت و تبعات منفی حاصل از آن نیاز به همکاری محققان و سیاستگذاران دارد.
منبع: شمس