پشت پرده سقوط لیر ترکیه چه بود
تعادل
ریاستجمهوری ترامپ هم کنش درونی داشت هم کنش بیرونی . کنش درونی پولاریزه یا دو قطبی شدن جامعه امریکا بود که اثراتش بدون شک تا سالهای آینده برجا خواهد ماند اما کنش بیرونی، برخورد ترامپ با اقتصادهای جهانی و از جمله اقتصادهای نوظهور است . در هفته گذشته شاهد کاهش ارزش لیر ترکیه در برابر دلار امریکا بودیم که ثمره تحریمهای امریکا بر بخشی از واردات فلزی ترکیه بود و نیز طی ماههای گذشته شاهد همین برخورد با چین بودیم. دو ترجمه زیر که از احمد سیف به همین دو موضوع میپردازد و آن را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار میدهد.
دن گلیزبروک
حمله ترامپ به لیر ترکیه و همچنین حرکت اخیر فدرال رزرو برای محدود کردن عرضه دلار به اقتصاد جهانی، جهان را به سوی یک بحران پولی شبیه به آنچه در 1997 داشتیم میبرد. کل قضیه احتمالاً همین است.
جمعه گذشته، ترامپ تحریمهای تازهای علیه ترکیه اعلام کرد که ازجمله افزایش دوبرابری تعرفههایی است که برفولاد و آلومینیوم در اوایل امسال وضع کرده بود. واحد پول ترکیه در وضعیت نامساعدی بود و این تحریمهای تازه بهگفته ادوارد پارک درواقع برگ کاهی بود که کمر شتر را شکسته است. در همان روز برای اولین بار 6 لیر ترک معادل یک دلار شد ولی روز یکشنبه این نرخ به 7.21 لیر رسید. پس از محدودیتی که ترکیه بر معاوضه پولها اعمال کرد، بخشی از ارزش ازدسترفته احیا شد و روز چهارشنبه نرخ مبادله به 6.12 لیر بازگشت که هم چنان از 4.75 لیری که هفته پیش بود خیلی تفاوت دارد. اگرچه حرکت ترکیه تا حدودی اثرگذار شد ولی درباره پیآمدش نباید مبالغه شود چون تنها ممنوع کردن خرید و فروش لیر از یک میزان افزونتر ـ یعنی کاری که ترکیه کرد ـ وسیله پایداری برای احیای ارزش واحد پولی نیست. بهگفته تایمز مالی سرمایهگذاران «به شکل و شیوههای دیگر علیه ترکیه شرطبندی میکنند، برای نمونه درباره معاوضه اعتبارات نکولی که وقتی بدهی نکول میشد بیمه آن را میپردازد. بهای سهام بانکهای ترکیه به کمترین میزان از 2003 به این سو رسیده است.
آنچه درواقع علت اصلی شکنندگی واحد پولی ترکیه است درواقع بدهی زیاد ترکیه به دلار است. شرکتهای ترکیه در حال حاضر حدود 300 میلیارد دلار بدهی دلاری دارند که حدوداً معادل نصف درآمد ناخالص داخلی کشور است. پرسش این است که چهطور اینگونه شد و چرا اکنون به صورت مشکل درآمده است؟ در طول اعمال سیاست بارش پولی (Quantitative Easing)، فدرال رزرو میزان زیادی دلار - یعنی 3.5 تریلیون دلار - به موسسات مالی تزریق کرد، و بخش عمدهای از آن هم سرازیر کشورهای نوظهور ازجمله ترکیه شد. تا جایی که سیاست بارش پولی ادامه داشت مسالهای نبود، یعنی نرخ بهرهای تقریباً معادل صفر در کنار یک دلار بهنسبت ضعیف، باعث میشد که این بدهیها قابل مدیریت باشد. ولی از سال گذشته که فدرال رزرو به این سیاست پایان داد و بعد حتی کوشید آن را معکوس کند، یعنی به فروش داراییهای مالی که خریده بود، دست زد (یعنی عملا دلارها را از نظام مالی به دربرد) و ارزش دلار افزایش یافت و همین باعث شد که مدیریت بدهیهای دلاری دشوارتر شود. یعنی به جای فروش داراییهای مالی شروع به خرید آنها کرد (یعنی عملاً دلارها را از نظام مالی بهدر برد)، ارزش دلار شروع به افزایش کرد و همین باعث شد که مدیریت بدهیهای دلاری دشوارتر شود. این افزایش ارزش دلار با دو افزایشی که در نرخ بهره اتفاق افتاد تشدید شد، البته اقدامات ترامپ هم آن را تشدید کرد. بطور غیر قابلانتظاری جنگ تجارتی ترامپ هم باعث شد ارزش دلار بیشتر بالا برود چون سرمایهداران دلار را در مقایسه با دیگر واحدهای پولی قابلاعتمادتر میدانند چون فکر نمیکنند دیگر واحدها بتوانند پیآمدهای کارهای غیرقابل پیشبینی ترامپ را تاب بیاورند. حتی ین و فرانک سویس که بطور سنتی گفته میشود مثل طلا هستند، درمقابل دلار تضعیف شدهاند. همانطور که الی خان ستچو تحلیلگر مالی در موسسه «ریچ منیجمنت» گفت «دلار امریکا به صورت یک اسلحه درآمده است حالا یا بهعمد و یا با برنامهریزی» (تفاوتی هم میکند؟) و افزود «دلار صرفاً به زانوی کشورها ضربه میزند» و به کشورها هشدار میدهد که «اگر سیاستهایی شبیه سیاست اردوغان درپیش بگیرند» با آنها هم برخورد خواهد شد.
به این ترتیب، ترکیه از چهار سو زیر ضرب قرار گرفته است. بالارفتن نرخ بهره در امریکا، عدم تزریق دلار به بازارها بهوسیله فدرال رزرو، و تعرفهها و تحریمی که ترامپ وضع کرده است.
درنتیجه، از ابتدای سال لیر حدود 40 درصد ارزش خود را از دست داده است.
پیآمدها از مرزهای ترکیه فراتر رفته است. راند افریقای جنوبی در دوشنبه به کمترین ارزش خود در دو سال گذشته رسیده و روپیه هند، پزو مکزیک، و روپیه اندونزی همه بهشدت کاهش ارزش داشتهاند. البته این پیآمدها تعجبی ندارد چون بدهیهای دلاری در طول 15 سال گذشته بهشدت افزایش یافته و امروز از 2 تریلیون دلار به 9 تریلیون دلار رسیده و بخش عمدهاش هم بدهی کشورهای جنوب است، به این ترتیب، درنتیجه توقف سیاست بارش پولی، بحرانی در حال وقوع است. همه شرایطی که باعث بحران آسیای جنوب شرقی در 1997 شد حاضر است. تنها چیزی که لازم است اینکه یکی اندکی فشار بدهد و این دقیقاً کاری است که ترامپ کرده است.
این دیگر موضوعی در درسنامههای اقتصادی است یا باید باشد ـ البته اگر این درسنامههای ارتباطی هم با زندگی واقعی داشته باشند که معمولاً ندارند. ده سال گذشته دقیقاً بازسازی همان ده سالی است که به بحران 1997منجر شد. درحالی که در توافق پلازا در 1985 تضعیف دلار دقیقاً مبنی بر سیاست بارش پولی نبود، ولی همان انگیزه و همان پیآمدها را داشت یعنی سرریز شدن پول ارزان و بدهیهای دلاری و درنتیجه وابستگی بیشتر اقتصاد جهان به دلار و به شکنندگی سیاستهای اقتصادی و پولی امریکا. ده سال بعد این شکنندگی دقیقاً مورد استفاده قرار گرفت یعنی توافق پلازا معکوس شد همانطور که توقف سیاست بارش پولی کنونی باعث کمبود اعتبار و بالارفتن نرخ بهره شده است که باعث شد بازارها ناامنتر و احتمال ورشکستگی بیشتر شود.
در پایان، ضربه نهایی با سقوط بات- واحد پولی تایلند که درآمد ناخالص داخلیاش نصف درآمد ناخالص داخلی ترکیه است - هم وارد آمد که به صورت بحرانی درآمد که نهایتاً به سرتاسر آسیا سرایت کرد که باعث شد تا در توسعه قاره آسیا خرابکاری شود و شرکتهای امریکایی بتوانند شماری از جدیدترین کارخانهها را به درصد پایینی از بهای واقعیشان خریداری کنند.
به این ترتیب، دشوار نیست بگوییم ترامپ و فدرال رزرو بدشان نمیآید به بحران مشابهی دامن بزنند. هرچه واحد پولی کشورهایی که بدهی دلاری دارند بیشتر سقوط کند، آنها باید مقدار بیشتری از کالاها و خدمات خود را برای مدیریت بدهیشان به صورت دلارهای کاغذی بپردازند و آنها که نمیتوانند چنین کنند خوب به درصد پایینی از ارزش واقعیشان بلعیده خواهند شد. علاوه براین منافع اقتصادی، پیآمدهای ژئوپولیتیکی هم هست یعنی برای حفظ و گسترش سلطه امریکا هرچه رقبا بیشتر تضعیف شوند بهنفع امریکاست. درنهایت ترامپ چیزی نیست جز کسی که از هر ابزار قدرت برای نابودی مخالفان خود استفاده میکند. کشاندن یک کشور بعد از دیگری به سوی ورشکستگی ـ و در پایان کمک طلبیدن از صندوق بینالمللی برای نجات ـ وسیلهای است که از وابستگی به دلار که در طول ده سال گذشته شکل گرفت به صورت قدرت خام استفاده میشود. میتوان تصور کرد که امریکا برای موافقت با کمک صندوق بینالمللی پول به این کشورها چه طلب خواهد کرد، به واردات نفت از ایران پایان دهید، مشارکت در برنامه جاده و کمریند چین را متوقف کنید.
امکانات بالقوه بینهایت است. تا به همین جا تهدیدهای مستقیم علیه ترکیه بهکار گرفته میشود که «چه باید بکند» تا «بازار خاطرجمع شود». برای نمونه، تایمز روز سهشنبه چهاردهم اوت نوشت، «اردوغان اگر میخواهد از تعمیق بحران جلوگیری کند باید نق زدنهایش به غرب را متوقف کند... آنچه باید انجام بدهد روشن است.
باید نرخ بهره را افزایش بدهد (یعنی قول بدهد که بخش بیشتری از اقتصاد ترکیه در اختیار سفتهبازان بینالمللی قرار میگیرد)، اقتصاددانان کارآمد را بهکار بگیرد، بطور مشخص استقلال بانک مرکزی را ضمانت کند (یعنی هرگونه کنترل دموکراتیک را بردارد) و با رییسجمهور ترامپ هم آشتی کند» چون در نهایت، «اگر قرار است بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول کمک کنند حمایت امریکا ضروری است.»
درواقع اینجاست که دوگانگی قلابی بین «جهانیگراها» و «ملیگراهای اقتصادی» درکاخ سفید آقای ترامپ و درکشور بهطور کلی بار دیگر افشا میشود. وقتی برای کشاندن کشورهای جنوب به ورشکستگی میکوشند، منافعشان کاملاً بر یکدیگر منطبق است. اگرچه گلدمن ساکس بهطور قلابی علیه سیاست تعرفهای ترامپ اعلام موضع میکند ولی واقعیت این است که جنگ تجارتی درواقع بخش تزیینی سیاستهای فدرال رزرو است که میکوشد بازارهای نوظهور را تحت فشار قرار بدهد.
درواقع وال استریت دقیقاً به بیثباتی مالی که سیاست جنگ تجاری ترامپ به آن دامن زده بهتمامی وابسته است. همانطور که پیتر کوان متذکر شد «اقتصاد امریکا بطور دایمی به بازتولیدآشفتگیهای مالی و پولی بینالمللی وابسته است.» در حالی که والاستریت بهطور مشخص «به بیثباتی جدی در نظام مالی کشورهای نوظهور وابستگی دارد.» ولی با پوشاندن این فعالیتها در لوای یک پرچم، و آنها را کنار مجموعهای از شوکهای قلابی «جهانگراها» قرار دادن، باعث میشود تا سرشت واقعیشان از دیدهها پنهان بماند. بخش جنوبی جهان اکنون بر لبه پرتگاه قرار گرفته است، لیبرالهای نظام و شورشیان ملیگرا صف کشیدهاند تا آن را هل بدهند.