مرگ پیشوای دهشت و امتداد فاجعه
گروه جهان
سالیانی طولانی است که سلسله خشونتهای به هم پیوسته و دنبالهدار، پیکر افغانستان را به زنجیر خشونت کشیده و از مردم این سرزمین قربانیهای بیشمار گرفتهاند. داعش و طالب همان خط سیاه خشونت و وحشتی برخاسته از افراطیت دینی هستند که سالهای طولانی، خانوادههای بسیاری را در افغانستان عزادار کردهاند و فاجعههای وحشتناکی را بر انسانهای بیگناه روا داشتهاند.
شبکه حقانی نیز برای شهروندان افغانستان پدیدهای جدید نیست که مردم آن را نشناسند. ستم به هرقامتی که باشد برای مردم افغانستان چهره هراسناک و آشناست. شبکه حقانی در سالهای اخیر وحشتناکترین فاجعه را بر پیکر این ملت تحمیل کرده است. خونینترین حمله این گروه انفجار تانکر مملو از مواد انفجاری در منطقه چهار راه زنبق در مرکز کابل بود که حدود ۱۵۰ نفر کشته و دستکم ۴۰۰ زخمی را به جاگذاشت. حمله به هتل اینترکانتیننتال کابل، در ماه ژوئن ۲۰۱۱، حمله به سفارت امریکا در کابل در ماه سپتامبر ۲۰۱۱ و همچنین حمله همزمان به چند هدف مهم در شهر کابل در سال ۲۰۱۲ تنها برخی از حملات خونباری است که گروه حقانی رسما مسوولیت آنها را به عهده گرفته است. اما برای مردم زجر کشیده افغانستان که زندگیشان در جستوجوی لقمه نانی میگذرد و از سیاستهای پشت پرده سیاستگران داخلی و بین المللی دقیقا آگاه نیستند، مهم نیست که طالب، داعش و شبکه حقانی چه کسانیاند و به چه هدفی ستم را روا میدارند. برای این مردم، مهم همان خلق فاجعه است که با ستم تمام، هر روز قربانی میگیرد.
واقعیت هم همین است. برای مردم افغانستان نفس فاجعه جگرسوز است و خاتمه یافتن این فجایع موضوعیت دارد. حتی اگر حکومت پس از هر فاجعه، عامل جنایت را شناسایی کنند، بازهم نفس اثبات عامل فاجعه، هیچ دردی از مردم دوا نمیکند. مردم انتظار نابودی عوامل فاجعه را از حکومت دارند نه تنها شناسایی و معرفی آنان را. دقیقا به همین رویکرد، مردم ازآمدن حکمتیار در روند صلح، کم شدن کشتار و دهشت را انتظار داشتند وگرنه نفس حضور رهبران در روند صلح بدون تأثیرگذاری در آرامش مردم، هیچ اهمیت ندارد. با این رویکرد اگر تحلیل کنیم، مرگ بنلادن، ملا عمر و جلالالدین حقانی نیز هیچ تأثیری بر وضعیت مردم افغانستان نگذاشته است. واقعیت این است که گرچه جلالالدین حقانی به تازگی مرگش تأیید شده اما سالها پیش مرده بود. ملاعمر هم به واقعیت پس از شکست حکومت طالبان از کابل مرده بود. بنلادن نیز پس از سقوط القاعده واقعا مرده بود. زیرا آنان برای حامیان اصلی پروژه تروریستی دیگر بیتأثیر بودند پس به منزله این تلقی میشدند که واقعا دیگر مردهاند. ولی با مرگ واقعی آنان نیز، فاجعه همچنان امتداد یافت و از مردم افغانستان قربانیهای بیشمار گرفت. این نشان میدهد که تمام پیشوایان جنگ و جهاد در افغانستان تنها بازیگران بازی خطرناکی هستند که فقط میجنگند و خودشان هم سرانجام شکست میخورند.
شبکههای دهشت با مرگ رهبرانشان بیش از پیش آرمانی میشوند و مسیرشان را به پیش میبرند. این شبکهها زمانی به پایان میرسند که یا حامیان آنان از آنها دست بکشند و یا دولت افغانستان آنان را کاملا نابود کند. بنابراین دولت افغانستان ناگزیر است که عزم خود را برای نابودی شبکههای دهشت افکن در داخل افغانستان جزم کند و دولت امریکا و جامعه جهانی نیز بر پاکستان فشار وارد کنند تا لانههای امن تروریستها در خاک این کشور برچیده شوند. غیر آن چاره دیگری وجود ندارد.