چرا آدمهای خوب در شبکههای اجتماعی تحملناپذیر میشوند؟
مولف: گایا وینس مترجم: سجاد امیری
موزاییک در شامگاه هفدهم فوریه ۲۰۱۸، پروفسور مری بیرد عکسی از خودش را در توییتر منتشر کرد که در آن در حال گریهکردن بود. استاد برجسته دوران کلاسیک در دانشگاه کمبریج، که حدود دویستهزار دنبالکننده در توییتر دارد، پس از مواجهشدن با توفان توهینهای آنلاین حال آشفتهای پیدا کرده بود. این حملاتْ واکنشی به اظهارنظر او درباره هاییتی بود. بیرد بار دیگر توییت کرد: «من از صمیم قلب سخن میگویم (البته شاید هم اشتباه کنم) اما چرتوپرتهایی که در پاسخ نصیبم میشود اصلا منصفانه نیستند، واقعا منصفانه نیستند».
طی روزهای بعد چندین چهره مشهور از مری بیرد پشتیبانی کردند. گِرِگ جِنِر، تاریخدانی مشهور، از تجربه خود از هجمههای توییتری نوشت: «هیچوقت فراموش نمیکنم که مواجهشدن ناگهانی با تنفر غریبهها چقدر تکاندهنده بود. فارغ از جنبه اخلاقی موضوع - ممکن است نظر من درست یا نادرست بوده باشد- بعدا که از این شوک بهبود یافتم، متحیر بودم که چطور میشود چنین اتفاقی تا این اندازه مرا از لحاظ روانی متزلزل کرده باشد.»
حتی آن حمایتهای توییتری از بیرد -فارغ از اینکه با توییت جنجالبرانگیز اولیه او موافق بودند یا نه-، نیز مورد هجمه قرار گرفتند. علاوهبر این، هنگامی که پریموادا گوپال، استاد دانشگاه کمبریج و منتقد آسیاییتبار بیرد، پاسخ خود را به توییت اولیه بیرد در مقالهای آنلاین بیان کرد، او نیز از حملههای پیاپی بینصیب نماند.
شواهد آشکار حاکی از این هستند که زنان و اعضای اقلیتهای قومی بیش از دیگران هدف تعرضهای توییتری قرار میگیرند. بهویژه هنگامی که این دو شاخصه هویتی در فردی جمع شوند، این قلدریها ممکن است شدت یابند. نماینده زن سیاهپوست پارلمان، دیان ابات، این وضعیت را تجربه کرده است و بهتنهایی نیمی از تمامی تعرضهای توییتری که در دوران پیش از انتخابات سال ۲۰۱۷ به نمایندگان زن پارلمان شده بود را دریافت کرد. نمایندگان زن سیاهپوست و آسیاییتبار، (حتی اگر ابات را از این محاسبه کنار بگذاریم) در قیاس با همتایان زن سفیدپوستشان، در مجموع ۳۵درصد هجمههای توییتری بیشتری دریافت کردند.
سیل مداوم هجمهها، ازجمله تهدید به مرگ و تجاوز جنسی، افراد را وادار به سکوت و خاموششدن میکند، و آنها را از عرصه آنلاین کنار رانده و در نتیجه از تنوع صداها و نظرات آنلاین میکاهد. هیچ نشانی از فروکشکردن این روند وجود ندارد. مطالعهای در سال گذشته نشان داد که ۴۰درصد از بزرگسالان امریکایی شخصا مورد تعرض آنلاین قرار گرفته بودند، که تقریبا نیمی از آنها با اشکال شدید آزار مواجه شده بودند، ازجمله تهدید فیزیکی و تحت تعقیب قرارگرفتن. ۷۰درصد زنان آزار آنلاین را «مشکلی عمده» میدانستند.
الگوی کسبوکار در چارچوب شبکههای اجتماعی مانند یوتیوب و فیسبوک بدینگونه است که محتوایی ترویج میشود که پتانسیل برانگیختن پاسخهای بیشتری را در میان کاربران دارد، زیرا مشارکت و حضور بالاتر به معنای فرصت بیشتر برای تبلیغات است. اما این وضعیت پیامد حمایت از محتوای تفرقهانگیز و بهشدت احساسانگیز و افراطی را به دنبال دارد که موجب تقویت «حبابهایی» در قالب گروهها میشود که عقاید یکدیگر را بازتاب داده و آن را تقویت میکنند و این امر بهنوبهخود به گسترش محتوای افراطیتر و فراهمشدن بستر برای «اخبار کذب» منجر میشود. در ماههای اخیر پژوهشگران راههای متعددی را افشا کردهاند که براساس آن منافع شخصی افراد، ازجمله عوامل روس، عامل تاثیرگذاری بر افکار عمومی با ترتیبدادن حبابهایی در رسانههای اجتماعی بودند.
توانایی بشری ما در تبادل ایدهها در میان شبکههای انسانی به ما امکان ساخت دنیای مدرن را داد. اینترنت چشمانداز یگانهای برای همکاری و تعامل بین کل بشریت عرضه میکند. اما به نظر میرسد ما بهجای استقبال از گستردگی عظیم محافل اجتماعی در شبکههای آنلاین، به قبیلهگرایی و تنازع رجعت کردهایم و ایمان به قابلیت اینترنت در نزدیککردن انسانها در شبکهای مبتنی بر همیاریهای باشکوه، حالا دیگر سادهانگارانه مینماید. هرچند ما عموما در زندگی واقعیمان، با غریبهها مودبانه و محترمانه برخورد میکنیم، اما در حالت آنلاین میتوانیم رفتار وحشتناکی داشته باشیم. چگونه میتوانیم مهارتهای همیاری را، که به ما امکانِ یافتن زمینههای مشترک و شکوفاشدن به عنوان یک گونه را داد، از نو فرا بگیریم؟
«زیاد فکر نکن، فقط دکمه را فشار بده!»
من با یک کلیک رقمی را انتخاب میکنم و در یک لحظه همه داشتهام را میدهم. خیلی سریع سراغ پرسش بعدی میروم، با علم به اینکه همه ما باید با شتاب به بازی ادامه دهیم. همتیمیهایم از من دورند و ناشناس. واقعا خبر ندارم آیا همهمان در کنار یکدیگریم یا اینکه به بازی گرفته شدهام، اما چون میدانم عملکرد بقیه به من بستگی دارد، به بازی ادامه میدهم.
من در آزمایشگاه «همکاری انسانی» دانشگاه ییل در حال انجام بازیای موسوم به خیر عمومی هستم. پژوهشگران این بازی را بهعنوان ابزاری به کار گرفتهاند تا در فهم این مساله به آنها کمک کند که ما چرا و چگونه با هم همکاری میکنیم و اینکه آیا قادر به بهبود رفتار اجتماعیمان هستیم یا نه. پژوهشگران طی سالها نظریههای متفاوتی را در این باره ارایه کردهاند که چرا همکاری انسانها با یکدیگر آنقدر خوب است که میتوانند اجتماعاتی قوی شکل دهند. امروزه بیشتر پژوهشگران باور دارند که ریشههای فرگشتی خیرخواهی عمومی ما را میتوان در منفعت بقای شخصی جستوجو کرد که ما انسانها در زمان همکاری بهعنوان گروه آن را تجربه میکنیم. من در هوای برفی ماه فوریه به نیوهِیون در ایالت کنکتیکت آمدهام تا از مجموعهای از آزمایشگاهها دیدن کنم که پژوهشگران در آنها، با استفاده از آزمایشهایی، در پی کاوش بیشتر رانههای شگفتآوری هستند که موجب خیرخواهی ما نسبت به دیگران میشوند، حتی به قیمت زیاندیدن خودمان. بازیای که وارد آن شدهام روی یکی از پلتفرمهای آنلاین مکانیکال ترک آمازون انجام میشود و از آزمایشهای فعلی آزمایشگاه است. چهار نفر از مکانهای متفاوت در تیم ما حضور دارند و هر کدام از ما مبلغ برابری برای شروع بازی دریافت کردهایم. از ما پرسیده شده است چه مبلغی به خزانه گروهی اختصاص میدهیم، با علم به اینکه موجودی این خزانه بعدا دو برابر شده و دوباره بهطور مساوی در میان همه اعضا تقسیم میشود.
اینگونه دوگانههای اخلاقی- اجتماعی، مانند هر شکل دیگری از همکاری، متکی به میزان مشخصی از اعتماد به رفتار نجیبانه سایر اعضای گروه است. اگر همه افراد گروه کل پولشان را وسط بگذارند، مجموع پول آنها دوبرابر خواهد شد و در میان چهار نفر تقسیم میشود و درنتیجه پول همه دوبرابر خواهد شد: یک بازی برد- برد!
دیوید رند، مدیر آزمایشگاه، میگوید، «اما اگر از منظر فردی به آن نگاه کنید، هر دلاری که پرداخت میکنید به دوبرابر یعنی دو دلار افزایش مییابد و آنگاه تقسیم بر چهار میشود- که به معنای این است که هر نفر تنها پنجاه سنت از یک دلاری را که وسط گذاشته است، پس میگیرد.»
اگر چه هر فرد با کمک به پروژهای گروهی که هیچکس بهتنهایی از عهده آن برنمیآید وضعیت بهتری خواهد داشت (نمونههایی از این دست در زندگی واقعی شامل کمک به احداث یک بیمارستان یا ایجاد یک کانال آب محلی است)، اما این حالت در سطح فردی هزینهای دربرخواهد داشت. از منظر مالی، هر چه خودخواهتر باشید، پول بیشتری کسب خواهید کرد.
تیم رند این بازی را با هزاران نفر انجام داده است. از نیمی از آنها، مثل من، خواسته شده بود تا در مورد مبلغ مشارکتشان سریع - در ده ثانیه - تصمیم بگیرند، درحالیکه به تیم دیگر گفته شده بود تا عجله نکنند و در مورد تصمیمشان خوب فکر کنند. معلوم شد هنگامی که افراد تصمیمی شهودی یا قلبی میگیرند، سخاوتمندتر از زمانی هستند که تصمیمشان را سبک سنگین میکنند.
رند میگوید «شواهد بسیاری نشان میدهند که همکاری ویژگی اصلی فرگشت انسان است». افراد بهواسطه همکاری در گروه سود میبرند و احتمال زندهماندنشان بالا میرود. همچنین امکان و اجازه باقیماندن در گروه و نفعبردن از مزایای آن به این بستگی دارد که چقدر به انجام رفتار همیارانه شهره هستیم.
رند میگوید «در جوامع کوچکی که اجدادمان در آن زندگی میکردند، همه تعاملات ما با افرادی برقرار میشد که قرار بود در آینده نزدیک دوباره آنها را ببینیم و با آنها در ارتباط باشیم». این وضعیت مانع از سر بر آوردن هر گونه وسوسهای برای دستزدن به رفتار خشونتآمیز یا سوءاستفاده از دیگران و دستدرازی در سهم و همکاریشان میشد. «همکاریکردن، از منظر منفعت شخصی، منطقی بهنظر میرسد.»
همکاری طی یک چرخه سودمند متقابل به همکاری بیشتر منجر میشود. بهجای اینکه هر بار بسنجیم آیا رفتار شریف و نجیبانه در راستای منافع بلندمدت ما است یا نه، کارآمدتر و کمدردسرتر این است که به این قانون اساسی پایبند باشیم: نسبت به دیگران شریف باشیم. به همین دلیل است که پاسخ بیملاحظه و شهودی ما در آزمایش سخاوتمندانهتر است.
ما در طول زندگی از جامعه اطرافمان میآموزیم که چگونه نگرش همیارانهای داشته باشیم. اما این رفتارهای اکتسابی ممکن است به همین سرعت هم دستخوش تغییر شوند.
کسانی که در مرحله سرعتی آزمایش رند شرکت میکنند عمدتا بخشندهاند و سهم قابلملاحظهای نیز دریافت میکنند و بدینترتیب نگرش سخاوتمندانه آنها تقویت میشود. اما آنهایی که تصمیماتشان را میسنجند خودخواهترند و این نگرش خزانه گروهی خالیتری را در پی دارد و در نتیجه این باور تقویت میشود که اعتمادکردن به گروه سودی ندارد. رند در آزمایش دیگری به افرادی که یک دور در آزمایش شرکت کرده بودند مقداری پول داد. آنگاه از آنان پرسیده شد حاضرند چه مقدار پول به یک غریبه بدهند. این دفعه، هیچ انگیزه شخصیای برای بخشیدن وجود نداشت؛ رفتار آنها کاملا مبتنی بر خیرخواهی بود.
نتایج نشان داد تفاوتهای زیادی بین گروهها وجود دارد. میزان کمک افرادی که در مرحله اول به همکاری عادت کرده بودند دو برابر بیش از آنهایی بود که خودخواهی را پیش گرفته بودند. رند میگوید، «بنابراین، ما بر رفتار و زندگی درونی افراد تاثیر میگذاریم». «این منش و کردار آنها در زمانی است که کسی آنها را نمیبیند و حتی هیچ نهاد یا سازمانی در کار نیست که آنها را مجازات کرده یا پاداش دهد.» تیم پژوهشی رند چگونگی انجام این بازی توسط مردم را در کشورهای مختلف به آزمون گذاشته است تا به میزان اثرگذاری قدرت نهادهای اجتماعی - مانند حکومت، خانواده، آموزش و نظام قضایی- بر رفتارها پی ببرد. در کنیا، که فساد در بخش خصوصی بالاست، بازیگران شرکتکننده سخاوت کمتری نسبت به شرکتکنندههای امریکایی از خود نشان دادند، که فساد در کشورشان کمتر است. این نشان میدهد افرادی که پشتشان به نهادهای اجتماعی نسبتا منصفی گرم است رفتارشان بیشتر به روح جمعی نزدیک است؛ آنهایی که نهادهایشان کمتر قابل اعتمادند، خودحمایتگری بیشتری دارند. اما کنیاییها تنها پس از یک دور شرکت در آن نسخه از بازی خیر عمومی، که در پایان روحیه همکاری را در شرکتکنندگان تقویت میکند، از نظر میزان سخاوت با امریکاییها برابر شدند. البته این ماجرا سوی دیگری هم داشت: امریکاییهایی که تمایلات خودخواهانه آنها تقویت شده بود، بخشندگی کمتری نشان دادند.
آیا فرهنگ رسانههای اجتماعی چیزی در خود دارد که سبب میشود برخی افراد رفتار ناپسندی داشته باشند؟ برخلاف جوامع شکارچی-گردآورنده، که بقایشان در گرو همکاری و تشریک مساعی بود و قواعدی هم در این مورد داشتند که در شبکه اجتماعیشان چه زمانی غذا را باید به چه کسی بدهند، رسانههای اجتماعی امروز بنیانهای ضعیفی دارند. فاصله مکانی، ناشناسماندن نسبی و خطر اندک تنبیه و رسوایی ناشی از رفتار بد از ویژگیهای این رسانههاست: اگر بدجنس باشید، کسانی که شما را میشناسند بدجنسیهایتان را نخواهند دید.
من بهزحمت از میان برف و بوران از چند خیابان گذشتم تا آزمایشگاه روانشناسی مولی کراکت را پیدا کنم، جایی که پژوهشگران تصمیمگیری اخلاقی در جامعه را بررسی میکنند. یکی از حیطههای مورد بررسی آنها این است که چگونه هیجانهای اجتماعی، بهویژه خشم اخلاقی- خشم ناشی از قضاوت اخلاقی- در فضای مجازی تغییر شکل میدهند. مطالعات در حوزه تصویربرداری عصبی (از مغز) نشان میدهد هنگامی که افراد به تبعیت از خشم اخلاقیشان عمل میکنند، مرکز پاداشِ مغزی آنها فعال میشود و احساس خوبی به آنها دست میدهد. دریافت پاداش باعث تقویت این رفتار میشود، به همین دلیل احتمال مداخله دوباره آنها، به روش مشابه، افزایش مییابد. بنابراین، اگر کسی را ببینند که نوع رفتارش قواعد اجتماعی را نقض کند، مثلا به سگش اجازه دهد یک زمین بازی را کثیف کند، و اعتراض خود را به این حرکت در انظار عموم به فرد خاطی نشان دهند، متعاقبا احساس خوبی به آنها دست خواهد داد. هر چند اعتراض به ناقض قواعد جمعی اجتماع، خطرات خاص خودش را در پی دارد - مثلا ممکن است فرد خاطی در واکنش، به شما حمله کند- اما شهرت و اعتبارتان را نیز بالا میبرد.
ما در زندگی نسبتا آرام خود بهندرت با رفتار خشمآلود مواجه میشویم، بنابراین خیلی کم بروز خشم اخلاقی را میبینیم. وقتی سراغ توییتر و فیسبوک میروید با تصویر کاملا متفاوتی مواجه میشوید. پژوهشهای اخیر نشان دادهاند که احتمال بازنشر پیامهایی که همزمان حاوی واژههای اخلاقی و هیجانی هستند، در شبکههای اجتماعی بیشتر است؛ وجود هر واژه اخلاقی یا هیجانی در یک پیام بیست درصد احتمال بازتوییتشدن آن پیام را افزایش میدهد.
کراکت میگوید «احتمال بازنشر محتوایی که خشم را برمیانگیزاند و آن را ابراز میکند بیشتر است». آنچه ما در دنیای مجازی خلق کردهایم «اکوسیستمی است که خشمناکترین محتوا را برمیگزیند و افزون بر این، پلتفرمی آن را همراهی میکند که امکان بیان غضب را بیش از هر زمان دیگری فراهم آورده است.»
برخلاف دنیای آفلاین و واقعی، مواجهه و حمله به دیگران در دنیای آنلاین هیچ مخاطره شخصیای دربر ندارد. تنها باید چندبار یک دکمه را فشار دهید و نیازی به حضور فیزیکی هم نیست، به همین دلیل بیان خشم در فضای مجازی بسیار بیشتر است. این وضعیت بهگونهای است که خود را تغذیه و تشدید میکند. کراکت اظهار میکند «اگر کسی را بهخاطر نقض یک قاعده تنبیه کنید، اعتبار و ارزش شما در نظر دیگران بالا خواهد رفت، بنابراین میتوانید مرام اخلاقیتان را با بیان خشم و غضب و تنبیه ناقض قواعد اجتماعی اشاعه دهید و مردم به این مساله باور دارند که با بیان خشمشان خیر و نیکی را اشاعه میدهند؛ باور دارند که این کار برگرفته از اخلاقیات و نیکوکاری است.»
این وضعیت بهواسطه بازخوردی که افراد در شبکههای اجتماعی به شکل لایک و بازتوییت و نظایر آن دریافت میکنند، تشدید میشود. کراکت توضیح میدهد که «فرضیه ما این است که طراحی این پلتفرمها ابراز خشم و غضب را به عادت تبدیل میکند و عادت چیزی است که بدون توجه به پیامدهایش انجام میشود؛ نسبت به پیامد خود بیتفاوت است، تنها پاسخی کورکورانه به یک محرک است.» او میافزاید: «فکر میکنم سزاوار است بهعنوان یک جامعه در این مورد گفتوگو کنیم که آیا خواست ما این است که اصول اخلاقیمان تحت سیطره الگوریتمهایی باشد که هدفشان پولدرآوردن برای شرکتهای عظیم فناوری است؟ به گمان من، همه ما مایلیم باور و احساسمان این باشد که عواطف، افکار و رفتارهای اخلاقی ما خودخواسته هستند و نه واکنشهای غیرارادی به هرآنچه پیش روی ما قرار داده میشود و طراحان گوشیهای هوشمند ما در این اندیشهاند که سود هرچهبیشتری را از این را ه نصیب خود کنند.»
جنبه مثبت قضیه این است که تاوان ناچیز ابراز خشم و غضب در فضای مجازی به گروههای درحاشیه و کمنفوذتر امکان پیشبردن اهدافی را داده که دستیابی به آنها بهطور مرسوم دشوارتر بوده است. خشم اخلاقی در رسانههای اجتماعی نقش مهمی در جنجالیشدن آزار جنسی زنان توسط مردانِ صاحباعتبار داشت. همچنین در فوریه سال ۲۰۱۸، اعتراض نوجوانان فلوریدایی در شبکههای اجتماعی علیه تیراندازی دیگری در ایالتشان، به تغییر افکار عمومی کمک کرد و با رسواکردن شرکتهای بزرگ، آنها را وادار کرد طرحهای تخفیفی مختص اعضای انجمن ملی اسلحه امریکا را لغو کنند.
کراکت اظهار میکند: «بهعقیده من باید راههایی وجود داشته باشد که بتوان بهوسیله آن مزایای دنیای مجازی را حفظ کرد و درعینحال با دقت بیشتری به بازطراحی این تعاملات اندیشید، بهگونهای که به برخی بخشهای زیانبار آن پایان داد.»
بخش گستردهای از رفتار ضداجتماعی آنلاین ناشی از ناشناسماندن تعاملات آنلاین است؛ هزینههای بدنامی رفتار فرومایه نسبت به محیط آفلاین کمتر است. در اینجا نیز باتها راهحلی برای این مشکل دارند. در یک آزمایش مشخص شد که بهکارگرفتن حسابهای کاربری باتهایی که تصاویر پروفایل سفیدپوست دارند، برای پاسخدادن به توییتهای نژادپرستانه به سیاهپوستان، موجب کاستهشدن از میزان این توهینها میشود. نمونهپاسخهای باتها به توییتهای نژادپرستانه از این دست بودند: «آهای آقا، یادت باشه کسایی هستن که اینشکلی حرفزدنت واقعا اونها رو میرنجونه». تنها اندکی تحریک حس همدلی این توییتکنندگان، توییتهای نژادپرستانه آنها را برای هفتهها بعد تقریبا به صفر رساند.
روش دیگری که میتوان، با آن، مساله ناچیزبودنِ تاوان حیثیتی در قبال رفتار نادرست آنلاین را رفع کرد؛ طراحی نوعی تنبیه اجتماعی است. یک کمپانی بازی با نام «لیگ آولجندز » این کار را با معرفی ویژگیای با عنوان «محکمه» انجام داد که در آن انجام بازی منفی موجب تنبیهشدن توسط سایر بازیکنان میشود. این شرکت گزارش داد، در طی یک سال، دویستوهشتادهزار بازیکن «اصلاح شدند»، به این معنا که پس از تنبیهشدن توسط محکمه رفتارشان را تغییر دادند و بعدا در اجتماعِ بازیگرانِ این بازی به جایگاهی مثبت رسیدند. طراحان همچنین میتوانستند، در قبال رفتار شایسته، پاداشهای اجتماعی در نظر بگیرند و از این طریق مولفههای همکاریجویانهتری را ترویج دهند تا به برقرای ارتباطات و تعاملات کمک شود.
در حال حاضر، پژوهشگران در پی پیشبینی لحظههایی هستند که یک تعامل به سمت بدی تغییر جهت میدهد، همان لحظهای که این تعاملات میتوانند از مداخلات بازدارنده سود ببرند. کریستیان میزیل، عضوگروه علم اطلاعات دانشگاه کرنل، میگوید «ممکن است تصور کنید اقلیتی از افراد ضداجتماع، که ما به آنها ترول میگوییم، در محیط آنلاین وجود دارند که مسوول تمامی این آسیبهایند. آنچه ما در عمل در کار پژوهشیمان یافتیم این است که آدمهای معمولی، مثل من و شما، ممکن است مرتکب چنین رفتارهای ضداجتماعیای شوند. شاید در یک برهه زمانی خاص، عملا به یک ترول مبدل شوید. این وضعیت شگفتآور است.» این مساله هشداردهنده نیز هست. من در ذهنم گریزی به توییتهای اخیر خودم میزنم، که مبادا با هدف خوشمزگیکردن برای طرفدارانم در محیط آنلاین، درگیر قلدرمآبی شده باشم. هر چه باشد، توهین و آزار کسی که دور از شماست و او را نمیشناسید بسیار اغواکننده است، آن هم در حالتی که این کار مثلا وجهه شما را در گروه اجتماعیتان بهبود میدهد.
میزیل قسمت نظرات و واکنشهایی که در پایین مقالههای آنلاین قرار دارد را بررسی میکرده. او دو محرک عمده برای تبدیلشدن به ترول آنلاین را شناسایی کرده است: شرایط و زمینه تعامل (نحوه رفتار سایر کاربران) و حالوهوای خودتان. او میگوید «اگر روز بدی را پشت سر گذاشتهاید، یا مثلا ازقضا روز اول هفته باشد، به احتمال بیشتری در این موقعیتها مبدل به ترول خبیث خواهید شد. صبح روز آخر هفته احتمالا مهربانتر هستید.»
میزیل بعد از جمعآوری دادهها، ازجمله دادههای مربوط به افرادی که در گذشته رفتار خبیثانه داشتند، الگوریتمی را طراحی کرد که با دقت هشتاد درصد پیشبینی میکند چه زمانی یک فرد ممکن است در فضای آنلاین به رفتار توهینآمیز روی بیاورد. اگر افراد قبل از نوشتنِ هر چیزی دوبار به آن فکر کنند، محیط و زمینه تبادل برای هر کسی بهبود مییابد: احتمالا کمتر شاهد رفتارهای ناشایست دیگران خواهید بود و درنتیجه احتمال بروز آن از طرف خودتان نیز کاهش مییابد.
خبر خوب این است که برخلاف رفتار وحشتناکی که بسیاری از ما در محیط آنلاین تجربه کردهایم، اکثر تعاملاتْ شایسته و همیارانه هستند. خشم اخلاقی موجه بهشکلی مفید برای به چالشکشیدن توییتهای نفرتپراکنانه بهکار گرفته شده است. مطالعهای که اخیرا در بریتانیا تمایلات ضدیهودی را در توییتر بررسی میکرد به این نتیجه رسید که میزان بازنشر پیامهایی که به توییتهای یهودیستیز انتقاد میکنند بسیار بیشترند از خود توییتهای یهودیستیز. بیشتر پیامهای نفرتانگیز یا نادیده گرفته میشدند یا در میان محفل کوچکی از حسابهای کاربری مشابه رد و بدل میشدند. شاید ما همین حالا خودمان انجام کار رباتها را آغاز کردهایم. میزیل در این مورد خاطرنشان میکند که ما هزاران سال برای صیقلدادن و اصلاح تعاملات فرد در برابر فرد فرصت داشتهایم اما تنها بیست سال از آغاز تعاملاتمان در شبکههای اجتماعی میگذرد. «زمانی که آفلاین هستیم و در دنیای واقعی، سرنخهایی از حالات صورت و زبان بدن گرفته تا آهنگ صدا را در اختیار داریم... درحالیکه در فضای آنلاین ما تنها از طریق نوشتهها درباره مسائل بحث میکنیم. فکر میکنم نباید چندان شگفتزده باشیم که یافتن شیوه صحیح گفتوگو و همکاری آنلاین برایمان تا این اندازه دشوار است.» هر چه رفتار آنلاینِ ما رو به جلو میرود احتمالا علایم و نشانههای دقیقی را رو خواهیم کرد - معادلهای دیجیتال ایما و اشارههای صورت-، تا به آرامکردن مباحث آنلاین کمک کنیم. در همین اثنا، توصیه میشود که در مواجهه با توهین و آزار آنلاین خونسردیتان را حفظ کنید؛ تقصیر از شما نیست. رفتار قلدرها را تلافی نکنید، آنها را بلاک کرده یا نادیده بگیرید، یا اگر دل و دماغش را دارید از آنها بخواهید دست از این کار بکشند. از صفحه گوشیتان عکس بگیرید و آزار آنلاین را به سرور شبکه اجتماعی مورد نظر گزارش دهید و در صورت مشاهده تهدید فیزیکی و جانی، به پلیس اطلاع دهید. اگر شبکههای اجتماعیای که ما میشناسیم بخواهد دوام داشته باشد، کمپانیهای گرداننده این پلتفرمها مکلفاند احتمالا، تحت لوای علوم رفتاری، الگوریتمهایشان را جهتدهی کنند تا بهجای تفرقه و آزار آنلاین، همکاری و تجربههای آنلاین مثبت را ترویج دهند. ما، در مقام کاربر این محیط، بهتر است خود را بهشایستگی با این محیطِ ارتباطی وفق دهیم، طوری که تعامل مدنی و سازنده، مثل حالت آفلاین، به یک قاعده تبدیل شود. میزیل میگوید «من خوشبینم. این بازی فقط کمی متفاوت است و ما نیازمند تکاملی دیگریم.» توصیه و حمایت در زمینه مواجهه با آزار آنلاین در شماری از موسسات مانند هارتموب، استاپ آنلاین ابیوس، کنکتسیفتی و خودِ ارایهدهندگانِ خدمات شبکههای اجتماعی مثل توییتر، فیسبوک و اینستاگرام در دسترس هستند.
منبع: ترجمان