واشنگتن سرگردان تعامل با ولیعهد خودسر عربستان
نویسنده: مضاوی الرشید|
استاد مرکز خاورمیانه مدرسه اقتصاد لندن |
ترجمه: فهیمه قربانی|
قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار در کنسولگری سعودی در استانبول در دوم اکتبر به تصویر و اعتبار رژیم سعودی در سراسر جهان لطمه زده است. شرکای عربستان همچون فرانسه، آلمان و انگلیس که همواره روابط نزدیک خود با این رژیم را گرامی داشته و از انتقاد آشکار از سرکوب داخلی آن خودداری کردهاند، در پی قتل خاشقجی بطور علنی اعتراض کردهاند و خواستار تحقیق روشن و صادقانه در این باره شدهاند.
بازداشت و حتی حذف مخالفان و منتقدان چیز جدیدی در عربستان نیست. اما قتل خاشقجی بر ظلم و جنایت یک رژیم اقتدارگرا پرتو تازهای افکند. در گذشته، حاکمان سعودی حداقل تاحدی از طریق یک نظام تقسیم قدرت محدود میشدند؛ نوعی نظام تقسیم قدرت که در آن شاهزادههای مختلف بخشهای گوناگون با نفوذ حکومت را کنترل میکردند و پادشاه در برابر همه آنها پاسخگو بود. اما ملک سلمان این مدل را از میان برد، هنگامی که در سال 2015 به قدرت رسید و پسرش محمد بن سلمان را به بالاترین مقام در عربستان سوق داد. پادشاهی سعودی از پادشاهی که از طریق اجماع سلطنتی اداره میشود، به پادشاهی که یک فرد واحد قدرت مطلقه را در دست دارد، دگرگون شده است.
دیپلماسی ایرانی به نقل از فارین افرز نوشت: قتل خاشقجی ظاهرا نشان میدهد که چنین قدرت مطلقهای در نهایت زشت آن به کار برده شد. این اتفاق موجب چالش جدی جدیدی برای متحدان و شرکای عربستان به ویژه ایالات متحده شده است. با توجه به اینکه بقیه خانواده سلطنتی و مردم سعودی کاملا به حاشیه رانده شدند، امریکا تنها بازیگر باقیمانده با برخورداری از نفوذ کافی برای محدود کردن محمد بن سلمان است. به منظور انجام چنین امری، دولت دونالد ترامپ میبایست درباره بنیادهای دیپلماسی امریکا در قبال عربستان تجدید نظر کند. اما با توجه به پاسخ غیرصریح ترامپ به مساله خاشقجی تاکنون، چنین احتمالی بعید است.
تغییر جهت اقتدارگرایانه
در قلب این بحران کنونی در عربستان مساله جانشینی قرار دارد. در گذشته، رژیم سعودی متشکل از بخشهای متعدد با شاهزادههای ارشد مختلفی بود که آنها مسوول وزارتخانههای با نفوذ بودند. پادشاه رییس دولت و نیز رییس خویشاوندان سلطنتی خود بود. این ترتیبات گاهی اوقات منجر به اختلاف در میان شاهزادهها میشد، اما بطور کلی آن کمک به محدود کردن قدرت پادشاه میکرد؛ پادشاه مجبور به مشورت کردن با برادران خود درباره موضوعات اساسی و مهم بود. پادشاه به طرز موثری نخستین فرد در میان همگنان خود بود، همراه با درجهای از توازن که در میان دستجات مختلف آل سعود حاکم بود.
ملک عبدالله (2015ـ1924) آخرین پادشاهی بود که تحت این ترتیبات حکومت کرد. او همچون دیگر پادشاهان پیش از خود پذیرفت که وی نمیتواند بر عربستان به طرز موثری حکومت کند، چنانچه او برادران ارشد خود را نادیده گیرد یا برخلاف خواست آنها عمل کند. در یک رویداد اتفاقی عجیب و غریب، ملک عبدالله نخستین پادشاهی شد که شاهد مرگ هر دو ولیعهد خود شد: نخست، برادر ناتنیاش شاهزاده سلطان در سال 2011 و سپس، برادر واقعیاش شاهزاده نایف در سال 2012. در حالی که هر دو ولیعهد او بیمار بودند، ملک عبدالله مقام جدیدی را ابداع کرد ـ یعنی جانشین ولیعهد ـ تا از خلأ قدرت بکاهد. او برادر ناتنی خود شاهزاده سلمان را به آن مقام برگزید و هنگامی که عبدالله در سال 2015 درگذشت، سلمان پادشاه شد. در سال 2007، ملک عبدالله هیات بیعت متشکل از 35 شاهزاده ارشد و پسران آنها را به منظور سرپرستی مساله جانشینی در زمانی که او یا ولیعهد بمیرد، تاسیس کرد.
از آن زمان تاکنون، ملک سلمان ترتیبات مورد تکریم تقسیم قدرت خانواده سلطنتی را از میان برده است. او چنین اقدامی را به دلیل ترکیب جمعیتی خانواده سلطنتی توانست انجام دهد. هنگامی که او قدرت را در دست گرفت، بیشتر برادران پادشاه مرده بودند. این امر به او اجازه داد تا برادران باقیمانده واجد شرایط و حتی پسران بزرگتر برادرهای خود را نادیده گیرد. فقط یکی از برادران پادشاه، شاهزاده احمد گزینهای برای مقام ولیعهدی بود. اما به دلیل به حاشیه رانده شدن او (وی هرگز مقامی ارشد در حکومت برای مدت زمان طولانی نداشت) و نیز به دلیل خواست قوی ملک سلمان مبنی بر تضمین ساختن این امر که تنها فرزند خودش میراثدار تاج و تخت پادشاهی باشد، او (سلمان) تصمیم گرفت که شاهزاده احمد را نیز نادیده گیرد. ملک سلمان مقرن بن عبدالعزیز، ولیعهد را برکنار کرد؛ سپس، او محمد بن نایف، ولیعهد را در سال 2017 عزل کرد و تصمیم گرفت که جانشین ولیعهد تعیین نکند. در انجام این انتصاب، ملک سلمان هیات بیعت را نادیده گرفت. همه این اقدامات راه را برای به قدرت رسیدن پسرش امکان پذیر ساخت.
هیچ شاهزادهای پیش از محمد بن سلمان این تعداد زیاد مقامات حکومتی در چنین سن جوانی نداشته است. علاوه بر ولیعهد بودن، او معاون نخست وزیر، وزیر دفاع، رییس شورای امور اقتصادی و توسعه، رییس شورای امور سیاسی و امنیتی است. او رییس آرامکو، شرکت نفت و گاز دولتی است. همچنین، شاهزاده جوان کنترل ابزارهای قدرت نرم دولت سعودی همچون سازمان تازه تاسیس شده «مدیریت تفریحات عمومی» را برعهده دارد. عربستان به یک رژیم اقتدارگرا دگرگون شده است که در آن همه قدرت دولت در دستان یک شخص متمرکز است.
محمد بن سلمان کانالهای معدودی را که از طریق آنها مردم سعودی و خانواده سلطنتی زمانی میتوانستند بر سیاست تاثیر بگذارند، مسدود کرده است. پس از بازداشت چندین عضو هیات بیعت در عملیات به اصطلاح ضد فساد در سال 2017، این هیات منحل شد. محمد بن سلمان دیوان سلطنتی را منحل کرده است، نهادهای مذهبی را به حاشیه رانده و همچنین، منتقدان و نخبگان مالی را بازداشت کرده است.
ولیعهد سعودی سیاستهایی را از بالا به پایین تحمیل کرده است، بدون آنکه به مردم سعودی فرصت بحث و گفتوگو درباره آنها یا فقط اجازه انتقاد کردن از آنها را بدهد؛ برای مثال، لغو ممنوعیت رانندگی زنان و ارتقای فرهنگ عامه و تفریحات. این اصلاحات سطحی به عنوان اصلاحاتی اصولی وانمود و معرفی میشوند و اینگونه شنیده میشود که آنها جایگزین توده پسندی برای اصلاحات سیاسی هستند. همچنین، آنها طرحریزی شدهاند تا توجه سعودیها را از تشدید سرکوبها به ویژه سرکوب صداهای منتقد و خاموش کردن بحث و گفتوگو در فضای عمومی منحرف کنند. حتی دیگر اعضای خانواده سلطنتی از حقوق خود محروم شدهاند. اقتدارگرایی جدید سعودی که خواستار اطاعت محض و وفاداری به ولیعهد است، در رسوایی قتل خاشقجی به اوج خود رسیده است.
پادشاهان و روسای جمهور
با توجه به اینکه هیچ فردی قادر به محدود کردن محمد بن سلمان از درون عربستان نیست، او باید از خارج از عربستان محدود شود. امریکا تنها قدرتی است که میتواند فشار لازم را اعمال کند. ایالات متحده ضامن اصلی امنیت رژیم سعودی است. تسلیحات بیشتری به عربستان نسبت به هر کشور غربی دیگر میفروشد. در واشنگتن، عربستان هنوز به عنوان یک شریک استراتژیک (اگرچه شریکی شرم آور از منظر مردم و رسانههای امریکایی) در نظر گرفته میشود. ایالات متحده عربستان را به عنوان یک متحد مهم در جنگ علیه تروریسم، یک بازیگر در منازعه اسراییل ـ فلسطین و یک کنترلکننده و عامل توازن بخش در مقابل نفوذ در حال افزایش ایران در خاورمیانه درنظر میگیرد. متاسفانه، رابطه امریکا با عربستان کاملا براساس روابط شخصی میان رهبران تا هنجارهای دیپلماتیک است. این روابط درحال بازداشتن سیاست موثر امریکا در قبال ولیعهد است.
روابط بهشدت شخصی میان روسای جمهور امریکا و پادشاهان سعودی به سال 1945 بازمیگردد؛ هنگامی که رییسجمهور امریکا فرانکلین روزولت با ملک عبدالعزیز آل سعود در خارج روی عرشه ناو یواس اس کوئینسی در کانال سوئز دیدار کرد. این دیدار منجر به ایجاد نخستین پایگاه نظامی در پادشاهی عربستان شد، جایی که شرکتهای نفت امریکایی منافع خود را از سال 1933 حفظ کرده بودند. نفت رابطه میان امریکا و عربستان را تحکیم بخشید و موقعیت استراتژیک عربستان برای عملیات نظامی امریکا در آسیا مهم بود. این منافع مشترک بنیادی را گذارد که براساس آن، رهبران آینده دو کشور دیپلماسی در قبال یکدیگر را توانستند هدایت کنند.
از آن دیدار تاکنون، ایالات متحده سیاست خارجی خود در قبال عربستان را وابسته به برخورداری حق اعضای خانواده سلطنتی دانسته که با آنها سروکار دارد. از سال 1983 تا 2005، آن شخص شاهزاده بندر بن سلطان، سفیر عربستان در امریکا بود. در پی حملات تروریستی 11 سپتامبر، او به عربستان فراخوانده شد، هنگامی که ایالات متحده کشف کرد که 15 نفر از هواپیما ربایان سعودی بودند و دفاع از عربستان بسیار دشوار شد. شاهزادهها ترکی الفیصل و عادل الجبیر که جانشین بندر بن سلطان به عنوان سفیر بودند (که به دنبال بندر بن سلطان به عنوان سفیر آمده بودند)، نتوانستند خواست واشنگتن را برای یک نماینده سعودی که هم نزدیک به پادشاه و هم وفادار به منافع امریکا باشد، برآورده کنند. شاهزاد ترکی به عنوان بخشی از مجموعه اقدامات برنامهریزی شده برای کاستن از تنشها با ایالات متحده بلافاصله پس از 11 سپتامبر به واشنگتن فرستاده شد، اما او منتقد سیاست امریکا درباره مسائل مهم برای مثال، منازعه اسراییل ـ فلسطین بود. همچنین، او بسیار زیاد منتقد ارزیابی مثبت باراک اوباما، رییسجمهور امریکا از قیامهای عربی سال 2011 بود. شاهزاده ترکی استدلال میکرد که ایران، به جای سیاست داخلی یا کسریهای دموکراتیک، موجب بزرگترین تهدید هم برای عربستان و هم برای منطقه شده است. پس از امضای معاهده هستهای میان ایران و دیگر کشورهای غربی در سال 2013 بدون مشارکت عربستان و در پی مذاکرات محرمانه در عمان، شدت این تنشها بیشتر شد.
هنگامی که محمد بن سلمان به قدرت رسید، او برادر خود خالد بن سلمان را به عنوان سفیر جدید عربستان به واشنگتن فرستاد. در حالی که یک برادر در ریاض قدرت در دست داشت، برادر دیگر مورد اعتماد ترامپ و دامادش، جرد کوشنر بود؛ ترتیباتی که بسیار شبیه به یک مدل خانوادگی است تا دیپلماسی میان دولتهای حاکم. متاسفانه، به نظر میرسد که چنین روابط شخصی توجه بازیگران سیاست خارجی در واشنگتن را از کار دشوار ارزیابی نقادانه اولویتها و منافع ملی در حال تغییر دو کشور منحرف کرده است.
رابطه دیپلماتیک میان امریکا و عربستان با این حقیقت که عربستان کاملا فاقد نهادهای سالم مانند یک حکومت منتخب، یک پارلمان دارای کارکرد و یک قوه قضاییه مستقل که میتواند به پخش قدرت و محدود کردن حکومت مطلقه پادشاهی کمک کند، پیچیدهتر میشود؛ به ویژه، امریکا هرگز از نفوذ خود برای تحت فشار قرار دادن متحد خود به منظور ایجاد چنین نهادهایی استفاده نکرده است. شاهزادهها تنها کانالی هستند که امریکا از طریق آنها میداند چگونه با عربستان رفتار کند و هیچ گونه اقدامات معمول دیپلماتیک برای پاسخگو بودن شاهزاده خودسر وجود ندارد. امریکا ممکن است تصمیمگیرد که به اقتدارگرایی عریان اخیر عربستان فقط به عنوان یک اتفاق تاسفبرانگیز یا شرمآور ـ در یکی از مهمترین روابط گرامی داشته شده امریکا حتی پس از قتل خاشقجی ـ توجه کند.
هنگامی که خاشقجی به قتل رسید، ترامپ میان محکوم کردن این جنایت و یافتن بهانه برای محمد بن سلمان با اشاره ضمنی به این امر که قتل میتواند کار «عناصر خودسر» در درون دولت باشد، در نوسان بود. اما در یک رژیم اقتدارگرا که در آن همه قدرت در دستان یک فرد متمرکز است، به سادگی باورکردنی نیست که مسوولیت چنین اقدامی بر دوش هر کسی جز ولیعهد میتواند افتد. اظهارات ترامپ فقدان کامل بررسی جدی قدرت و ساختارهای خاص سعودی را نشان میدهد. از این منظر، مزیت همکاری امریکا ـ عربستان فراتر از تجدید نظر جدی است.
شاهزاده خودسر
در آینده نزدیک، لازم است سعودیها راهی را برای جای دادن خود در درون سیاست کشورشان پیدا کنند. تحت حاکمیت محمد بن سلمان ـ با توجه به اینکه همه نخبگان مذهبی، مالی و سلطنتی سرکوب شدهاند ـ در حال حاضر، سعودیها اساسا از طریق ترس اداره میشوند. قتل خاشقجی توجه آنها را به این مساله متمرکز کرده است که تا چه اندازه زیادی رژیم به دنبال قدرت مطلقه خواهد رفت. بنابراین، اتکای آنها به جامعه جهانی است تا این ولیعهد خطرناک را بتوانند محدود و کنترل کنند.
امریکا میتواند حمایت خود از محمد بن سلمان را با مشروط کردن به این امر که او آزادیهای مردم و حاکمیت قانون را به رسمیت بشناسد، شروع کند. این امر به محدود و کنترل کردن شاهزاده جوانی که در تلاش برای قاپیدن قدرت است، کمک میکند؛ شاهزادهای که تاکنون هیچ گونه احترامی برای جامعه بینالمللی نشان نداده است و بهشدت اعتماد دیپلماتیک را به ویژه در ارتباط با ترکیه نقض کرده است. اما اگر قتل خاشقجی بدون هیچ گونه پیامدی خاتمه یابد؛ به نحوی که امور از جانب امریکا به روال عادی در جریان باشد، این آخرین اقدام مخوفی نخواهد بود که ما شاهد آن هستیم. پاسخی حاکی از بیتفاوتی پیام روشنی را از سوی امریکا به محمد بن سلمان خواهد فرستاد: ولیعهد جوان میتواند از قتل بگریزد.
منبع: فارین افرز