داستان یک ماجراجویی در جغرافیای غریب نفت
گروه انرژی| علیرضا کیانی|
شرکتهای نفتی چینی چگونه در دنیای نفت مطرح شدند و چطور توانستند با وجود ورود دیرهنگام به صنعت نفت، با رقبای قدر و دیرپا رقابت کنند؟ دنیل یرگین، برنده جایزه پولیتزر و مشاور چندین رییسجمهور ایالاتمتحده در بخشی از کتاب خود «جستوجو؛ انرژی، امنیت و ساخت دوباره جهان مدرن» به این سوالات پاسخ داده است. چیزی که خواندن این بخش از کتاب حجیم یرگین را جذابتر میکند این است که یکی از همین شرکتهای چینی یعنی سیانپیسی هماکنون در ایران فعال است و هفته گذشته شایعاتی درباره ادامه فعالیت آن مطرح شد. در ادامه روایت جذاب پاگرفتن شرکتهای نفتی چینی در سالهای اخیر را خواهید خواند.
زمانی که جورج دبلیو بوش، رییسجمهور پیشین ایالات متحده، از همتای چینی خود، هو جیانتائو پرسید که کدام دغدغه شبها خواب را از چشم او میرباید، آقای هو پاسخ داد: «ایجاد 25 میلیون شغل جدید در سال». برای چین، این میزان اشتغال یکی از ملزومات توسعه و ثبات اجتماعی است. برایند این تلاش اما در یک کلام خلاصه میشود؛ «رشد».
میزان حضور چین در صنعت نفت و گاز طبیعی جهان در حال افزایش است. نقش جدید قدرت اقتصادی دوم جهان به اسم «استراتژی بیرون زدن» مشهور شده است. این استراتژی بطور رسمی در حوالی سال 2000، به عنوان سیاست معرفی شد اما ریشههای این راهبرد به اصلاحات دوران دنگشیائوپینگ، رهبر چین در میانه دهه 70 تا میانه دهه 80 میلادی باز میگردد.
نخستین گامهای نفتی چین به ورای مرزهای خود، قدمهای کوچکی بودند که در کانادا، تایلند، پاپوا گینهنو و اندونزی برداشته شدند. در میانه دهه 1990، سیانپیسی یا همان شرکت ملی نفت چین توانست کنترل یک میدان نفتی متروکه را در پرو به دست گیرد. با اعمال تکنیکهای «بازیابی سخت» که پیشتر در میادین نفتی کهنسال چین مورد آزمایش قرار میگرفتند، این شرکت توانست تولید 600 بشکه در روز میدان پرویی را به روزی 7 هزار بشکه برساند.
این پروژهها اما کوچک بودند و به آوازه چین در جغرافیای غریب صنعت نفت چیزی نمیافزودند. کسب تجربه و اطمینان به نفس برای حضور پررنگ بینالمللی زمان بسیاری از چینیها گرفت. به قول رییس پتروچاینا، ژو جیپینگ؛ «ما از همان ابتدا میدانستیم که صنعت نفت همیشه صنعتی بینالمللی بوده و خواهد بود. اگر شما بخواهید واقعا یک شرکت نفتی بینالمللی بسازید، باید از مرزهای خود بیرون بزنید». در ابتدای قرن جدید، اجماعی روی ایده «بسط بینالمللی» فعالیتهای انرژی در چین ایجاد شده بود. اما این اجماع تنها محدود به ایده نبود چرا که در کنار آن، اعتماد به توان شرکتهای چینی برای پیشبرد این طرح نیز افزایش یافته بود.
گام برداشتن با 2 پا
فاز «بیرون زدن» در واقع همان بینالمللی شدن شرکتهای نفتی چینی است؛ به عبارتی این شرکتها باید به سطحی میرسیدند که بتوانند با رقبای بینالمللی در دسترسی به مواد خام از یک سو و بازارهای انرژی از سوی دیگر وارد رقابت شوند. بطور خاص، شرکتهای انرژی برای وارد شدن به دنیای رقابت باید بتوانند میادینی گازی یا نفتی را در کشورهای خارجی از آن خود کنند، توسعه دهند یا روی آن سرمایهگذاری کنند. در صنعت نفت، به حرکت شرکتهای نیمهخصوصی-نیمهدولتی به این سمت و سو، عبارت خاصی نسبت داده میشود؛ «استفاده از دو پا برای گام برداشتن»--یک پا برای توسعه صنعت داخلی و دیگر برای گسترش فعالیت بینالمللی.
امروزه، دامنه اثر استراتژی «بیرون زدن» در جایجای جهان هویدا است. شرکتهای نفتی چینی در سرتاسر آفریقا و امریکای لاتین فعال هستند. این شرکتها داراییهای نفتی بسیاری را در کشور همجوار، قزاقستان، به دست آوردهاند. تلاشهای مکرر باعث شده تا چینیها بتوانند چند موقعیت را در روسیه نیز از آن خود کنند. آنها همچنین در حوزه گاز طبیعی نیز در ترکمنستان فعال هستند. ورود دیر به جغرافیای صنعت نفت باعث شده تا چنته شرکتهای چینی نه تنها از مهارتهای لازم برای بهرهبرداری از میادین نفتی پر باشد، بلکه از منابع مالی لازم برای ارایه پیشنهادهای بهتر نیز برخوردار باشند.
به خصوص در آفریقا، چینیها توانستهاند با ایجاد «ارزش افزوده»، موقعیتهای خوبی را به دست آورند. منظور از ارزش افزوده این است که حضور چینیها تنها محدود به توسعه یک میدان نفتی نمیشود، بلکه آنها با یک «بسته» به مقاصد خود نزدیک میشود. در بستههای شرکتهای چینی، توسعه و ساخت خطآهن، بنادر و راهها قرار دارد و این همان گزینههایی است که در جعبه ابزار شرکتهای سنتی نفتی غربی وجود ندارد. این امر خود به ایجاد مناقشه دامن زده است. بسیاری از منتقدان ادعا میکنند که چین با استفاده از نیروی کار چینی به جای افراد محلی، در حال استعمار کردن آفریقاست. پاسخ چینیها به این اتهامات این است که آنها هر آنچه در توانشان باشد برای افزایش صادرات کالا در آفریقا انجام خواهند داد. بانکهای چینی نیز که همکاری نزدیکی با شرکتهای نفتی هموطن خود دارند وامهای چند میلیارد دلاری به تعدادی از کشورهای آفریقایی دادهاند. بازپرداخت این وامها به صورت ارایه نفت و گاز به چین انجام میشود.
از دیگر سو، استراتژی امنیت انرژی نیز در حال تحول است. این استراتژی شامل ساخت خطلوله برای تنوع بخشی به مسیرهای حمل، کاهش وابستگی به مسیرهای دریایی و بهبود روابط با کشورهای تامینکننده انرژی میشود. چین درس خود را خوب میداند. مجموعهای جدید از خطوط لوله نفت و گاز از ترکمنستان و قزاقستان به چین گواهی بر این موضوع است. مدت زمان ساخت این خطوط لوله در نوع خود رکورد محسوب میشوند.
همچنین، پروژه خطلوله 22 میلیارد دلاری شرق سیبری به اقیانوس اطلس نیز، علاوه بر عرضه نفت خام به کشورهای حوزه پاسیفیک (بهخصوص کره و ژاپن)، نفت خام روسیه را به چین میرساند. 25 میلیارد دلار وامی که چین به روسیه داد، به امضای قرارداد کمک کرد. در ماه سپتامبر سال 2010، رییسجمهور وقت چین، هو جیانتائو و همتای روس خود، دیمیتری مدودف در کنار هم کلید شروع جریان یافتن نفت در مسیر نفت روسیه و چین را فشار دادند. در همین مراسم، آقای هو از «شروع دوباره» روابط روسیه و چین گفت؛ رابطهای که روزی بر پایه «مارکس و لنین» بنا شده بود حالا در نفت و گاز ریشه دارد.
انداختن کبریت در انبار باروت
اما بزرگترین بحث در مورد استراتژی «بیرون زدن» نه در آفریقا که در ایالاتمتحده اتفاق افتاد. در سال 2005، شرکت شورون و سینوک (شرکت اکتشافات خارج از خشکی نفت چین) با یکدیگر برای خرید شرکت امریکای بزرگ و مستقل یوناکل در حال رقابت بودند. عمده فعالیت نفت و گاز یوناکل در تایلند و اندونزی متمرکز بود اما این شرکت منابع نیز در خلیج مکزیک داشت. رقابت میان 2 شرکت بهشدت بالا گرفت و بحثهای مبسوطی درباره مبانی مالی و نقش موسسههای ملی چین به میان آمد. برای برخی در پکن، این مناقشات بسیار نگرانکننده بود چون قیمتی که سینوک برای خرید یوناکل روی میز گذاشته بود از هزینه سد عظیم «سهدره» بر رود «یانگتسه» فراتر میرفت. اما در انتها شورن با پیشنهادی 17 میلیارد و 300 میلیون دلاری برنده مبارزه شد.
در حاشیه مبارزه دو شرکت برای گرفتن یوناکل، مناقشه سیاسی در واشنگتن شکل گرفت که با مقیاس یک معامله تغییر مالکیت در این ابعاد خوانایی نداشت. در واقع کل تولید یوناکل در ایالاتمتحده به 1 درصد تولید امریکا در آن زمان نیز نمیرسید. بیشتر این تولید در خلیج مکزیک در یک سرمایهگذاری مشترک با دیگر شرکتهای نفتی انجام میشد و مشتری نفت تولید شده توسط این شرکت نیز تنها امریکا بود. اما زمانی که دعوا به واشنگتن کشیده شد، چنانکه یکی از امریکاییهای حاضر در مذاکرات گفته، «این مانند انداختن کبریتی در انبار باروت بود». بزرگ شدن دعوای یک شرکت امریکایی و یک شرکت چینی و دورنمای فعالیت یک شرکت چینی در امریکا به ایجاد توفانی از احساسات ضدچینی در کنگرهای دامن زد که در همان زمان بهشدت بر سر مسائلی مانند تجارت، نرخ ارز و مشاغل از چین دل پرخونی داشت. حلاوت مباحث نشانگر شدت بدبینی نسبت به اهداف چین و روشهای این کشور برای نیل به آنها بود. یکی از منتقدان به کمیته مربوطه در کنگره گفت که رقم پیشنهادی سینوک «ادامه همان روند فعالیت شرکتهای چینی در دیگر مناطق جهان است» و مانند سایر مقاصد سرمایهگذاری چینی «اهداف مشخصی را دنبال میکند». یکی دیگر از منتقدان قصد سینوک را بخشی از استراتژی چین برای «تسلط بر بازارهای انرژی و غرب اقیانوس آرام» خواند.
اما فارغ از جزییات ماجرا، رهاورد این مناقشه برای چینیها در انتهای نبرد سیاسی که از حاشیه خرید یوناکل به اصل آن بدل شد این بود که ایالاتمتحده درباره سرمایهگذاری خارجی در داخل خاک خودش آنطور که به دیگران موعظه میکند، رفتار نمیکند. پیام دیگر این است که شرکتهای چینی میتواند تلاشهای خود را پیگیری کنند ولی در جایی جز اینجا. مدیرعامل وقت ساینوپک در این باره میگوید: «دنیا از اینکه یک شرکت چینی توانسته در خاک امریکا چنین پیشنهاد خریدی بدهد شوکه شد. غرب همیشه میگفت که چین در حال پیشرفت است اما در ساخت ساختمان یا بزرگراه. تنها چیزی که مغفول مانده بود خود چین بود و راهی که این کشور برای تغییر طی کرده بود».
در سالهای بعد، تغییرات در چین بیشتر و بیشتر آشکار شد. روسای جمهور پیشین و کنونی چین سفرهای متعددی به کشورهای صادرکننده نفت و سایر کالاها در خاور میانه و آفریقا داشتهاند. زمانی که در دوران رییسجمهوری هو جیانتائو، چین همایش سران کشورهای آفریقایی را با هدف افزایش همکاریهای اقتصادی تشکیل داد، 48 رییسجمهور در آن شرکت کردند. رییسجمهور غنا در همان زمان گفت: «چین از آفریقا میخرد و آفریقا از چین. میدانید، من دارم از موقعیت برد-برد حرف میزنم».
دنیا در حال حرکت رو به پیش است. در سال 2010، یعنی 5 سال پس از نبرد پر حاشیه شورون و سینوک، این 2 شرکت از همکاری خود برای پیشبرد طرحهای اکتشافی نفت خبر دادند. اینبار مقصد نه خلیج مکزیک، که آبهای چین بود. مدیر شورون در این باره گفت: «ما از هر موقعیتی برای همکاری با سینوک استقبال میکنیم».
INOCها
در روزهای لرزان پس از دوران آغازین عرضههای عمومی، شرکتهای چینی فرصت ظهور و بروز روی نقشه بازار نفت را پیدا کردند. نقش بینالمللی چین در بازار انرژی بحث دامنهداری را در خارج از مرزها درباره نیتهای پکن به راهانداخت. یکی از دستورکارهای دولتی چین رسیدن به اهداف ملی در زمنیه انرژی، توسعه اقتصادی و روابط بینالمللی است. نمود این مطلب را میتوان در عناوین دولتی مقامات بخش نیمه خصوصی دید. مدیرعامل بسیاری از شرکتهای بزرگ نفتی در دولت نقشهایی در حد معاونت وزیر دارند و در حزب نیز در مرتبه بالایی قرار دارند.
اما نباید از این مساله غافل شد که درست مانند سایر شرکتهای بینالمللی نفتی، عامل پیشران در شرکتهای چینی، اهداف قدرتمند تجاری و رقابتی هستند. بطور فزایندهای این هویت تجاری شرکتهای چینی است که معرف کار آنهاست و نه وابستگی دولتی آنها.
شرکتهای نفتی چینی خود را نه فقط به بخش انرژی در جهان که به اقتصاد جهان نیز کاملا متصل کردهاند و این بدان معناست که آنها نسبت به سرمایهگذاران خود، پاسخگو هستند. علاوه بر این، آنها خود را متعهد به رعایت ضوابط و مقررات بینالمللی میدانند. به این صورت است که شرکتهای چینی میتوانند کسبوکارهای پیچیده را در سطح جهان به موفقیت برسانند.
ژو جینپینگ، رییس پتروچاینا، در این باره میگوید: «ما به عنوان یک شرکت نفتی بینالمللی، باید به وظیفه خود نسبت به تامین عرضه نفت و گاز به بازار داخلی متعهد باشیم. به عنوان یک شرکت سهامی عام که در بورسهای نیویورک، هنگکنگ و شانگهای ثبت شده و به فعالیت مشغول است، ما نسبت به حقوق صاحبان سهام خود مسوول هستیم که سود خود را حداکثر کنیم. و البته، ما نسبت به 1 میلیون و 600 هزار کارمند خود مسوولیم».
بطور خلاصه، شرکتهای نفتی چینی «دو زیست» هستند و در دنیایی ما بین شرکتهای بینالمللی نفتی یا IOCها و شرکتهای نفتی ملی یا NOCها سیر میکنند. این شرکتهای مثال عینی دسته جدید از شرکتهای نفتی یعنی شرکتهای نفتی ملی بینالمللی یا INOCها هستند. مدیرعامل یکی از همین شرکتها در این ارتباط میگوید: «از زمان شروع عرضههای اولیه، در فلسفه و روانشناختی افراد تغییرات بسیاری اتفاق افتاده است. ما قبلتر روی اینکه چقدر تولید کنیم متمرکز بودیم اما حالا ارزش کاری میکنیم برای ما در اولویت است».
امروز اگر به ساختمان مرکز ی برخی از این شرکتها در پکن قدم بگذارید، آنچه به چشم میخورد نه شعارهای پرطمطراق، بلکه تابلوهایی است که ارزش لحظهای سهام شرکت را در بازارهای بورس نیویورک، هنگکنگ و شانگهای نشان میدهد. در لابی شرکت سیانپیسی اما، یک یادگار، از دوران سختی از سیل تغییرات جان بهدر برده است و آن چیزی نیست جز مجسمه عظیم «مرد آهنین» چین، وانگ جینشی؛ همان سرکارگری که تیم استخراج 1205 در میدان نفتی داکینگ چین را هدایت کرد و در زمانی که «خستگی بر اون غلبه کرده و زخمهای زیادی بر تن داشت، در دمای 30 درجه زیر صفر» توانست قفل زمین را بشکافد.
اما توازن در این شرکتهای INOC کجاست؟ گاه شرکتهای چینی ابزار پیشبرد سیاستهای پکن تصویر میشوند. یکی از مطالعات آژانس بینالمللی انرژی اما مبین امری دیگر است. این گزارش میآورد که «انگیزه تجاری پیشران اصلی شرکتهای نفتی چینی است» و اضافه میکند که این شرکتها «با استقلال بالایی نسبت به دولت چین» عمل میکنند. آژانس همچنین این شرکتها را کسبوکارهایی توصیف میکند که «اکثر سهام آنها در دست دولت است» اما «کنترل آنها دولتی نیست». به عبارتی این گزارش عنوان میکند که با جهانی شدن شرکتهای چینی، عملکرد آنها نیز بسیار به عملکرد شرکتهای جهانی نزدیک شده است.
در کلام آخر اما، توسعه شرکتهای چینی قصه تکامل است. فو چنگیو، مدیر سابق سینوپک، تغییرات ماهوی صنعت نفت چین را در یک بند خلاصه میکند؛ «گذار از مالکیت دولتی و ملحق شدن به صف شرکتهای بزرگ بینالمللی، تغییر بزرگ است؛ تغییری که آن زمانی که من تازه وارد این صنعت شده بودم و در میدان نفتی داکینگ کار میکردم حتی به ذهنم هم خطور نمیکرد. در آنروزها، بزرگترین منبع تبادلات چین، صنعت نبود، بلکه فروش نفت به ژاپن بود! امروز هر چیز در اطراف ما تغییر کرده است. ما هم همینطور».