داستان جستوجوی طلای سیاه در فراسوی آبها
گروه انرژی| علیرضا کیانی||
اچ ال ویلیامز هم تاجری زرنگ بود و هم به چیزهای عجیب و غریب اعتقاد داشت. در دهه 1880 او در جنوب سانتا باربارا در ایالت کالیفرنیا برنامههای احضار روح ترتیب میداد و نام این دورهمیها را به تأسی از نام منطقه، «سامرلند» گذاشته بود. ویلیامز در بخش مسکن نیز فعالیتهایی داشت. او به دیگر افراد حاضر در دورهمیهای خود وعده کرده بود که سامرلند به «دریچه نوری رو به جهان» بدل خواهد شد و باعث «بهبود وضعیت روحانی و مادی بشر» میشود. ویلیامز برای اینکه کار اعضای آتی گروه سامرلند برای پیوستن به دورهمیها آسانتر شود به هر کدام از آنها، زمینهایی به ارزش 25 دلار میفروخت تا آنها کلبهای درون آن بسازند. به سرعت این زمینها ارزش بیشتری پیدا کرد و قیمت فروش آنها حتی به 7500 دلار هم رسید. البته 300 برابر شدن قیمت زمینها البته ربطی به ارواح نداشت. در این زمینها «نفت» پیدا شده بود.
ویلیامز وارد کسبوکار نفت شد. از آنجا که بهترین چاههای نفت در اطراف ساحل واقع شده بودند، یک سوال برای ویلیامز مطرح بود: چرا برای یافتن نفت به اقیانوس پا نگذاریم؟ او دست بهکار شد و اسکلهای برپا کرد و به کمک آن حفاری در کف دریا را شروع کرد. از قضا، حفاری خارج از خشکی آنطور که باید پیش نرفت و تولید در عرض چند دهه متوقف شد. اسکلهها و پایههایی که ویلیامز نصب کرده بود متروکه شدند و در نهایت نیز توفان آنها را از صفحه دنیا محو کرد. با اینکه سامرلند نتوانست رویای ویلیامز را به واقعیت تبدیل کند اما او چیز دیگری به دست آورد و آن صفت «نخستین حفار خارج از خشکی» در تاریخ بشر بود.
امروزه حدود 30 درصد کل نفت خام تولید شده در جهان یعنی حدود 30 میلیون بشکه در روز در خارج از خشکیها و در آبهای کمعمق و عمیق به دست میآید. تولید کل نفت در آبهای ژرف در سال 2010 به حدود 6 میلیون بشکه در روز بالغ میشد؛ رقمی بیشتر از تولید هر کشوری در جهان جز امریکا، روسیه و عربستان سعودی. و این پایان ماجرا نبود؛ انتظار میرود که تولید نفت از آبهای ژرف تا سال 2020 به 10 میلیون بشکه در روز برسد.
تولید نفت خام از آبهای ژرف یکی از عناصر اصلی آنچیزی است که اکنون به «تولید نامتعارف نفت» مشهور شده است. روشهای نامتعارف تولید نفت، یا به اختصار نفت غیرمتعارف، بسیارند اما چیزی که آنها را به هم مرتبط میکند این است که توسعه این روشها به پیشرفت تکنولوژی وابسته است. آنچه امروز هویداست این است که نفت غیرمتعارف بخش مهمی از عرضه نفت و فرآوردههای نفتی در دنیای امروز محسوب میشود و آنچه از همین امروز درباره فردا عیان است اینکه اهمیت این روشها در آینده افزایش خواهند یافت.
دور از حاشیههای خاک
در دهه نخست قرن بیستم و با وجود تلاشهای نافرجام اچ ال ویلیامز و دیگر پیشتازان عرصه اکتشاف نفت در خارج از خشکیها، چشمههای نفت در ورای حاشیه ساحلهای همچنان پربار ولی دور از دسترس مینمودند. اکتشاف خارج از خشکی در این دوران به سکوهای مستقر رودخانههایی در تگزاس و لوئیزیانا و به دریاچه پرنفت ماراکایبو در ونزوئلا محدود میشد.
استخراج نفت خام در اقیانوس، آنهم با استفاده از سکوهایی که یارای تحمل امواج سهمگین و جزر و مد را داشتند، داستانی دیگر است. پس از جنگ جهانی دوم، شرکت مستقل کرمکگی دریافت که اگر بخواهد به صف «دانهدرشتهای صنعت نفت» بپیوندد باید به آب بزند. حصول این نتیجهگیری آنچنان دور از ذهن نبود چرا که بسیاری از سنگینوزنهای تولید نفت تصور میکردند که حفاری در دل دریا و در فاصله زیاد با حاشیه ساحل، «احتمالا» ناممکن است.
در یک صبح آفتابی در اکتبر 1947، اما، سکوی کرمکگی در حالی که یک ناوچه بازمانده از جنگجهانی و چند کرجی متعلق به شرکت آن را محاصره کرده بودند، در فاصله نیم مایل از ساحل در حال فعالیت بود که به نفت رسید. همان زمان ژورنال معتبر نفت و گاز تیتر زد: «اکتشاف اعجابانگیز در خلیج مکزیک». گزارش درج شده در این ژورنال، رخداد فوق را «انقلابی» وصف کردند.
اما پیشرفت صنعت استخراج نفت خارج از خشکی به سرعت اتفاق نیفتاد. مناقشات حقوقی میان دولت فدرال و ایالاتهای ساحلی که حتی به دادگاه عالی ایالاتمتحده نیز کشیده شد، روند پیشرفت اکتشافات در آبها را مختل کرد. دعوا بر سر این بود که «آبها» به دولت فدرال «تعلق دارد» یا ایالتها. این بحث مشخص میکرد که مالیاتها و امتیازات به کدام طرف میرسد. از دل این مناقشات، مفهومی با عنوان «محدوده خارج از فلات قاره» یا OSCزاده شد. بطور خلاصه این مفهوم حکم میکرد که آبهای ساحلی هر ایالت تا 3 مایلی خشکی را شامل شده و جز در مورد ایالات فلوریدا و تگزاس، بقیه آبها محدوده نفوذ دولت فدرال است. 2 ایالت مذکور از دعوای خود با واشنگتن با دست پرتری بازگشتند و توانستند امتیازات و مالیاتها را تا فاصله 9 مایلی از ساحل به خود اختصاص دهند. تا انتهای دهه 1960، آبهای کمعمق اطراف ساحل به منابع عظیم تولید نفت بدل شدند.
در همین سالها بود که داستان به زادگاه خود بازگشت. در ژانویه 1969و در نزدیکی ساحل سانتا باربارا، در فاصله اندکی با «سامرلند»، کنترل دستگاههای حفاری از دست اپراتورها خارج شد و هرچند سر چاه پوشانده شده بود اما نفت از شکافی در همان نزدیک به بیرون نشت کرد. حاصل، ایجاد لکه نفتی بود که سواحل محلی را سیاه کرد. لجنهای سیاه سطح آب و پرندگان غوطهور در نفت، تصاویر نمادینی شدند که در وجدان زیستمحیطی مدرن امریکا نقش بست. داستان به اینجا ختم نشد؛ لکه نفتی، حفاری در سواحل کالیفرنیا را متوقف کرد و به سختگیری مقررات حاکم بر فعالیتهای حفاری خارج از خشکی افزود. سانتا باربارا، منزل نخستین تلاشها برای حفاری خارج از خشکی، حال به نقطه ثقل بحثی بیپایان بین فعالان محیطزیست و شرکتهای نفتوگاز بدل شد.
پیش به سوی امواج شمالی
تنها 9 ماه پس از حادثه سانتا باربارا و در پایان دهه 1969، دوران جدیدی از آبهایی به مراتب خروشانتر سربرآورد. دریای شمال، دریایی توفانی است که بین کشورهای نروژ و بریتانیا واقع شده است. تا آن زمان شرکتهای نفتی 32 چاه پرهزینه را در بخش نروژی دریای شمال حفر کرده بود اما از هیچکدام از آنها نفتی به دست نیامده بود. یکی از این شرکتها، یعنی فیلیپسپترولیوم، بعد از حفر یک چاه خشک دیگر تصمیم داشت تا از این کار دست بکشد و به خانهاش در اوکلاهامای ایالاتمتحده بازگردد. اما این شرکت تصمیم گرفت یک چاه دیگر حفر کند چرا که از پیش هزینه تجهیزات و حفاری آن را متحمل شده بود. در پایان ماه اکتبر سال 1969، این چاه به میدان نفتی «اکوفیسک» خورد؛ شاه میدان نفت برنت.
تحریم نفتی سال 1973، 4 برابر شدن قیمت نفت و تلاش دولتهای غربی برای یافتن منابع ایمن و جدید نفت، رونق بیشتری به صنعت اکتشاف نفت خارج از خشکی بخشید و سرعت توسعه این صنعت را افزایش داد. در نتیجه، سکوهای عظیمی که در واقع به شهرهای کوچک صنعتی میماندند، ساخته و در فاصله چند صد مایلی از ساحل نصب میشدند. این سازهها و زیرساختهای آنها باید طوری طراحی شوند که بتوانند در برابر بادهایی با سرعت 130 مایل در ساعت و امواج مهیب «100 ساله» مقاومت کنند. دریای شمال، به سرعت به مدار تولید پیوست و تا سال 1985، دو طرف بریتانیایی و نروژی دریا روی هم 3 میلیون و 500 هزار بشکه در روز طلای سیاه تولید میکردند. اما سکوهای حفاری در دریای شمال تنها نفت تولید نمیکرد؛ در بازار، تولید در دریای شمال پایههای گروهی را ایجاد کرد که بعدتر به تولیدکنندگان «غیر اوپک» مشهور شد.
احیای «دریای مرده»
دریای سیاه اما با وجود تمام سختیهایی که به تولیدکنندگان اولیه تحمیل میکرد، همچنان کمعمق به حساب میآید و بسیاری به دنبال گستردن مرزهای اکتشاف بودند. ایالاتمتحده کشوری بود که توانست این مرزها را با استخراج نفت از لبه فلات قاره و در آبهایی با عمق 600 پا یا 183 متر باز تعریف کند. آن سوی لبه فلاتقاره، عمق دریا به ناگاه افزایش یافته و به چندین هزار پا میرسد؛ عمقی که دور از دسترس تکنولوژی بهنظر میآید. مردان نفتی که از دورنمای شکستن قفل بستر خلیجمکزیک ناامید بودند، به آن آبها نام «دریای مرده» را داده بودند.
چند شرکت تلاش کردند تا راهی را برای نفوذ به منطقه ژرفتر خلیج مکزیک و دیگر آبها پیدا کنند. از میان نفت موجود در «دیگر آبها»، یکی از پربارترین حوضچههای نفتی در شمال شرق سواحل برزیل قرار دارد و به حوضچه کامپوس مشهور است.
پتروبرز، شرکت ملی نفت برزیل، وظیفه یافته بود تا وابستگی زیاد این کشور به واردات نفت را به نحوی کاهش دهد. بعد از سالها تلاش، این شرکت در سال 1992 توانست قفل آبهای ژرف را بشکند و سکوی مارلیم را بر فراز چاهی در عمق 2562 پایی یا 780 متری سطح آب قرار دهد.
در همان زمان، شرکت نفتی رویالداچشل نیز با استفاده از تکنولوژی نوین لرزهنگاری به اکتشاف افقهای تازه در خلیج مکزیک مشغول بود. سکوی آگر شرکت شل که ارتفاع آن از سطح آب با ارتفاع یک ساختمان 28 طبقه برابر میکند در سال 1994 تولید خود را از چاهی در عمق 2864 پایی یا 873 متری کف دریا آغاز کرد. برای استخراج نفت از این چاه، شل 9 سال به دولت فدرال اجاره پرداخته و هزینهای برابر با یک میلیارد و 200 میلیون دلار را متقبل شده بود؛ هزینهای که حتی با در نظر گرفتن مقیاس این غول نفتی باز هم قمار بزرگی به حساب میآمد. اما قمار شل جواب داده و شرکت گنج پیدا کرد؛ چرا که میزان ذخایر نفتی چاه از میزان پیشبینی شده فراتر رفت و در نهایت آگر توانست روزی 100 هزار بشکه در روز تولید داشته باشد.
در حقیقت، سکوی آگر نه تنها خطشکن عرصه اکتشاف در آبهای ژرف خلیج مکزیک بود، بلکه این خطه آبی را به مرکز فعالیتهای نفتی و قطب پیشرفت تکنولوژی تبدیل کرد. رقابت نیز به پیشرفت کار کمک کرد. در واقع، اجارهبهایی که دولت فدرال برای واگذاری بخشی از خلیج مکزیک از شرکتهای نفتی میگرفت، رقابت بین این شرکتها برای یافتن بهترین چاههای ممکن را تشدید میکرد.
تولید نفت خام از آبهای ژرف رشد چشمگیری داشته و در کمتر از یک دهه از سال 2000 تا 2009، از 1 میلیون 500 هزار بشکه در روز به 5 میلیون بشکه در روز رسیده است. تا پایان سال 2010، تعداد 14 هزار سکوی تولید و اکتشاف نفت در آبهای ژرف در اقصی نقاط جهان فعال هستند. امروز، به تولید طلای سیاه از آبهای ژرف به عنوان جبهه جدید فعالیت صنعت نفت نگاه میشود. در میان افقهای پررونق این ماجراجویی، آنچه به مثلث طلایی مشهور شده میدرخشد. این نامی است که به آبهای میان برزیل، غرب آفریقا و خلیج مکزیک داده میشود. تا سال 2009 آبهای کم عمق و ژرف خلیج مکزیک 30 درصد تولید داخلی ایالاتمتحده را تامین میکرد. در همین سال، برای اولین بار از 1991، تولید نفت ایالاتمتحده به جای کاهش، افزایش یافت و در این دستاورد، نقش حفاری در آبهای ژرف بیبدیل بود.