تجارتها همیشه آماده مواجهه با دشمن احتمالی باشند
ترجمه: طلا تسلیمی|
نشریه فایننشالتایمز هر هفته در بخش «ناهار با افتی» با یکی از چهرههای مطرح در سیاست یا اقتصاد مصاحبه میکند و این هفته با «مگ وایتمن» گفتوگو کرده است. او یکی از مدیران اجرایی موفق در شرکتهای فناوری به شمار میرود که از مشکلات گوناگون جان سالم به در برده و اکنون بهدنبال رقابت با «نتفلیکس» است. البته وایتمن در زمینه سیاسی هم فعالیتهایی داشته و یک مرتبه برای فرمانداری ایالت کالیفرنیا نامزد شده است. رعنا فروهر ستوننویس تجاری «افتی» از تجربه خود از این ناهار کاری مینویسد: اولین چیزی که درباره مگ وایتمن نظرم را جلب کرد، دستانش بود. رییس پیشین شرکت بزرگ فناوری «هِولِت پاکارد (اچپی) »، مدیرعامل «ای-بِیْ» که آن را از یک شرکت تازه راهاندازی شده به یک غول تجارت الکترونیک چند میلیارد دلاری... نشریه فایننشالتایمز هر هفته در بخش «ناهار با افتی» با یکی از چهرههای مطرح در سیاست یا اقتصاد مصاحبه میکند و این هفته با «مگ وایتمن» گفتوگو کرده است. او یکی از مدیران اجرایی موفق در شرکتهای فناوری به شمار میرود که از مشکلات گوناگون جان سالم به در برده و اکنون بهدنبال رقابت با «نتفلیکس» است. البته وایتمن در زمینه سیاسی هم فعالیتهایی داشته و یک مرتبه برای فرمانداری ایالت کالیفرنیا نامزد شده است. رعنا فروهر ستوننویس تجاری «افتی» از تجربه خود از این ناهار کاری مینویسد:
اولین چیزی که درباره مگ وایتمن نظرم را جلب کرد، دستانش بود. رییس پیشین شرکت بزرگ فناوری «هِولِت پاکارد (اچپی) »، مدیرعامل «ای-بِیْ» که آن را از یک شرکت تازه راهاندازی شده به یک غول تجارت الکترونیک چند میلیارد دلاری تبدیل کرد، و نامزد حزب جمهوریخواه برای فرمانداری ایالت کالیفرنیا در اولین دیدار درست همانطوری ظاهر شد که انتظارش میرفت: با اعتماد به نفس، دوستانه و در کنترل. یک چهره بلوند کلاسیک با جواهراتی محافظهکارانه. بیش از اندازه متمرکز و همچنان دوستانه. قاطع و روراست.
اما دستانش... همانطور که او صحبت میکرد نظرم به طرحهای درهم قرمز رنگ روی دستانش جلب شد و او درست در همان لحظه انگاری دریافته بود که نگرانش شدهام، گفت: «اوه، برای دستهایم نگران نباش. در یک عروسی هندی شرکت کرده بودم و آنها این برنامه را داشتند که زنانی میآمدند و روی دستها (با حنا) نقاشی میکردند. 10 روز از آن زمان گذشته و طرحها کمرنگ شده است.» بلافاصله دریافتم که درباره کدام عروسی صحبت میکرد و خودش هم ظن مرا بدون اینکه مجبور شوم چیزی از او بپرسم، تایید کرد: «درست است، در عروسی امبانی شرکت داشتم.» او به جشنهای با شکوه اخیر در بمبئی که برای آیشا امبانی دختر موکش امبانی سرمایهدار بزرگ هندی برگزار شده بودند، اشاره میکرد.
این مساله به یادم آورد که این زن 62 ساله موقر یکی از چهرههای مطرح در سطح جهانی است؛ اگرچه فراموش کردن چنین مسالهای چندان کار سادهای نیست. در حالی که توجهم هنوز به دستانش بود، در منوی کافه «اسپونفد» یک کافه سطح پایین در هالیوود بهدنبال چیزی برای سفارش دادن گشتیم؛ او این کافه را انتخاب کرده بود چون با دفترش در یک ساختمان قرار داشت. وایتمن بهتازگی شرکت «کوئیبی» را با یک میلیارد دلار سرمایه اولیه راهاندازی کرده و به عنوان مدیرعامل این شرکت فعالیت میکند. ریاست شرکت را جفری کاتزنبرگ برعهده دارد. این شرکت که با حمایت یک شرکت فعال در زمینه سرگرمی و گروههای فناوری و مالی از جمله «روباه قرن بیستویکم»، «ویاکام»، «علی بابا»، «گلدمن ساکس» و «جیپی مورگان» فعالیت خود را آغاز کرده، هدف بزرگی را دنبال میکند و میخواهد که به «نتفلیکس» نسل تلفنهای همراه تبدیل شود و در همین راستا، محتوای ویدیویی با کیفیت بالا و با حجم پایین را بیشتر برای نسل هزاره (متولدین سال 2000 به بعد) و البته نسلهای گذشته که به گوشیهای تلفن همراه هوشمند خود وابسته هستند، ارایه میکند. (نتفلیکس یک شرکت جهانی رسانه سیال و تولیدکننده مجموعههای تلویزیونی امریکایی است که فعالیت خود را از سال ۱۹۹۸ با ارسال پستی دیویدی آغاز و در سال ۲۰۰۷ خدمات رسانه سیال ارایه کرد.)
اگرچه دفاتر مرکزی شرکتهای بزرگ عمدتا یا در لسآنجلس ساخته میشوند یا در سانفرانسیسکو، اما لسآنجلس هم برای زندگی و هم برای کار شهر جذابتری است. هالیوود این روزها به ترکیب جالبی از سازههای مستحکم و ساختمانهای پر زرق و برق تبدیل شده است؛ خانههای ییلاقی سبک اسپانیایی در نزدیکی دفتر در شکلهای متنوع قابل مشاهده هستند. درختان استوایی و درختهای لیمو در برخی خانهها از دور هم دیده میشود. در برخی نقاط شهر هم افراد بیخانمان زیر تابلوهای بزرگ تبلیغاتی فیلمها و برنامههای تلویزیونی چادر زدهاند.
کافهای که در آن نشستیم یک باغ بزرگ داشت، اما کارکنان کافه که به طرز باور نکردنی شبیه به بازیگران و نوازندگان برجسته بودند تا شنیدند که با مگ وایتمن قرار ملاقات دارم، مرا به یک میز رزرو شده در نزدیکی پیشخوان بردند. خدمتکار با یک لبخند درخشان هالیوودی گفت: «او معمولا اینجا مینشیند.» این مکان به هیچوجه مکان خاصی به نظر نمیرسد و منوی آن هم از همان غذهای متداول کالیفرنیا (همچون ساندویچهای کوچک، نانهای سوخاری و سالادهای خرد شده) پر شده است، اما روی نیمی از میزهای آن علامت «رزرو شده» دیده میشود. این شهر نشانههای اعمال قدرت را بهشدت دوست دارد.
وایتمن بیشتر از آن دسته زنان داووسی است تا اینکه یک زن لسآنجلسی با روح آزاد باشد. حتی یک مرتبه لوسی کلاوی یکی از همکارانم در «افتی» در انتقاد از او در مجمع جهانی اقتصاد در داووس در سال 2016 گفت: «همیشه میتوانی با سرعتی بیشتر از آنچه تصور میکنی، حرکت کنی.» در حقیقت، قضاوتها درباره دوران مدیریت وایتمن در «اچپی» متغیر است. در روند انتقال مدیریت شرکت در ماه سپتامبر 2011، وایتمن با یک رسوایی حسابرسی درگیر شد که از اکتساب گروه نرمافزاری بریتانیایی «آتونومی» ناشی شده بود؛ او در نهایت ارزش شرکت را که 11میلیارد دلار برآورد شده بود، پایین آورد و به 8.8میلیارد دلار رساند؛ ظاهرا فاصله چند میلیارد دلاری این دو رقم از اشتباهات در حسابرسی ناشی شده بود. تحقیقات شش ساله توسط وزارت دادگستری ایالات متحده درباره فروش شرکت «آتونومی» سال گذشته به محکومیت مدیرعامل وقت آن یعنی مایک لینچ به 14مورد توطئه و کلاهبرداری انجامید که البته لینچ هرگونه ارتکاب جرمی را رد کرد. وایتمن در زمانی که مدیریت «اچپی» را برعهده داشت میزان زیادی از بدهیهای این شرکت را و البته شمار زیادی از کارکنانش را کاهش داد، اما موفق نشد ابتکارعملی به اجرا درآورد که شرایط را تغییر دهد.
این تجربه او را به مشاوری کارکشته برای مدیران عامل شرکتهای فناوری درگیر با هر نوع اختلالی از فنی گرفته تا فرهنگی و ژئوپولتیک، تبدیل کرد. او گفت: «فکر میکنم هر کسبوکار بزرگی باید به این مساله بیندیشد که چه کسی برای کشتن من میآید؟ در کجای بازارهای بزرگ بهدلایل نظارتی و قانونی یا فقط به این دلیل که کارها مطابق همیشه انجام میشود، قرار است اختلالی رخ دهد؟ من میگویم خدمات بهداشت و درمان در حال حاضر یکی از آن جاهاست.»
وایتمن معتقد است که «بیگتِک» یا همان شرکتهای بزرگ فناوری همچون «اپِل»، «گوگل»، «آمازون» و غیره که با مشکل بحران ارزشگذاری مواجه هستند نیز یکی دیگر از بخشهایی هستند که احتمالا دچار اختلال میشوند: «میتوانم برمبنای تجربهام در ای-بِی بگویم که گاهی اوقات مجبورید گزینه دشوار اما درست را به جای اشتباه اما ساده برگزینید.» او در اینجا به تصمیمات دشواری اشاره دارد که مجبور بوده در پلتفرم ای-بِی درباره ممنوع کردن یا نکردن فروش سلاح گرم یا یادبودهای نازیها بگیرد. با وجود اینکه فروش هر دو مورد در ایالات متحده قانونی است، اما شرکت تجارت الکترونیک ای-بِی فروش این اقلام را ممنوع کرد. وایتمن در این باره گفت: «من یک شبکه اجتماعی را اداره نمیکنم و در هیاتمدیره یک شبکه اجتماعی نیستم، اما فکر میکنم که آنها هم مجبورند تصمیم بگیرند که دقیقا میخواهند در چنین پلتفرمهایی شاهد چه چیزهایی باشند و مجبور خواهند شد که قضاوت کنند و حرف آخر را بزنند.»
وایتمن بر این باور است که در عصر فعالیتهای شرکتی، صاحبان کسبوکار به هر حال مجبور میشوند چنین تصمیمهای مهمی را بگیرند: «فکر میکنم که مدیران عامل شرکتها، به خصوص شرکتهای شناخته شده که پلتفرم بزرگی دارند، بایستی به وضوح بیان کنند که چطور میاندیشند. به نظرم زمان چنین کاری فرا رسیده است. میدانید که در زمانی که در اچپی بودم از هیلاری کلینتون حمایت میکردم و یقین داشتم که نیمی از کارکنانم طرفدار دونالد ترامپ بودند.»
وایتمن یکی از گونههای در معرض خطر در فضای سیاسی ایالات متحده محسوب میشود؛ او یک فرد عملگرای میانهروست که اگرچه خودش جمهوریخواه به شمار میرود، اما (در انتخابات ریاستجمهوری گذشته) از هیلاری کلینتون حمایت کرده و میگوید اگر هوارد اشولتز بنیانگذار «استارباکس» برای انتخابات ریاستجمهوری سال 2020 نامزد شود، حاضر است یک مرتبه دیگر هم به یک نامزد دموکرات رای بدهد. او از قطبی شدن جریانهای امریکایی ناامید شده است: «ماجرا شبیه به هاتفیلدز یا مککویز (اشاره به درگیریهای دو خانوده روستایی در ویرجینیای غربی و کنتاکی در سالهای 1863 تا 1891) است.» وایتمن افراد جوانی را که مسائلی همچون جنبش «#MeToo (من هم همینطور) » را پیش میبرند تحسین میکند، اما در ارتباط با انتظارات و سبک رهبری، ارزشهای نسل گذشته را دارد. او در اظهاراتی تاکتیکی میگوید: «آنها (نسل هزاره) رویکرد جامعتری دارند، بهویژه زمانی که مساله به چیزهایی همچون ایجاد توازن بین کار و زندگی مربوط میشود. نسل من همین که میتوانست شغلی پیدا کند، خشنود میشد.» او که به لزوم مصالحه در میانه راه باور دارد، درباره مسائل سیاسی بهشدت با شور و هیجان برخورد میکند. لازم به ذکر است که او ریاست یکی از موسسات ارشد آموزشی غیرانتفاعی در ایالات متحده تحت عنوان «تک فور امریکا» را نیز برعهده دارد. اگرچه هیچیک از آن قابلیتها دیگر همانند گذشته معنا و مفهومی ندارند، اما همچنان در فضای کسبوکار ارزشمند محسوب میشوند.
وایتمن چند دقیقهای دیر به قرار ملاقاتمان رسید که فرصت مناسبی بود تا ماهیت ویدیوهای «اسنک طور» شرکت «کیوبی» را بررسی کنم؛ ویدیوهایی که با هدف مصرف در چند دقیقه کوتاه طراحی شدهاند. وایتمن میگوید: «همه افراد این لحظات کوتاه بین کارهایشان را دارند و همین مساله الهامبخش طول محتوا شده است. افراد بسیار کمی روی این دستگاه (به گوشی آیفون خود اشاره میکند) محتوای طولانی میبینند. همه حدود 4 تا 5ساعت در روز را صرف کار با گوشی تلفن همراه خود میکنند، اما در این مدت بیشتر در حال بازی کردن، تماشای ویدیوها در یوتیوب، چککردن رسانههای اجتماعی و گشتوگذار در اینترنت هستند. و اگرچه [مردم] گوشیهای تلفن همراه خود را صدها بار در روز چک میکنند، اما متوسط هر مرتبه کار با گوشی حدود 6.5دقیقه است.»
وایتمن امیدوار است که همانطور که مردم اکنون قسمتهای یک ساعته سریالهایی همچون تاج یا خانه پوشالی را در خانه تماشا میکنند، زمانی که در مطب دکتر به انتظار نشستهاند یا منتظر شروع یک جلسه هستند، همین کار را با گوشیهای تلفن همراه خود انجام دهند: «شما هر روز با یک تلویزیون کوچک در جیب خود این طرف و آن طرف میروید.» او و کاتزنبرگ روی این مساله شرط بستهاند که تا آخر سال جاری میلادی (2019) همه آدمها بخشی از این «زمان خالی بین کارها» را به تماشای فیلمهای کوتاه چند دقیقهای تولید شده توسط افرادی همچون «گیلرمو دل تورو» فیلمساز برنده جایزه اسکار یا «کاترین هاردویگ» کارگردان سری فیلمهای «توایلایت/گرگومیش» یا حتی مصاحبه ستارگانی همچون «جاستین تیمبرلیک» با «تیلور سوئیفت» درباره لحظهای که متوجه شد میخواهد خواننده شود، بگذرانند.
منطق این تفکر قابل درک است، اگرچه برای بسیاری تصور کلیک کردن روی یکی دیگر از این محرکهای لحظهای در زمان خستگی یا استراحت، چندان خوشایند به نظر نمیرسد. پس بر سر فضای سفید خالی چه میآید؟ (فضا یا فاصله زمانی خالی که نیازهای برطرف نشده برای ایجاد فرصتهای خلاقانه استفاده میشوند.) قطعا در جهانی که وایتمن متصور میشود اندکی از این فضاهای خالی وجود دارد. او در برنامه کاری خود تنها یک ساعت به من اختصاص داده بود، اما مشکلی نبود، چون او توانای استفاده مفید از همه دقایقش را داشت. بعد از یکی دو دقیقه احوالپرسی از من پرسید که منو را دیدهام و بعد پیشخدمت را به سر میز فراخواند. تنها برای چند ثانیه به منو نگاه کرد و بعد نصف پرس سالاد مرغ خرد شده با دورچین سفارش داد. هیچ پیشغذایی هم در میان نبود. من کمی ناامید شده بودم چون این بدان معنی بود که نمیتوانستم هم پیشغذا و هم غذا سفارش بدهم. در نهایت یک سالمون گریل شده روی پوره ذرت بو داده و یک قهوه با خامه سفارش دادم تا کمبود انرژیام را جبران کند.
از برخی نظرها وایتمن برای یک سرمایهگذاری همچون کیوبی انتخاب عجیبی به نظر میرسد. او کاملا خونگرم، حرفهای و کارآمد است، اما خلاق نیست. او در فاصله مدیریت شرکتهای اچپی و ای-بِی، کارهایی در شرکتهای فناوری انجام داده است؛ اما آخرین شغل او در یک شرکت تولید محتوی یک فعالیت کوتاهمدت به عنوان رییس برنامهریزی استراتژیک در «دیزنی» در اواخر دهه 1980 بوده است: «واقعا دلم نمیخواست آنجا را ترک کنم. دیزنی را دوست داشتم و فکر میکردم این بهترین کاری بود که تا آن زمان داشتم. اما من و همسرم در تمام 38سال ازدواجمان مدام بر سر کارمان با یکدیگر تجارت کردهایم و او فرصتی داشت تا برنامه تومور مغزی در بیمارستان آموزشی هاروارد را ریاست کند. او واقعا این کار را میخواست و واقعا نمیخواستم دیزنی را ترک کنم. اما گاهی در زندگی مجبوریم کارهایی را انجام دهیم که نمیخواهیم.»
او میگوید در حقیقت همین مساله است که سبب حسنشهرت او به عنوان فردی توانا شده است- و البته این یکی از دلایلی بود که در سال 2017 نام وایتمن در فهرست کوتاه افراد مناسب برای ریاست «اوبر» دیده میشد: «من الگوی ذهنی گستردهای برای اینکه بدانم چه چیزی یک کالای مصرفی خوب را در کسبوکارها در زمینه فناوری تشکیل میدهد، ندارم و شرایط کار خیلی سادهتر است وقتی که گرایشهای بازار با تجارتی که میکنید همخوان است. البته من در هر دو شرایط کار کردهام. وقتی در اچپی بودم بادهای شدید مخالف در حال وزیدن بودند.»
اما در سال 1998 که وایتمن مدیرعامل ای-بی شد، باد موافق میوزید و در سراسر یک دهه فعالیت او در آنجا هم ادامه داشت و درآمد خالص شرکت از 4میلیون دلار به 8میلیارد دلار رسید: «تغییر رفتار مشتریان کار دشواری است. ما این کار را در ای-بِی انجام دادیم. به مردم آموختیم که چگونه در حراجهای اینترنتی خرید کنند، چگونه پول را به فاصله حدود 6 هزار کلیومتری در کشور ارسال کنند و امیدوار باشند که محصول را دریافت میکنند.»
او بر این باور است که در کوئیبی به چنین تغییر رویکردی نیازی نیست: «مردم همین حالا هم ویدیوهای زیادی را با گوشیهای تلفن همراه خود تماشا میکنند. تنها کافی است که برای آنها یک تجربه متفاوت ایجاد شود.» او درباره این مساله توضیح میدهد که چطور شرکت کوئیبی کیفیت تصاویر ویدیویی را برای استفاده در گوشیهای تلفن همراه ارتقا میدهد و بدینترتیب، تجربهای متفاوت برای بینندگان ایجاد میکند؛ در این مسیر تجربه 40ساله کاتزنبرگ در این کسبوکار هم بیتاثیر نیست.
من کمی به این مساله منفی واکنش نشان دادم. قطعا توانایی کاتزنبرگ در همکاری با ستارهها و کارگردانانی که خودش به آنها در مسیر کاریشان کمک زیادی کرده، در جلب مخاطب تاثیرگذار خواهد بود؛ اما واقعا مردم حاضر خواهند شد برای محتوای تولید شده توسط حرفهایها پولی بپردازند و بهدنبال دریافت محتوای آماتور اما مجانی از «یوتیوب» نباشند؟ هرچه که نباشد همین ساختار محتوا بوده که یوتیوب را به گاو شیرده گوگل تبدیل کرده است. حتی اگر فرض بر این باشد که مشتری پیدا خواهد شد، اصلا چه لزومی دارد که این همه هزینه برای تولید محتوا در بالاترین سطح یک چرخه اعتباری صرف شود؟
وایتمن در پاسخ گفت: «برای رقابت به فعالیت در سطح گسترده نیاز است. دلیل ادغام شرکتهای روباه قرن 21 و دیزنی هم همین است. فکر میکنم یکی از داستانهای پشت ادغام «ایتیاند تی» و «تایم وارنر» هم همین بوده است و فکر میکنم در آینده همبستگیهای بیشتری در این صنعت را شاهد باشیم.» اگرچه در این زمینه با او موافق هستم، اما همچنان قانع نشدهام که چطور گستردگی کار به تنهایی به این برندها در رقابت با بزرگان فناوری که از اهرم فشار داده و تاثیر شبکه برخوردارند، کمک میکند.
ناهارمان رسیده و وایتمن با نگاه به کاسه سایز امریکایی مرغ خرد شده و سبزیجات متنوع میگوید: «این نیم پرس سالاد بسیار بزرگی است. اما به هر حال خوب است، چون من نمیتوانم همه آن را بخورم. متوجه میشوی که چرا نیم پرس سفارش دادهام.» من هم با اشتها ماهی سالمون خود را میخورم که خوب پخته شده است و با ذرت مزه خوبی دارد.
وایتمن معتقد است شرکتهایی که مایل به شرطبندیهای بزرگتر باشند، موفقتر عمل میکنند. او به این مساله اشاره میکند که شبکه کابلی «اچبیاُ» برخی از مشهورترین برنامههای خود را بهصورت یک شبکه تلویزیونی که خرج آن از تبلیغات در میآمد، آغاز کرده و این در حالی بوده است که بسیاری از شبکههای موجود، همان زمان پول زیادی از محتوای خوب در میآوردند: «هیچ کسی از کیفیت این شبکه تلویزیونی شکایتی نکرد... اما اچبیاُ برنامه «بند آو برادرز» را که امروز هر قسمت آن 30میلیون دلار هزینه بر میدارد، سفارشی ساخت.» وایتمن به این مساله اشاره میکند که اچبیاُ با ایجاد یک بازار جدید برای فیلمهای درام بر مبنای پرداخت حق اشتراک، شیوه تفکر عمومی را درباره کل ماجرا تغییر داد.
من هنوز متقاعد نشدهام که کیوبی میتواند در اقدامی مشابه، موفق عمل کند. بله، به نظر میرسد که محتوای کوتاه جایگزین محتوای طولانی قدیمی میشود و الگوهای مصرف رسانهای نسل هزاره روزی به عرف تبدیل میشوند. وایتمن ظاهرا در این شیوه تفکر خود این مساله را مدنظر دارد که حتی کتابها هماکنون در نسخههای کوتاهتر منتشر میشوند.
با این حال سوالم این است که چه چیزی گوگل را از پرداخت مبالغی به یک سری افراد باهوش برای تولید محتوای با کیفیت با مدت زمانهای متفاوت باز میدارد؟ وایتمن میگوید: «خب، فکر میکنم بسیاری از شرکتهای بزرگ فناوری در بحث محتوا با مشکل مواجه هستند و بسیاری از شرکتهای فعال در زمینه تولید محتوا برای دستیابی به پلتفرم مناسب مشکل دارند.» در این زمینه حق کاملا با اوست. هر کسی که اندک زمانی را در هالیوود و سیلیکون ولی گذرانده باشد میداند که این دو فرهنگ متفاوت شرایط همکاری را دشوار ساختهاند.
یک ساعت زمان من تقریبا تمام شده است و هیچ زمانی برای صرف دسرهای امریکایی باقی نمانده است. به وایتمن میگویم امیدوارم همکارم کلی لوسی کلاوی را به دلیل انتقادش از شیوه مدیریت و سخنرانی او ببخشد. لحظهای آشفته به نظر میرسد و بعد میگوید: «خب، خبر خوب این است که از زمانی که برای فرمانداری نامزد شدم، دیگر پوششهای خبری از اتفاقات گوناگون را نمیخوانم.» از او میپرسم که واقعا مقالاتی را که درباره او نوشته میشود، نمیخواند؟ پاسخ میدهد: «خیر. زمانی که برای فرمانداری نامزد شدم دریافتم که نباید چنین کاری کنم برای اینکه آنها تو را به شخصیت بهتری تبدیل نمیکنند، بلکه متزلزلت میکنند.»
کمپین تبلیغاتی او که با مسائلی همچون تبلیغات منفی برای جری براون رقیب دموکراتش و همچنین اتهامات مبنی بر اینکه دانسته مهاجران غیرقانونی را استخدام کرده، درگیر بود و بهطور قطع رسانهها در آن زمان چندان روی خوشی به او نشان نداده بودند. سوالم این بود که مجددا نامزد خواهد شد؟ «هرگز؛ سیاست امروز یک رقابت تمام عیار است. کثیف است. باید یک جنگجو باشی. و واقعیت این است که من ماهیتا یک جنگجو نیستم. من از جنگیدن لذت نمیبرم. فقط به این فکر کنید که چند نفر از سیاستمداران موفق با پروندههای دادرسی مواجه شدهاند...»
احتمالا وایتمن اکنون در فضای کسبوکار خیلی موفقتر است چراکه در چنین فضایی قابلیتهایی همچون عملکرد حرفهای و کارآمد بودن هنوز اهمیت زیادی دارند. ناهار ما درست بعد از 59دقیقه و 16ثانیه از شروع دیدارمان به پایان رسیده و بدینترتیب، فرصت کوتاهی در اختیارم گذاشته تا به فرودگاه بازگردم. میتوانستم در این فاصله زمانی یک ویدیوی کوتاه تماشا کنم، اما ترجیح دادم گوشی تلفن همراه خود را کنار بگذارم و از قدم زدن در یک روز آفتابی کالیفرنیایی لذت ببرم.
محتوای کوتاه جایگزین محتوای طولانی قدیمی میشود و الگوهای مصرف رسانهای نسل هزاره روزی به عرف تبدیل میشوند.
وایتمن: «خب، فکر میکنم بسیاری از شرکتهای بزرگ فناوری در بحث محتوا با مشکل مواجه هستند و بسیاری از شرکتهای فعال در زمینه تولید محتوا برای دستیابی به پلتفرم مناسب مشکل دارند.» هر کسی که اندک زمانی را در هالیوود و سیلیکون ولی گذرانده باشد میداند که این دو فرهنگ متفاوت شرایط همکاری را دشوار ساختهاند.