ثروتمندان، برای نابودی آرشیو اینترنتی، چقدر حاضرند پول خرج کنند
مولف: ماریا باستیلوس|
مترجم: محمد معماریان|
کلمبیا جرنالیسم ریویو| مجله هونولولو ادوِرتایزر دیگر وجود ندارد، اما قبلاً در صفحات پشتیاش یک ستون منتشر میکرد به نام «آمار اداره سلامت» که اطلاعاتی از اداره سلامت هاوایی داشت: جزییات تولدها، مرگها و رویدادهای دیگر. این روزنامه، که کار خود را در سال ۱۸۵۶ با نام پسیفیک کامرشال ادورتایزر آغاز کرد، پس از خاتمه جنگ جهانی دوم ادغام، خریداری، و فروخته شد و سپس در سال ۲۰۱۰ دوباره با رقیب محلیاش هونولولو استاربولتین ادغام شد تا مجله هونولولو استار ادوایزر درآید. اما آرشیو ادورتایزر هنوز روی میکروفیلم در کتابخانه ایالتی هونولولو نگهداری میشود. وقتی آن فیلمها تهیه میشدند، مگر کسی فکرش را میکرد روزی برسد که سوابق یک اعلامیه کوچک تولد به یک مساله در ابعاد ملی تبدیل شود؟ اما آنجا، در صفحه B۶ روز ۱۳ اوت ۱۹۶۱ از نسخه یکشنبه ادورتایزر، کنار یک فهرست دستهبندیشده از نجّارها و مومکارهای کف خانه، دو خط با حروف ۵.۵ پوینتی چاپ شده که اعلام میکند روز ۴ اوت، آقا و خانم باراک اچ. اوباما ساکن پلاک ۶۰۸۵ بزرگراه کالانیاناول صاحب یک پسر شدند.
اگر این تکهفیلم پلاستیکی انکارناپذیر نبود، جنبش موسوم به ولادتسنج بسیار سادهتر میتوانست جمع بیشتری از امریکاییها را متقاعد کند که پرزیدنت باراک اوباما در ایالات متحده به دنیا نیامده است. اما آن حلقه کوچک میکروفیلم آنجا بود و هست، حاضر و آماده برای آنکه در زیرزمین کتابخانه ایالتی هونولولو روی دستگاه دیده شود: یک سابقه غیرقابلجعل از «تولدها، ازدواجها و مرگها» که اظهارات مسوولان هاوایی پیرامون گواهی تولد باراک اوباما را بسیار تقویت کرد. جنیس اوکوبو، سخنگوی اداره سلامت هاوایی، گفت: «ما سوابق حیاتی را نابود نمیکنیم. کل کارمان همین است، اینکه سوابق حیاتی را حفظ و نگهداری کنیم.»
اگر آن آرشیو میکروفیلم نبود، شاید دونالد ترامپ هنوز هم میتوانست باراک اوباما را متهم کند که در کنیا به دنیا آمده است و، در صورت وجود فساد سیاسی کافی، آن دروغ بعداً میتوانست به تاریخ رسمی تبدیل شود. چون تاریخْ نبردی است که هر روز درگیرش هستیم. ما میجنگیم تا حقیقت را بسازیم: ابتدا با زیستن آن، سپس با ضبط و بهاشتراکگذاری آن، و نهایتاً با حفظ آن (که بسیار تعیینکننده هست) . بدون آرشیو، تاریخی در کار نیست.
طی سالهای متوالی، مهمترین سابقهنگهدارهای ما به استفاده از تجهیزات و فناوریهای خاصی پایبند بودند. برای آرشیوسازان، سال ۱۸۷۰ میلادی طلیعه آن شد که همهچیز پودر شود. در آن سال بود که کارخانههای روزنامههای امریکایی تولید کاغذ پنبهای با خمیر چوب را آغاز کردند: با این کار، خیال نسلهای بعد راحت شد که روزنامههای چاپشده پس از این زمان، جنس ظریفی دارند که لبههایش تُرد و شکننده است و کافی است کمی هوا بخورد تا زرد شود. در اواخر دهه ۱۹۲۰، شرکت کداک پیشنهاد داد که میکروفیلم راهحل قصه است چون کل یک روزنامه را روی چند اینچ فیلم نازک و منعطف فشرده میکند. در نیمه دوم آن قرن، برخی از کتابخانهها تماماً روی میکروفرم منتقل شدند، روی حلقههای میکروفیلم پیچیده شدند، یا روی صفحات ریز میکروفیش قرار گرفتند، و نسخههای خُرد و خاکشیر اصلی دور ریخته یا خمیر شدند. ما برای نجات روزنامهها مجبور بودیم ابتدا نابودشان کنیم.
بعد رسانههای دیجیتال آمدند که حتی فشردهتر از میکروفیلم هستند، و حداقل در ابتدا این فانتزی را پدید آوردند که کل کتابخانهها سر یک سنجاق حفظ شوند. ازقضا، سوابق دیجیتال جدید حتی سریعتر از نسخههای چاپی تباه میشدند. اگر یک صفت همواره درباره اطلاعات صادق باشد، زوالپذیریاش است. اطلاعات بالفطره فراری است.
کلی شرکی، رسانهپژوه و مولفی که در اوایل قرن بیستویک در کتابخانه کنگره روی پروژه حفظ زیرساخت ملی اطلاعات دیجیتال کار میکرد، میگوید «آدمها خوب حدس میزنند که چه چیزی در آینده مهم خواهد بود، اما در حدسزدن اینکه چه چیزی مهم نخواهد بود افتضاحند». پس از موارد بدیهی (مثلاً تحلیف رییسجمهور یا ویدئوِ زنده رویدادهای تاریخی دنیا)، مجبوریم انتخاب کنیم چه چیزی را ذخیره کنیم. اما نمیتوانیم همهچیز را ذخیره کنیم، و نمیتوانیم مطمئن باشیم آنچه ذخیره میکنیم مدتی طولانی دوام بیاورد. شرکی میگوید: «بخش زیادی از رقصهای مدرن دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ از دست رفتهاند دقیقاً به این علت که طراحان رقصها گمان میکردند نوارهای ویاچاسی که میسازند آن رقصها را حفظ میکنند». او به قانون روتنبرگ اشاره میکند: «داده دیجیتال تا ابد دوام میآورد، یا تا پنج سال، بسته به اینکه کدام مهلت زودتر برسد». این قانون را جف روتنبرگ، دانشمند علوم رایانه بنگاه رند، در سال ۱۹۹۵ در مقالهای در مجله ساینتیفیک امریکن ابداع کرد. او گفت: «اسناد دیجیتال ما بسیار شکنندهتر از کاغذند. بهواقع، سوابق کل بازه فعلی تاریخ در خطر است.»
دن کوهن که آرشیوساز است میگوید، در سوی دیگر، «یکی از تحولات مثبت عصر دیجیتالمان این است که میتوان بیشتر ذخیره کرد و دسترسی را به میزان بیشتری فراهم کرد». او پانزده سال پیش با همکارش، رُی روزنزویگ، کار روی کتاب تاریخ دیجیتال را آغاز کرد. او میگوید «آن هنگام فهم خوبی داشتیم که محتوای دیجیتالزاده چقدر شکننده است» و تأکید میکند که عموم دلواپسیهای آرشیوسازان چیز جدیدی نیست: «تاریخنگاران همیشه مجبور بودهاند موارد قلابی و نیمهحقیقی را الک کنند. وجه وخیمتر اوضاعِ امروزی آن است که خلق اسناد قلابی و، بهویژه انتشار بسیار گستردهتر آنها، بهمراتب ساده شده است. گولزدن مردم، اگر سادهتر نشده باشد، مثل قدیم است.»
حجم روزافزونی از اطلاعات در قرن بیستویکم دیجیتالزاده هستند و خواهند ماند، که بالطبع وقتی سِرورها و نرمافزارها و فناوریهای وب و زبانهای رایانهای دچار مشکل شوند، آن اطلاعات هم مستعد زوال یا نابودیاند. اهمیت وظیفه آرشیوسازان اینترنت بسیار بیشتر از آنی است که در سال ۲۰۰۱ میشد تصور کرد، یعنی زمانی که وبسایت آرشیو اینترنت ماشین وِیبک را راه انداخت و جمعآوری صفحات وب را آغاز کرد. این وبسایت اکنون بیش از ۳۰ پتابایت داده دارد که سابقهشان به سال ۱۹۹۶ برمیگردد (یک گیگابایت معادل حدود ۹ متر کتاب در قفسه کتابخانه را نگه میدارد. هر پتابایت یک میلیون گیگابایت است) . کم نیست مواردی که ماشین ویبک یا سایر آرشیوهای عظیم دیجیتال (مثلاً آرشیوهایی که در دست کتابخانههای بزرگ ملی و دانشگاهیاند) یگانه نسخه موجود از یک اثر را روی فضای عمومی اینترنت دارند. پیچیدگیای سیاسی، فرهنگی و حتی حقوقی این مسوولیت روزبهروز بیشتر میشود.
تحقیرهای مشهوری که دونالد ترامپ نثار روزنامهنگاران میکند اشرافی را که از رسانه متنفرند در سالهای اخیر بیپرواتر کرده است. رسانه دولتی کره شمالی حدود ۳۵ هزار مقالهای را که از جانگ سونگ تائک (شوهرعمه کیم جونگ اون) نام بُرده بودند، پس از اعدام او بهخاطر خیانت در اواخر ۲۰۰۳، پاک کردند. رییسجمهور ترکیه رجب طیب اردوغان پس از کودتای ناکام در جولای ۲۰۱۶ رسانههای کشورش را سرکوب کرد، چنانکه بیش از ۱۵۰ خروجی رسانهای را تعطیل کرد. حکومت مصر در ماه مه ۲۰۱۷ بهای.اس.پیها دستور داد دسترسی به ۲۱ وبسایت خبری را مسدود کنند. بحث سرکوبهای گستردهترِ اطلاعرسانی عمومی (مانند ممنوعیت تدریس نظریه تکامل در دبیرستانهای ترکیه یا تلاش اخیر چین برای وادارکردن انتشارات دانشگاه کمبریج بسانسور مقالات ژورنالها) هم بماند.
اکنون فرض کنیم رونوشتهایی از این محتواهای ممنوعه در آرشیوهای دیجیتال عمومی مانند ماشین ویبک وجود دارند. اگر یک حکومت بخواهد اطلاعاتی را از اینترنت حذف کند، اما آرشیوسازان معتقد باشند که آن محتوا حائز منفعت و اهمیت عمومی زیادی است، کتابخانهها و آرشیوها باید چه واکنشی نشان بدهند؟ کتابخانهها چگونه باید میان منفعت عمومی در یکسو، و مواردی که مبنای مشروع و موجهی برای ممنوعسازی دسترسی دارند (از قبیل صاحبان حقوق مالکیت یا تکثیر و مدافعان حریم خصوصی) در سوی دیگر، توازن برقرار کنند؟
ماشین ویبک کلاً تابع استانداردهای «سیاست آرشیو اوکلند» است: کتابدارها و آرشیوسازها، هنگام بررسی تقاضای حذف مطالب، به این الگو مراجعه میکنند که در دانشگاه برکلی کالیفرنیا تدوین شد و ابتدا در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. هنگامی که حکومتها چنین تقاضاهایی میکنند، سیاست اوکلند از «لایحه حقوق کتابخانه» (متعلق به انجمن کتابخانههای امریکا که در سال ۱۹۳۹ تصویب شد) چنین نقل میکند: «کتابخانهها در اجرای مسوولیت خود مبنی بر تأمین اطلاعات و روشنگری، باید سانسور را به چالش بکشند.» همچنین لایحه حقوق کتابخانه میگوید که «کتابها و سایر منابع کتابخانهای باید برای منفعت، اطلاع و روشنگری همه مردمِ آن اجتماعی ارایه شوند که کتابخانه در خدمتشان است. محتوا نباید بهخاطر خاستگاه یا پیشینه یا دیدگاههای افرادی که در خلقشان سهیم بودهاند، کنار گذاشته شود». اگر توجه کنیم که اینترنت یک کتابخانه است، و در خدمت آن اجتماعی است که کل بشریت نام دارد، مسوولیت آرشیوسازان دیجیتال چنان خطیر میشود که هرچه در بابش بگوییم اغراق نکردهایم.
وبلاگ گاکر، تا ژوئن ۲۰۱۶ که به دادگاه اعلام ورشکستگی کرد، شرح و تفسیرهایی هوشمندانه و بیقید درباره رویدادهای روز را به مخاطبین انبوهِ چند ده میلیون نفری ارایه میداد. آن شرکت قربانی سیلابی از شکواییهها شد، که مدعیان مختلفی داشت اما پول همه را یک نفر داده بود، پیتر تیل: میلیاردری که یکی از موسسین پیپال بود و حامی ترامپ. او سوژه دایمی تمسخر گاکر بود، رسانهای که به گفته او «معادل القاعده است در سیلیکونولی... به نظرم باید آنها را تروریست نامید، نه نویسنده یا گزارشگر». اکثر کسانی که از یک مجله خوششان نمیآید، از خواندنش اجتناب میکنند و بس. ولی تیل خیلی بیشتر از این حرفها جلو رفت.
ضربه مرگبار تیل به گاکر با یک شکواییه عجیب در ایالت فلوریدا آغاز شد: این شکایت مربوط به یک نوار رابطه جنسی بود، تصویرهایی نه چندان شفاف از یک دوربین مداربسته که هالک هوگان (کشتیگیر سابقاً مشهور) را با هیتر کلم (همسر دوست هوگان که یک چهره رادیویی به اسم بوبا لاو اسپانج بود) نشان میداد. با اینکه هوگان پیش مخاطبان گسترده رادیویی برنامه هاوارد استرن درباره جزییاتی از رابطه خصوصیاش حرف زده بود -که چنان نامناسبند که نمیشود اینجا گفت- هیاتمنصفه ششنفره در بخش پینلاسکانتی رأی داد که او، بهخاطر تجاوز به حریم خصوصیاش و واردآمدن فشار عاطفی، باید ۱۴۰ میلیون دلار بگیرد (هوگان و گاکر نهایتاً با ۳۱ میلیون دلار مصالحه کردند) . گروه رسانهای گاکر مجبور شد تحت فصل ۱۱ اعلام ورشکستگی کند. وبسایتهای آن به قیمت ۱۳۵ میلیون دلار به یونیویژن فروخته شد، البته به استثنای وبسایت پرچمدارش یعنی Gawker.com که آن شرکت سهامی عام نمیخواست ریسک مالکیتش را قبول کند.
واگذاری داراییهای باقیمانده گروه رسانهای گاکر (ازجمله وبسایت پرچمدارش و آرشیو آن، که بیش از دویستهزار مقاله دارد) هنوز در یک دادگاه ورشکستگی در نیویورک در حال بررسی است. تیل در ماه ژانویه پیشنهاد خرید این داراییها را تسلیم کرد، و پیش از آن به قاضی عهدهدار مزایده شکایت کرده بود که مدیران اموال گاکر اجازه این کار را به او ندادهاند. تیل میلیونها دلار فقط در پرونده هوگان خرج کرد، با این هدف علنی که گاکر را نابود کند و شاید دنبال خرید این داراییها باشد تا نگذارد کارزار مخفیانه شکواییههایی که به راه انداخت علنی شود. همچنین شاید بخواهد، با حذف آرشیو آن گروه، کار نابودکردنشان را تمام کند، که در دادگاه و رسانهها بارها گفتهاند که گمان میرود تیل چنین انگیزهای داشته باشد.
اگر آرشیو گاکر از بین برود، فارغ از چند سال تمسخر پیتر تیل، چه چیزی از دست میرود؟ مقالههایی درباره جنبش «جان سیاهپوستان مهم است»۴؛ سوگ شخصی؛ موی دونالد ترامپ؛ جاده ابریشم؛ پستهای وایولنتاکرز در وبسایت ردیت.؛ مصاحبه ای. جی. دلاریو در سال ۲۰۰۳ با مرحوم فرد فلپس؛ یک سلسله گزارش که رفتار بیرحمانه آمازون با کارکنانش را افشا میکرد؛ نامههایی که زندانیان زیر تیغ نوشته بودند. آخرین پست تام اسکوکا درباره خطراتی که پیش روی مطبوعات آزاد قرار دارند، با عنوان «گاکر با چراغگاز به قتل رسید.»
برخلاف سیاستمداران یا سرگرمکنندگان، رسالت حرفهای روزنامهنگاران این است که حقیقت را بگویند: نهفقط به دلایل اخلاقی، بلکه همچنین به این دلیل که اگر چیزهای نادرست را منتشر کنند بهسادگی علیه شان دادخواست ثبت میشود، اخراج میشوند یا حرمتشان از بین میرود. چند نمونه از محتوای بالقوه خطرناک عبارتند از اتهامات پرسروصدا علیه هاروی واینستین که رونان فارو در نیویورکر و جودی کانتور و مگان توهی در نیویورکتایمز گزارش دادند، یا پوشش بدرفتاریهای جنسی لوئی سی.کی. در تایمز، یا اعتراف تانههیسی کتز در آتلانتیک که نوشت «من باور داشتم بیل کازبی متجاوز است.»
ریشه قبلی هر سه مورد به گاکر برمیگشت. یک گزارش بینام در سال ۲۰۱۲ تجربههای دو کمدین خانم را شرح میداد که لوئی سی.کی. آنها را آزار جنسی داده بود. در سال ۲۰۱۴، گاکر دوباره آتش اتهامات علیه بیل کازبی را پس از سالها سکوت رسانهای شعلهور کرد («چه کسی میخواهد اتهامات متعدد آزار جنسی بیل کازبی را یادش بیاید؟») . یک گزارش در سال ۲۰۱۵ پیرامون «راز آشکار منفور»، یعنی بدرفتاری جنسی هاروی واینستین، برای افشای حقیقت از خوانندگان کمک میخواست. در بسیاری از ماجراهای پرریسک، گاکر اولین ضربهها را زد تا راه را برای «احترامپذیری» باز کند. اگر روزنامهنگارانی نباشند که چنین ریسکهایی بکنند، اصلاً معلوم نیست چنین داستانهایی در جریان اصلی رسانهها مطرح شوند یا خیر.
اما آن نوع جسارت میتوانست خطرناک از آب درآید، که در تابستان ۲۰۱۵ هم این اتفاق افتاد: وقتی که گاکر جزییاتی خصوصی از روابط همجنسگرایانه یک مدیر متأهل شرکت رسانهای کندهنست را منتشر کرد. تصمیم انتشار این گزارش با انتقاداتی از داخل و بیرون روبرو شد. مدیریت گاکر آن پُست را حذف کرد و مدیرمسوولش (مکس رید) و دبیر اجراییاش (تامی کرگز) در اعتراض به این کار استعفا کردند.
کرگز به من گفت: «شرکتی که کارش بمبانداختن باشد، اگر یک بمب به بیراهه برود، نمیتواند شروع به لاپوشانی شواهد بکند. هم باید سابقه گندکاریهاتان بماند، هم سابقه فتوحاتتان». به همین منوال، او ترجیح میدهد آرشیو گاکر بماند تا سابقهای باشد «از اینکه در یک دوره، زندگی چه شکلی داشت و چطور در اینترنت پوشش داده میشد. حذف اینها خلأ بزرگی در فهممان بهجا میگذارد.»
در فهرست ثروتمندانِ آمادهبهشلیکی که یک تبر رسانهای هم برای کوبیدن دیگران دارند، چهرههایی غیر از پیتر تیل هم دیده میشود. جو ریکتز، میلیاردر حامی ترامپ و مالک دی.ان.ای.اینفو و گاتامیست، هر دو رسانه را در نوامبر ۲۰۱۷ قاطعانه تعطیل کرد چون کارکنانش رأی دادند که اتحادیه تشکیل بدهند. ریکتز، در طول مذاکرات، احساسش درباره اتحادیهها را در یک پست وبلاگی کاملاً روشن کرد: «چرا در کسبوکارهایی که راه میاندازم، مخالف اتحادیهها هستم.»
همان روزِ اعلام تعطیلی، آرشیوهای هر دو رسانه به یک ضربت ناپدید شدند. متعاقباً روزنامهنگاران تازهبیکارشده در توییتر همدیگر را راهنمایی میکردند که بهترین روش برای استخراج نسخههای کارهایشان از حافظه موتور جستوجوی گوگل چیست، نسخههایی که حداقل به درد استخدامشان در جای دیگری میخوردند. آن وبسایتها بعداً دوباره بارگذاری شدند (ولی مگر کسی میداند تا کی؟)، اما منظورِ اصلی روشن شده بود. فقط کافی است یک آدم ثروتمند بهقدر کافی عصبانی شود تا کار صدها نفر را نابود کند و دسترسی میلیونها نفر به اطلاعات را مسدود سازد.
از منظر تاریخی، ماشین ویبک سعی کرده است از درگیریهای حقوقی دوری کند، و لذا دستورات روشن و صریحی به صاحبان حقوق و ناشرانی میدهد که نمیخواهند محتوایشان رصد یا آرشیو شود، و ابزارهایی هم در اختیار آنهایی میگذارد که مایلاند حفظ محتوا را تسهیل کنند. من توضیحی از پرونده گاکر را برای بروستر کال (بنیانگذار ماشین ویبک) فرستادم و پرسیدم اگر یک نفر بخواهد یک آرشیو بزرگِ حائز اهمیت تاریخی را بخرد و هدفش صرفاً نابودسازی آن باشد، چه میشود؟ او جواب داد «چنین چیزی بسیار دلهرهآور است» و مرا به مارک گراهام ارجاع داد که مسوول ماشین ویبک است. گراهام به من گفت: «ما این چیزها را دقیق بررسی و پیگیری میکنیم.»
در ماه ژانویه، بنیاد آزادی مطبوعات (یک سازمان غیرانتفاعی وابسته به بنیاد جبهه الکترونیک) اعلام کرد یک طرح ابتکاری با مشارکت آرشیو اینترنت دارد که میخواهد آرشیو آن محتواهایی را تولید و حفظ کند که با «تهدید میلیاردرها» مواجهند، ازجمله گاکر و لسآنجلس ویکلی. ماه نوامبر پارسال، اکثر تیم تحریریه لسآنجلس ویکلی اخراج شدند؛ این اتفاق پس از آن بود که گروهی از سرمایهگذارانْ این رسانه را خریدند و مقالهنویس روزنامه اورنج کانتی رجیستر را، که ازقضا تمایلات آزادیخواهانه هم داشت، مدیر آنجا کردند. پارکر هیگنز، مدیر پروژههای ویژه بنیاد آزادی مطبوعات، میگوید: «روشن است که امیدواریم آرشیو اینترنت بتواند تا ابد میزبان این محتوا باشد، و سازمان آنها یک سابقه بسیار عالی در حمایت از بیان دارند». اما او اضافه کرد که آنها در حال تدوین برنامههای احتیاطی هم هستند تا، اگر مالکان جدید آن رسانهها با تقاضای برداشتن مطلب به مواجهه با این پروژه رفتند، آن برنامهها را پیاده کنند. او میگوید: «ما داریم تلاش میکنیم که میزبانی مداوم در مجموعه آرشیو اینترنت گلوگاه حیاتی این پروژه نباشد، ولی الان آمادگی نداریم که وارد جزییات بشویم.»
علاوه بر این تلاشها، شواهدی در دست است که نسل بعدی استراتژیهای آرشیوسازی در مجموعه آرشیو اینترنت و جاهای دیگر در حال تدوین و توسعهاند. کال در نشست وب غیرمتمرکز در ژوئن ۲۰۱۶ در سانفرانسیسکو میزبان وینت سرف و دیگر پیشتازان اینترنت بود. رسالت آن گردهمایی کندوکاو در طراحی یک اینترنت است که بهمراتب توزیعشدهتر و غیرمتمرکزتر باشد. شبکههای غیرمتمرکز، در برابر سانسور یا دخالت، آسیبپذیری کمتری دارند، مثل سامانه همتا به همتای «اینترپلنِتری فایل سیستم» که با ذخیرهکردن چندین کپی در چندین رایانه از فایلها حفاظت میکند. همراه با فناوری بلاکچین که زیربنای ارز رمزپایه بیتکوین است، سیستمها را میتوان بهنحوی طراحی کرد که آرشیوهای نابودنشدنی بسازند به شرط آنکه روی شبکههایی پیاده شوند که بهقدر کافی استواری داشته باشند.
یکی از مشخصههای آن اینترنت جدید، که در نشست وب غیرمتمرکز سوژه بحث بود و اغلب به آن اشاره میشد، این نوع از آرشیوِ «ذاتی» است که در برابر دستکاری مقاوم بوده و دایمی است. سرف، که با وجود ریش سفید و حضور موقّرانهاش شوخوشنگ هم هست (او بود که گفت «قدرت فاسد میکند و پاورپوینت مطلقاً فاسد میکند»۹)، از نیاز به انواع جدیدی از «فضای ارجاع» حرف زد که میان همه نهادهای همکاریکننده مشترک باشد، مثل URLها که اکنون بین همه مشترکند. کال به سبک خاص خود در طرح مطلب میان حضّار، چشماندازش از یک شبکه جهانی همتا به همتا را گفت که قابلیت آرشیوسازی ذاتی دارد و تماماً از تکنیکهایی استفاده میکند که همین حالا هم طراحیشده و توسعهیافتهاند. او پرسید: «آیا میتوانیم وب را روی حالت باز قفل کنیم؟ آیا واقعاً میتوانید آن را چنان بسازید که باز بودنش قابلفسخ نباشد، تا این ارزشها را درون اصل خود وب، ذاتی کنید؟ و من میگویم که بله؛ این فرصت ماست.»بایگانیهای ما ماده خام تاریخاند، پناهگاه خاطرههایمان برای آیندهاند. ما باید یک حصار امنیتی بیخدشه برای آرشیوهای دیجیتالمان بسازیم، و آنها را کاملاً از دست نیروهای متخاصم دور کنیم. خبر خوب اینکه: این کار هنوز هم ممکن است.
منبع: ترجمان