پنج غول ترسناکی که فرهنگ را بلعیدهاند
مولف: ادوارد تنر|
مترجم: علیرضا شفیعینسب|
هجهاگ ریویو| در اکتبر ۲۰۱۷، والاستریت ژورنال سرمقالهای از لوتر لووِه -معاون سیاستگذاری عمومی در وبسایت یلپ- منتشر کرد که عنوان صریحی داشت: «وقت درهمشکستن تراستهای آنلاین است». این نوشته استدلال میکند گوگل، فیسبوک و غولهای دیگر وب از نفوذشان سوءاستفاده میکنند تا علیه رقبای طرف ثالث خدمات خودشان را ترویج دهند. در کنار این مقاله کاریکاتوری چاپ شده است که گوگل، فیسبوک و توییتر را شبیه به زرسالارانی غولآسا نشان میدهد که کلاه استوانهایهایی از عصر طلایی روی سرشان گذاشتهاند و در جلسه کنگره روی سکوی شاهدین نشستهاند. این کارتون یادآور نقاشیای به نام «روسای سنا» است که سال ۱۸۸۹ در مجله پاک منتشر شده بود، با این تفاوت که در این کاریکاتور قدیمی، «استیل بیم تراست»، «استاندارد اویل» و چندین شرکت عظیم دیگر به قانونگذارانِ وحشتزده اخم کردهاند.
والاستریت ژورنال عموماً نسبت به هیاهوهای آنتیتراست بدبین است. اما در همین والاستریت ژورنال و دیگر نشریات جریان اصلی که قبلاً دید خوبی به سیلیکونولی داشتند، نگرانیها درباره قدرت گوگل (یا بطور رسمی، آلفابت)، فیسبوک، اپل، آمازون و مایکروسافت-که گاهی آنها را جمعاً پنج ترسناک مینامند- و نیز توییتر، اوبر و شرکتهای دیگر افزایش یافته است. (با قضاوت از روی خرید محصولات و خدماتشان، نمیتوان هیچ بیاعتمادیای را در میان مصرفکنندگان مشاهده کرد.) همانطور که مجله آنلاین پولیتیکو در سرخط یکی از گزارشهایش میگوید، « محافظهکارها و لیبرالها علیه سیلیکونولی متحد میشوند. »
با مروری بر کتابهای برجسته در این حوزه، با آثار متعددی روبرو میشویم: کتاب زینب توفکچی به نام توئیتر و گاز اشکآور (نقدی بر پتانسیل انقلابی رسانههای اجتماعی)، دانایان کل: ظهور سیلیکونولی به عنوان یک ابرقدرت سیاسی و گلوله تخریب اجتماعی نوشته نوام کوهن، تضاد فرهنگها: قتل طبقه خلاق نوشته اسکات تیمبرگ، سریع حرکت کن و همهچیز را در هم بکوب: چگونه فیسبوک، گوگل و آمازون فرهنگ را محاصره و دموکراسی را تخریب کردند نوشته جاناتان تپلین و دنیای بدون فکر: تهدید وجودی شرکتهای هایتِک نوشته فرانکلین فوئر که عنوانش یادآور کتاب پیشین سایمون هد به نام بیفکر: چرا ماشینهای هوشمندتر انسانها را خنگتر میکنند است. تمام این کتابها درباره غولهای دیجیتال و اثراتشان بر فرهنگ اظهار شک و نگرانی میکنند. تمامشان شرکتهای هایتک و محصولات اغفالکنندهشان را به درجات مختلف مقصر همهچیز میدانند، از گسترش بیفرهنگی و دوقطبیشدنِ سیاسی تا کاهش ایمان به فکتها و حقیقت، از جهتدهی اعتیادآور به توجه تا استثمار مخفیانه اطلاعات کاربری ما. این منتقدان خاطرنشان میکنند که علاوه بر همه این مسائل، رشد قدرت انحصاری بزرگترین شرکتهای فناوری باعث تهدید خلاقیت، استقلال و درآمد هنرمندان، نویسندگان و اندیشمندان شده و ذهن و روح فرهنگ گسترده ما را از بین میبرد.
اما با وجود تمام هشدارهای اینچنینی درباره آسیب شرکتهای هایتک بر ما، استدلالهای ضدانحصارِ تپلین، فوئر، کوهن و دیگران دچار نوعی نزدیکبینی تاریخی است. درست است که انحصار و انحصار چندتایی بهخصوص در حوزه رسانه پیامدهایی دارند، اما دنیای فرهنگِ آنالوگ هیچگاه بهاندازه امروز ثبات نداشته است. هیچگاه هم اینچنین -آنطور که بعضی تصور میکنند- از کشمکشهای داروینی و بعضاً هابزی رها نبوده است.
برای شروع ارزیابی دقیقتر باید توجه داشت که گردنکلفتهای سیلیکونولی با وجود ثروتهای میلیاردیشان هنوز هم پایگاه سیاسی نسبتاً سستی دارند. در سال ۱۸۸۱، یکی از نخستین کثافتکاوان یعنی هنری دمارست لیوید در ماهنامه آتلانتیک اعلام کرد که شرکت استاندارد اویلِ جان دیویس راکفلر «با قانونگذارانِ پنسیلوانیا همهکار کرده، جز آنکه تصفیهشان کند » پس تفاوت میان پاک و والاستریتژورنال حاوی نکته مهمی است. در دهه ۱۸۸۰، انحصارطلبان بر قانونگذاران تسلط داشتند. در سال ۲۰۱۷، غولها ظاهراً دارند مبارزه میکنند تا نفوذ خود را حفظ کنند. بهخصوص گوگل و فیسبوک ظاهراً اجازه دادهاند تا ترولهای داخلی و خارجی طوری به گفتوگوهای آنلاین شکل دهند که با موضع مدیرانشان در باب مهاجرت، کلیسا و دولت، تغییر اقلیم و مسائل دیگر مخالف است. پس واقعاً چهکسی اینجا کنترل اوضاع را در دست دارد؟
ردیابی علمی سلایق
هرچند توفکچی و کوهن جزو گروه جدیدی از منتقدان رسانه هستند، اما جاناتان تپلین و فرانکلین فوئر مراجع فرهنگی جاافتادهای هستند از مکتبی قدیمیتر که مجبور شدهاند نقشهای جدیدی بازی کنند. تپلین تولیدکننده فیلم است و علاقه زیادی به رسانههای دیجیتال دارد. او در ابتدای کتاب خود اعلام میکند که در محیطی جدید که به گروهی اندک از هنرمندان منفعت رسانده و «تقریباً هر کس دیگری را به سایهها رانده»، خود او از سال ۱۹۹۵ به بعد فیلمی تولید نکرده است. فوئر هم از سوی کریس هیوز -یکی از بنیانگذاران فیسبوک- مجبور شد از سردبیری نیوریپابلیک کنار بکشد. هیوز در سال ۲۰۱۲ عمده سهام مجله را خرید و از همانموقع هیات کسبوکارش که الهامگرفته از سیلیکونولی بودند بر فوئر و ویراستارانش فشار آوردند تا سنت پرنفوذ خود را به قصد کلیکخوری حداکثری کنار بگذارند.
تپلین و فوئر به لطف این پیشینههای مشابه در تغییر شغلِ اجباری، دغدغههای مشترک بسیاری دارند. هردو نگران تأثیر رسانههای اجتماعی بر انتخابات ۲۰۱۶ امریکا -و آنچه تخریب سیاستهای انتخاباتی میدانند- هستند. اما این دو نویسنده فرهنگ را از زوایای متفاوتی میبینند.
از دیدگاه تپلین، امرارمعاش سازندگان و هنرمندان دغدغه مهمتری است. او بر تضعیف هنرمندان در اثر برنامههای گوگل همچون گوگلبوکس و یوتیوب تمرکز میکند. تپلین با بازگویی سالهای مدیریتش در گروه «بند»، به یاد میآورد که در دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ شرکتهای نشر موسیقی مشتاق بودند تا روی هنرمندان آیندهدار سرمایهگذاری کنند. چکهای پرداختی رویالتی میتوانست زندگی متوسطی را برای هنرمندانی نظیر لیوُن هلم، درامر بزرگ، فراهم کند -تا اینکه نشر غیرقانونی با نپستر و یوتیوب شروع شد درآمد او را از موسیقی در اوایل دهه ۲۰۰۰ قطع کرد و او را با آنکه سرطان حنجره داشت، مجبور کرد تا دوباره به اجراهای خیابانی برگردد.
اما برخلاف تصور تپلین، نشر غیرقانونی در فضای مجازی را که منجر به کاهش جایگاه موزیسینهایی نظیر لیون هلم شد، غولها آغاز نکرده بودند. ولی راهکارهای تپلین این مساله را بطورکامل نمیپذیرند. پیشنهاد او اصلاح قانون کپیرایت است، بطوریکه ردیابی نشر غیرقانونی مطالب برای موزیسینها و فیلمسازان آسانتر باشد. او همچنین افزایش امنیت اطلاعات کاربری و حریم شخصی و اِعمال قواعد آنتیتراست -از جمله پروانه اجباری ثبت اختراع- را پیشنهاد میدهد که این امرْ مزایای نوآوریهای شرکتهای غولآسا را به رقیبان هم بسط میدهد. اما هرچند که مورد اول ممکن بوده به هلم کمک کند، اما میزان فایده دیگر پیشنهاداتِ ذکرشده مشخص نیست.
درواقع خودِ موسیقی ضبطشده آغازگر افول چیزی بود که تپلین او را موزیسین «طبقه متوسط» میخواند. از ابتدا نظرات مختلفی درباره موسیقیهای ضبطشده وجود داشت. جان فیلیپ سوسا، رهبر افسانهای گروه موسیقی نظامی که «ستارهها و نوار تا ابد» را نوشت، هیچ ابایی از هشدار درباره «موسیقی کنسروی» نداشت. ظهور پخش رادیویی در دهه ۱۹۲۰، آغاز رکود بزرگ موسیقی بود و نیز رواجِ فیلمهای ناطق به خالیشدن صف موزیسینهایی کمک کرد که در دوره سینمای بهاصطلاح صامت شکوفا شده بودند، یعنی زمانی که سندیکای قدرتمندشان میتوانست شرایط را به مالکان سالنهای سینما تحمیل کند، و جلوههای صوتی و نیز آکوردهای ارگنوازان در میزهای صداآمیزی «وورلیتزر»، تمام محیط ادیتوریومهای مزین و الهامگرفته از معماری باروک اتریشی را پر میکرد.
ظهور تکآهنگهای ۴۵ دور بر دقیقه، جوکباکسها و آهنگهای ضبطشده طولانی باعث جدایی یک طبقه نخبه از توده اجراکنندگان دورهگرد و سطحپایین شد. آنچه باعث شد بیلبورد اولین لیستهای مربوط به محبوبترین آهنگها را در دهه ۱۹۳۰ منتشر کند، چالش بهینهسازی درآمدهای جوکباکس بود. این عمل آغازگر ردیابی علمی سلایق بود که سرانجام به سرویسهایی نظیر نیلسن بوکاسکن (اولین سرویس اشتراکمحور برای ردیابی فروش کتابها بر اساس عنوان که در سال ۲۰۰۱ اجرا شد) و چارتبیت (پیشگام اندازهگیری محبوبیت مقالات در وبسایت انتشاراتیها) منجر گردید.
مشکل نهادینه آهنگسازان و تهیهکنندگان این است که رسانههای وبمبنا به تفاوتهای جزئی در ابتدای کار، نوعی برتری تجمعی میدهند. دانکن واتس، متیو سالگانیک و پیتر دادز، سه جامعهشناسند که بهصورت تجربی نشان دادهاند تأثیر مرورنویسیهای آنلاین اثر گلولهبرفی دارد کیفیت (بنا به نمرهدهیهای اولیه شرکتکنندگان) مهم است. اما در میان اجراهایی که نمره خوب گرفتهاند، آنهایی که نهایتاً آهنگهای برتر محسوب میشوند بیش از هرچیز مدیون برتری تجمعی یک پیشتازی جزئی در ابتدای کار هستند. این یعنی حتی با همکاری اجراکنندگان (یکی دیگر از راهکارهای پیشنهاد تپلین) بازهم ثروتمندان ثروتمندتر میشوند چرا که برای تبلیغات اولیه و بهینهسازی موتورهای جستوجوگر منابع گستردهتری در اختیار دارند.
پرونده پارامونت
فوئر نیز همچون تپلین بر این باور است که باید «با فیسبوک، گوگل و آمازون با همان دست مستحکمی برخورد کرد که دولت را به اعلان جنگ علیه شرکت ارتباطات راهدور امریکا (AT&T)، ای.بی.ام و مایکروسافت سوق داد» و در صورت لزوم، انحصارهای دیجیتال جدید نیز باید تجزیه شوند. او در دلزدگی خودش از کتابخوان کیندلِ آمازون پرتویی از امید میبیند و خاطرنشان میکند که مصرفکنندگان هم در نوعی «شورش کاغذی» در حال رویگردانی از کتابهای الکترونیکی هستند گرچه تپلین ریشه تهدید سیلیکونولی را در ایدئولوژی اختیارگرایانه آن میبیند، اما فوئر خطر اصلی را تسلط چارتبیت و دیگر ابزارهای تحلیلِ داده بر قضاوت انسانی به حساب میآورد.
از قضا طرحهای آنتیتراست نیز همانند نوآوریهای تکنولوژیک میتوانند باعث پیشرفت شغلی برخی سازندگان شوند و از سویی، کار را برای برخی دیگر محدود کنند. حکمهای رضایت پس از رأی دیوان عالی در پرونده آنتیتراست هالیوود در سال ۱۹۴۸، استودیوهای بزرگ را مجبور کرد برای سالنهای نمایششان شرکتهای فرعی تأسیس کنند و رزروهای اجباریای را که قبلاً نمایش فیلمها را کنترل میکرد، متوقف نمایند. مالکان سالنهای مستقل پخشفیلم دیگر مجبور نبودند فیلمهای ناخواسته را بپذیرند تا حق پخش فیلمهای محبوبتر را به دست آورند.
اینطور بود که عصر طلایی جدیدی برای برخی از ستارگان و مسوولبرنامههایشان و نیز برای تعداد اندکی از نخبگان فیلمبردار، طراح لباس و دیگر حرفهها آغاز شد. اما اکثر هنرمندان و بازیگران که قبلاً از امنیتی نسبی برای قرارداد با استودیوها بهرهمند بودند و نیز پیشرفت کاریای که استودیوها در اختیار تازهواردان میگذاشتند، حالا به حال خود رها شده بودند. پرونده پارامونت ناخواسته موجب ظهور اقتصاد پروژه (یا گیگ) و نیز آن چیزی شد که اقتصاددانانی به نام رابرت ک. فرانک و فیلیپ کوک آن را «جامعه برنده همهچیز را میبرد» نامیدند و پس از موفقیت چشمگیر فیلم «آروارهها» اثر اسپیلبرگ در سال ۱۹۷۵، فیلمهای پرخرج به استودیوها حیات تازه، هرچند پرخطرتری، دادند.
هرچند فوئر درست میگوید که گوگل و فیسبوک توانستهاند سود تبلیغات را از روزنامهها و مجلات بربایند و اینکه آینده این رسانهها (مجلات و روزنامهها) وابسته به تواناییشان در جذب اشتراکهای پیشپرداخت است، چیزی که او متوجهاش نیست این است که آنچه یک بحران منحصربهفرد به نظر میرسد، درواقع آخرین نسخه توالی بلندی از ناآرامیهاست.
ظهور آزادکارها
حمله اولیه بر انحصار با رشد تبلیغات در دهه ۱۸۹۰ مرتبط بود. کارآفرین اسکاتلندی-ایرلندی مهاجر، اس. اس. مککلور که نتوانسته بود برای کسبوکارش بودجه کافی به دست آورد، در سال ۱۸۹۳ با برپایی ماهنامهای مصور به نام خود که فقط ۱۰ سنت (کمتر از ۲.۵ دلار امروز) قیمت خورده بود، دنیای مجلات فاخر را مختل کرد. با رشد شهرها، تحصیلات و اوقات فراغت، توزیع ماهنامه مککلور در نقطهای در اوایل قرن بیستم به نیم میلیون افزایش یافت. این ماهنامه که یکی از شش مجله ارزانقیمت آن زمان بود، با بهکارگیری نویسندگان زبردستتر خود را از بقیه متمایز کرده بود.
دوره یکچهارمقرنی از دهه ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴ همانطور که به موزیسینها منفعت رساند، راههای جدیدی را هم برای نویسندگان ماهر آزادکار گشود تا بتوانند حداقل زندگی متوسط روبهپایینی داشته باشند. روشنفکری عمومی در آن دوران بسیار پرسود بود. در سال ۱۸۹۵، وودرو ویلسن، استاد وقتِ آیوی لیگ، توانست خانهای به سبک گوتیک دوران تودور در یکی از باکلاسترین خیابانهای پرینستون به نام لایبرری پلِیس بنا کند. تمام این درآمد مدیون انتشار سریالی تاریخچه ایالات متحده در هفتهنامه هارپر ویکلیو نیز انتشار بعدی آن در قالب کتاب بود.
یکی از ستارگان گزارشگری در دهه ۱۸۹۰ نویسنده فمینیست، آیدا تاربل بود که (مانند تپلین و فوئر امروز) خود را قربانی سوءاستفادههای انحصارطلبانه میدانست. پدرش کشاورز و کانتینرساز اهل غرب پنسیلوانیا بود که در دوران شکوفایی پس از جنگ داخلی تولیدکننده نفت خام شد، اما شرکت ساوث ایمپروومنت که جان دیویس راکفلر مخفیانه آن را مدیریت میکرد، او را وادار به خروج از این کسبوکار نمود. این اقدام باعث شد راکفلر و همکارانش بتوانند از موضع قدرت، مذاکراتی مخفیانه را با شرکت راهآهن آغاز کنند. پژوهش و افشای این قراردادها باعث شد تاربل به ستاره دنیای نشریات تبدیل گردد. فرصتها نهتنها در اختیار اساتید آیوی لیگ، که در اختیار آزادکارهای مبارز نیز قرار گرفت.
عصر طلایی انتشارِ سریالی و طولانی بسیار کوتاه بود، چرا که جامعه پرشتابتر دهه ۱۹۲۰ آن را زیر پا گذاشت. دِویت والاس که پس از جنگ جهانی اول در دوران بهبودی جراحتهایش در بیمارستانی در فرانسه بسیاری از مجلات امریکایی را خوانده بود، به این باور رسید که مقالاتشان خیلی بلند است و کمر به خلاصهسازی آنها بست. ریدرز دایجست که آن را در سال ۱۹۲۲ با همسرش تأسیس کرد، بازتابدهنده کاهش فراخنای توجه در آن دهه بود. لیبرتی که محصول مشترک دو گروه ناشر روزنامه بود، در سال ۱۹۲۴ آغاز به کار کرد و برای هر مقاله زمان تقریبی خوانش ارایه داد، کاری که برخی مجلات دیجیتال امروزی انجام میدهند. در سالهای بعدی دهه ۱۹۲۰، شبکههای رادیوی ملیزاده شدند و رقابت بیشتری را برای جلبتوجه به راه انداختند. این وضع به گونهای بود که در سال ۱۹۳۶، گیلبرت سلدیز، منتقد فرهنگی اهل امریکا، نوشت که رسانه جدید به دشمن اصلی کتابخوانی کودکان تبدیل شده است.
به لطف الگوریتمها
فوئر معتقد است که الگوریتمهای انحصارطلبانه قرن بیستویکم، زندگی روشنفکرانه را زامبیوار کردهاند، اما بهتر است بگوییم که محیط تکنولوژیک کنونی با وجود برکنارکردن گروه قدیمی تولیدکنندگان، گروهی جدید از آنها را روی کار آورده است. انجمن تهیهکنندگان امریکا اکنون ادعا میکند که ۷۵۰۰ عضو دارد، درحالی که این رقم در سال ۲۰۰۱ برابر با ۱۵۰۰ بود. پخش آنلاین -فناوریای که جاناتان تپلین به توسعه آن کمک کرد و میگوید هنوز هم از امتیاز آن درآمد کسب میکند- مخاطبی بینالمللی را برای سریالهایی که کیفیت بالایی دارند ایجاد کرده است. در سال ۲۰۱۷، والتر یوتزولینی ایتالیاییتبار، سرپرست سابق برنامههای تلویزیون بریتانیا یک وبسایت پخش آنلاین به نام والتر پرزنتس راهاندازی کرد که برخی از بهترینهای این برنامهها را با زیرنویس انگلیسی برای مخاطب بینالمللی پخش میکرد.
از آنجا که این واقعیت جدید برای سازندگان بسیار منقطع از گذشته نشان داده شده است، چنین تحولاتی چندان به مذاق آندسته از روزنامهنگاران و نویسندگان خوش نمیآمد که ۱۲۵ سال پیش با افول مدل تبلیغاتی مککلور ضربه خورده بودند. ماجرا مانند تولیدکنندگان و نویسندگان برنامههای مستند است که شاید فرصتهای جدیدی برای برنامههای واقعنما نداشته باشند. گرچه بعضی معدنچیان امریکایی دارند آموزش مجدد میبینند تا متخصص توربینهای بادی شوند، اما شاید برای نویسندگان داستانکوتاه سختتر باشد که موزیک ویدیو تولید کنند.
هر روزه سازندگان بیشتری با رهایی از اجبارگریهای منتقدان پرنفوذ، روسای بیذوق هالیوودی و شرکتهای استثمارگر نشر موسیقی، در پناه الگوریتمهای غیرقابلدرک قرار میگیرند، الگوریتمهایی که رفتار جمعیتهایی انبوه و بینام را گرد میآورد. عظمت غولها آنها را قادر میسازد تا ماهرترین متخصصان تحلیلِ داده و یادگیری ماشینی را به کار بگیرند، درست همانطور که گردنکلفتهای قدیمی تبلیغاتچیان و روزنامهنگاران ماهر را استخدام میکردند. اما بر خلاف روشهای پیشبرد اهداف سیاسی یا اجتماعی به شیوه راکفلر و کارنگی (و حتی امثال ویلیام هرست و هنری لوس) در حدود یک قرن پیش، گردنکلفتهای جدید خودشان تحت کنترلِ ساختههای الکترونیکیشان هستند. رقابت بیشتر میان موتورهای جستوجوگر و سایتهای رسانه اجتماعی گرفتاری سازندگان را پایان نخواهد داد.
غلبه بر رهبری فرهنگی
کتابها و مقالات نویسندگانی همچون تپلین، فوئر و کوهن قانونگذاران و دیگران را ترغیب خواهد کرد تا عملکرد الگوریتمهای شرکتهای صاحب پلتفرم را وارسی کنند. چنین تلاشهایی همین حالا هم مورد تأیید پژوهشهای جوزف استیگلیتز، برنده نوبل اقتصاد، است. او درباره خطر چنین وضعیتی هشدار داده که شناخت شرکتها از مصرفکنندگان بسیار بیشتر از شناخت مصرفکنندگان از شرکتها است.
اطلاعات بیشتر میتواند منجر به اصلاحات شود، شاید حتی اصلاحاتِ قوانین مالیاتی که به روزنامهها و مجلات کمک خواهد کرد بخشی از درآمد تبلیغاتی را که با محتوایشان تولید میشود، مجدداً به دست آورند. تپلین امید زیادی به تعاونیهای هنرمندی دارد که بیشتر درآمد پخش آنلاین را قبل از اعطای امتیاز اثر به وبسایتهای غول، از طرفدارانِ پروپاقرص بگیرند. اما این تعاونیها احتمالاً بیشترین فایده را برای تهیهکنندگان جاافتاده خواهند داشت، که باز هم نابرابری را افزایش خواهد داد. آیا اعطای اجباری پروانه حق امتیاز برای استفاده شرکتهای دیگر آنطور که تپلین اذعان میکند منجر به احیای تنوع تکنولوژیک میشود؟ شاید. اما به احتمال زیاد به دیگر انحصارطلبان بزرگ بالقوه منفعت بیشتری برساند تا به استارتاپهایی که هنوز دارند تلاش میکنند. گوگل/آلفابت در یکی از دعویهای مهم مالکیت فکری در اواخر سال ۲۰۱۷، شرکت تاکسیرانی اوبر را متهم به دزدیدن اسرار تجاری و نیز تعدی از حق امتیازها کرد. این رازها شاید برای شرکتهای پلتفرم حداقل به اندازه مجموعه اطلاعاتِ کاربرانشان مهم باشد و با این اوصاف، حداقل یکی از تحلیلگران امنیتْ اوبر را آمازون بعدی خوانده است.
گرچه تسلط بزرگترین شرکتها تا حدی تضعیف شده است، اما افزایش بلندمدت نابرابری در میان سازندگان احتمالاً پابرجا بماند. ما نیز نباید لزوماً از افول منتقدان قدرتمندی که در گذشته در نشریاتی مانند نیوریپابلیک حکمشان را اعلام میکردند ماتمزده شویم. آنها هم مشکلات خود را داشتند: پنجاه سال پیش زمانیکه رایت موریس، رماننویسِ نادیدهگرفتهشده در مقاله «تأملاتی در باب مرگ خواننده» به صاحبنظران ادبی هجوم برد، کاری کرد که ریویوهای جمعسپاریشده امروزی در آمازون در مقابل آن لطیف بهنظر میرسند.
قدرت شرکتهای مسلط، بهخصوص فیسبوک و گوگل، در نوع طراحیشان است که بهخصوص در نسخه موبایل، نظر کاربران را به خود جلب و حفظ میکند. این نتیجه یک دهه فرایند غلبه بر رهبری فرهنگی (همان نوعی که تا قبل از رژیم کریس هیو، چندین نسل از سردبیران نیوریپابلیک بدان عمل میکردند) است. الگوریتمها شاید مرجعیت فرهنگی را از بین نبرده باشند، اما آن را طوری زیرورو کردهاند که تلویزیون با تمام انواعش هیچگاه نتوانسته است. در همان ۱۹۹۰، لستر ثورو، اقتصاددانام.آی.تی در مصاحبهای که چارلز مان از آتلانتیک با او انجام داد درباره برچسبهای «اقتدار را به چالش بکش» که از پنجره دفترش مشاهده کرده بود، هشدار داد. ثورو میگوید دوران ویتنام اقتدار راهنماگرایانه دانشمندان و مسوولان منتخب را به چالش کشید و به آن آسیب زد. او معتقد است هرچند مردم حق داشتند به نخبگان مشکوک شوند، اما ناخواسته راه را برای طبقه حاکم بدتری - شاید یک الیگارشی - گشودند که رفاه بلندمدت ملت برایش مطرح نیست.
چمن مصنوعی و ترولها
آنچه در مورد سیلیکونولی نگرانکننده است، سوءاستفاده از قدرت نیست، بلکه وجود خلأ قدرتی است که وب به ایجاد آن کمک کرده است. البته این خلأ کامل نیست. اخبار تلویزیونی و سایتهای روزنامههای ملی و شبکههای تلویزیونی هنوز هم میلیونها دنبالکننده دارند. رادیو گفتوگو هنوز هم بسیار تأثیرگذار و بانفوذ است. اما غولها چیزی نو را به دو شکل مطرح کردهاند. اول اینکه موضعشان نسبت به رسانههای قدیمیتر نامتقارنتر است. گنجینه دادههایی که در اختیارشان است باعث میشود اطلاعاتی از رفتار عموم کاربران به دست آورند که نه در دسترس عموم و نه حتی پژوهشگران این عرصه -بهجز انگشتشماری از آنها- است. جوزف استیگلیتز هشدار داده که این عدم تعادل بازارهای مالی را مختل کرده و نوآوری را به خطر میاندازد. این عدم تقارن چالش دیگری را هم برای دموکراسی ایجاد میکند:
غولهای آنلاین مجموعهای از ابزارها را در اختیار خودکامگان و دیگران قرار دادهاند که میتوانند از آنها برای استثمار عمیقترین پیوندهای ما با دوستان و اعضای خانواده استفاده کنند تا اهداف سیاسی و تجاری خود را پیش ببرند. گرچه صحت و سقم ادعای بسیاری از منتقدان رسانههای اجتماعی مبنی بر اینکه کمپینهای مخفی آنلاینْ نتیجه برگزیت یا انتخابات ۲۰۱۶ امریکا را رقم زدند مشخص نیست، اما گستره تلاشها در راستای تحریک اختلافات و ایجاد سردرگمی، خود انحصارطلبان را هم نگران کرده است.
مثلاً آمازون با این چالش روبروست که باید ریویوهای اصل را در مورد کتابها و محصولات از ریویوهای حاصل از کمپینهای سازماندهیشده متمایز کند. حتی در سایتهای دولتی هم نظرات رباتی در مورد مقرراتِ آینده مفهوم شهروندی را آلوده کرده است. این تکنیک «آستروترفینگ» به معنای تولید چمنمصنوعی نام دارد. اگر گردنکلفتهای دنیای آنلاین واقعاً اهداف شومی داشتند، اصلاح یا درهمشکستن آنها راحتتر بود. بخشی از مشکل اینجاست که آنها خودشان هم نمیدانند چطور دنیای جدیدی را که ساختهاند کنترل کنند، دنیایی که چشماندازهای بسیار زیادی را در مقابل بدبینان گشوده است. در اکتبر ۲۰۱۷، چندین ماه پس از انتشار کتابهای تپلین و فوئر، فیسبوک پذیرفت که یک سازمان مرتبط با دولت روسیه ۸۰۰۰۰ پست تفرقهافکن در سایتش قرار داده که جمعاً ۱۲۶ میلیون نفر آنها را دیده بودند. گرچه فیسبوک حالا سایتی دارد که به کاربران کمک میکند بفهمند آیا تحت تأثیر کمپین روسیه قرار گرفتهاند یا نه، اما مشخص است که الگوریتمهای ضداسپم فیسبوک را که اینهمه به آن میبالند به راحتی میشود دور زد.
با این حال، ارائه راهکار به این سادگی نیستند. وقتی رسانههای اجتماعی میکوشند استانداردهایی را وضع کنند، متوجه میشوند که راضیکردن منتقدان بسیار دشوار است. تمهیدات ایمنی اتوماتیک شاید ناخواسته برخی از محتواها را سانسور کند: مثلاً مقالهای که فعالیت نژادپرستان یا تروریستها را گزارش میدهد و هرچند کارهایشان را محکوم میکند، اما از کلمات تابو استفاده مینماید. ترولها هم موفق شدهاند با استثمار حفرههای موجود در الگوریتمهای نظارت گوگل، ویدیوهای نامناسبی را در یوتیوب برای کودکان ارسال کنند. اما سانسورهای انسانی هم ممکن است غرضهای خود را داشته باشند و نظارت بر خیلی از کنایهها و اشارات سخت است.
نتیجه تمام اینها تضعیف اعتماد در دنیایی اجتماعی است که در آن، یک دوست قدیمی ممکن است دستیار ناخواسته یک سوءاستفادهچی نادیده یا شریک نوعی منفعت تجاری باشد. همین نگرانیهاست که باعث تقویت موج بدگمانی به سیلیکونولی میشود، اما با این حال، خدمات آن مثل همیشه محبوب است، و نیز جذاب برای افراد بلندپروازی که بلدند چگونه سیستم را دستکاری کنند. با وجود این، همانطور که بعضی تولیدکنندگان و خردهفروشان توانستهاند از طریق همکاری با آمازون و الگوریتمها کسبوکارشان را رونق دهند و برخی دیگر نتوانستهاند دوام بیاورند، به همین شکل در دنیای جدید رسانه هم برخی سازندگان میتوانند خود را با انحصارطلبان جدید سازگار کنند، درست مانند زمان ظهور تکنولوژیها، قدرتهای سازمانی و سلایق جدید مصرفکنندگان که برخی پیشینیانشان با آنها سازگار شدند و برخی نشدند. فرانکلین فوئر توجهات را به سوی یکنفر –یعنی نیک دنتون– جلب میکند تا اعلام کند عصر سنجش، عصر اعداد (یعنی مخاطبان) حامی هیچ چیز ارزشمندی نیست (منظور از چیز ارزشمند، روزنامهنگاری جدی است مانند آنچه دنتون روزگاری انجام میداد). نیک دنتون، روزنامهنگار تحصیلکرده در آکسفورد و بنیانگذار «گاوکر مدیا» است که فوئر او را «نابغه شرور» میخواند .دشمن گاوکر، پیتر تیل یعنی بنیانگذار پِیپال و سرمایهگذار فیسبوک بود که از دعوی قضایی تجاوز به حریم شخصی هالک هوگان کشتیکجکار حمایت کرد و از این راه، به ورشکستشدن گاوکر کمک نمود. تیل مخالفان زیادی دارد. تپلین در کتاب سریع حرکت کن و همهچیز را در هم کوب او را به عنوان عقلکل نابکار انحصارطلبان بهتصویر میکشد. هرچند تیل فقط کسری از میلیاردها ارزش ویژه مارک زاکربرگ یا مدیر اجرایی درحالکنارهگیری آلفابت، اریک اشمیت، را دارد، اما ضمن اینکه لابیگری بانفوذ در میان پنج ترسناک است، صریحترین طرفدار میلیاردرهای بانفوذ سیلیکونولی (بهخصوص در حمایت از مناطق آزاد از دولت در اقیانوسها و فضا) و نیز رکترین نخبهگرای حال حاضر هم هست. مثلاً در سال ۲۰۰۹، او سوسیالدموکراسی را حکومت «عوام بیمغز» نامید. اما بررسی دقیق نشان میدهد که دنیای جدید انحصارات دیجیتال بیش از اینکه یک الیگارشی متحد باشد، زهدانی پرآشوب از منافع متضاد است. گردنکلفتهای تکنولوژی نهتنها همهچیزدان نیستند (چه رسد به قادر کل)، حتی نمیتوانند استفاده و سوءاستفاده از نوآوریهایشان را توسط کنشگران خوب و بد کنترل نمایند. از سویی، سازندگان در مقابل یکدیگر و گاهی هم در کنار الیگارشها میجنگند تا توجه ذاتاً محدود را در جامعه رقابتی به خود جلب کنند. پیشگوی عصر رسانههای دیجیتال –آنطور که تپلین شاید بگوید– آین رند، رماننویس و فیلسوف اختیارگرا نبود، بلکه ابر وکیل ماجراجوی بریتانیای پس از جنگجهانیاول، اف.ای. اسمیت، لردِ برکنهد، و جوانترین لرد اعظم در تاریخ بریتانیا بود. او در سال ۱۹۲۳ که بهتازگی به عنوان رییس دانشگاه گلاسگو منصوب شده بود، دانشجویان کارشناسیاش را ترغیب کرد تا منفعت شخصی را قلب تپنده زندگی بشر بدانند. او به مخاطبان قدرشناس خود اعلام میکند: «دنیا همچنان پاداشهای درخشان را به کسانی میدهد که قلبی از سنگ و شمشیری تیز دارند.» پیتر تیل نمیتوانست ماجرا را بهتر از این تعریف کند.