بازداشت میلیاردرهای نزدیک به بوتفلیقه
گروه جهان|
پنج میلیاردر الجزایری که برخی از آنان روابط نزدیکی با عبدالعزیز بوتفلیقه رییسجمهوری سابق این کشور داشتهاند بازداشت شدهاند. بهگزارش رویترز به نقل از تلویزیون دولتی الجزایر، عیساد ریباب یکی از بزرگترین تجار بخش انرژی در شمال آفریقا در فهرست افراد بازداشتی است. ریباب در واردات موادغذایی و شکر نیز فعالیتهای گستردهای دارد. او از برزیل شکر خام وارد کرده و به تونس، لیبی و کشورهای دیگر خاورمیانه شکر سفید صادر میکند. گفته شده، این افراد در چارچوب طرح مبارزه با فساد دستگیر شدهاند.
از دیگر بازداشتشدگان چهار برادر از خانواده کونینف (Kouninef) هستند که در 20 سال گذشته روابط بسیار نزدیکی با بوتفلیقه داشتهاند. بوتفلیقه سه هفته پیش در پی گسترش اعتراضهای عمومی از سمت خود استعفا داد. در پی کنارهگیری بوتفلیقه ارتش اعلام کرد که قدرت را به مردم واگذار خواهد کرد. احمدغید صلاح رییس ستاد کل ارتش الجزایر که پیشنهاد اجرایی شدن بند 102 قانون اساسی مبنی براعلام ناتوانی رییسجمهوری در انجام مسوولیتهایش را مطرح کرده بود، متعهد شده که قدرت به مردم واگذار خواهد شد و در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نخواهد کرد. او همچنین متعهد شده که کلیه متهمان به فساد مالی و سوءاستفاده از اموال عمومی بازخواست خواهند شد. برخی از تحلیلگران با اشاره به نقش نظامیان در برکناری بوتفلیقه، نسبت به قدرت گرفتن نظامیان در فضای جدید سیاسی این کشور گمانهزنی کردهاند. به اعتقاد ناظران، احمدغید صلاح اکنون نقش جدیدی را برعهده گرفته است.
نشریه اطلاعات روز با اشاره به تحولات الجزایر، لیبی، مصر و سودان نوشته: «سرخوردگی و ناامیدی از پیامد اعتراض از یک طرف و ترس از ناامنی و آنارشی از طرف دیگر، به نظامیان فرصت دوباره و طلایی بخشید تا شانس خود را برای تصاحب قدرت یکبار دیگر بیازمایند. در الجزایر سقوط حکومت 20ساله عبدالعزیز بوتفلیقه نظامیان را به میدان آورده و فرمانده ارتش احمدغید صلاح اکنون نقش پادشاهساز را بازی میکند. همینطور در لیبی ژنرال خلیفه حفتر، فرمانده ارتش خودخوانده ملی در تلاش است تا طرابلس پایتخت لیبی را به تصرف خویش درآورد و سودای تبدیلشدن به زعیم بلامنازع لیبی را در سر میپروراند. در سودان و بعد از سرنگونی حکومت عمر البشیر، اینک تمامی اختیارات در دستان ارتش است و احتمال قوی وجود دارد تا ارتش به تاسی از مصر، زمام قدرت را بهطور دایم در این کشور عربی-آفریقایی به دست گیرد. چرایی بازگشت اقتدارگرایی در جهان عرب را میتوان در سه سطح جستوجو کرد؛ سه سطح ملی، منطقهای و جهانی.
سطح ملی: بهار عربی یک شورش و انقلاب تودهها بود به همین منظور از نبود رهبری واحد و وجود چهرههای شاخص در سطوح رهبری رنج میبرد. علاوه بر آن، این شورش یک چشمانداز بلندمدت پساسرنگونی حکومتهای اقتدارگرا را نداشتند و از سیاست روز نیز ناآگاه بودند. مشکلی اساسی مردم نان و امرار معاش و ظلم طبقه حاکم بود و میخواستند از این نظامهای فاسد و موروثی خلاصی یابند. با شعار دموکراسی و حکومت مردمی به میدان آمده بودند، اما تعریف خاصی از دموکراسی نداشتند و نیز از نداشتن برنامه برای عملی کردن شعارهایشان رنج میبردند؛ همچنین از سیاستهای پشتپرده و از قدرت ارتش برای دور زدن انقلابشان آگاه نبودند. نکته بعدی که در شکست بهار عربی نقش داشت، نبود خواستههای مشترک و ملی بود. بسیاری از اقلیتها، اقوام و خردهفرهنگها که سالها از حقوقشان محروم شده بودند، به میدان آمده بودند و به جای خواستههای ملی، خواستههای شخصی داشتند. البته نقش مولفههای ملی دیگری مانند توسعهیافتگی/ نیافتگی سیاسی، سطح فرهنگ سیاسی و توسعهیافتگی/ نیافتگی اقتصادی را در میزان و نوع دخالت نظامیان در سیاست و برقراری نظام اقتدارگرا باید مدنظر قرار داد.
سطح منطقهای: کشورهای عربی منطقه، مانند عربستان، امارات متحده و مصر، بهدلیل داشتن رژیمهای با ماهیت اقتدارگرا، به هیچوجه حامی جنبشهای دموکراتیک و نظامهای مردمسالار در منطقه و بهویژه در جهان عرب نیستند. چنانچه نظامهای مردمسالار در این سرزمینها برقرار شوند، پایههای لرزان حکومتهای آل سعود، آلنهیان و سیسی نیز ویران خواهد شد. به همین دلایل این کشورها تلاش میکنند تا از موفقیت نظامهای دموکراتیک در دنیای عرب جلوگیری کند.
سطح بینالملل: خاورمیانه منبع عظیم ذخایر و انرژی دنیا مانند نفت و گاز است. اقتصاد کنونی دنیا وابسته به این اقلام نفتی است و بدون شک حفظ آرامش و ثبات این منطقه و تضمین جریان عادی حمل و نقل انرژی از این منطقه به سراسر دنیا، یکی از اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی کشورهای قدرتمند دنیاست. بر همین اساس است که با وجود اختلافات دوجانبه میان قدرتهای بزرگ دنیا، تا حدی بر سر این موضوع میان آنها توافق و اجماع وجود دارد. اکثریت ذخایر در کشورهای مانند عربستان و شیخنشینان خلیج فارس است که همگی دارای رژیمهای اقتدارگرا و موروثی میباشند. دومین اولویت برای قدرتهای بزرگ جهان بهویژه امریکا و غرب، جلوگیری از به قدرت رسیدن اسلامگراها در یک انتخابات سراسری و دموکراتیک است. به همین دلیل زمانیکه محمد مرسی و اخوانالمسلین، حکومت را طی یک کودتا در مصر از دست داد، امریکا و کشورهای غربی نه تنها ضد آن موضع نگرفتند بلکه حکومت سیسی را به رسمیت شناخت و با تبانی با کشورهای ثروتمند منطقه به آن کمک مالی نیز کردند. سومین اولویت برای امریکا و اروپاییها، راضی نگهداشتن شرکای استراتژیک منطقهای و تنظیم سیاست منطقهای خود بر اساس خواست آنهاست. اکثریت شرکای منطقهای آنها رژیمهای غیردموکراتیک هستند که خود با دموکراسی سر جنگ دارند.