کمربندها را ببندیم، چندجانبه‌گرایی آغاز می‌شود!

۱۳۹۸/۰۲/۲۲ - ۰۰:۴۳:۱۹
کد خبر: ۱۴۴۲۹۵
کمربندها را ببندیم، چندجانبه‌گرایی آغاز می‌شود!

گروه انرژی| نادی صبوری |

گاه و بیگاه نام برخی از رهبران سیاسی جهان کنار «نفت» دیده و شنیده می‌شود. ترامپ بارها درباره نفت و اوپک توییت کرده است، پوتین در حاشیه برنامه‌های خبری از نفت می‌گوید و در عربستان کسی که درباره واگذاری شرکت آرامکو و سیاست‌های نفتی پادشاهی صحبت می‌کند بن سلمان است. آیا نفت بیش از گذشته سیاسی شده است؟ این چه چیزی را نشان می‌دهد؟ تکلیف تولیدکنندگان کوچک در این دوره چه خواهد شد؟ این پرسش‌هایی است که دکتر فریدون برکشلی رییس گروه مطالعات انرژی وین در یادداشتی خواندنی و جذاب، با اشارات تاریخی که از تسلط او حکایت دارد، در اختیار «تعادل» قرار داده و به آنها پاسخ داده است.

 

در جریان جنگ جهانی اول، فرمانده نیروی دریایی بریتانیا که تصمیم گرفت سوخت جامد کشتی‌های جنگی این کشور را با سوخت مایع جایگزین کند، کسی نبود جز وینستون چرچیل. همین تصمیم، دنیای ژئوپولتیک را وارد جهان انرژی کرد که هنوز نیز معنا دارد. تا موقعی که قرار بود از زغال‌سنگ در کشتی‌ها استفاده شود، معادن زغال‌سنگ اسکاتلند و منچستر جوابگوی نیاز بریتانیا بود، نفت خام اما کیلومترها دورتر در سرزمین‌های بیگانه قرار داشت که راه و روشی بسیار متفاوت را برای مالکیت یا آوردن به بریتانیا می‌طلبید.

همانطور که نفت حرکت به طرف تبدیل شدن به «سوخت برتر» در دنیای بین‌الملل را آغاز کرد، خاورمیانه و قفقاز به مرکز صحنه ژئوپولتیک در سیاست‌های جهانی انرژی تبدیل شدند و وقتی صحبت از ژئوپولتیک می‌شد عموما اشاره به نفت خام و در درجه بعدی گاز طبیعی بود.  تا زمانی که خاورمیانه تحت سلطه آنگلوساکسون قرار داشت و کشورهایی که اغلب ذخایر عظیم نفتی داشتند به نوعی بخشی از بریتانیا و بعدها ایالات متحده محسوب می‌شدند، مفهوم «ژئوپولتیک انرژی» تعریف ساده‌تری داشت.

اگرچه، به محض اینکه حرکات استقلال‌طلبانه و جنبش‌های ملی در کشورهای صاحب ذخایر نفتی آغاز شد، موقعیت شروع به تغییر کرد.

نخستین شوک نفتی در سال 1971 و در دهه نخست فعالیت اوپک دیده شد، وقتی که سرهنگ قذافی که در ادامه به یک افسر جوان محبوب ارتش تبدیل شد، شرکت نفت لیبی را ملی کرده و سپس تمام دارایی‌های خارجی را نیز مصادره کرد.

بسیاری از کشورهای اوپک، یا بطور نمادین یا واقعی از این حرکت پیروی کردند.

شوک نفتی دوم وقتی وارد شد که اتحادیه‌ کشورهای عرب و به دنبال آن اوپک، ممنوعیتی را برای فروش نفت خام به بریتانیا، هلند و امریکا در اعتراض به حمایت آنها از اسراییل در طول جنگ اعراب و اسراییل وضع کردند.

این دو شوک، مباحث مرتبط به «امنیت انرژی» را به مرکز و فاکتور اصلی روابط بین‌الملل تبدیل کرد.

نفت وارد تقریبا تمام مذاکرات و توافق‌های سیاسی میان کشورهای مختلف در شمال و جنوب و غرب و شرق و روابط دوجانبه شد.

در دهه 1980 اوج جنگ صدام حسین با ایران، وزرای نفت تمام کشورها حتی از وزرای خارجه‌شان بیشتر دیپلمات بودند. وزرای نفت و انرژی در آن دوران بالاترین رده کابینه دولت‌های خودشان به حساب می‌آمدند.  در 1990 و در پایان جنگ ایران و عراق، نفت کم‌کم به چیزی که یک «کالای واقعی» و نه چیزی کلیدی و استراتژیک است شکل پیدا کرد.

من بر این باور هستم که ولادیمیر پوتین کسی بود که دوباره نفت را به نقشه ژئوپولتیک وارد کرد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کارشناسان بسیار کمی انتظار و باور این را داشتند که این کشور بتواند به سرعت و با حجمی که در واقع رخ داد به بازار بازگردد. اگرچه عربستان سعودی نیز در مورد نفت خام بسیار محتاط است در این سطح که پادشاه‌های وقت گزارش‌های روزانه در مورد نفت خام دریافت می‌کنند و با زبده‌ترین کارشناسان نفتی مشورت می‌کنند، کمتر کشوری وجود دارد که در آن انرژی در سطح روسیه، سیاسی باشد. در این دو کشور، نفت خام بطور پیوسته توسط عالیرتبه‌ترین مقامات رصد می‌شود.

حالا و در ادامه، ایالات متحده در یک زمان کوتاه به بازیگر این عرصه تبدیل شد. نفت شیل تغییری را در عوامل بنیادین نفت خام کلید زد.

در فصل نخست 2019، ایالات متحده، روسیه و عربستان سعودی روی هم رفته روزانه 30 میلیون بشکه نفت خام تولید کردند، رقمی که تقریبا معادل یک‌سوم تقاضای نفت خام کل جهان است. این آمار قدرتی را برای یک جور مقدم بودن سران این کشورها در مقابل دیگر کشورهای تولیدکننده و مصرف‌کننده نفت خام ایجاد می‌کند. این سه ابرقدرت جهانی، شاهد این هستند که دارای موقعیتی برای دیکته‌کردن مقاصد خودشان بر تجارت بین‌الملل منابع انرژی شده‌اند.  داروینیسم چیره می‌شود. منظور قانون بقای قوی‌ترین‌ها و متناسب‌ترین‌ها است. اوپک و بازار نفت فقط برای ماهی‌ گنده‌هاست و ماهی‌های کوچک‌تر به حاشیه رانده می‌شوند. در واقع اکنون این امکان وجود دارد که با جلوتر رفتن زمان، کشورهای کوچک‌تر گرد هم آیند و خود را تحت عنوان یک «مینی اوپک» یا به عبارت بهتر اوپکی دیگر، سازماندهی کنند.

البته این تمام ماجرا نیست. ما بطور متقابل روی طرف عرضه نیز تمرکز کردیم. «امنیت عرضه» عاملی تعیین‌کننده در دیگر سوی بازار است. تولید همیشه باید از پس تقاضای همیشه در رشد برآید. به این ترتیب مصرف‌کنندگان موقعیتشان را یک‌کاسه کرده و تحکیم می‌بخشند تا شرایط و ضوابطشان را به عرضه‌کنندگان دیکته کنند.  اغلب گفته می‌شود که قرن 21 متعلق به آسیا است. از هر یک بشکه نفت خامی که به تولید جهانی افزوده می‌شود، یک بشکه توسط آسیایی‌ها مصرف می‌شود. پس در این بازار سردرگم، خریداران هم تصمیم‌گیران قدرتمندی محسوب می‌شوند.

آنها هر چقدر بیشتر مصرف کنند، همان‌قدر قدرت بیشتری برای اینکه شرایطشان را دیکته کنند به دست می‌آورند. چین و هند مهم‌ترین فاکتورهای طرف تقاضا به حساب می‌آیند. اقتصادهای کوچک نوظهور آسیایی مانند کره جنوبی، فیلیپین و تایلند هم دارند به سرعت به این ماجرا نزدیک می‌شوند.

این البته پایان راه برای تولیدکنندگان کوچک نفت خام به حساب نمی‌آید. آنها هر کدام مزایا، چالش‌ها و فرصت‌های خودشان را دارند.  ایالات متحده ممکن است تا سال 2020 ظرفیت تولید نفت خام خود را 3 میلیون بشکه در روز افزایش دهد اما زیرساخت‌های لازم برای وارد بازار کردن این حجم از تولید وجود ندارد، این ماجرا نیازمند ساخت پایانه‌ها، خطوط لوله و بنادر قابل توجهی است که هنوز ساخته نشده است. روسیه کشور وسیعی است و نفت خام نمی‌تواند در خطوط لوله یخ‌‌زده و بنادر بارگیری حرکت کند. عربستان سعودی به واردات تکنولوژی احتیاج دارد. بنابراین روابط بین‌الملل نمی‌تواند نادیده گرفته شود. نیاز است که قوانین و عوامل بنیادین انرژی دچار بازتعریف شوند. حالا که ژئوپولتیک دوباره به صحنه بازگشته است باید مجموعه قوانین جدیدی مورد توجه قرار بگیرد.  «عصر چند‌جانبه‌گرایی» آغاز شده و باید مورد توجه و کنکاش قرار بگیرد.