آیا افغانستان دوباره پایگاه تروریستی میشود؟
گروه جهان|
پس از فروپاشی شوروی در اوایل دهه نود میلادی، بسیاری از متفکران لیبرال بر این نظر بودند که جهان بهسوی آرامش و ثبات فراگیر بهپیش میرود. در این میان فرانسیس فوکویاما آشکارا پیروزی نهایی لیبرال دموکراسی را اعلان کرد و این ادعا در کتابش با عنوان «پایان تاریخ» بازتاب جهانی یافت. بر اساس ادعای فوکویاما، شکست کمونیسم به معنای شکست تمامی ایدئولوژیهای رقیب لیبرال دموکراسی قلمداد میشود. از آنجا که سه دهه پیش، از دیدگاه نظریهپردازان روابط بینالملل و سیاست جهانی، صرفاً دولتها و تا حدودی سازمانهای بینالمللی بهعنوان بازیگران فعال پنداشته میشدند، گروههای تروریستی در زمره تهدیدکنندگان امنیت بینالملل محسوب نمیشدند و تنها مخل امنیت داخلی پنداشته میشدند. دانشمندان علوم سیاسی دولتها را با توجه به میزان کارکرد و توانایی آنها به دستههای مختلف تقسیمبندی کردهاند که یکی از آنها، دولتهای فرومانده یا شکستخورده هستند. دولتهای فرومانده به آن دسته دولتهای گفته میشوند که قادر نیستند کارکردی که از یک دولت توقع میرود را داشته باشند. مهمترین کارکردهایی که برای دولتها در نظر گرفتهشده، عبارتند از تأمین امنیت ملی، حفظ تمامیت ارضی، برقراری حاکمیت قانون، ثبات اقتصادی و رفاه اجتماعی. افغانستان پس از خروج نیروهای شوروی بهلحاظ سیاسی و اقتصادی روبهزوال نهاد تا اینکه مجاهدان بنیان دولت مرکزی را از هم گسستند و نتوانستند دولت ملی فراگیر بسازند و این امر زمینهساز خلأ قدرت و موجب خزندگی نیروهای تروریستی در کشور شد. در دهه نود تنها افغانستان نبود که در زمره دولتهای فرومانده دستهبندی میشد بلکه سودان و سومالی نیز ازجمله کشورهای بودند که وضعیت شبیه افغانستان داشتند.
نظریهپردازان امنیت بینالملل بر این باورند که دولتهای فرومانده به دو دلیل عمده تبدیل به پناهگاه گروههای تروریستی میشوند؛ اول اینکه دولت مستقر در آن جوامع نمیتوانند بهخوبی از قلمرو خود محافظت و از ورود نیروهای تروریستی جلوگیری کنند. دوم اینکه وجود دولت اسمی و نمادین یک نوع محدودیت برای ورود سایر دولتها در راستای مبارزه با تروریسم فراهم میکند تا آنها بهراحتی نتوانند با گروههای تبهکار و تروریستی در آن جغرافیا مبارزه کنند. وقتی مجاهدان در دولتسازی ناکام شدند، ابتدا زمینه شکلگیری گروه تروریستی القاعده و سپس طالبان در افغانستان فراهم شد. افغانستان در دهه نود تبدیل به پناهگاه امن این گروههای تروریستی شد که بعداً امنیت بینالملل با خطر جدی روبرو شد. طالبان در آن هنگام تا مرز رویارویی با ایران پیش رفت و القاعده به کمک طالبان توانست از خاک افغانستان به برجهای تجارت جهانی و پنتاگون حمله کند.
اخیراً مذاکرات صلح طالبان و ایالاتمتحده بهصورت جدی مطرحشده و ششمین دور گفتوگوها میان دو طرف در قطر پایان یافت. از فحوای اعلامی این مذاکرات چنین استنباط شده که دو طرف روی خروج نیروهای بینالمللی و تعهد طالبان مبنی بر قطع رابطه با تروریستهای خارجی گفتوگو کردهاند. رابرت گیتس وزیر دفاع سابق آمریکا، اخیراً گفته خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان میتواند منجر به تصرف مجدد افغانستان توسط طالبان شود. حال این پرسش مطرح میشود که آیا افغانستان بار دیگر به پناهگاه تروریسم بینالمللی تبدیل خواهد شد؟
افغانستاندیلی نوشته: برای پاسخگویی به این پرسش ابتدا لازم است که چرایی تروریستی خواندن طالبان و سپس تعهد بینالمللی این گروه را درباره قطع رابطه با تروریسم بینالملل بررسی کنیم. طالبان بهلحاظ ایدئولوژیکی افراطیترین قرائت را از دین روا داشتهاند و کمترین تفاوت در برداشت از متون دینی به معنای خروج از دین قلمداد میشود و این موضوع به خودی خود استفاده از خشونت را مشروع میکند. طالبان بهلحاظ فکری از زمان سقوط تاکنون هیچ تفاوتی نکردهاند و با مظاهر زندگی مدرن در مجموع ناآشنا هستند و برای زنان و هویتهای غیرخودی کمترین حقوق قائل نیستند. مخالفان این گروه باید یا نابود شوند یا تابع مطلق و خراجگذار آنها باشند. با توجه به سیر تفکر و رویه عملی که طالبان در دو دهه گذشته در پیشگرفتهاند میتوان این گروه را تروریستی قلمداد کرد حتی اگر اسامی آنها از فهرست سیاه آمریکا یا سازمان ملل خارج شده باشد. بنابراین برقراری مجدد رژیم طالبان بهخودیخود به معنای به قدرت رسیدن تروریسم در افغانستان است.
در مرحله دوم، این موضوع مهم است که طالبان چگونه میتوانند با تروریسم بینالملل قطع رابطه کنند درحالیکه خود بهلحاظ ایدئولوژیکی با آنها همریشه هستند. از منظر طالبان نظام بینالملل موردپذیرش و مشروعیت نیست و ازاینرو حتی اگر طالبان به جامعه بینالملل تعهد بسپارد که با تروریسم قطع رابطه میکند و نمیگذارند که از خاک افغانستان علیه کشورهای دیگر استفاده شود، نمیتواند به تعهد خود عمل نماید زیرا ازیکطرف اکثریت بدنه طالبان با تروریستهای بینالمللی خود را برادر میدانند و قطع رابطه با آنها امکانپذیر نیست و از طرف دیگر پایگاه فرهنگی و اجتماعی طالبان با جهان عرب رابطه ناگسستنی دارد و نمیتوانند بهراحتی با جهان عرب مخصوصاً نهادهای بهظاهر خیریه که توسط آن کشورها در محیط طالبان به فعالیت میپردازند، قطع رابطه کنند؛ زیرا هم دلایل اقتصادی و هم دلایل ایدئولوژیکی برای تداوم این رابطه وجود دارد. در این میان از آنجا که آمریکا از جنگ فرسایشی افغانستان به ستوه آمده و در تلاش برای خروج آبرومندانه از افغانستان است، احتمال معامله آمریکا و طالبان وجود دارد و نتیجه غمبار آن ابتدا متوجه مردم افغانستان و سپس منطقه است زیرا به قدرت رسیدن دوباره طالبان باعث شعلهور شدن جنگهای داخلی و موج جدید مهاجرت در افغانستان خواهد شد که ابتدا به کشورهای منطقه و سپس در سراسر جهان مخصوصاً اروپا سرایت خواهد کرد.