این موزه را فراموش کردند!
یک درش رو به دریا باز میشود و در دیگر به سمت زمینِ مسطح خاکی که سرانجامش رو به بلندترین خیابان سیراف است، ساختمانی که تا همین سال گذشته هیچ تابلوی مُعرفی نداشت و حالا حدود یک سال است معرفش تابلوی «پایگاه میراثفرهنگی بندر تاریخی سیراف» شده ...
فضای باز پایگاه، اتاقهای سفید رنگ دور تا دور حیاط، درخت انجیر معابد که سایهبانی مهربان برای کتیبهها و آثاری است که تا یک سال پیش، زیر سایهاش جا خوش کرده بودند و حتی باقی مانده لنجی که مشخص نیست چند دهه است زیر آفتاب سوزان سیراف، قد خم میکند. اینجا در اصل خانه «وایت هاوس» - سرپرست گروه باستانشناسی بندر سیراف در دهه ۴۰ - بوده، که بدون هیچ تابلو و نامی از وجود «موزه باستانشناسی بندر سیراف»، چند سالی است این کاربری را با خود یدک میکشد. هر اتاق یک نام دارد؛ «اتاق کتیبهها»، «اتاق سفال»، «اتاق سکه» و…، هر کدام آثار تاریخی متفاوتی چه از کاوشهای باستانشناسی گرفته تا آثاری که میتوان در موزههای مردمشناسی دید و سفالها و خمرهها و تنبوشههایی که هر کدام قدمت و تاریخِ علم در این بندر تاریخی را به رخ میکشند. هر اتاق در کنار آثاری که به نمایش گذاشته، اما اطلاعات مکتوبی را نیز در اختیار بازدیدکننده قرار میدهد، معرفی مشاهیر، وجه تسمیه سیراف، سیراف از نظر برخی مورخان و جغرافینویسان، دریانودری و تجارت در سیراف و حتی سکههای سیراف. مانند آنچه استخری در کتاب مسالک و ممالک نوشته: «در پارس فرضه بزرگ آنست، شهری بزرگ است و از عمان پارس، و آنجا کشت و کشاورزی نباشد و آب از دور برند.» سیراف قصبهای است و سه منبع دارد. «… و از آن پس سیراف چند شیراز بود و بنای ایشان ساج است و چو ب هایی کی از هندوستان و زنگبار آرند. چنانکه مردی بازرگان بُود کی سی هزار دینار بر عمارت سرا خرج کند و پیرامون سیراف هیچ درخت نباشد و کوهی بر شهر مشرف و ان را جم خوانند. همه میوه و آب شهر از آن کوه بود و سیراف از آن همه شهرها گرمسیرتر است.» یا وقتی یاقوت حموی در کتاب «معجم البدان» مینویسد: «من آنجا (سیراف) را دیدم. در آنجا آثار عمارات زیبا و مساجد جامع ظریف با ستونهایی از چوب ساج وجود داشت. در آنجا لنگرگاهی برای کشتیها نبود و اگر کشتیها به آنجا نزدیک میشدند در خطر بودند. در نزدیکی آن محلی به نام «نابند- ناوبند» است که خلیجی است. بین دو کوه و لنگرگاه مناسبی برای کشتیها بود در آنجا کشتیها از وزش انواع بادها مصون بودند. من در آنجا به جز عدهای از مردم تنگدست ندیدم. آنان را نیز جز حب وطن وادار به اقامت در سیراف نکرده بود.» اما این موزه، قطعاً تنها جایی نیست که تاریخِ سیراف را نشان میدهد، تپهها، کوچه پسکوچهها و بیابانهای اطرافش همه تاریخی خلیجفارس را در خود پنهان کردهاند، زیر خاک و سالهاست بدون توجه میراثفرنگی منطقه، بخشهای خصوصی و نیمهخصوصی زمینهایش را صاحب میشوند و دورش حجاب میکشند تا قدمی آن سوی دیوارهایشان رنجه نکند و در این میان آنقدر آثارِ تاریخی زیر خاک و زیر لودرهایش پنهان و خرد شدهاند که به یک اتفاق عادی تبدیل شدهاند.