همه باید به فکر ایران باشیم

۱۳۹۸/۰۳/۰۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۵۰۷۲
همه باید به فکر ایران باشیم

«هادی خانیکی» استاد برجسته علوم ارتباطات معتقد است: جامعه ایران، جامعه‌ای هست که حیات در آن جاریست و در درونش ظرفیت‌هایی وجود دارد که این جامعه فرو نمی‌پاشد. اما شرط لازم تحققش این هست که همه ما به فکر ایران باشیم.

«هادی خانیکی» در گفت‌وگو با ایرنا به بررسی ابعاد مختلف موضوع امید اجتماعی پرداخت.  خانیکی که به عنوان تئوریسین ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها در محافل سیاسی و علمی مطرح است در اسفند ماه 1396 بیست سال پس از طرح موضوع گفت‌وگوی تمدن‌های توسط ریاست دولت اصلاحات در سازمان ملل به عنوان دبیر علمی اولین همایش ملی «امید اجتماعی» که ازسوی موسسه رحمان برگزار شد، این مفهوم جدید را وارد فضای گفتمان سیاسی و اجتماعی ایران کرد.  مفهومی که این روزها بارها با عباراتی متفاوت از سوی رییس‌جمهوری و دیگر سیاستمداران و تحلیلگران ایرانی مطرح می‌شود. همزمانی رونمایی از کتاب امید اجتماعی که شامل مجموعه مقالات ارایه شده در همایش اسفند ماه سال 96 با سخنرانی دکتر روحانی مبنی بر اینکه تحریم‌های یک جانبه آمریکا علیه ایران جنگی است علیه امیدواری ایرانیان، بهانه مناسبی بود تا به سراغ مبدع اصطلاح امید اجتماعی برویم و نسبت آن را با «جنگ امید» جویا شویم.

  آقای دکتر خیلی متشکر هستیم که برای گفت‌وگو در موضوع امید به ما وقت دادید. به عنوان اولین سوال از شما می‌پرسم توجه به این نکته که شما در ابتدا با طرح ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها دولت خاتمی به بیان دغدغه‌های خود پرداختید اما در این سال‌ها با گذر از آن ایده مدتی به پیگیری گفت‌وگوی ملی پرداختید و امروز بحث از امید اجتماعی می‌کنید، آیا خودش نشانه شکست یک امید نیست؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. خوش‌بختانه در خلال و پس از برگزاری همایش امید اجتماعی خبرگزاری جمهوری اسلامی از جمله رسانه‌هایی بود که در تمام مراحل انجام این پروژه به عبارتی آلوده مساله امید شد و این مساله را رها نکرد.

من در پاسخ به سوال شما ابتدا به تجربه‌ای اشاره می‌کنم، اگرچه تصمیم به برگزاری همایش امید اجتماعی در ایران پیش از وقوع اعتراضات و انتقادات دی ماه 96 اتخاذ شده بود، اما برگزاری آن درست یک ماه پس از وقوع آن ناآرامی‌ها انجام گرفت و بر اساس این تقارن و زمینه اجتماعی، انتظار داشتیم تا طبیعتا این عنوان خیلی وجه عمومی پیدا نکند. ولی کرد و این نشان می‌داد که مساله امید فراتر از سطح، به لایه‌های زیرین و عمق جامعه و فرهنگ ارتباط دارد.

پس از پایان همایش هم از سوی موسسه رحمان، دیگر جوامع علمی و بالطبع خود من تلاش شد این ایده را نه فقط به یک مفهوم، بلکه به یک مقوله و کنش اجتماعی تبدیل کنیم. در همین راستا انتشار محتوای همایش در رسانه‌ها، برگزاری کارگاه‌های متعدد، ایجاد پنل‌های گفت‌وگو و نهایتا هم انتشار کتاب، همگی حاصل این تلاش‌ها و نشان‌دهنده یک نیاز و تشنگی در جامعه بود. به این اعتبار می‌توانم بگویم وقتی که یک پدیده و مفهومی مخاطبان خودش را پیدا می‌کند و کنشگرانی آن را پیگیری می‌کنند، معلوم می‌شود بیشتر از جنس امید هست تا ناامیدی.

ولی به لحاظ نظری اینکه به دغدغه‌های خود من اشاره کردید که از یک گستره وسیع‌تری مانند گفت‌وگوی تمدن‌ها به گفت‌وگوی ملی و سرانجام به امید اجتماعی رسیده است. همین امید اجتماعی هم ممکن است در ادامه مسیرش به مقوله‌های خردتری برسد و جنبه‌های عملیاتی و اجرایی‌تر پیدا کند. به عنوان مثال امید مدنی خودش یک موضوعی است که ان‌شاء‌الله همایش دوم امید اجتماعی آن را دنبال خواهیم کرد. به این معنا که الگوهای تحقق امیدآفرینی اجتماعی چه هستند؟ در قالب شخصیت‌ها، شبکه‌ها، نهادها و امثال اینها چگونه می‌شود آن را پیگیری کرد و نهایتا نقش نهادهای مدنی و اصناف در امید اجتماعی چگونه هست؟

در پاسخ به سوال شما باید بگویم من فکر می‌کنم اگر یک موضوع کلان را به اشکال اجرایی‌تر و عملیاتی‌تر تبدیل کنیم خودش اتفاقا معنا دادن و ظرفیت بخشیدن به همان مقوله بزرگ است.

  یعنی این سیر را شما یک سیر نزولی نمی‌دانید و بلکه آن را در قالب عملیاتی و اجرایی کردن ایده اولیه تعریف می‌کنید؟

بله. فرایند تبدیل ایده به میدان عمل هست. وقتی ما از گفت‌وگوی تمدن‌ها صحبت می‌کنیم. بالاخره این گفت‌وگو طرفین تمدنی و فرهنگی دارد و نهاد تمدن و فرهنگ متکی به واحدهای کوچک‌تری هست که ملت‌ها هستند. این ایده می‌گوید ملت‌ها باید بتوانند در گستره بیشتری از مرزهای خودشان صحبت کنند. همینطور زمانی که از گفت‌وگوی ملی صحبت می‌کنیم این گفت‌وگو مولفه‌هایی دارد که از جمله آنها امید اجتماعی است.

توجه شود ادعای من این نیست که سایر مولفه‌های گفت‌وگوی ملی تماما استخراج شده و روشن و بدون مناقشه هستند و فقط امید اجتماعی محل مناقشه است. ولی فکر می‌کنم نسبت وثیقی میان امید اجتماعی و مساله گفت‌وگو وجود دارد. یعنی ما هر چه در گروه‌های فروبسته بیشتر به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی یا حتی اقتصادی قرار بگیریم، از امید هم فاصله بیشتر گرفته ایم. یا متقابلا اگر امید وجود داشته باشد، به صورت طبیعی شاهد گشودگی خواهیم بود. چرا که امید فی ذاته کشف شدنی نیست، بلکه خلق می‌شود. به همین دلیل برای خلق امید باید ظرفیت‌هایی و فرصت‌هایی شناخته یا خلق شود و این یعنی نیاز هست تا به به سمت گفت‌وگو حرکت شود.

   در اولین همایش امید اجتماعی دکتر غلامرضا کاشی تحلیلی ارایه دادند در خصوص وضعیت امید در ایران پس از انقلاب. ایشان معتقد بودند که در تقریبا دو دهه اول پس از پیروزی انقلاب امید موجود در جامعه امید به تحقق آرزوها و آمال‌ها بود و کنش‌های اجتماعی بر این اساس محقق شد. بعد از این دوره با پدیده‌ای مواجه هستیم با عنوان امید به برطرف شدن دردها و آلام‌ جای سنخ قبلی امید را می‌گیرد. به این معنا که مردم مشکلات و کمبودهایی داشتند و امیدوار برای برطرف شدن آنها به تلاش و کوشش می‌پرداختند. در پایان هم دکتر کاشی معتقدند در شرایط امروز جامعه ما حتی سنخ دوم امید هم دیگر مشاهده نمی‌شود و در توصیف آن مظنون به بروز ناامیدی هستند. بر اساس این تبیین می‌شود نقطه عطف تغییر وضعیت جامعه از امید به تحقق آرزوها و آلام به امید برای برطرف شدن دردها و آلام را تقریبا همان زمانی دانست که نظریه گفت‌وگوی تمدن‌ها مطرح می‌شود. در ادامه هم طرح ایده گفت‌وگوی ملی در برهه ایست که جامعه به دنبال برطرف کردن دردها و رنج‌های خود است. اما این مساله هم عملا محقق نمی‌شود تا اینکه امروز به بحث امید اجتماعی می‌رسیم. آیا بین تحلیل آقای کاشی و تجربه زیسته نظری خودتان تناسب و همپوشانی مشاهده می‌فرمایید؟

به نظر من اگر خواسته باشیم نگاهی اجتماعی به فرایند طرح آرمان‌ها و آرزوها و تحقق آنها داشته باشیم، بله می‌توانیم بگوییم که انقلاب‌ها به‌طور عام و انقلاب اسلامی ما به‌طور خاص، وقتی به وقوع پیوست، انفجار آرمان‌ها و امید‌ها بود. یعنی در واقع انباشتی از هرچه جامعه ایرانی و ملت ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی در پی آن بود و برآورده نشده بود به یکباره در مقطع انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن طرح شد.  اما طبیعتا پس از گذشت مدت زمانی جامعه در مواجهه با مسائل زمینی از محدودیت‌ها و موانعی که انقلاب دچار آن شد از اختلافات سیاسی، جنگ، تروریسم، مشکلات اقتصادی، ضعف‌ها و نارسایی‌های مدیریتی و مسائل مزمن و متراکمی که وجود داشت، طبیعتا سطح آرمان‌ها و آرزوهایش پایین‌تر می‌آید. تعبیر دکتر کاشی درست است که از امید به تحقق آرزوها و آمال به امید به برطرف شدن رنج‌ها و آلام کاسته می‌شود.  اما اینکه رسیدن به این مرحله را باید به معنای تنازل گرفت مورد بحث است. از طرف دیگر باید بحثی هم در خصوص سطح خود آن آرمان‌ها و انتظارهای اولیه پرداخت. آنها هم خیلی تحقق یافتنی، حداقل در کوتاه مدت نبودند. با این نگاه پس واقع بین شدن و رسیدن به واقعیت‌ها به نظر من معنای تنازل ندارد، بلکه درک یک جهان واقعی است.

گفت‌وگوی تمدن‌ها از اول هم مطرح بود که یک ایده هست و مساله این بود که ایده را به چه صورتی می‌توان به یک برنامه تبدیل کرد. آن برنامه حتی زمانی صورت رسمی و سیاسی هم به خود می‌گرفت که در قالب مصوبات نهادهای بین‌المللی مثل سازمان ملل و یونسکو در می‌آمد. مصوباتی که بحث می‌کردند چگونه دولت‌ها در کنار نهادهای بین‌المللی و نهاد مدنی بتوانند همپذیری و همزیستی مسالمت آمیز داشته و با درک و همکاری متقابل مسائل را پیش ببرند.

  بحث اینجاست که ظاهرا در عمل وقتی ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها طرح شد، در اجرا متوجه شدید بسترهای لازم برای تحقق ایده وجود ندارد پس عقبگرد‌هایی صورت گرفت تا بستر مورد نیاز فراهم گردد. اما در عمل می‌بینیم در بیست سال اخیر گام به گام عقبگرد انجام شده و روز به روز از تحقق ایده اصلی فاصله گرفته‌ایم.

عقب‌نشینی‌هایی که اگر بخواهیم با نظریه دکتر کاشی مقابله‌اش بدهیم به نوعی تلاش در تقابل و ضدیت با حرکت اجتماع بوده است. به این صورت که ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها هرچند تعدیل یافته آرمان‌های ابتدای انقلاب است، اما خودش یک ایده جهانی و از جنس همان آرمان هاییست که در دو دهه ابتدای انقلاب جامعه ایرانی به دنبال آن بود، با این ویژگی خاص که این ایده زمانی مطرح شد که جامعه در حال تغییر فاز است و از آرمان هایش دست برداشته و به سمت رفع دردها و آلام هایش رفته است. بر همین اساس وقتی جلوتر می‌رویم می‌بینیم این ایده هم مانند بسیاری از دیگر آرزوهای ابتدای انقلاب محقق نشد. در نتیجه با چند گام عقبگرد امروز بحث امید اجتماعی مطرح می‌شود در جامعه‌ای که گویا به نوعی ناامیدی رسیده است. آیا شما موافق هستید که جامعه امروز ایران جامعه ناامیدی است یا به این سمت گرایش پیدا کرده است؟

اگر بخواهم تستی جواب بدهم، بله. اگر جامعه ایران را در سطح ببینیم این جامعه حتما جامعه‌ای ناامید، منتقد و معترض هست. به همین دلیل هم هست که من قبلا گفته‌ام کسی یا کسانی که از امید یا از امید اجتماعی صحبت می‌کند، خوش خیالان و متوهمان نیستند. آنهایی که از امید صحبت می‌کنند قائل به این نیستند که همه چیز خوب است و در جای خود قرار دارد.

باید توجه داشت وقتی از امید اجتماعی صحبت می‌شود از یک ظرفیت یا مهارت‌هایی صحبت می‌شود که امکان دارد آنها را فراگرفت، بسط داد و آنها را بهبود بخشید تا به اتکای آنها، ناامیدی را که وجود دارد، کاهش داد. به عبارت دیگر در واقع آنها که امیدوار هستند در تلاشند تا چشم‌اندازهای دیگری را به چشم‌اندازهای موجود اضافه کنند.  در آن فرایند جایگزینی از سطح جهانی به سطح خرد هم نظر من این است که همه فرایندش را عقب‌نشینی در نظر نگیریم و بخشی از آن را ناشی از واقع‌بینی بدانیم. حکایت معروفی که در ادبیات عامه مطرح هست که به نقل از کشیشی به اسم استر که می‌گوید من اول می‌خواستم جهان را بسازم، اما دیدم جهان بسیار بزرگ است و از توان من خارج. به این نتیجه رسیدم که کشورم را بسازم و همینطور بعد شهرم را درست کنم، بعد خانواده‌ام و بعد خودم را و در پایان این سیر زمان بر کشیش می‌گوید در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگر در ابتدا از خودم شروع کرده بودم، می‌توانستم به جهانی بهتر برسم.  ببینید وقتی ما از اجتماعی کردن امید صحبت می‌کنیم به معنای قابل لمس، فهم و اجرا کردن امید است. امید نه به عنوان پدیده فردی، بلکه به عنوان کنشی اجتماعی. البته بخش فردی هم دارد اما بیشتر وقتی از امید اجتماعی صحبت می‌کنیم دنبال این هستیم که بدانیم چه کنش‌های جمعی می‌تواند منجر به امید شود.

  شما از تاثیر ساختارها بر امید گفتید و اینکه امید در نهایت یک پدیده ذهنی است که می‌تواند واقع‌گرایانه باشد یا نباشد. اخیراً آقای رییس‌جمهور در صحبت خود به مساله تحریم‌ها اشاره کرده و گفته‌اند که تحریم‌ها علیه ایران یا هدف از بین بردن امیدواری مردم است و عبارت «جنگ امید» را برای این تقابل به کار برده‌اند.

رییس‌جمهور دراین صورت‌بندی از یک عامل خارج جامعه صحبت می‌کنند که روی امید اجتماعی تأثیر می‌گذارد. آیا به نظر شما یک عامل خارجی می‌تواند روی ذهن افراد جامعه تأثیر بگذارد و در نهایت منجر به ایجاد ناامیدی در جامعه بشود؟

این مساله دو وجه دارد. از وجه سیاسی آن، به نظر من صورت‌بندی آقای روحانی درست است. مقامات آمریکا بر این مساله تصریح دارند. طبیعتاً وقتی درد و رنج افزایش یابد، دیدن افق‌های آینده مبهم‌تر می‌شود. به نظر من در پاسخ به سوالی که شما کردید در خصوص اینکه آیا جامعه ایران را جامعه‌ای ناامید می‌دانم و من هم گفتم جامعه ایران ناامید است، به نظر می‌آید یکی از دلایل این ناامیدی همین مبهم بودن چشم‌انداز آینده است، در چنین وضعیتی به یک جامعه نامید می‌رسیم.

  این ابهام در افق پیش رو چقدر ناشی از فشار خارجی و چقدر نتیجه ساختارهای داخلی است؟

تعیین کردن نسبت این موضوع شاید دقیق نباشد، اما هر دو دخیل هستند. یعنی قطعا حتی در صورت وجود فشارهای عوامل خارجی اگر یک برنامه مشخص داخلی برای مقابله با آن وجود داشته باشد، می‌تواند افق‌های آینده روشن بماند. اما اگر در داخل انسجام وجود نداشته باشد، فشار خارجی ابهامات داخلی را تشدید می‌کند.

ولی واقعیتی که ما می‌بینیم این هست که جامعه ما در یک سال پیش از مواجهه با این مشکلات و تحریم‌ها، جامعه‌ای بود که امیدهای ملموسی در آن وجود داشت، امید به حل مشکلات و...

  دقیقا سوال به این نکته برمی‌گردد، شما در مراسم رونمایی کتاب امید اجتماعی فرمودید زمانی که ایده برگزاری همایش شکل گرفت، صاحب نظران استقبال زیادی نکرده بودند، اما این استقبال بعد از حوادث دی ماه سال 96 افزایش پیدا می‌کند. اگر توجه داشته باشیم در آن برهه زمانی هنوز دور جدید تحریم‌های آمریکا رسما آغاز نشده بود و آمریکا کماکان به برجام پایبند بود. جامعه هم در فضایی بود که برجام رخ داده بود، امید به تغییر و تحول در درون جامعه زیاد بود چرا انتخابات سال 96 برگزار شده و آقای روحانی با شعارها و وعده‌های بسیار پر طمطراق توانسته بودند برخلاف بسیاری از پیش‌بینی‌ها و نظرسنجی‌ها رای خیلی مطلوبی کسب کنند. اما در همین شرایط و دقیقا 6 ماه بعد از انتخابات و قبل از وقوع تحریم‌ها ما با اعتراضات دی ماه مواجه می‌شویم و در همین حدود هست که ایده پروژه امید اجتماعی در ذهن شما شکل می‌گیرد.

نکته دیگر در همین راستا به مقالات ارایه شده در اولین همایش امید اجتماعی برمی‌گردد. تقریبا همه صاحب نظران، در آن همایش نگاهشان نگاه داخلی است. به عنوان مثال آقای جلایی‌پور یکسری نشانه‌ها از جوامعی که به ناامیدی می‌رسند بیان می‌کنند که مهم‌ترینش سه عامل به بن‌بست رسیدن مسیر اصلاحات در آن جامعه، وجود دوگانگی‌های سیاسی به این معنا که حاکمیت مشخص نیست به چه سمتی حرکت می‌کند و اقتصاد سوداگرایانه هست. ایشان به استناد این موارد می‌گویند می‌توان جامعه ایران را جامعه‌ای ناامید یا یک جامعه در شرف رسیدن به مرحله ناامیدی نامید.  نکته مشترک در تمام این تبیین‌ها توجه به مسائل داخلی به عنوان ریشه امید یا ناامیدی اجتماعی است. اما امروز می‌بینیم آقای رییس‌جمهور این پدیده را به فشار و عامل خارجی ربط می‌دهد. این مسائل را چگونه می‌توان در کنار هم قرار داد.

  این موارد آنجایی در کنار هم قرار می‌گیرند که واکنش خود آن جامعه چه در سطح سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ با این مساله چگونه است؟ آیا جامعه آن طرف فشار و پس از انجام مقاومت، یک چشم‌انداز بهتر و امکان خروج را می‌بیند یا خیر؟ تاکید می‌کنم مساله امید کنش هست، مهارت هست و خلق فرصت هست.  فارغ از این مباحث واقعیت‌ها نشان می‌دهد که در مقایسه پارسال با امسال یک عامل جدید پدیدار شده که باعث تشدید وضعیت گردیده است. آن عامل از نظر من فشار خارجی و تحریم است. اما رویارویی جامعه در مواجهه با این عامل خارجی بر می‌گردد به آن مواردی که تحت عنوان عامل داخلی از آن یاد کردید.

عامل داخلی این هست که جامعه ما چقدر تاب‌آور هست؟ نظام سیاسی ما چقدر تاب‌آور هست؟ کنشگران مدنی ما و جامعه مدنی ما در این وضعیت چقدر تاب آور هستند؟ منظور من هم از تاب‌آوری تاکید بر این هست که چقدر پذیرش دارد، چقدر اصلاح در آن انجام می‌شود، چقدر انعطاف و گفت‌وگو در آن می‌توان مشاهده کرد، چقدر می‌شود مدیریت بحران کرد، چقدر می‌شود مدیریت ترس کرد و چقدر می‌شود راه عبور از این فشار را هموار‌تر کرد. اینها فقط ایده نیست، اقدام هم هست که باید در سطوح مختلف انجام شود.  من ربط این موارد را در این می‌بینم که همانطور که فرمودید دوستانی چون دکتر جلایی پور، دکتر مدنی و دکتر کاشی و دیگران مثال هایی زده‌اند از جوامع دیگر و از جامعه ایران که نشان می‌دهد چگونه جوامع توانسته‌اند در همان شرایط سخت بذرهای امید را به درستی پاشیده و از آن استفاده کند. به عنوان مثال اولین نهاد آموزش عالی جدید در ایران، بر اساس مطالعات تاریخی، تاسیس دارالمعلمین در سال 1297 است. همان موسسه‌ای که امروز به دانشگاه خوارزمی تبدیل شده است. خب عده‌ای از کسانی که دلسوز ایران بودند در شرایط سخت قحطی و جنگ، حس کردند که تعلیم و تربیت مهم است و پرداختند به تعلیم و تربیت. به عبارتی حرف آن عده این نبود که الان فقط باید به فکر نان شب بود. مثل شعر معروف «چنان قحط سالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق». این گروه برخلاف چنین توصیه‌ای عمل کردند و توانستند نشان دهند؛ عشق هم در همان قحط سالی لازم است و این نگاه در همان سال‌ها سخت محرومیت، منجر می‌شود به اقدامی مفید برای جامعه.  به عنوان مثالی دیگر در همین پدیده مخرب و بسیار رنج آور سیل سراسری اخیر، ما شاهد هستیم که به دلایل مختلف از جمله به نظر من حیات مدنی که در جامعه ما وجود دارد، به منظور کمک به مناطق سیل زده، بخش‌هایی از همبستگی اجتماعی که همه از زوالش صحبت می‌کردیم، ترمیم شد و در نتیجه کنش جمعی که از آن برای ایجاد امید اجتماعی صحبت می‌کنیم ایجاد شد. به این معنا حرف من این است که اگر یک مقدار دقیق‌تر، علمی‌تر و تجربی‌تر به بحث امید نگاه کنیم مساله متفاوت است.

باز هم تاکید می‌کنم برای اینکه افراد امیدوار چه کسانی هستند؟ این سوال خیلی مهم است و می‌تواند در بحث امید تردید ایجاد کند. افراد امیدوار آنهایی هستند که می‌نشینند و منتظر هستند تا اتفاقات خوبی به نحو سحرآمیزی از جایی که نمی‌دانند کجاست، رخ بدهد یا دنبال این هستند که کنشگرانه وارد میدان عمل بشوند و گفت‌وگو کنند؟

من در همایش گفتم که بین گفت‌وگو و امید یک رابطه تنگاتنگ و تعاملی وجود دارد. افراد امیدوار به دنبال امکاناتی باید باشند و ساز و کارهایی ایجاد کنند که به آنها قدرت بخشد. امید نیاز به فاعل قدرتمند دارد. فاعلی که بتواند کاری را پیش ببرد. این به آن معنا نیست که هر کاری انجام دهند، موفق خواهند بود. فرد امیدوار می‌داند که باید مطالبه کند و کنشگر باشد. اما اینکه در این مطالبه و کنش حتما به نتیجه می‌رسد؛ نه. ممکن است به نتیجه نرسد و اما باز دوباره در آن مسیر تلاش می‌کند. بگذارید در اینجا با این تعریف از امید که بیشتر تعریف اسنایدر هست بحث را تمام کنم. او می‌گوید امید فرآیند پیچیده‌ای هست که مهارت‌های متعدد را در بر می‌گیرد و صرفا خوشایندی نسبت به آینده نیست. یعنی امیدوارها هم کسانی نیستند که می‌گویند حتما فردایی بهتر از امروز وجود دارد، بلکه می‌گویند که می‌شود فردایی بهتر از امروز را خلق کرد.  به این اعتبار هست که وقتی در مقایسه سال گذشته که فشار خارجی وجود نداشت و امسال که این فشار هست، می‌گویم همین فشار خارجی می‌تواند ما را وادار به درمان بسیاری از بیماری‌هایی که در اقتصاد، سیاست و اجتماع ما وجود داشت، بکند. این فشارها می‌تواندد کاری کنند تا سرانجام که ما با این بیماری‌های مزمن خود مواجه شویم. به عنوان مثال فرض کنید اگر نظام بودجه‌بندی ما یک نظام اشتباه است که هیچ وقت نتوانسته ایم به اصلاح بنیادی و ساختاری‌اش نزدیک شویم، الان فرصت توجه به این نکته هست.

  در شرایط حاضر که فشار خارجی بر ایران وجود دارد و آقای رییس‌جمهور هم که دولتش با عنوان تدبیر و امید به روی کار آمد، صحبت از جنگ امید می‌کند، به نظر شما مجموعه دولت به عنوان یک کنشگر قدرتمند در جامعه ما چقدر در مسیر احیای امید حرکت کرده است. آیا در اقداماتش توفیقی هم داشته است ؟

به نظر من قبل از اینکه انتظار و نقد از دولت را مطرح کنیم به چند مورد دیگر باید توجه داشت. یکی فهم اساس تغییر در جامعه ما هست و البته دامنه هایش. جامعه ما سخت دستخوش تغییر شده از تغییرات نسلی، آموزش، اقتصاد، ارتباطات، شهرنشینی، نقش آفرینی زنان، تحرک‌ها قومی و... همگی دستخوش تغییرات اساسی بوده‌اند. اگر دقت کنیم جامعه‌ای که این همه تغییر داشته است، نیازمند فهم جدید هست، فهم از شرایط جدید.

نکته دیگر نهاد دولت است که خود از یک بروکراسی پردامنه که در معرض فساد و ناکارآمدی هست رنج می‌برد و باید برای چابک کردن و فعال شدنش، رویکردهای اجتماعی بیشتری از خود نشان دهد و به جامعه مدنی بیشتر متکی شود. همان چیزی که به عنوان مثال در مورد سطوح مدیریتی در خصوص مسائلی چون جوانگرایی شود مطرح است.

اگر به این نکات توجه کنیم، درست می‌فرمایید یکی از موانع امید می‌تواند عدم تناسب و عدم فهم درست نهادهای حاکمیتی به‌طور عام، یعنی بزرگ‌تر از دولت شامل همه نهادهای حاکمیتی، با این شرایط جدید است. ولی اینکه دولت در کجا توانسته است امید را ایجاد کند، آنجایی که به نظر من توانسته این تغییر را تا حدودی به رسمیت بشناسد و راه را برای بروزش باز کرده است. ولی به‌طور کلی می‌توانیم بگوییم به نسبت ضرورتی که برای پاسخگویی به تغییرات بنیادین جامعه ما وجود دارد، دولت در معنای عام آن، هنوز گام‌های نپیموده بسیاری دارد.