آیا تکنولوژی باعث خوشبختی بشر می‌شود؟

۱۳۹۸/۰۳/۰۵ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۵۳۱۹
آیا تکنولوژی باعث خوشبختی بشر می‌شود؟

محمدحسین آشنا|

مقدمه

زمانی که مارشال مک لوهان سرمست از آینده‌ای که تکنولوژی‌های حیرت‌انگیز نوید آن را به بشر می‌دادند، نظریه «دهکده جهانی» را با آن ادبیات شعرگونه و استعاری خود به گوش جامعه علمی جهانی رساند، شاید فکرش را هم نمی‌کرد که این دهکده چیزی به غیر از خیر و برکت برای نسل‌های آینده به ارمغان بیاورد. امروز اما، به هر اندازه تکنوفیل‌ها از منافع و مزایای تکنولوژی‌ها سر شوق می‌آیند و آن را در بوق و کرنا می‌کنند، تکنوفوبیک‌ها هم بیشتر و بیشتر زنگ خطر را درباره آینده تلخ و تاریک جهان به صدا در می‌آورند.

از طرفی عاشقان سینه‌چاک فناوری‌ها در یک سوی طیف می‌گویند آسایش و راحتی حاصل از فناوری‌ها به حدی است که انسان‌ها این سطح از رفاه را پیش‌فرض گرفته و مثل هوا که نادیده گرفته می‌شود، حضور و تأثیر تکنولوژی‌ را نیز نمی‌بینند. آنها تکنولوژی را تجلی قدرت و اراده انسان برای تسلط بر طبیعت می‌دانند. چه کسی است که زرق و برق، جمال و جبروت و تنوع بی‌اندازه تکنولوژی‌های جدید در شکل و اندازه و کاربردهای مختلف، او را وسوسه نکند؟ بعید نیست حتی دوست‌داران تکنولوژی از خود بپرسند که چطور ممکن است فرد یا افرادی وجود داشته باشند که با شنیدن نام تکنولوژی نه تنها به وجد نیایند، که نوعی حس تنفر آمیخته با ترس به آنها دست دهد؟

در این سمت، معمولاً با چند دسته از افراد روبرو هستیم: اول نوآوران و گروهی که مارشال پو در کتاب «تاریخ ارتباطات» (2010)، آنها را «Tinkerers» می‌نامد. «Tinkerers» به زبان ساده افرادی هستند که حاصل کار دیگران را با یکدیگر تلفیق می‌کنند و به ایده یا اختراعی جدید دست پیدا می‌کنند. آنها همان کسانی هستند که بر روی دوش انسان‌های خلاق دیگری مثل خودشان ایستاده‌اند و به خاطر برداشتن قدم نهایی، به شهرت رسیده‌‌اند. پس از آنها گروه‌هایی هستند که با تأمین سرمایه و ایجاد شرایط مناسب برای ورود تکنولوژی‌های جدید، نقشی بی‌بدیل در ظهور انواع تکنولوژی‌ها ایفا می‌کنند. توضیح کیستی و چگونگی فعالیت این گروه جایی در این یادداشت ندارد.

پس از آنها نیز با دو گروه مصرف‌کننده سر و کار داریم؛ اول گروهی که هر روز هفته مشتاقانه در انتظارند تا کمپانی‌های محبوب‌شان، غول‌های جدید فناورانه خود را به بازار عرضه کند تا بتوانند از تجربه‌های تازه و ناب بهره‌مند شوند. این‌ گروه در واقع همان تکنوفیل‌های واقعی هستند. پس از آنها نیز به گروه بزرگ‌تری برمی‌خوریم که تقریباً عمده مردم جهان را شامل می‌شود؛ مردمی که برای‌شان، استفاده از تکنولوژی‌‌های مختلف، امری روزمره و عادی قلمداد می‌شود و در واقع، همراه با موج جهانی تکنولوژی در حرکت هستند. شاید آنها در طول زندگی هیچگاه این سوال را از خود نپرسند که این فناوری‌های پررنگ و لعاب از کجا می‌‌آیند و مهم‌تر از آن، اینکه اگر فرض کنیم این ابزارهای تسهیل‌گر اصلاً وجود نداشتند، زندگی چه شکلی می‌‌‌شد؟!

اما در سوی دیگر طیف، گروه کوچکی هستند که ساز مخالف می‌زنند. آنها هرچند گروهی اندک هستند، اما دست‌کم به ظاهر، حرف‌های منطقی و محکمی برای گفتن دارند. این گروه را که ما هم در این نوشتار، به رسم «چپ» نامیدن همه مقاومت‌کنندگان جهان، چپ‌ها می‌نامیم، بدبین‌هایی تشکیل می‌دهند که به درجات مختلف، با تکنولوژی دچار زاویه هستند؛ از آنهایی که به معنای واقعی از مظاهر تکنولوژی می‌هراسند و به عبارتی تکنوفوبیک هستند، تا اندیشمندانی که در نوشته‌ها و سخنرانی‌های شورانگیز و پر از حرارت‌شان با بیم از آینده شوم بشر سخن می‌گویند.

عمده استدلال‌شان هم بر این محور استوار است که حضور تکنولوژی در زندگی بشر از حالت عادی خود خارج شده و در حال تبدیل به نوعی سلطه مادی و معنوی است. بدبین‌ها می‌گویند تکنولوژی‌های جدید از انسان سلب اراده می‌کنند و دقیقاً بر خلاف وعده‌های مارکس که آزادی انسان را مستلزم توسعه تکنولوژی‌ها قلمداد می‌کرد، آنها تکنولوژی را مانع رهایی و عامل بردگی انسان می‌دانند. «مارکس گمان می‌کرد پیشرفت تکنولوژی و خودکارشدن فرایند تولید، کارهای طاقت‌فرسا را از دوش انسان‌ها برخواهد داشت و آزادی آنها را بیشتر خواهد کرد. این تصور برای سال‌های طولانی بین متفکران انتقادی رواج داشت، اما این خوش‌بینی یک بخش از ماجرا را تصور نکرده بود: انحصار ساخت و مالکیت این ابزارهای تکنولوژیک در دست تعدادی محدود و ظهور نوع جدید و بسیار فراگیری از محرومیت و بردگی برای بقیه».

تکنولوژی‌ تمام شؤون زندگی انسان را در بر گرفته و روز به روز ظهور و بروز بیشتری پیدا می‌کند. تضاد و تضارب آرای میان دو طیف خوشبین و بدبین، اتفاق تازه‌ای نیست و در واقع یک تقابل تاریخی به حساب می‌‌آید. در دهه‌های اخیر و به خصوص با شروع فرایند دیجیتالی‌شدن، بحث‌ها در این باره به اوج خود رسیده است. فیلم‌های سینمایی و سریال‌های زیادی در این سال‌ها با محوریت تکنولوژی و اثرات آن بر زندگی روزمره تولید شده‌اند، کتاب‌ها و مقالات متعددی درباره نسبت انسان و تکنولوژی منتشر شده و افراد زیادی در سخنرانی‌های خود به این نگرانی واکنش نشان داده‌اند. حتی تصورات اندک ما درباره آینده‌ای که هوش مصنوعی قرار است برای ما رقم بزند را نیز از همین فیلم‌ها و رمان‌های علمی‌تخیلی به دست آورده‌ایم. محتوای هرکدام از آنها را هم که بررسی کنیم، دست‌کم می‌توانیم یک منطق قابل تأمل را در پس این بیان پیدا کنیم.

سوالی که در این یادداشت به دنبال پاسخگویی به آن هستیم، این است که در نهایت حق با کیست؟ آیا آینده‌ای که خوشبین‌ها برای جهان خود ترسیم کرده‌اند، به تحقق خواهد پیوست، یا برعکس، ویران‌شهر بدبین‌ها به حقیقت می‌پیوندد؟ آیا راه سومی نیز قابل تصور است؟ برای پاسخ به این سوال‌ها باید اندکی پیش‌تر برویم و بطور خاص چند نمونه از مصادیق تکنولوژی که خوشبین‌ها و بدبین‌ها بر سر آنها با هم توافق ندارند را مرور کنیم تا سرمنشأ این اختلاف را دریابیم و در نهایت به پاسخی در خور برسیم.

  مصادیق و اختلاف‌ها

می‌توانیم با حوزه سلامت شروع کنیم. در زمان‌های خیلی دور که هنوز خبری از مواد شیمیایی نبود، طبیعت بهترین و به عبارتی تنها منبع معالجه بیماری‌ها بود. از این رو محدودیت‌های بسیاری در درمان وجود داشت و اساساً تعداد بالایی از بیماری‌ها قابل شناسایی و درمان نبودند. در چنین شرایطی، در موارد متعددی فرد بیمار امید چندانی به بقا نداشت، در حالی که ممکن بود علاج بیماری او کار بسیار ساده‌ای باشد. با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی‌ها، علم تجربی به شکلی غیرقابل انکار گسترش یافت و بسیاری از بیماری‌های نادر و سخت نیز به تدریج مداوا شدند.

با پیشرفت روند توسعه و فرایند صنعتی‌شدن، هزینه داروها برای بیماران ارزان‌تر تمام می‌شد و گسترش حمل و نقل نیز باعث شده بود تا میانگین تعداد پزشک به ازای هر فرد، بیشتر و بیشتر شود و افراد برای مراجعه به پزشک، نیازی به طی کیلومترها راه صعب‌العبور نداشته‌باشند. «از این امر خشنودیم که پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک، بسیاری از بیماری‌های کودکان را ریشه‌کن کرده یا تحت کنترل درآورده‌اند و فرصت‌های روزافزونی را برای مسافرت‌های سریع و ارتباطات از راه دور فراهم کرده‌اند. با این حال، اغلب به نظر می‌سد که تکنولوژی بیش از آنکه مشکلات را حل کند، مشکل ایجاد می‌کند و این مشکلات از موارد پیشین لاینحل‌تر هستند.

اکنون پزشکان قادرند هم در ابتدا و هم در انتهای زندگی، جان افراد بی‌شماری را حفظ کنند؛ افرادی که اگر جریان طبیعی امور به حال خود گذارده می‌شد، به سرعت از میان می‌رفتند. {اما بطور مثال} برنامه‌های ایمن‌سازی علیه بیماری‌های کودکان مانند سرخک و آبله در ازدیاد بیش از حد جمعیت و گرسنگی در کشورهای در حال توسعه نقش داشته است». در واقع با مثال بالا، چنین به نظر می‌رسد که هر راه‌حل تکنولوژیکی، با خود یک معضل و گرفتاری جدید نیز به وجود می‌آورد.

تا به حال به وفور گزاره‌ای با این مضمون را از عامه مردم شنیده‌ایم که هرچه به پیش می‌رویم، بیماری‌های جدیدی ظهور می‌کنند که تا پیش از این وجود نداشته‌اند؛ امراضی متعلق به عصر جدید. در این نوع نگاه، تکنولوژی، یک شر مطلق تصور می‌شود که هرچند وسوسه‌کننده به نظر می‌رسد و بسیاری را با زرق و برق شیطانی خود می‌فریبد، اما باطنی ناپاک داشته و باید تا جای ممکن از آن حذر کرد.

مجادله بر سر موضوع سلامت به همین جا ختم نمی‌شود. می‌توانیم از ایده‌های عجیب و غریب دانشمندان در طول سال‌های گذشته برای خلق گونه‌ای از پساانسان سخن بگوییم؛ یا بحث اصلاح نژادی را پیش بکشیم و به پیش‌بینی فجایع احتمالی برای آینده بشر بپردازیم. اما آنچه در این بین بیش از همه اهمیت دارد، محدوده غیرقابل تصور ذهن انسان برای نوآوری و همزمان، مجادله بی‌پایان بر سر خیر یا شر بودن تکنولوژی‌هاست.

نمونه ملموس و قابل اشاره دیگر، موضوع قدرت و برابری است. در نظریات مرتبط با توسعه و تکنولوژی، یکی از ابعاد همیشه بحث‌برانگیز، مربوط به نقش تکنولوژی در بازتقسیم قدرت و امکان یا عدم امکان شکل‌گیری برابری واقعی میان طبقات مختلف، یا به عبارت دیگر ایجاد جوامع بی‌طبقه بوده است. اگر بخواهیم به گذشته نگاهی بیندازیم، می‌توانیم به دوران درخشان توسعه صنعت چاپ اشاره کنیم. در آن زمان، یکی از چیزهایی که همواره از آن به عنوان مزیت تکنولوژی نام برده می‌شد، تسهیل امر سوادآموزی در میان تمامی اقشار مردم بود.

در واقع ایده اصلی این بود که رونق چاپ و همگانی‌شدن سواد فرصت‌های برابری را برای همه اقشار مردم در زمینه‌های گوناگون فراهم می‌کند و امکان پیشرفت و ترقی شخصی را به صورت مساوی ایجاد می‌کند. اما در عمل، هرچند وضعیت تا حدودی بهبود یافت، اما هیچگاه برابری مفروض رقم نخورد. در دوره ما نیز که به عصر اطلاعات معروف شده است، توسعه اینترنت و دیجیتال‌شدگی با شعار گسترش دموکراسی در همه ابعاد در حال انجام است. طرفداران توسعه تکنولوژی‌ها معتقدند هوش مصنوعی و ربات‌ها ما را آزاد خواهند کرد. آنها به ما فرصت این را می‌دهند که از کار بی‌امان فاصله بگیریم و ساعت‌های بیشتری به علایق خود مشغول باشیم.

از طرفی به لحاظ سیاسی هم میزان شفافیت بالا می‌رود و هم اینکه تمام افراد صاحب رسانه خواهند بود و این فرصت را خواهند داشت که نظرات خود را به گوش مخاطبان خود در هر زمان و مکانی برسانند. اینترنت حتی زحمت خروج از خانه برای خرید، پرداخت قبوض، رسیدگی به جزئی‌ترین امور روزمره و حتی کار را نیز کم می‌کند. «در سال ۲۰۱۴، مارک آندریسن، سرمایه‌گذار کارآفرین یک سری توئیت‌های حماسی منتشر کرد (خودش آن را «توفان توئیت» می‌نامید) و در آنها اعلام کرد که کامپیوترها و روبات‌ها بزودی ما را از «محدودیت نیازهای جسمانی» رها خواهند کرد. او در سخنانی که یادآور اتسلر (و کارل مارکس) است اعلام کرد که «برای اولین بار در تاریخ» انسان خواهد توانست ماهیت کامل و حقیقی خود را ابراز کند: «ما همان کسی می‌شویم که خودمان می‌خواهیم» و اینکه «حوزه‌های اصلی تلاش انسانْ فرهنگ، هنر، علم، خلاقیت، فلسفه، آزمایش، اکتشاف و ماجراجویی خواهد بود». تنها چیزی که از قلم انداخت، سبزیجات بود». اما در ازای این آزادی و راحتی مفروض، ما چه چیزی را از دست می‌دهیم؟

بدبین‌ها و شکاک‌ها به جد معتقدند که دموکراسی حاصل از این وضعیت، بیش از یک خیال خام و موهوم نیست. اینترنت به شکلی دهشتناک فردیت و حریم خصوصی افراد را نشانه می‌گیرد و اطلاعات کاربران را مثل آب خوردن در اختیار نهادهای دولتی و غیردولتی قرار می‌دهد تا از این راه هم نظارت حکومتی بر افراد را تسهیل کند و هم بستری برای درآمدزایی غول‌های تجاری باشد. در معنای کلان، «خودکارشدن جایی برای آزادی باز نمی‌کند، زیرا ساختارهای قدرتی که شکل و مسیر نوآوری تکنولوژیک را تعیین و هدایت می‌کنند، تحت کنترل منافع کسانی است که هدفشان رسیدن به خودکارشدنِ کامل به عنوان ابزاری برای توانمندسازی مردم، یا هر چیز دیگری شبیه به آن، نیست. سرمایه‌داران همچنان ماشین‌ها را تصاحب می‌کنند و تأسیسات سیاسی از آن آنهاست. با خودکارشدن، ثروتمندان به بهره‌وری و عواید افزایش‌یافته ماشینی‌شدن و فرایندهای جدید می‌رسند و مابقی به حقوق ثابت، شغل‌هایی روز به روز متزلزل‌تر و پسماندهای فرهنگی.

این دنیای قشنگ نو هم‌زمان هم نو است و هم مثل همیشه. بنابراین، این مساله همچون همیشه صادق است که پروژه آزادی‌بخشی به انبوه مردم از مجرای دگردیسی کار، صرفاً بطور اتفاقی به تغییر ابزارهای مورد استفاده ما مربوط می‌شود چرا که مناقشه بر سر تغییر روابط تولید است.»

  خوشبختی، سیاه‌بختی یا یک راه دیگر؟

حال چگونه می‌توان در مورد تکنولوژی‌ها ارزش‌گذاری کرد؟ با وجود این داده‌ها و اطلاعات گیج‌کننده و متناقض، آیا این امکان وجود دارد که در مورد تکنولوژی‌ها به یک نتیجه واحد برسیم؟

مطالعات من در یک سال گذشته درباره این موضوع، مرا به دو پاسخ متفاوت رهنمون کرده است؛ پاسخ‌هایی که هر یک به نوبه خود قابل تأمل و به اندازه کافی جدی هستند. اگر بخواهم پیش از ارایه آنها در موردشان قضاوت کنم، باید بگویم که این دو پاسخ، مرا به راه سوم هدایت می‌کنند؛ راهی که در آن نه می‌توان تکنولوژی را بطور مطلق عامل خوشبختی بشر دانست و نه بدبختی.

البته به هیچ‌وجه قرار نیست به دام کلیشه بیفتم و با گرفتن حد وسط، به نوعی خود را از دام پاسخ به این سوال فراری دهم. از میان این دو پاسخ نیز، پاسخ اول بیشتر به نحله خوش‌بین‌ها نزدیک است و پاسخ دوم به نحله بدبین‌ها؛ و آنچه را که من منطقی‌تر و جامع و مانع یافته‌ام، پاسخ دوم است.

حال به سراغ پاسخ‌ها برویم:

1. اولیور برکمن در مقاله‌ای تحت عنوان «آیا واقعاً امروز دنیا بهتر از همیشه است؟» در سال 2017 و در وب‌سایت گاردین، گروهی به نام «خوش‌بینان جدید» را معرفی می‌کند که به شکلی راسخ باور دارند، جهان در حال حاضر بهتر از هر زمان دیگری است و فرد باید بی‌بهره از عقل باشد تا آرزو کند مثلا یک قرن پیش به دنیا می‌آمد. «از چشم‌انداز آنها، روحیه نومیدی رایج میان ما غیرعقلانی است، و بی‌رودربایستی اندکی لذت‌طلبانه. آنها استدلال می‌کنند که این روحیه بیشتر از وضعیت ما خبر می‌دهد تا وضعیت واقعی امور، یعنی نشان‌دهنده گرایشی خاص به خودآزاری جمعی است و بی‌میلی به باور به قدرت ابتکار بشر و این پدیده به‌بهترین شیوه به‌مثابه نتیجه پیش‌داوری‌های روان‌شناختی رنگارنگی تبیین می‌شود که در علفزارهای پیش از تاریخ سودمند بودند، اما اکنون، در عصر آکنده از رسانه‌ها، همواره ما را گمراه می‌کنند». استدلال اصلی خوش‌بینان جدید در یک کلام این است که ما در عصر حاضر خودمان را با حالت ایده‌آلی که در نظر داشته‌ایم مقایسه می‌کنیم، نه با آنچه در گذشته وجود داشته است. طبق آماری که آنها ارایه می‌دهند، انسان‌ها در سال 2016 به لحاظ معیارهای مهم از جمله فقر، نابرابری، بی‌سوادی، بیماری، مرگ و میر کودکان و امثالهم در بهترین زمان تاریخ زیست کرده‌اند. اما اکثر مردم چنین نظری ندارند. «در نظرسنجی موسسه یوگاو در سال ۲۰۱۵، ۶۵ درصد مردم انگلستان (و ۸۱ درصد مردم فرانسه) گفتند که از نظر آنها وضع جهان دارد بدتر می‌شود، اما بررسی دیدگاه آنها بر اساس معیارهای معقول متعدد نشان می‌دهد که کاملاً اشتباه می‌کنند. در واقع مردم با نرخی فوق‌العاده دارند از فقر مطلق خارج می‌شوند؛ مرگ‌ومیر کودکان واقعاً کاهش یافته است؛ استانداردهای باسوادی، بهداشت و امید به زندگی هرگز بالاتر از امروز نبوده است. مردم عادی اروپا یا امریکا از تجملاتی لذت می‌برند که حاکمان قرون‌وسطی در واقع حتی نمی‌توانستند تصورش را بکنند» از طرف دیگر رسانه‌ها طبق قاعده «خبر بد، خبر خوب است»، روزانه اخبار منفی را به سمت ما پمپاژ می‌کنند و به تدریج این تصور را ایجاد می‌کنند که بیشتر حوادثی که روزانه در جهان رخ می‌دهند، منفی و ناگوارند. بنابراین منطقی به نظر می‌رسد که بگوییم نظرات بدبین‌ها بیشتر احساسی است تا منطقی و برآمده از تصور ایده‌آل‌گرایانه آنها نسبت به جهانی است که در آن زیست می‌کنند. آنها می‌گویند آرمان عصر جدید، اتمام جنگ و کشتار، رفع همه تبعیض‌ها، پایان فقر و گرسنگی و باسوادی برای همه مردم است. اما وقتی این آرمان را با وضعیت فعلی مقایسه می‌کنند، ناامید می‌شوند؛ در حالی که مقایسه وضعیت فعلی جهان با آنچه یک قرن پیش وجود داشت، معقول‌تر و البته امیدوارکننده‌‌تر خواهد بود.

2. مارشال پو که پیشتر از او و کتابش یعنی «تاریخ ارتباطات» نام بردیم، در فصل نهایی این کتاب تلاش می‌کند تا از منظر خود به سوالی که ما در این جستار به دنبال پاسخگویی به آن هستیم، پاسخ دهد. او خوشبختی یا خشنودی بشر در نسبت با تکنولوژی را به سه دسته تقسیم می‌کند: خشنودی مادی؛ خشنودی حسی و خشنودی معنوی. پو به ترتیب نسبت تکنولوژی با هر یک از انواع خشنودی را بررسی می‌کند و برای هر یک پاسخی به دست می‌دهد. او توضیح می‌دهد که در عصر ما خشنودی مادی به وضوح افزایش یافته و دلیل آن هم، پیشرفت مادی همه‌جانبه بشر است. همانطور که در پاسخ اول هم توضیح دادم، بشر به لحاظ بهره‌وری مادی در بهترین وضعیت خود از ابتدای تاریخ به سر می‌برد و این واقعاً قابل انکار نیست. برای خشنودی حسی به سختی می‌توان مصادیق مشخص و همگانی پیدا کرد. مارشال پو در عوض از معیاری به نام «تازگی بی‌خطر» نام می‌برد و چنین توضیح می‌دهد که در عصر حاضر، خشنودی حسی بشر نیز به مراتب افزایش یافته، زیرا انسان با تنوعی نامحدود در همه زمینه‌ها مواجه است. اکنون تنوع مشاغل به شکلی باورنکردنی افزایش یافته، زمان فراغت ما با اموری پر می‌شود که پیش از این شناختی از آنها نداشتیم، محصولات مصرفی موجود روز به روز نو می‌شوند و ما هیچگاه از تجربیات جدید و هیجان‌انگیز خسته نمی‌شویم. اما در مورد خشنودی معنوی چه می‌توان گفت؟ پو توضیح می‌دهد که «خشنودی معنوی یک کیفیت ذهنی است که اغلب هنگامی که افراد باور داشته باشند دارند در ارتباط با امری ماورایی کار درست را انجام می‌دهند به دست می‌آید». از دیدگاه وی، تکنولوژی‌های جدید و بالاخص رسانه‌ها باعث خشنودی معنوی ما نمی‌شوند. آنها از سه طریق بشر را از معنویات دور می‌کنند: اول برانگیختن رشد اقتصادی؛ دوم تشویق ما به اشتباه فکر کردن و سوم تشویق ما به اشتباه عمل کردن. بطور خلاصه اینکه رشد اقتصادی و افزایش بهره‌وری مادی باعث می‌شود ما احتمالا تا آخرین سال‌های عمرمان نیازی به تفکرات عمیق و پرسیدن سوالان بنیادین نداشته‌باشیم. در دوره پیشامدرن مرگ به عنوان مقوله‌ای بسیار نزدیک به انسان فرض گرفته می‌‌شد و افراد در طول زندگی با سوال‌های عمیقی دست و پنجه نرم می‌کردند: »من از کجا آمده‌ام؟ هدف زندگی چیست؟ زندگی پس از مرگ چگونه است؟». اما در عصر حاضر، رفاه مادی ما را ناگزیر از دغدغه‌های معنوی دور کرده و در عوض سوالاتی این‌جهانی را برای ما پیش می‌کشد: «در چه رشته‌ای تحصیل کنم؟ با چه کسی ازدواج کنم؟ تفریحاتم را چگونه بگذرانم؟». از طرف دیگر رسانه‌ها و تکنولوژی‌های جدید ما را وا می‌دارند تا لذت‌جویی را بر معنویت ترجیح دهیم. در دوره‌های پیشین، فرد این اجازه را نداشت که هرچیزی به ذهن خود راه دهد و بازنمایی‌ها نیز همواره در معرض سانسورهای اخلاقی بودند. اما اکنون هیچ محتوایی غیرقابل دسترسی نیست. ذهن ما همواره در آستانه انحراف قرار دارد و در مقابل قدرت وسوسه‌برانگیز رسانه‌ها نمی‌توانیم اراده چندانی از خود بروز دهیم، زیرا آنها لذات این‌جهانی را به ما عرضه می‌کنند و باعث می‌شوند ما به چیزهایی فکر کنیم که نباید. همچنین ما از رسانه‌ها می‌آموزیم که رفتارهای غلط را انجام دهیم؛ اموری که باعث می‌شوند در درون‌مان احساس خوبی نسبت به خود نداشته باشیم. « این نوع از خودآزاری برآمده از رسانه امری کاملاً رایج است. شما می‌دانید که باید با محبت با افراد برخورد کنید، با این حال در چت‌روم‌ها با دیگران بدرفتاری می‌کنید. شما می‌دانید که باید مطالعه کنید، اما به جای آن تلویزیون تماشا می‌کنید. شما می‌دانید که رایانه محل کار شما برای کار است، اما از آن برای وب‌گردی استفاده می‌کنید. در هر یک از این موارد، رسانه‌ها منجر به این شده‌اند که شما در زندگی واقعی کار اشتباه را انجام دهید». بنابراین رسانه‌ها هرچند باعث خشنودی مادی و حسی می‌شوند، اما خشنودی معنوی را از ما می‌گیرند.

منبع: باشگاه اندیشه