مردم، قدرت و منافع (3)

۱۳۹۸/۰۳/۲۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۶۰۹۱
مردم، قدرت و منافع (3)

نویسنده:  جوزف استیگلیتز|

ترجمه:  منصور بیطرف|

  اقتصاد ریگانی، اقتصاد ترامپی و حمله به دموکراسی

طبیعی است که همزمان با بازتاب وضعیت فعلی خودمان به چهل سال پیش فکر کنیم زمانی که به نظر می‌آمد «راست» دوباره پیروز شده است.

در آن زمان به نظر می‌آمد یک جنبش جهانی روی داده است: رونالد ریگان در ایالات متحده، مارگارت تاچر در پادشاهی متحد. اقتصاد کینزی که بر این موضوع تاکید داشت که چگونه حکومت می‌تواند از طریق تقاضا (از طریق سیاست پولی و مالی) اشتغال کامل را به وجود آورد با اقتصاد جناح عرضه جایگزین شد که بر این موضوع تاکید می‌کردکه چگونه مقررات‌زدایی و کاهش مالیات اقتصاد را آزاد می‌کند و به آن انگیزه می‌بخشد که این هم به نوبه خود عرضه کالاها و خدمات و بنابراین درآمدهای فردی را افزایش

 می‌دهد.

  اقتصاد جادوگری

اقتصاد جناح عرضه برای ریگان کار نکرد و برای ترامپ هم کار نخواهد کرد.

جمهوری‌خواهان به خودشان و مردم امریکا می‌گویند که کاهش مالیات ترامپ به اقتصاد انرژی می‌دهد، آنقدر که خسارت‌های مالیاتی خیلی کمتر از ادعاهایی است که بدبینان مطرح می‌کنند. این بحث جناح عرضه است و ما تا حالا باید دانسته باشیم که این کار نکرده است.

کاهش مالیاتی ریگان در سال 1981 دوره‌ای از کسری‌های مالی بی‌شمار، کاهش رشد اقتصادی و نابرابری بیشتر را باز کرد.

ترامپ در لایحه مالیاتی سال 2017 خود به ما حتی یک مقدار بیشتری از سیاست‌هایی را داد که نه بر علم اقتصاد بلکه در مشرب خود نفعی که ریگان فراهم کرده بود، قرار داشت. خود رییس‌جمهور جورج دبلیو بوش اقتصاد جناح عرضه رایگان را اقتصاد جادوگری نامیده بود. جناح عرضه ترامپ هم نوعی اقتصاد جادوگری است .  

برخی از هواداران ترامپ تایید می‌کنند که سیاست‌های او از دقت به دور است اما آنها با گفتن اینکه: او حداقل به آنهایی که برای مدت‌های مدید دیده نشده بودند توجه می‌کند، حداقل به آنها شأنیت می‌دهد و احترام می‌بینند، از ترامپ دفاع می‌کنند. اما من آن را طور دیگری می‌بینم: او آنقدر زیرک هست که ناراحتی‌ها را تشخیص بدهد، بر شعله‌های نارضایتی بدمند و از آنها بی‌رحمانه بهره‌برداری کند. اینکه او تمایل دارد که مردم امریکای میانه را بدبخت‌تر کند، مراقبت‌های بهداشتی را از 13 میلیون امریکایی بردارد آن هم در کشوری که تقریبا افزایش عمر مفیدش از بین رفته، اینها نشان می‌دهد که او مردم را محترم نمی‌شمرد بلکه تحقیر می‌کند؛ و در همین ارتباط او تنفس مالیاتی را به ثروتمندها داده در حالی که افزایش‌های مالیاتی بر اکثریت کسانی است که در طبقه متوسط قرار دارند.

برای آنهایی که در دوره رونالد ریگان زندگی کرده‌اند، شباهت‌های تکان‌دهنده‌ای وجود دارد. ریگان مانند ترامپ از ترس و تعصب بهره‌برداری کرد: او هم برای خود خبیثه‌ای داشت که [ با آن امریکایی‌ها را می‌ترساند] و از امریکایی‌های که به سختی درآمد به دست می‌آوردند پولشان را می‌ربود. البته مقصد او، امریکایی‌های آفریقایی تبار بود. او همدلی به فقرا نشان نمی‌داد.

طبقه‌بندی کردن مجدد خردل و سس گوجه فرنگی، دو چاشنی که برای تغذیه ناهار مدارس لازم بود اگر غم‌انگیز نبود، مسخره بود. او همچنین دو رو بود که سخنوری‌های بازار آزاد را با سیاست‌های قوی حمایت گرایانه ترکیب می‌کرد.

دو رویی او مستلزم رفتارهای عصبی گونه‌ای مانند «محدود کردن داوطلبانه صادرات» بود: ژاپن این انتخاب را به او داد که یا صادراتش را محدود کند یا آنکه صادرات امریکا را به آن کشور محدود می‌کند. این اتفاقی نیست که نماینده تجاری ترامپ، رابرت لایتایزر، چهل سال پیش در دوره ریگان معاون نماینده تجاری ایالات متحده بود.

همچنین نقاط مشابه دیگری میان ریگان و ترامپ هست: یکی از آنها تمایل به خدمت به منافع شرکت‌ها است که در برخی موارد منافع یکی است. ریگان به شرکت‌های بزرگ نفتی اجازه تا فراوانی نفت کشور را به ثمن بخس بیرون ببرند و با این کار چوب حراج به منابع طبیعی زد.

ترامپ با این وعده که «باتلاق‌ها را خشک می‌کند» به قدرت رسید و بنابراین صدای آنهایی شد که معتقد بودند دلالان قدرت واشنگتن مدت‌های مدیدی است که آنها را نادیده گرفته‌اند.

اما از زمانی که او در دفتر کاخ سفید نشست باتلاق گل آلوده‌تر شده است.