مردم ، قدرت و منافع(21)

۱۳۹۸/۰۴/۱۵ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۷۹۰۵
مردم ، قدرت و منافع(21)

نوشته :‌  جوزف استیگلیتز|

ترجمه : منصور بیطرف|

تنها دلیلی که بازارها خیلی خوب کار نمی‌کنند این است که رقابت کمی وجود دارد و قدرت زیادی در دستان تعداد کمی افراد. اینکه چرا نمی‌شود به عینه دید به این خاطر است که افراد بسیار زیادی هستند که برای زندگی کردن نجیبانه درآمد خیلی کمی دارند؛ ایالات متحده، بیش از هر کشور دیگری در جهان در درآمد سرانه مراقبت‌های پزشکی هزینه می‌کند اما با این‌حال، عمر مفید تقریبا نسبت به هر کشور توسعه یافته دیگر پایین‌تر است و دارد کاهش هم می‌یابد؛ ما اقتصادی داریم که شاخصه آن این است که به‌طور همزمان خانه‌های خالی داریم و افراد بی‌خانمان .غم‌بارترین قصور زمانی روی می‌دهد که بیکاری وسیعی وجود دارد کارهایی که باید انجام شود و مردمی که می‌خواهند آن کار را انجام دهند. رکود بزرگ دهه 1930 و کسادی بزرگی که در سال 2007 شروع شد دو نمونه بدیهی آن است اما از زمانی که سرمایه داری شروع شد اقتصادهای بازار همیشه با دوره‌های اپیزودیک بیکاری قابل توجه شخص بوده‌اند . در هر کدام از این موارد سیاست‌های دولت حتی زمانی که  به‌طور کامل هم اجرا نمی‌شود، می‌تواند موارد را از آنچه که غیر از این می‌تواند باشد، بهبود بخشد. مثلا در حالت عقب‌گرد اقتصادی ما، محرک‌های دولتی از طریق سیاست‌های پولی و مالی بیکاری را پایین‌تر آورده است .  حال سوال این است که فراتر از تضمین اشتغال کامل، آیا برای دولت باید نقشی قایل شد یا آنکه باید بازارها را به حال خودشان رها کرد؟

گام اول برای پاسخ به این سوال این است که بدانیم بازارها، خودشان یک هدف نیستند بلکه وسیله‌ای هستند برای رسیدن به هدف جامعه مرفه‌تر . بنابراین، سوال محوری این است که چه زمانی بازارها رفاه را نه به فقط آن یک درصد بالا بلکه به کل جامعه، تحویل می‌دهند؟ دست نامریی آدام اسمیت (نکته‌ای که طرح می‌کند نفع شخصی به گونه‌ای عمل می‌کند که انگار یک دست نامریی آن را به سمت رفاه جامعه هدایت می‌کند) شاید مهم‌ترین تک ایده در علم اقتصاد مدرن بوده است و با این‌حال اسمیت قدرت محدود بازارها و نیاز به کنش دولت را به رسمیت شناخته بود. تحقیقات علم مدرن - هم تئوری و هم تجربه - فهم ما را از نقش بنیادین دولت در یک اقتصاد بازار را تقویت کرده است . آن نشان داده که هم به آنچه که بازارها نمی‌خواهند و نمی‌توانند انجام دهند نیاز است و هم به آنکه مطمئن شویم بازارها آنطور عمل می‌کنند که باید عمل کنند. برای اینکه بازارها به تنهایی خوب عمل کنند، باید یک سری از شرایط تامین شود - باید یک رقابت قدرتمندی وجود داشته باشد، اطلاعات باید کامل باشد و کنش‌های یک فرد یا یک شرکت بر دیگران (مثلا نتوانند آلودگی ایجاد کنند) نتواند آسیب برساند . در عمل، این شرایط هرگز تامین نمی‌شوند - که غالبا بسیار زیاد هم هست - که به معنای آن است که در این موارد بازارها در اجرا با شکست مواجه شده‌اند. پیش از مقررات محیطی، هوای ما غیرقابل تنفس و آب ما غیر قابل نوشیدن و شنا کرد ن بود - همین موارد امروزه در چین، هند و دیگر کشورهایی که مقرارت محیطی آنها بسیار ضعیف است یا بسیار ضعیف اعمال می‌شود، دیده می‌شود. مهم‌ترین نکته برای یک اقتصاد پویا و مبتکر آن است که بخش خصوصی به تنهایی خیلی کم بر تحقیقات پایه‌ای هزینه می‌کند . همین وضعیت هم برای دیگر حوزه‌های سرمایه‌گذاری با منفعت عمومی وسیع است (مثلا زیرساختاری و آموزش) . منافع هزینه کرد دولت برای تکمیل این اهداف فراتر از خرج کردن‌های آن است. این هزینه‌ها را باید تامین مالی کرد و البته آن هم نیازمند مالیات است. (تعجبی ندارد که بخش خصوصی آنچه را که انجام می‌دهد در بوق و کرنا می‌کند: تحقیقات کاربردی آن مهم است اما این تحقیقات بر بنیان‌های تحقیقات پایه‌ای قرار دارد .)  من زمانی از وزیر دارایی سوئد پرسیدم که چرا اقتصاد کشورش اینقدر خوب کار می‌کند. پاسخ او: زیرا آنها مالیات‌های بالا دارند. البته منظور او این بود که سوئد می‌دانست که یک کشور مرفه نیازمند سطح بالایی از هزینه‌های عمومی بر زیر ساختارها، آموزش، فناوری و حمایت مدنی است و اینکه دولت نیازمند درآمدهایی است تا به‌طور دایم این هزینه ها را تامین کند. بسیاری از این هزینه‌های عمومی هزینه‌های بخش خصوصی را تکمیل می‌کنند. پیشرفت در فناوری که توسط دولت تکمیل می‌شود می‌تواند به حمایت از سرمایه‌گذاری‌های خصوصی کمک کند. سرمایه‌گذاران در زمانی که نیروی کار با تحصیلات عالی و زیرساختارهای خوب وجود داشته باشد سعی می‌کنند تا تلاش‌هایشان سودآورتر باشد. برای رشد سریع، بالا بردن دانش نقش محوری دارد و تحقیقات پایه‌ای باید توسط دولت مورد جمایت واقع شود. این بصیرت در مواجهه با سیاست‌های «طرف عرضه» سبک ریگانی که بر فرضیاتی قرار داشت که مقررات‌زدایی اقتصاد را آزاد می‌کند، مالیات‌های پایین آن را انگیزه مند و این هر دو با هم منجر به رشد اقتصادی می‌شود، به هوا رفت. هرچند که بعد از اصلاحات ریگان، رشد فی الواقع کاهش یافت . مقررات‌زدایی، به ویژه در بازارهای مالی، برای ما عقب گردهای اقتصادی سال 1991و 2001 و بدترین آن، کسادی بزرگ سال 2008 را آورد و مالیات‌های پایین اثرات انرژی زایی را که طرف‌های عرضه ادعا می‌کردند ایجاد نکرد. توماس پیکتی و همکارانش نشان داده‌اند که نرخ مالیات‌های پایینی که بر بالایی‌ها بسته شد فی‌الواقع با نرخ رشد پایین‌تر یا تغییر نیافته در اطراف جهان همراه بوده است . همانطور که منتقدان کاهش مالیات پیش‌بینی کرده بودند، نه کاهش مالیات ریگان ونه کاهشی که در دولت جورج دبلیو بوش بر ثروتمندان اعمال شد منجر به افزایش عرضه نیروی کار یا پس انداز نشد و بر همین اساس رشد سریع‌تر هم رخ نداد. بدیهی است اقتصاد «طرف عرضه» و ایمان آن به رها کردن بازار آزاد به عنوان مسیر رشد کمتر از آنچه که انتظارش را داشتند خواسته‌ها را بر آورده کرد .برای اینکه اقتصادی خوب عمل کند نیازمند بیشتر از نرخ‌های پایین مالیات و مقررات ضعیف است .