بلیت یکطرفه نخبگان
در حال حاضر پنج میلیون ایرانی در خارج از کشور ساکن هستند که بخش وسیعی از آنها را نیروهای تحصیلکرده و متخصص تشکیل میدهند. بنابر آمار منتشر شده از سوی سازمان ملل، ایران در بین سه کشور نخست مهاجر فرست نخبگان در جهان جای دارد.
بحث خروج قابل توجه نخبگان ایرانی بنابه آمار صندوق بینالمللی پول، در سال ۲۰۱۲ ایران را در رتبه نخست فرار مغزها در بین تمام کشورهای جهان قرار میدهد و به اذعان بسیاری از کارشناسان این مهم موضوعی نیست که بتوان به سهولت از آن گذر کرد.
مهاجرت نخبگان که با عنوان brain drain در جوامع علمی از آن یاد میشود نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ میلادی مطرح شد و این واقعیت به سرعت وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران شد.
ایرنا با بیان این مطلب در گزارشی افزود: گرچه موج نخست مهاجرت نخبگان به کشورهای اروپایی برای نخستین به دوران قاجار باز میگردد اما تفاوت عمده این گروه با مهاجرانی که در ۵۰ سال اخیر در این جرگه جای میگیرند، در بازگشت آنها به کشور است. به عبارتی گروه نخست مهاجران جوان به اروپا را کسانی تشکیل میدادند که برای کسب علم از ایران خارج میشدند و پس از اتمام تحصیلات به عنوان متخصص به کشور باز میگشتند، اما طی ۵ دهه اخیر و به خصوص از دهه ۶۰ شمسی از میزان افراد بازگشته به کشور کاسته شده و بر تعداد مهاجران ساکن در غرب افزوده شده است.
این موضوع گرچه در ظاهر امر چندان جدی به نظر نمیرسد اما با کنار رفتن لایههای این مساله اجتماعی، نکاتی محرز میشوند که شایسته تأمل برای مسوولان و جامعه ایرانی است.
فرار مغزها یا فرار ژنها؟
طبق آمار منتشر شده از سوی سازمان مدیریت و برنامهریزی، از هر ۹۶ دانشجوی اعزامی به خارج، تنها ۳۰ نفر به ایران باز میگردند این در حالی است که ۶۰ هزار دانشجوی ایرانی هم در خارج از کشور تحصیل میکنند و مطابق با آمارهای رسمی نسبت خروج فارغالتحصیلان از ایران به تعداد کل این افراد، ۱۵ درصد است که با سیر صعودی قابل ملاحظهای روبروست. غالب این افراد برای ادامه تحصیل و یافتن شغل مناسب از کشور خارج شده و پس از طی مراحل تحصیلی، بسیاری از مدیران ارشد شرکتها و موسسات علمی و تحقیقاتی بزرگ دنیا را تشکیل دادهاند. اما نکته اصلی عدم توالی نسلی این افراد است که دیگر در کشور اتفاق نمیافتد و این کشورهای توسعه یافته هستند که از مزایای یک ژن خوب برخوردار میشوند. بر اساس آمار نزدیک به نیمی از دانشجویان مقطع کارشناسی (۴۸.۸ درصد) از کشور خارج شده و دیگر بر نمیگردند.
سیاستهای نامتوازن
خاطره تلخ گزینش دانشجو در دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد بدون در نظر گرفتن شایستگیها و توانمندیهای علمی آنها، نکتهای است که تعداد زیادی از خانوادههای ایرانی را بطور ناعادلانهای با آن روبرو کرد. عدم پذیرش دانشجویان در دانشگاه به دلیل فعالیت حزبی آنها نکتهای بود که جامعه علمی و کشور را در نخستین سالهای پس از انقلاب و به خصوص در دوران جنگ و بعد از آن در حالی که کشور بهشدت با کمبود نیروی انسانی متخصص مواجه بود، با مشکلاتی جدی روبرو کرد.
این موضوع باعث شد تا بسیاری از افراد بازمانده از تحصیل از کشور خارج شده و برای همیشه جلای وطن کنند. سیاستهایی که متأسفانه به ضرر جامعه و کشور تمام شد. هرچند اقتضائات زمانه شرایط خاصی را ایجاب میکرد و صحبت از آن باز کردن زخمهای کهنه محسوب میشود، اما در نظر داشتن آن میتواند برای بسیاری از سیاستگذاریهای آتی کشور راهنمای مناسبی باشد.
اخباری مبنی بر وضع قوانین شتابزده در درون دانشگاه که هرازگاهی در گوشه و کنار به گوش میرسد زنگ خطری از این دست سیاستهای نامتوازن با نفس دانشگاه است که میتواند زمینه را برای خروج نخبگان از کشور فراهم کند.
مغفول ماندن رشتههای علوم انسانی
در سیاست های اجرایی
طی سالهای اخیر مساله تکبعدی بودن سیاستها و برنامهریزیها موضوعی است که متأسفانه با وجود تاثیرگذاری بسیار بالا در مهاجرت نخبگان به خارج از کشور، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد.
در دهههای اخیر بسیاری از صنایع در ایران رونق گرفت که غالباً بدون توجه به مباحث اجتماعی و آثار مخرب آنها بود. رشد چشمگیر صنعت سدسازی و فولاد در کشور که تنها به دلیل بهرهبرداری صرف از دانش فنی و مهندسی بود، نمونهای از عدم بهرهگیری از دستاوردهای رشتههایی چون جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی و … در تعدیل تاثیرات منفی اجتماعی این شیوه عمران بوده و یکی از دلایل بیانگیزگی دانشجویان در بهرهبرداری از تخصص و عدم اشتغال آنها بود، که نهایتاً موج جدیدی از مهاجرت از کشور را رقم زد.
حضور رشتههای علوم انسانی در بخش صنعت یکی از موارد اجتناب ناپذیر برنامههای سیاستمداران در کشورهای توسعه یافته است که با این اقدام نه تنها نیروی کارآزموده و متخصص خود را از دست نمیدهد بلکه به کانونی برای جذب نخبگان از سراسر دنیا بدل گشته است.
بنابر نظر بسیاری از کارشناسان، یکی از عوامل مهم خشکسالی در سالهای اخیر، غیر اصولی بودن بسیاری از پروژههای سدسازی و صنعت فولاد است که باعث خشکیدن بسیاری از منابع آبی در مناطق روستایی و مسکونی و در نهایت مهاجرت خیل عظیمی از نیروی کار غیر متخصص روستایی به حاشیه شهرهاست.
نکتهای که میتوانست با در نظر قرار دادن نظرات کارشناسان حوزه علوم اجتماعی و انسانی از صرف هزینههای هنگفت مالی جلوگیری کرده و از بسیاری نابسامانیهای ایجاد شده در اثر آن پیشگیری کند.
متاسفانه علوم انسانی در دانشگاههای ایران یک رشد تودهوار را از سر گذرانده که با بیتوجهی مسوولان در بهرهگیری از تخصص آنها در بخشهای مختلف، نهتنها گره ویژهای از مشکلات کشور باز نشد؛ بلکه به همان میزان که گسترده شده، مشکل و چالشهایی نیز پیدا کرد.
بنابر نتایج جدیدترین تحقیقات، بسیاری از مهاجرین را افرادی تشکیل میدهند که تحصیلکرده رشتههای علوم انسانی بوده و به دلیل نداشتن شغل و درآمد مناسب و نتیجتاً نداشتن انگیزه کافی برای زندگی در حال خروج از کشور هستند.
مطابق با نظر رییس کارگروه نخبگان شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۰ هزار و اندی دانشجوی ایرانی طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ برای ادامه تحصیل به امریکا رفتند که از این تعداد تنها حدود ۵ درصدشان در حوزه مهندسی مشغول به تحصیل شدهاند.
به جرأت میتوان عدم دستیابی به یک شغل مناسب برای یک نخبه ایرانی و داشتن حداقل از امکانات زندگی و حق مشارکت در برنامههای کلان کشور را مهمترین عامل خروج دانشجویان از ایران دانست.
متأسفانه نظامهای اجرایی کشور چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی در زمینه جذب نخبگان، ضعیف عمل کردهاند.
گرچه این روند در سالهای قبل از انقلاب نیز به نوعی وجود داشته است اما چنانچه ذکر آن رفت و با نگاهی اجمالی به آمارهای سازمان صندوق بینالملل پول و بانک جهانی متوجه خروج قابل توجه نخبگانی از کشور هستیم که قصد بازگشت به موطن مادری را ندارند.
ضررهای ناشی از این بیمهریها چیزی نیست که بتوان به راحتی و با دیده اغماض به آن نگریست. از دست دادن بخش عظیمی از نیروی کار نخبه که در اثر اجرای سیاستهای نادرست در سالهای اخیر بوده، تنها مغزها را فراری نداده، بلکه نسلها و به عبارتی ژنهایی را از کشور گسیل کرده که جایگزینی آن هزینههایی هنگفت میطلبد.