مردم، قدرت و منافع(33)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
استثمار و قدرت بازار
متون استاندارد اقتصاد - و نیز اکثر سخنوریهای سیاسی- بر اهمیت رقابت متمرکز هستند. طی چهار دهه گذشته، فرضیهها و شواهد اقتصادی وقت خودشان را بر این ادعاها که اکثر بازارها روی هم رفته رقابتی هستند و این اعتقاد که انواع «مدلهای رقابتی» برای اقتصاد ما نسخههای خوب یا ختی مناسب ارایه میدهند، هدر دادهاند شاید مدتها قبل، تصویر ابتکار رقابت، شرکتهای بیشماری که برای خدمات بهتر به مصرفکننده با پایینترین قیمت، نسخه خوبی از اقتصاد امریکا را را ارایه میداد اما امروزه ما در اقتصادی زندگی میکنیم که اقتصاد تعداد اندکی شرکت میتواند مقادیر انبوهی از منافع را به سمت خودشان بکشند و با موقعیت مسلطی که برای سالیان سال دارند در مقابل بازرسیها مقاومت کنند.
رهبران فناوری جدید حتی از یک تشکر خشک و خالی برای رقابت خودداری میکنند- پیتر تیئل، که برای مدت کوتاهی یکی از مشاوران ترامپ بود و یکی از کارآفرینان بزرگ سیلیکون ولی، به صراحت بیان کرد که: «رقابت برای بازندهها است.» وارن بافت، یکی از ثروتمندترین افراد کشور و یکی از باهوشترین سرمایهگذاران نیز همین برداشت را دارد. در سال 2011او به کمیسیون تحقیق بحران مالی گفته بود: «مهمترین تصمیم در ارزیابی یک تجارت، قدرت قیمتگذاری است. اگر شما این قدرت را برای بالا بردن قیمت بدون آنکه تجارت را به رقیب ببازید به دست آورید، یک بازرگان خیلی خوب هستید. اگر شما به اندازه کافی کارهای تجاری دارید، اگر شما یک روزنامه انحصاری دارید یا اگر شما یک شبکه تلویزیونی دارید، حتی خواهرزاده یا برادرزاده احمقتان هم میتواند آن را اداره کند.»
او پیش از این برای سرمایهگذارانش شرح داده بود که یک مانع برای ورود به تجارت مثل خندقی است که دور شما را احاطه کرده است: «ما برحسب آن خندق و عرض آن و توانایی اینکه آیا میتوان از آن عبور کرد یا خیر فکر میکنیم . ما به مدیران خودمان میگوییم که میخواهیم آن خندق هر ساله بزرگتر و بزرگتر شود.» بافت در ارزیابیهای خود درست فکر میکند و دنیای بدون رقابتی که او صادقانه توضیح میدهد جزو اخبار بد است. مشکل این است که موانع رقابت همه جا هستند. همانطور که ما در زیر شرح خواهیم داد مقادیر زیادی ابتکار به شکل ابزار در خلق کردن، بهرهبرداری کردن و حفظ قدرت بازار وجود دارد که مدیران برای بزرگ کردن خندفی که آنها را احاطه کرده استفاده میکنند و اینکه این مدیران با آنها میتوانند از قدرت منتجه برای استثمار دیگران و بیشتر کردن سودشان استفاده ببرند. این قابل درک است که چرا مدیران تجاری ما رقابت را دوست ندارند: رقابت، سود را با در نظر گرفتن محاسبه ریسک، تا آن نقطهای پایین میآورد که شرکتها بازگشت سرمایهشان را در سطحی دریافت میکنند که برای نگهداری سرمایهگذاریشان در آن تجارت کفایت میکند .آنها دنبال سود بیشتری نسبت به آنچه یک بازار رقابتی ارایه میدهد هستند و در نتیجه ساخت خندقهای بزرگتر برای متوقف کردن رقابت و نیز ابتکارات بیشتر برای انجام آن ضرورت مییابد. آنچه حالا لازم است ابتکار برای مقابله با این ابتکارات است؛ احیا کردن رقابت و خلق یک اقتصاد متوازنتر. در بخش آخر این فصل ما نشان خواهیم داد که چگونه میتوان آن را انجام داد.فصل سوم