مردم، قدرت و منافع(34)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
تصویر بزرگ
اجازه دهید با یک سوال ساده شروع کنیم: آیا دلیلی وجود دارد که نشان دهد چرا قیمت تلکام از جمله پهنای باند باید از بسیاری از کشورها بالاتر باشد و خدمات آن بسیار ضعیفتر؟ بسیاری از ابداعات و ابتکارات در همینجا در ایالات متحده صورت گرفته است. مردم ما از نهادهای تحقیقاتی و آموزشی که بنیادهای روشنگری را فراهم آوردهاند حمایت کردهاند. تلکام اکنون یک فناوری جهانی است که نیازمند نیروی کار کمتری است، بنابراین نمیتواند دستمزدهای بالاتری داشته باشد که اکتشافات را فراهم سازد. جواب به این معما ساده است: قدرت بازار. رشد قدرت بازار بسیاری از جواب به معما که در فصل قبل مطرح شده بود را در بر دارد، اینکه چگونه به نظر میرسد که مبدعترین اقتصاد در جهان رشد بسیار کمی دارد و این رشد اینقدر کم است که منافع آن به شهروندان عادی هم کم میرسد. قدرت بازار به شرکتها این امکان را میدهد تا مصرفکننده را با شارژ قیمتهای بالاتری که در غیر این صورت میتوانستند به شیوههای گوناگون از امتیازهای دیگری بهره ببرند، استثمار میکنند. قیمتهای بالاتر به همان اندازه دستمزدهای پایینتر به کارگران آسیب میرساند. در نبود قدرت بازار، نیروهای رقابت دسترسی به سود را به سمت صفر هدایت میسازند اما همانطور که خواهیم دید این دسترسی به سودها است که در ریشه نابرابری رو به رشد امریکا قرار دارد . قدرت بازار به شرکتها این امکان را میدهند تا کارگران را با دستمزد کمتر از آنچه که در غیر این صورت دریافت نمیکردند و نیز با گرفتن امتیازات نیروی کار به شیوههای دیگر بهطور مستقیم استثمار کنند. قدرت بازار به قدرت سیاسی ترجمان میشود. منافع زیادی که توسط قدرت بازار ایجاد میشود به شرکتها این امکان را میدهد تا در سیاست پول زده ما نفوذ بخرند و قدرت سیاسی و سودشان را تقویت کنند؛ مثلا این کار از طریق تضعیف اتحادیهها و تقویت سیاست رقابتی، آزاد گذاشتن بانکها در استثمار شهروندان عادی و جهانیسازی به شیوهای که قدرت چانهزنی کارگران را کمتر سازد، صورت میگیرد. دو راه وجود دارد تا کشورها بتوانند ثروتمند شوند: گرفتن ثروت از دیگر کشورها، درست مثل آن کاری که قدرتهای استعماری انجام میدادند یا خلق ثروت از طریق ابداع و یادگیری. مورد آخر تنها منبع حقیقی خلق ثروت برای جهان است . همینطور برای افراد، افراد میتوانند با استثمار دیگران – در جوامع بدون حکومت قانون، نوعا از طریق قدرت خشن یا با حکومت ناعادلانه قانون توسط بردگی – ثروتمند شوند. اما در اقتصاد مدرن امریکا آنها این کار را با روشهای تند و تیزتر انجام میدهند. آنها میتوانند این کار را با اعمال قدرت بازار، شارژکردن قیمتهای بالا انجام دهند . آنها میتوانند از ساختار قیمتگذاری غیرشفاف، مثل کاری که در بخش مراقبتهای پزشکی صورت میگیرد استفاده کنند . آنها میتوانند در غارتگری وام، دستکاری بازار، تجارت درونی یا هر رفتار آزاردهندهای که مشخصه بخش مالی است دخیل باشند . فساد شکلی از «غارتگری ثروت» است. در کشورهای کمتر توسعهیافته، فساد به سادهترین روش به شکل دادن پول نقد در پاکات سفید است . در «سبک فساد امریکایی» این شکل بسیار پیچیدهتر است مثل تصویب قانون که تضمین میکند یک نفر میتواند برای چیزی که به دولت میفروشد (مثل قراردادهای دفاعی و بنگاههای دارویی) بیشتر دریافت کند یا آنکه برای منابع طبیعی که بالحق متعلق به مردم است کمتر دریافت کند (مثل بنگاههای نفتی و معدنی یا شرکتهای چوب که از زمینهای عمومی استفاده میکنند).