دولتها در مسیر آزادی یا دیکتاتوری؟
گروه اقتصاد کلان|
نظام جهانی روزبهروز شاهد تکثیر بازیگران فراملی در جهان میشود که قادرند چالشهای واقعی را بر سر اعمال اقتدار و حاکمیت مطلق دولتها ایجاد کنند. در چند دهه اخیر و با تعمیق امواج جهانی شدن از یک طرف و وقوع نوعی انقلاب تکنولوژیک در سطح جهانی، ما شاهد انجام دگرگونیهای متعددی در رفتار سیاسی دولتها شدهایم. یکی از نگاهها این است که دولتها از طریق تکنولوژیهای نوین توانستند کنترل خود بر زندگی شهروندانشان را افزایش دهند و این کنترل و سیطره در دولتهای آینده بیشتر نیز خواهد شد. اگرچه چنین دیدگاهی واجد بعدی از حقیقت است، اما وجود قدرتمند بازیگران فراملی در نظام جهانی همانند سازمانهای جهانی، دادگاههای بینالمللی و ... تا حدود زیادی دامنه عملکرد دل بخواهانه دولتها در معنای کلاسیک آن را با چالش جدی مواجه کرده است. دولتهای آینده نیز به ناچار و تحت این شرایط است که تعیین یافته و خود را با شرایط جدید ناشی از جهان جهانی شده و انقلاب فناورانه در سطح بینالمللی وفق خواهند داد. در عصر پسادولتگرایی آینده، دولتهای تمرکزگرا تضعیف شده و جایگاهی نخواهند داشت. با وجود این افزایش شفافیت، تمرکززدایی، ورود به اتحادیههای منطقهای، مسوولیتپذیری بیشتر دولتها، توانمند شدن بیشتر شهروندان به دلیل دسترسی به تکنولوژیهای نوین بالاخص هوش مصنوعی، امکانپذیر شدن مجدد مردمسالاریهای مستقیم و اتوماسیون اداری و بوروکراتیک از واقعیتهایی است که دولتهای آینده با آن روبهرو خواهند شد.
به گزارش «تعادل»، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی گزارشی با عنوان «درآمدی بر آیندهپژوهی دولت»، منشتر کرده، که در متن آن آمده است: اگرچه قرارداد وستفالی که بعد از خاتمه جنگهای 30 ساله مذهبی و در سال 1۶48 میان کشورهای اروپایی بسته شد ابتدا نوعی از قرارداد صلح میان کشورهای درگیر جنگ بود، اما بعدها به بنیان تشکیل دولتهای ملی جدید تبدیل شد. تشکیل دولتهای جدید برآمده از قرارداد وستفالی در قرن هفدهم تنها به کشورهای اروپایی محدود نماند و کمکم این مدل جدید از حکمرانی به دیگر نواحی جهان سرایت کرد و در دیگر قارهها نیز انواع دولتهای جدیدی سر برآوردند که هرکدام مدعی نمایندگی مردمان خاص در جغرافیای سرزمین مشخصی بودند .
با وجود آنکه قرنها مدل کلاسیک دولتهای ملی تداوم یافت، اما امروز تحت تأثیر انقلابهای تکنولوژیک بالأخص هوش مصنوعی و نیز فرآیند جهانی شدن احتمالاً بشریت شاهد تغییرات و دگرگونیهایی در ساخت و عملکرد دولتها خواهد بود. اگرچه تاکنون دامنه این تغییرات نامشخص است، اما آیندهپژوهی که دانشی متکفل بررسی سناریوهای احتمالی رخدادها در آینده است به موضوع ورود کرده است.
آیندهپژوهی دولت تلاش برای بررسی سناریوهای احتمالی عوامل دگرگونساز دولتها، اشکال آتی نهاد دولت و رابطه دولتها با جوامع خودشان از یک طرف و نظام جهانی از طرف دیگر است . آیندهپژوهی دولت به نوعی تلاش برای شناخت مکانیسمهای دگرگونی دولتها و تعامل دولت آینده با قواعد و سازمانهای بینالمللی است.
چالشی برای حاکمیت مطلق دولتها
دولتها در آینده ناگزیرند با مجموعهای از قواعد بینالمللی تعامل داشته باشند که بیشتر شکل الزامآور و محدودکننده دارد.
سازمانهای بینالمللی و حتی دادگاههای بینالمللی نیز که نظام جهانی به آنها مشروعیت خواهد بخشید، اقتدار و حاکمیت مطلق دولتها در معنای کلاسیک آن را به چالش میکشد. اگرچه سخنان فوق به معنی از میان رفتن حاکمیت دولتها در نظام جهانی بطور کامل در آینده نیست، اما بدون شک انقلاب تکنولوژیک در سطح بینالمللی و فرآیند جهانی شدن دگرگونیهایی را در میزان و نحوه اعمال اقتدار دولتها و حاکمیت آنها ایجاد خواهد کرد. دولت آینده در میان تأثیرپذیریها و تأثیرگذاریهای دولتهای کنونی با قوانین و سازمانهای بینالمللی شکل خواهدگرفت.
واکاوی خصوصیت دولتهای جدید
در حالی که اشکال قبلی دولت فاقد امکان دسترسی به تمامی جمعیت یا آنچه که در واژگان قدیمی رعایا خوانده میشد، بودند اما به دلیل گسترش تکنولوژیهای جدید و نیز میل تمرکزگرایانه بیشتر، دولتهای جدید، ناگزیر تمامی شهروندان و اتباع وجود دولت را به صورت روزانه در زندگی خود لمس میکنند. این حضور فراگیر دولت باعث شده است که هر نوع از دگرگونیها چه جزئی و چه کلی در نهاد و کارکردهای دولت مستقیماً بر زندگی شهروندان آن تأثیرگذار باشد. به همین دلیل آیندهپژوهی و دولتپژوهی پیوندهای مستقیم فراوانی باهم دارند و شناخت آنها به شکل مجزا از هم امکانپذیر نیست.
اگر فرض را بر این بگذاریم که انسان آینده متفاوت خواهد بود پس به دولت متفاوتی نیز نیاز دارد. آیندهپژوهی دولت و دولت آینده از این منظر امری ضروری است، زیرا آینده انسان به دلیل تعمیق امواج جهانی شدن و توسعه بیسابقه تکنولوژیهایی همانند هوش مصنوعی متفاوت خواهد بود. در چنین شرایطی رفتار دولت آینده متفاوت از دولتهای کلاسیک خواهد بود و نمیتوان در چارچوب رفتارشناسی دولتهای مابعد قرارداد وستفالی آن را بررسی کرد.
هماکنون بازیگران فراملی در اشکال گوناگون آن در کنار شبکهای فراملی از کنشگران دولتی و سازمانهای خصوصی نقش اساسی درصحنه سیاست جهان بازی میکنند. پیدایش بازیگرانی که فاقد حاکمیت هستند در عرضه حکمرانی جهانی، به این معناست که سیستم دولتمحور کنونی با توجه به تغییراتی که با پیدایش بازیگران فرادولتی رخ داده، دستخوش تغییر شده است. البته نظریهپردازان بینالملل درباره نفوذ و تأثیرگذاری بازیگران غیردولتی روی حاکمیت دولت چه هماکنون و چه در آینده اختلافنظر دارند. رئالیستها معمولاً در برابر چالشهای بازیگران غیردولتی برای قدرت دولت بیتفاوتاند. برای رئالیستها، موفقیت بازیگران و واحدهای فراملی عمیقاً وابسته به حمایت دولتهای قدرتمند است. اما تفسیر نو لیبرال معمول از جهانی شدن به نوعی از انحطاط در حوزه مرسوم اقتدار دولتها عقیده دارد گسترش روزافزون و سریع نهادهای اقتصادی و سیاسی تأثیرگذار که فراتر از حوزه اقتدار دولتهای ملی عمل میکنند، بیسابقه است.
اقتصاد تابع قدرتهای بینالمللی
مبادلات فشرده تجارت فرهنگی و تکنولوژیک در سطح جهانی به تدریج بههم پیوستگی دولتها را افزایش داده است. اقتصادهای کنونی بیشتر تابعی از قدرت بینالمللی هستند تا تنظیمات و مقررات دولتها. مشکلات جهانی بسیار پیچیدهتر از آن شدهاند که بطور موثری بتوان توسط یک دولت خاص آن را حل کرد. در واقع دولتهای آینده در بستر دو مسالهای که طرح شد، شکل خواهند گرفت. نخست افزایش ارتباطات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میان کشورها که در سطح بیسابقهای کشورهای جهان را به همدیگر وصل کرده است. در چنین شرایطی بحرانها و مشکلات پدیدار شده در نظام جهانی به آسانی توسط یک دولت قابل حل نیست. برای مثال مهاجرت امروزه به مسالهای مهم بدل شده که مرزهای یک کشور یا چند کشور خاص را درهم نوردیده و به بحرانی جهانی تبدل شده است. به همیندلیل دیگر یک کشور خاص نمیتواند ادعای حل آن را داشته باشد. دوم اقتصادهای کنونی به دلیل گسترش تجارت جهانی بهشدت از یکدیگر تأثیر میپذیرند و هیچ کشوری نمیتواند بطور کامل مرزی میان اقتصاد داخلی خود با اقتصاد جهانی تعیین کند.
این به هم پیوستگی میان امر محلی و امر جهانی، تداوم حاکمیت دولتها در معنای کلاسیک آن را در آینده با دشواری روبهرو میکند. به همین دلیل از ویژگیهای دولت آینده، مواجهه آن با شبکهای قدرتمند و درهم تنیده از سازمانها و بازیگران بینالمللی است که مفهوم حاکمیت دولتها در معنای کلاسیک آن را اگرچه به تمامی رد نمیکند، اما آن را محدود میکند. حرکت به سوی شکسته شدن حاکمیت مطلق دولتها به عنوان اصل بنیادین در دولتهای کلاسیک احتمالاً در آینده نیز تداوم یافته و دولتهای آینده نیز میراثدار این تحول بنیادین در عرصه بینالمللی خواهند بود. در تعامل پیچیده میان دولتهای آینده که میکوشند حاکمیت خود را حفظ کنند و فشار بیرونی قانونهای جهانی است که احتمالاً دولتهای آینده شکل میگیرند.
از نظر متخصصان روابط بینالملل و حقوق بینالملل، فرآیندهای فراملی مفهوم جدیدی از (قانون جهانی) را ایجاد کرده است. هنجارهای قانونی جهانی شده که عمدتاً با اقتصاد سیاسی سروکار دارند از نظر دامنه و ابعاد با قوانین بینالمللی عمومی و خصوصی متفاوت بوده و ازنظر مفهومی، وسیعتر از قانونهای فراملی تجاری هستند.
مفهوم قانون جهانی بر یک سیستم حقوقی نرمال دلالت ندارد، بلکه بیانگر واقعهای چندفرهنگی، چندملیتی و چندرشتهای است. در نتیجه تلاقی کردارهای بینالمللی و بسط رژیمهای جدید حقوقی در صحنه جهانی همانند قوانین تجاری یا زیستمحیطی بینالمللی را میتوان به عنوان مولفه جدید (قانون جهانی) در نظر گرفت.
این قواعد حقوقی جهانی وابسته به یک رژیم، قلمرو یا شاخه خاصی از حقوق نیست، بلکه وابسته به بازارها، حرفهها و شبکههای نامرئی است که مرزهای ملتها را در هم مینوردد.
جهانی شدن و آینده دولت
جهانی شدن پدیدهای فراگیر است که امروزه عمده جوامع و فرهنگهای مختلف در سراسر جهان را تحت تأثیر خود قرار داده است. همانند عمده مفاهیم اساسی و فلسفی مهم در جهان، بر سر تعریف معرفتشناختی آن اجماعی وجود نداردبا وجود اختلافنظر دانشمندان علوم سیاسی در تعریف آن، همگان بر اهمیت جهانی شدن در شکل دادن به فرآیندهای سیاسی در حال و آینده جوامع بشری واقف هستند.
دیکشنری انگلیسی کمبریج در تعریف جهانیشدن به این موارد اشاره میکند:
افزایش تجارت در سطح بینالمللی بهخصوص توسط کمپانیهای بزرگی که به تولید و انتقال کالا در میان کشورهای مختلف میپردازند.
موقعیتی که در آن کالا و خدمات موجود یا تأثیرات فرهنگی و اجتماعی به تدریج در سراسر جهان شکلی مشابه به خود میگیرند.
بسط و گسترش روابط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در میان تمام کشوهای جهان که نتیجه تسهیل تجارت و ارتباطات است.
مسیری پیش رو که در آن اقتصادهای مختلف به شکلی توسعه مییابند که همگی با همدیگر به عنوان یک سیستم تعامل دارند.
آنچه که اهمیت دارد تأثیرات جهانی شدن بر آینده دولتهاست. بدون شک جهانی شدن یکی از فرآیندهایی است که تأثیرات بزرگی روی دگرگونیهای اجتماعی دولت در آینده میگذارد. فراموش نکنیم که دولتهای ملی کنونی که در سراسر جهان به عنوان شکل مسلط دولت خود را تثبیت کردهاند، تاریخچهای بسیار کهن نداشته و بعد از قرارداد وستفالی در قرن هفدهم میلادیزاده شدهاند. نخستین امواج جهانی شدن در سراسر جهان نقش مهمی در تثبیت دولتهای ملیزاده شده از قرارداد وستفالی ایفا کرد که در اساس ریشهای اروپایی داشتند.
کیث سوتر، آیندهپژوه انگلیسی و متخصص روابط بینالملل از محققانی است که توجه خاصی به آیندهپژوهی دولت و نظام جهانی داشته است و در پژوهشی جالب توجه، بعد از برگزیت و به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به ریاستجمهوری امریکا، تلاش کرد تا سناریوهای محتمل آینده دولتهای ملی در عصر جهانی شدن را بررسی کند.
در این پژوهش چهار سناریوی ممکن برای آینده دولتها در عصر جهانی شدن پیشنهاد میشود. این سناریوها به ترتیب زیر هستند:
سناریوی دولت پایدار و استوار
در این سناریو دولتهای ملی و پیوندهای جهانی هر دو توأمان به شکل قدرتمند تداوم مییابند. در این حالت دولتهای ملی سرنوشت خود را در اختیار داشته و با وجود چنین کنترلی بر امورات خود مایل به همکاری با یکدیگر روی مسائل مشترک هستند. چنین همکاریهای مشترکی در نهایت به طرف اشکال جدیدی از حکمرانیهای جهانی تکامل مییابد.
استدلال موافقان در چنین حالتی این خواهد بود که هیچ راهحل صرف ملی و داخلی برای مشکلات بینالمللی وجود ندارد و حکومتها مجبورند که از طریق بعضی اشکال حکمرانی جهانی به همکاری با یکدیگر برای حل مسائل و مشکلات مشترک بپردازند.
سناریوی دولت ملی ضعیف
پیوندهای جهانی قدرتمند
در این سناریو ما با دولتهای ضعیف در مقابل همبستگیهای بینالمللی قدرتمند روبرو هستیم بهطوریکه حکومتها کنترل خودشان بر مسائل داخلی را ازدست داده و سازمانها یا شرکتهای فراملی خلأ ایجاد شده را پر میکنند.
با انحطاط دولتهای ملی، تنها سازمانهای بینالمللی قادر به ایفای نقش هستند و میتوانند جهان را به شکل بازاری واحد دربیاورند.
در چنین حالتی حکومتها لزوما ناپدید نمیشوند، بلکه حکومتهای موجود در جهان باید با این واقعیت کنار بیایند که سیستم دولتهای ملی منسوخ شده و سازمانها و شرکتهای بینالمللی بازیگران اصلی در عرصه مسائل جهانی هستند.
با سرعت یافتن روندی که در آن پول به معیار همهچیز بدل میشود، هویت ملی دیگر نمیتواند مساله اصلی باشد. در چنین وضعیتی، مردم به گروههای مصرفکننده یا افرادی که در آرزوی مصرف هستند تبدیل میشوند. سیاست و میهندوستی دیگر همانند آخرین مد لباسها، موسیقی یا تکنولوژی امور مورد علاقه مردم نیستند. مردم بیشتر از آنکه شهروند باشند مصرفکننده هستند.
سناریوی دولت عنانگسیخته
در این سناریو ما با دولتهای ملی ضعیف و نیز پیوندهای بینالمللی ضعیف روبهرو خواهیم شد بطوریکه حکومتها کنترل خود را در داخل کشورهایشان ازدست داده و در مقابل هیچ سازمان جهانی نمیتواند خلأ مربوطه را پر کند.
این سناریو بر نوعی از کابوس و تاریکاندیشی مبتنی است که در آن روزبهروز به تعداد دولتهای شکستخورده افزوده شده و مشکلات زیستمحیطی و بهداشتی در سراسر جهان افزایش مییابد.
سه سناریوی پیش بسیار خوشبینانه بوده و تمرکز اصلی آنها بر نظم و نه بینظمی بود. باید به این نکته توجه کرد که منابع تولید بی نظمی در سراسر جهان متعدد و فراوان هستند. سناریوی دولتهای عنانگسیخته با نگاهی بدبینانه، بیشتر بر منابع ایجاد بینظمی تمرکز دارد. برای مثال، سازمانها و شرکتهای فراملی لزوماً نیرویی در جهت خیر و نیکی نیستند. پول، انگیزه اصلی آنهاست. عملکرد آنها در جهت افزایش سود بوده و دغدغهای برای بهتر کردن جهان ندارند. آنها واقعاً نسبت به هیچکس مسوولیتپذیر نیستند. این سازمانها و شرکتها هیچ تعهد و وفاداری ندارند.
بنابراین آنها میتوانند، کالاها و خدمات را از یک کشور به کشور دیگر جابهجا کنند با این انگیزه که در کجا بیشترین نرخ سود ممکن میشود.
هوش مصنوعی و آینده دولتها
رابطه تکنولوژیهای نوین بالأخص هوش مصنوعی با آینده دولتها از مباحث جدید علم سیاست است که در این فصل به آن پرداخته میشود. در واقع گسترش هوش مصنوعی و شکوفایی بیسابقه این دانش نوین در سالهای اخیر پرسشهای فراوانی را درباره تأثیرات آن بر کارکرد دولتها و رابطه شهروندان و دولت برانگیخته است. هوش مصنوعی نه تنها از عوامل دگرگونی دولتها در سالها و دهههای آتی خواهد بود، بلکه بر حیات شهروندان و چگونگی انجام وظایف شهروندی آنها نیز تأثیرگذار خواهد بود. به همین دلیل هر نوع پژوهش درباره هوش مصنوعی و آینده دولت نباید تنها برساخت دولت محدود مانده و به دگرگونی در رابطه دولتها با شهروندانشان بیتوجهی کند.
نگاهها به تأثیرات هوش مصنوعی بر آینده دولتها معمولاً به دو بخش خوشبینانه و بدبینانه تقسیم میشود. نگاه بدبینانه معتقد است که هوش مصنوعی توانایی دولتها برای نظارت بر شهروندانشان را در حد بسیار زیادی افزایش میدهد . دولتها بدین وسیله میتوانند تمام جزییات رفتار شهروندانشان را کنترل کنند.
جامعهای که در آن همه جزییات زندگی شهروندان را دولتها کنترل میکند، بیشتر از آنکه شبیه جوامع مردمسالار باشد، شبیه استبدادهای مدرن از نوع استالینیسم و فاشیسم است. از منظر بدبینانه هوش مصنوعی امکانات فراوانی را برای حرکت در این مسیر تمامیتخواهانه در اختیار دولتها میتواند قرار دهد.