ایران در عصر هستهای
برنامه هستهای ایران از کجا شروع و اکنون در کدام نقطه از برنامه دراز مدت خود است؟ پژوهش زیر که توسط علیاکبر دارینی، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه علامه طباطبایی نوشته شده و از سوی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری منتشر شده است. دراین گزارش که در دو بخش تنظیم شده و بخش اول آن را امروز میخوانید به تاریخچه برنامه هستهای ایران و ضرورتهای آن میپردازد. بخش دوم آن به موضوع
منع دسترسی به سلاح هستهای و موضع مقامات ایران به این موضوع پرداخته شده است.
برنامه هستهای ایران در سال 1336 ش (۱۹۵۷ م) در دوره محمدرضا پهلوی با کمک و پشتیبانی ایالات متحده امریکا پایهریزی شد؛ زمانی که تهران و واشنگتن یک توافقنامه همکاری در چارچوب برنامه «اتم برای صلح» در دولت دوایت آیزنهاور امضا کردند. دولت ایران در سال ۱۳۵۲ شرکت امریکایی بنیاد پژوهشی استنفورد را به کار گرفت تا در زمینه مطالعه و مشاوره درباره نیاز ایران به انرژی و تعیین سهم انرژی هستهای به ایران کمک کند. این بنیاد پیشرفت صنعتی و اقتصادی ایران را وابسته به تولید 20 هزار مگاوات برق هستهای از طریق تاسیس نیروگاههای اتمی در ایران تا سال ۱۹۹۵ دانست.
سازمان انرژی اتمی ایران در سال 1353 پایهریزی شد تا برنامه هستهای را به پیش برد. برنامه شاه براساس این ایده بود که ایران باید منابع انرژی جایگزین فراهم کند تا کشور را تا زمان پایان یافتن ذخایر نفتی آماده سازد. ایران با شرکتهای امریکایی و اروپایی قراردادهای گوناگونی بست که قرارداد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر با شرکت کرافت یونیون آلمان یکی از آنها بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن 1357 که دودمان پهلوی فروپاشید و جمهوری اسلامی تأسیس شد، همهچیز تغییر کرد. تغییر شگرف فضای سیاسی، مخالفت داخلی با فناوری هستهای در روزهای نخست دوران پس از انقلاب و خروج استعدادها از کشور تقریبا برنامه هستهای ایران را با توقف موقت روبرو کرد.
شرکتهای امریکایی و اروپایی یکی پس از دیگری همکاریهای هستهای خود با ایران را قطع کردند و آلمان هم ساخت نیروگاه اتمی بوشهر را نیمهتمام رها کرد. امریکاییها که تا سال 1357 در پایهریزی برنامه هستهای ایران نقش ایفا کرده بودند، از سال 1358 دست به مخالفت با همان برنامه زدند. ایالات متحده نهتنها از ارایه فناوری هستهای به ایران ممانعت ورزید بلکه متحدان خود را نیز به پرهیز از هرگونه کمک به ایران تشویق کرد. چندی نگذشت که مقامات تازه جمهوری اسلامی با درک اهمیت صنعت هستهای، علاقه خود را به انرژی هستهای ابراز کردند اما شرکای پیشین از تکمیل نیروگاه بوشهر و اجرای دیگر پروژ ههای هستهای سرباز زدند.
دستگاههای اطلاعاتی امریکا ایران را متهم به دنبال کردن یک برنامه صلحآمیز هستهای به عنوان پوششی برای دستیابی پنهان به سلاح هستهای کردند. ضمن اینکه با وضع تحریمهای اقتصادی یکجانبه علیه ایران از فروش فناوریهای هستهای و دوگانه به ایران ممانعت ورزیدند.
اکبر هاشمیرفسنجانی در 6 مارس 2005 در نشست اختتامیه کنفرانس بینالمللی «فناوری هستهای و توسعه پایدار» در تهران که به همت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزار شد، گفت تحریمهای امریکا و محدودیتهای اعما ل شده از سوی اروپا ایران را وادار به پنهانکاری کرد و ایران چاره ای جز تأمین تجهیزات موردنیاز خود از بازار سیاه نداشت. وی اظهار داشت: «بله، مخفیکاری بود... اگر تحریمها بر ما اعمال نشده بودند، ما همهچیز را علنی اعلام میکردیم. .. اما هیچ کس در بازار هیچ چیزی به ما نمیفروخت».
1- فناوری غنیسازی اورانیوم، نیاز ملی
حمله نظامی عراق در شهریور ۱۳۵۹ حکومت تازه تاسیس شده جمهوری اسلامی را غافلگیر کرد. ایران از یک سو سلاح و تجهیزات کافی برای پاسخگویی به حملات موشکی عراق نداشت و از سوی دیگر در معرض تحریم تسلیحاتی و فناور یهای با کاربرد دوگانه قرار گرفت.
این تجربه ناگوار رهبران ایران را وادار ساخت بر توان داخلی تکیه کنند و راه خودکفایی پی بگیرند. برنامه موشکی متعارف بخشی از این راهبرد با هدف ایجاد بازدارندگی نسبی بود.
در دهه 1360 ش، صدام آنیترین خطر برای ایران به شمار میرفت اما پس از آن امریکا که آشکارا راهبرد تضعیف نظام جمهوری اسلامی را دنبال میکرد جایگزین عراق شد.
این واقعیتها تردیدی برای رزم تدبیرگران (استراتژیستها) ایرانی باقی نگذاشت که جمهوری اسلامی در کنار تأمین بخشی از برق موردنیاز کشور از طریق نیروگاههای هستهای، باید کنترل چرخه سوخت هستهای از اکتشاف و استخراج سنگ معدن اورانیوم تا غنیسازی و تولید سوخت هستهای را در دست گیرد و برای ارتقای جایگاه منطقهای و بینالمللی و افزایش قدرت چانهزنی خود در معادلات جهانی به فناوری غنیسازی اورانیوم دست یابد.
آنها به این باور رسیدند که دستیابی به دانش غنیسازی اورانیوم به خودی خود میتواند در برابر دشمنان بازدارندگی پدید آورد و ایران را به یکی از ده کشور دارنده فناوری پیشرفته غنیسازی در جهان تبدیل و اراده ملی را تقویت کند. از سوی دیگر، با دستیابی به فناوری غنیسازی، ایران میتوانست راه تأمین مطمئن و پایدار سوخت رآکتور و نیروگا ههای اتم ی برای خود پدید آورد و از وابستگی خود به بیگانگان بکاهد. این راهکار پاسخ به یک نیاز ملی بود تا هم جایگاه بینالمللی ایران را بالا برد و هم بازدارندگی پایدار و قانونی برای ایران فراهم کند بدون اینکه دست به ساخت بمب اتمی بزند. وانگهی این راهکار با پیمان منع گسترش جنگافزارهای هستهای یا انپیتی ناسازگار نبود. این گزینه کمهزینهترین و پرسودترین راهکار تلقی شد.
بازدارندگی در سادهترین تعریف گونه ویژهای از روابط سیاسی است که در آن یک بازیگر میکوشد بر رفتار بازیگر (یا بازیگران) دیگر در راستای اهداف خود تأثیر بگذارد. به بیان دیگر، بازدارندگی فراهم آوردن توانمندیهای لازم در کشور بازدارنده با هدف متقاعد کردن طرف مقابل یا وادار کردن او به چشمپوشی از رفتاری مشخص یا رها کردن اهدافی است که دنبال میکند. به گفته بوفر کارشناس فرانسوی، بازدارندگی به عنوان یک راهبرد در پی آن است که دشمنان را از قدرت تصمیمگیری برای کاربرد نیروی نظامی ناتوان سازد.
ایران همه راههای مشروع و قانونی برای به دست آوردن فناوری هستهای را پیمود اما همه این راهها با مخالفت ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی روبرو شد. آنها در مسیر تلاشهای آشکار و مشروع ایران برای دستیابی به تجهیزات هستهای سنگاندازی کردند و مانع خرید تجهیزات از سوی ایران شدند. ایران چارهای جز دنبال کردن یک رویکرد پنهان نداشت. ماموران مخفی ایران در بسیاری از کشورها پنهانی خرید تجهیزات گوناگون هستهای را آغاز کردند و از طریق شبکه عبدالقدیر خان، دانشمند هستهای پاکستانی، تجهیزات غنیسازی را برای نخستینبار در اواخر دهه 1360 ش، سالهای پایانی جنگ ایران و عراق، وارد ایران کردند. پس از سالها تلاش، دانشمندان ایرانی توانستند با ساخت بومی قطعات سانتریفیوژ ایران را به کشور دارنده این فناوری پیشرفته تبدیل کنند.
2- قدرت هستهای نهفته
الگوی رفتاری ایران در سه دهه گذشته نشان میدهد که مهمترین یا یکی از مهمترین اهداف آن از دستیابی به فناوری غنیسازی اورانیوم تبدیل شدن به یک قدرت هستهای نهفته بوده است تا بدین گونه ضریب امنیت ملی خود را بالا برد و در چارچوب اختیارات و تعهدات خود در NPT بازدارندگی مشروع فراهم کند.
برخورداری از دانش غنیسازی اورانیوم به ایران میدان میدهد نه تنها توانمندی تکنولوژیکی خود را به رخ جهانیان بکشد بلکه به توانمندی «بازدارندگی پنهان» یا «حصار هستهای » دست یابد.
در واقع با رسیدن به توانمندی «حصار هستهای» کشور دارنده فناوری غنیسازی اورانیوم بطور بالقوه از دانش و توانایی ساخت سلاح هستهای برخوردار است و تا رسیدن به بمب چند گام دیگر مانده است اما در همانجا میایستد و جلوتر نمیرود. این راهبرد نشان میدهد که چگونه یک کشور هموند NPT میتواند از توانمندی مشروع چرخه سوخت هستهای برخوردار و دانش، تجهیزات، توانایی فنی و مواد هستهای شکافتپذیر زیادی داشته باشد بدون اینکه به سوی ساخت جنگافزار هستهای گام بردارد. در شرایط وخیم، همچون یورش نظامی دشمنان، آن کشور میتواند در مدت یک سال یا کمتر دست به ساخت سلاح اتمی بزند چون پیشاپیش همه تجهیزات و مواد لازم را در اختیار دارد. ژاپن، کره جنوبی، تایوان، استرالیا، کانادا، آلمان، سوییس و برزیل از نمونه کشورهایی هستند که بمب اتمی ندارند اما از توانمندی بازدارندگی پنهان برخوردارند.
علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، ۵ اسفند ۱۳۸۸ (۲۴ فوریه ۲۰۱۰) در سفر به ژاپن در دو دیدار جداگانه با کاتسویا اوکادا، وزیر خارجه و ساتسوکی ادا، رییس مجلس مشاوران ژاپن، گفت برنامه هستهای ایران مدل برنامه هستهای ژاپن را دنبال میکند. خبرگزاری مهر (1388) به نقل از لاریجانی نوشت: «همانگونه که ژاپن دارای فناوری هستهای است اما سلاح اتمی ندارد، ایران نیز همین راه را در برنامه هستهایاش دنبال میکند... فعالیتهای هستهای ایران کاملا صلحآمیز و نظیر مدل ژاپنی است.»
محمد البرادعی، مدیرکل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ۵ دسامبر ۲۰۰۴ در گفتوگو با دیوید سنگر نویسنده روزنامه نیویورکتایمز عنوان کرد: «من آ نها را کشورهای دارنده جنگافزارهای نهفته مینامم. این توصیف با وضعیت بسیاری از کشورهای دارنده این دانش همخوانی دارد. تنها کلید، داشتن مواد شکافتپذیر است. اگر شما واقعا باهوش باشید، نیازی ندارید که جنگافزار هستهای بسازید. کافی است شما توانمندی فراهم کنید و این کار بهترین بازدارندگی است.»
حسن روحانی، مذاکرهکننده ارشد پیشین و رییسجمهور کنونی ایران، در کتاب خود امنیت ملی و دیپلماسی هستهای تأیید میکند که دستیابی به غنیسازی ۲۰ درصد توانست بازدارندگی بیشتری برای ایران فراهم کند. او مینویسد: «توان غنیسازی به ویژه غنیسازی بیست درصدی داریم و میتوانیم بگوییم به نوعی بازدارندگی بیشتری را ایجاد کردهایم که در مجموع دستاوردی قابل ملاحظه است.»
3- غرور ملی
تقریبا همه جناحهای سیاسی در درون نظام همصدا پشتیبان برنامه هستهای بودند. این برنامه یکی از معدود موضوعاتی بود که گروههای سیاسی درباره حفظ و گسترش آن اختلاف دیدگاه نداشتند.
فناوری غنیسازی به صورت نماد ملی درآمده بود و چنان با غرور و هویت ایرانیان درآمیخته بود که هر دولتی دست از غنیسازی برمیداشت به احتمال قریب به یقین پشتیبانی مردمی را از دست میداد.
روحانی در نوامبر ۲۰۰۴ گفت او روز صدور بیانیه سعدآباد در مهر ۱۳۸۲- پس از آ نکه وزرای خارجه سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان ایده توقف همیشگی برنامه غنیسازی در خاک ایران را گوشزد کردند- به آنها گفت که هر دولتی در ایران دست از فناوری هستهای بردارد بیدرنگ سقوط خواهد کرد. او در سخنانی که از شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، گفت: «هر دولتی که بپذیرد فعالیت هستهای را متوقف کند سقوط خواهد کرد. این خواست ملی است» (روحانی، ۱۳۸۳). احمد توکلی (1384)، نماینده محافظهکار مجلس نیز ۱۱ آگوست ۲۰۰۵ در سخنانی که از صدای جمهوری اسلامی پخش شد، گفت: «هر دولتی در ایران که دست از فناوری هستهای بردارد سقوط خواهد کرد چون این موضوع به مساله غرور ملی تبدیل شده است.»
غرب به دنبال برچیدن فناوری غنیسازی از خاک ایران بود. آنها به دنبال توافقی با ایران بودند که جمهوری اسلامی در برابر دریافت مشوقهای اقتصادی اندک دست از غنیسازی بشوید یا تعلیق نامحدود عملاً تعطیلی همیشگی فعالیتهای چرخه سوخت هستهای را بپذیرد اما ایرانیان چنین درخواستی را توهین به خود میدانستند. آنها دلیلی نمیدیدند که ایران از دسترسی به فناوری پیشرفته هستهای محروم شود.
امریکاییها میگفتند ایران سرشار از منابع نفت و گاز است و نیازی به انرژی هستهای ندارد اما اسدالله صبوری، معاون وقت سازمان انرژی اتمی ایران، 11 مارس 2003 به نویسنده گفت: «امریکا بیش از ایران نفت دارد و ذخایر گاز روسیه بیش از ایران است. اما هردو شمار زیادی نیروگاه هستهای دارند. هیچ کشوری نمیتواند به بهانه دارا بودن ذخایر نفت و گاز غنی، ایران را از دستیابی به فناوری پیشرفته هستهای بازدارد.» وانگهی مجلس شورای اسلامی دولت را موظف کرده بود که در چارچوب معاهده NPT «نسبت به برخوردار نمودن کشور از فناوری هستهای صلحآمیز از جمله تأمین چرخه سوخت جهت بیست هزار مگاوات برق هستهای» اقدام کند.
پافشاری غرب بر تعطیلی غنیسازی حس غرور ملی را بیش از پیش در ایرانیان برانگیخت. فریاد «انرژی هستهای حق مسلم ماست» در همه راهپیماییها در سراسر کشور شنیده میشد و پارچهنوشتههایی که سخن از «حق انکارناپذیر» ایران در NPT برای دستیابی به فناوری هستهای میکرد، در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران به چشم میخورد.
ایران برای نخستینبار در ۲۰ فروردین ۱۳۸۵ (۹ آوریل ۲۰۰۶) با را ه اندازی یک آبشار ۱۶۴ سانتریفیوژی توان غنیسازی خود را اثبات کرد و آن روز به عنوان روز ملی فناوری هستهای 19 در تاریخ ایران ثبت شد. برای ایران، غنیسازی اورانیوم به نماد پیشرفتهای علمی و خودکفایی تکنولوژیکی تبدیل شده بود. پیشرفتهای هستهای بخشی از هویت نوین ایرانیان به شمار میرفت و به همین دلیل هیچ سیاستمدار ایرانی نمیتوانست تعلیق بلندمدت غنیسازی اورانیوم را بپذیرد، برنامهای که ایران رنجهای بیشماری برای به دست آوردن آن به جان خریده بود.
ویلیام بیمن، استاد پژوهشهای خاورمیانه در دانشگاه براون، بر این باور بود که برنامه هستهای مایه همبستگی ایرانیان شده است. او در ۱۵ ژوئن ۲۰۰۵ در گفتوگو با برنارد گورتزمن، نویسنده شورای روابط خارجی، امریکا گفت: «از نگاه ایرانیها، آنها میخواهند به عنوان یک کشور در حال توسعه و پیشرفته که دارای پایه صنعتی نوین است، شناخته و دیده شوند... موضوع انرژی هستهای دقیقا همین است... آ نها میگویند امریکا میکوشد آرمانهای ما را سرکوب کند؛ ما را عقب مانده و سطح پا یین نگه دارد و تبدیل به یک ملت درجه دوم کند. اما ما توانایی توسعه صنعت هستهای را داریم ولی به ما میگویند که از این توانایی بیبهرهایم و نمیتوانیم. این نگاه، مردم ایران را خشمگین میکند، نه تنها روحانیون در درون حاکمیت بلکه خون هر ایرانی که در خیابان پا میگذارد، حتی نوجوانان شانزده- هفده ساله را به جوش م یآورد. داستان ن هستهای آنچنان موضوعی هیجانی و پرشور است که هیچ سیاستمداری نمیتواند از آن کوتاه آید.»
4- امنیتیسازی پرونده هستهای
از همان آغاز مناقشه هستهای یعنی زمانی که امریکا و اسراییل تأسیسات در دست ساخت غنیسازی نطنز و آب سنگین اراک را زودهنگام درز دادند و علیرضا جعفرزاده، مسوول دفتر شورای ملی مقاومت در واشنگتن (گروه تروریستی سازمان مجاهدین خلق)، 14 آگوست 2002 در یک نشست خبری در هتل ویلارد واشنگتن پیشدستانه وجود این تأسیسات را برای افکار عمومی جهان افشا کرد دولت ایالات متحده در پی آن بود که فعالیتهای هستهای ایران را تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی معرفی کند و موضوع را به شورای امنیت سازمان ملل متحد بکشاند تا با دست بازتری بتواند با جمهوری اسلامی تسویه حساب سیاسی کند. به همین دلیل ۱۵ بهمن ۱۳۸۴ (۴ فوریه ۲۰۰۶) روزی که شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت ارجاع داد روز خوشایندی برای کاخ سفید بود.
البرادعی (1390) در کتاب خاطرات خود عصر فریب: دیپلماسی اتمی در دوران خیانت میگوید پرونده هستهای ایران زمانی به شورای امنیت فرستاده شد که پیشرفتهای زیادی در حل مسائل باقیمانده به دست آمده و آژانس نیز سندی مبنی بر انحراف برنامه هستهای ایران به سوی سلاح هستهای نیافته بود. او مینویسد: «آژانس به پیشرفتهای بزرگی در راستیآزمایی از برنامه هستهای ایران دست یافته بود. هنگامی که سرانجام ارجاع ایران به شورای امنیت رخ داد، درواقع این کار تلاشی برای واداشتن شورای امنیت به توقف برنامه غنیسازی ایران بود و از فصل هفتم منشور سازمان ملل استفاده کرد تا غنیسازی ایران را که از نظر NPT قانونی بود، به عنوان تهدیدی برای صلح و امنیت بینالمللی نشان دهد.»
محمدجواد ظریف، سفیر پیشین ایران در سازمان ملل و وزیر امور خارجه کنونی، در کتاب آقای سفیر میگوید: «سیاست امریکا از ابتدای انقلاب این بود که ایران را گرفتار تحریم شورای امنیت کند... از ابتدای مذاکرات هستهای نیز میگفت ایران باید به شورای امنیت بیاید و آژانس انرژی اتمی نمیتواند با ایران کار کند... در سال 2004 امریکاییها نامهای را بین اعضای شورای امنیت پخش و طی آن دلایل خود را مبنی برای آنکه چرا باید پرونده ایران به شورای امنیت بیاید، مطرح کردند. یکی از همین دلایل این بود که آژانس به هیچوجه نمیتواند قانونا برنامه هستهای ایران را متوقف کند، اما شورای امنیت این صلاحیت را دارد. علتاینکه ما میخواستیم پرونده ایران به شورا نرود، تنها نگرانی از تحریم نبود بلکه میخواستیم کسی مجوز این را نداشته باشد که برنامههای هستهای ما را غیرقانونی اعلام کند.»
ظریف در این کتاب روشن میکند که امنیتیسازی پرونده هستهای ابزاری در دست امریکا بود که بتواند علیه ایران اجماع ایجاد کند و با جمهوری اسلامی برخورد کند. او میگوید: «هدف امریکا از ابتدای انقلاب اسلامی تبدیل ایران به یک تهدید امنیتی بینالمللی بود.»
اصولا هدف سلطه این است که دشمنان خود را به عنوان دشمنان همه معرفی کند. لذا امریکا پس از انقلاب اسلامی لااقل سه بار تلاش کرد که ایران را به شورای امنیت ببرد و تحریم بینالمللی علیه آن اعمال کند. یک بار در قضیه گروگانگیری بود. یک بار در قضیه نپذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ از جانب ایران بود و بار سوم نیز در قضیه هستهای است. .. هدف امریکا صرفا برای تحریم یا فشار بر ایران نیست بلکه امریکا میخواهد ایران را به یک تهدید امنیتی بینالمللی تبدیل کند.
ایران در دوران محمود احمدینژاد رویکرد تقابل را در دستور کار خود قرار داد و فرهنگ هابزی بخشی از رویکرد جداییناپذیر دولت او شد. سرسختی و گفتمان دولت وی در سیاست خارجی («افسانه 31» خواندن هولوکاست،کاغذ پاره خواندن قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و...) به امریکا کمک کرد که بتواند بطور نسبی اجماع جهانی علیه ایران ایجاد کند. در زمان بیانیه سعدآباد، انگلیس، فرانسه و آلمان دربرابر پافشاری امریکا مبنی بر فرستادن پرونده ایران به شورای امنیت ایستادگی کردند اما رویکرد تهاجمی دولت احمدینژاد سبب شد نه تنها این سه کشور اروپایی، که روسیه و چین نیز به امریکا بپیوندند و از قطعنامههای تحریمی شورای امنیت پشتیبانی کنند. پررنگ شدن گفتمان ایدئولوژیک در دوران احمدینژاد و رویکرد دولت او در برابر اسراییل به واشنگتن و تلآویو کمک کرد تا برنامه هستهای ایران را در چارچوب یک تهدید امنیتی به همگان بشناساند.
شماری از چهرههای میانه رو و همچنین استادان برجسته دانشگاه، همچون داوود هرمیداس باوند، بارها به نویسنده گفتهاند که ایران میتوانست با رویکردی محتاطانه و واقعبینانه در سیاست خارجی به فناوری غنیسازی دست یابد بدون اینکه هزینههای سنگین تحریمها را بپردازد.
شورای امنیت پس از خودداری ایران از توقف غنیسازی بر تحریمها افزود. با افزایش تحریمها، ایران به برنامه غنیسازی شتاب بخشید. هرچه تحریمها شدیدتر شد، ایران اورانیوم کمغنیشده بیشتری تولید کرد. پس از خودداری غرب از دادن سوخت هستهای برای رآکتور تحقیقاتی ۵ مگاواتی تهران، ایران خود به تولید اورانیوم غنیشده ۲۰درصد دست زد تا سوخت هستهای موردنیاز آن را تولید کند. از نگاه غرب، این رخداد به جای آنکه به برچیده شدن غنیسازی در ایران بینجامد، سبب شد که جمهوری اسلامی گامی بلند در نزدیک شدن به اورانیوم بسیار غنی شده بردارد و خود را به ظرفیت گریز یعنی مدت زمانی که لازم است اورانیوم بسیار غنی شده موردنیاز برای ساخت یک بمب اتمی تولید شود نزدیک کند.