مردم، قدرت و منافع (61)

۱۳۹۸/۰۶/۰۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۱۴۶۹
مردم، قدرت و منافع (61)

نوشته:  جوزف استیگلیتز|

ترجمه:  منصور  بیطرف|

  همکاری جهانی در قرن بیست و یکم

حمایت‌گرایی نه‌تنها به ایالات متحده بلکه حتی به آنهایی که از صنعتی زدایی آسیب دیده‌اند کمک نخواهد کرد، ولی می‌تواند تاثیرات کاملا منفی بر شرکای تجاری امریکا و اقتصاد جهانی داشته باشد. طی هفتاد سال گذشته جامعه بین‌المللی یک نظام مبتنی بر قواعدی را خلق کرده است که تجارت و همکاری را تسهیل می‌کند . ایالات متحده در خلق این سیستم یک نقش محوری را ایفا کرده است . ما این را از نوع بشر دوستی انجام ندادیم بلکه معتقد بودیم که چنین سیستمی برای کل جهان از جمله ایالات متحده بهتر است . اعتقاد بر این بود که تجارت و مبادله درک همدیگر را در سراسر مرزها ارتقا خواهد داد و به صلح کمک می‌کند و باعث جنگ کمتری که در قرن گذشته مصیبت‌های زیادی را به بار آورده بود، می‌شود. همچنین این کار برای یک اقتصاد هم خوب است: جهانی‌سازی که مبتنی بر قواعد و به خوبی هم مدیریت شده باشد منافع بالقوه تمامی کشورها را تامین می‌کند  و کل اقتصاد ایالات متحده هم به این کار کمک کرد - اما مساله این بود که ما مطمئن نبودیم ثمرات آن رشد، به‌طور عادلانه تقسیم شود .

  جنگ‌های تجاری و همکاری جهانی

اکنون این سیستم تجاری جهانی مبتنی بر قواعد، زیر حمله است . زمانی که ترامپ برای اولین‌بار پیشنهاد داد که او یک جنگ تجاری با چین را در دست اجرا دارد، آنهایی که در داخل و خارج ایالات متحده بودند به نظر می‌آمد که نمی‌خواستند باور کنند که چه اتفاقی دارد می‌افتد. با همه این احوال، به نظر می‌آمد این کار به‌شدت علیه منافع هر دو طرف است و به ویژه منافع همکاری که به نظر می‌رسید برای مدت طولانی سیاست اقتصادی بین‌المللی ایالات متحده را دیکته کرده بود. اما ترامپ هرگز نه به عقلانیت معروف بود و نه ثبات رای . کشمکش‌های اولیه در فولاد، آلومینیوم، ماشین‌های لباسشویی و پنل‌های خورشیدی که در سال 2018، همراه با اعمال تعرفه‌ها بر بیش از 200 میلیارد دلار کالاهای چینی شکوفا شد، به یک جنگ تمام عیار تجاری و اقدام متقابل چینی‌ها تبدیل شد. ترامپ مطمئن است که به یک دلیل ساده ایالات متحده می‌برد، ایالات متحده از چین بیشتر وارد می‌کند تا صادر . اما این دلیل به چند دلیل دیگر غلط است . آنچه مهم است ابزارهایی است که در اختیار هر طرف قرار دارد از قبیل: عزم، ظرفیت ضربه زدن به طرف دیگر و ضربه متقابل طرف دیگر و حمایت‌های درون کشور. از آنجا که اقتصاد چین نسبت به ایالات‌متحده هنوز یک اقتصاد کنترل شده است، نه‌تنها می‌تواند بهتر از ایالات متحده هدف‌گذاری کند بلکه می‌تواند اقدامات ضد حمله برای آن بخش‌هایی که آسیب می‌بینند را فراهم سازد. چین می‌خواهد از وابستگی به صادرات رها شود و ایالات متحده این فرایند را به راحتی شتاب می‌بخشد و همین باعث می‌شود که عزم چین برای بالا بردن ظرفیت‌های فناوری‌اش را بالا ببرد. علاوه بر این، بخشی از صادرات چین که فی‌الواقع «ساخت چین» است خیلی کوچک‌تر از بخشی است که ایالات متحده به آنجا صادر می‌کند بنابراین، یک دلاری که درصادرات چین کاهش می‌یابد خیلی تاثیر کمتری بر اقتصاد آن دارد تا یک دلاری که در صادرات ایالات متحده کاهش می‌یابد و بر اقتصاد ایالات متحده تاثیر می‌گذارد. چین همچنین جنگ تجاری را با مردمش که پشت دولتش متحدتر ایستاده‌اند شروع کرده است؛ ایالات متحده جنگ تجاری را با فراکسیون‌های بزرگ که شاید اکثریت آن با این سیاست مخالف هستند شروع کرده است. و در آخر، کنش‌های زیاد اقتصادی و غیر اقتصادی است که چین می‌تواند انجام دهد، از تحت فشار قرار دادن فعالیت‌های شرکت‌های امریکایی در چین گرفته تا عملیات پرخاشگرانه در دریای چین جنوبی . البته احتمال دارد که هر طرف در نهایت با واکنش‌های منفی حمایت گرایی که فراتر از کانال‌های مستقیم اقتصادی بسط یافته است بازنده شود . ما در کنار تجارت به بسیاری از جبهه‌ها در همکاری بین‌المللی نیاز داریم. برای مثال ما به کمک کره جنوبی و چین در معامله با کره شمالی نیاز داریم؛ ما به کمک اروپا بر سر برخورد با روسیه نیاز داریم. اگر کشور ما درگیر جنگ تجاری شود بعید است که چنین کمک‌هایی پیش بیاید.