مردم، قدرت و منافع (71)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل 5
فاینانس و بحران امریکایی
ناواسطهگری بیشتر
شکست بخش مالی فراتر از اجرای نقش سنتی واسطهگری خود که آوردن پول از بخش خانوار به بخش شرکتها بود، است، بانکها اکنون درست عکس این نقش را انجام میدهد و آن، اینکه پول را از بخش شرکتی بر میدارند و به بخش خانوار میآورند بنابراین ثروتمندان میتوانند بیشتر از ثروتشان لذت ببرند. .یک راه که بانکها برای این کار انجام میدهند که همراه با مزیت مالیاتی است این است که به شرکتها کمک میکنند تا سهام را از بازار با پولی که به آنها برای انجام این کار قرض میدهند بخرند، درست مثل همان نمونهای که از اپل بیان کردیم. پول از شرکت بیرون میرود. شرکت پول کمی برای سرمایهگذاری خود در آینده دارد. شغلهای کمتری قادر به ایجاد خواهد شد. الیته دریافتکنندگان همان مالکان سهام هستند که بهطور غیرمتناسبی خیلی ثروتمند شدهاند. در سالهای اخیر این نوع از بای بکهای سیار زیاد شدهاند بهطوری که همواره از سرمایهگذاری شرکتهای غیرمالی (شکل سرمایهای آنها) جلو زده – یک تفاوت بزرگ از سالهای پس از جنگ جهانی دوم که در آن دوران بای بکها ناچیز و قابل صرفنظر کردن بودند. بعد از آنکه لایحه مالیاتی جمهوریخواهان در دسامبر سال 2017 تصویب شد یک افزایش قابل توجهی در بای بکها صورت گرفت بهطوری که در سال 2018 گامهایی برای ثبت رکورد برداشته شد.
از بانکداری سنتی به یک سیستم مالی ناکارآمد
سیستم مالی به آن اندازهای که امروزه ناکارآمد شده، ناکارآمد نبوده است. با آنکه رشد اقتصادی از 2.5 درصد تولید ناخالص داخلی به 8 درصد زمان بحران رسیده بود اما اقتصاد اصلا خوب کار نکرده است. در واقع رشد کندتر و اقتصاد بیثباتتر شده – و در 70 سال اخیر به اوج بدترین بحران خود رسیده است.
کاستیهای بخش مالی فقط در یک ربع قرن گذشته به تدریج خودش را که از بانکداری سنتی دور میکرد نشان داد. همچنانکه خاطرنشان کردهایم، بانکداری سنتی افراد را ملزم میکرد که پس اندازشان را به بانکها بسپرند که بانکها هم آن را به بنگاهها قرض بدهند که به نوبه خود آن پولها برای استخدام بیشتر کارگران یا خرید ماشین آلات بیشتر استفاده کنند. آن پولهایی که به آن بخشها میرفت توانمندترین بخشها برای استفاده بهتر از این پولها بودند. بانکها سعی نمیکردند که آخرین پنی را از قرضکننده بقاد: میدانستند که اعمال بالاترین نرخ بهره، قرضکننده را تشویق نمیکند بلکه ریسکپذیری را تشویق میکند. علاوه براین، بانک یک رابطه درازمدت با قرضکننده داشت بنابراین میتوانست کمک کند تا روزهای خوب و بد شرکت را ببیند. این نوع از بانکداری، بانکداری رابطهای نامیده میشود. بانکداری مدرن این روش را از چندین راه تغییر داده است. در بانکداری سنتی، بانکداران اعصابخردکن بودند اما مردمان بهشدت قابل احترامی بودند، آنها قطبهای جامعه شان بودند که میخواستند دیگران از پاکدامنیشان مطمئن باشند- آنها میخواستند دیگران را قانع سازند که مستحق اعتماد کافی هستند که به بانکداران اجازه دهند تا از پولهایشان مراقبت کنند. آنها پیامدهای قرضدهی بد را برعهده میگرفتند: اگر آنها کار خوبی انجام نمیدادند و به آنهایی که پول قرض میدادند نمیتوانستند بازپرداخت کنند، سرمایهشان را از دست میدادند.
در مدل تازه « originate-to-distribute» که در قرن بیست و یکم بر بانکداری حاکم شده، بانکها مبدا وام هستند اما این وامها را به دیگرانی که ریسک قرضدهی بد را بر عهده میگیرند میدهند. آنها دیگر سودشان را از شکافی که بین نرخ قرضگیرنده که میپردازد و نرخی که آنها به سپرده گذار میدهند به دست نمیآورند بلکه از هزینهای که در هر مرحله از فرآیند شارژ میکنند به دست میآورند.