آخرین پایگاه دیکتاتورها
ترجمه: طلا تسلیمی|
دهه جاری میلادی دهه خوبی برای دیکتاتوری بوده است. نفوذ قدرتمندترین کشورهای استبدادی جهان یعنی چین و روسیه در سطح جهانی به سرعت در حال افزایش است. برای نخستین مرتبه از اواخر قرن نوزدهم، مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای استبدادی با دموکراسیهای لیبرال غربی برابر یا حتی از آن بیشتر است. حتی از نظر ایدئولوژیک هم به نظر میرسد که کشورهای استبدادی در حالت تهاجمی قرار دارند: برای نمونه، در جریان اجلاس گروه 20 در ماه ژوئن، ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه، نقاب متداول همراهی روسیه با استانداردهای لیبرال دموکراسی را کنار گذاشت و گفت که «لیبرالیسم مدرن» از کار افتاده و منسوخ شده است.
بهگزارش دیپلماسی ایرانی ،در مقابل، این یک گذشته برای دموکراسی وحشتناک بوده است. طبق اعلام سازمان نظارتی مستقل «خانه آزادی»، امسال جهان برای سیزدهمین سال متوالی شاهد افول دموکراسی بوده است. در همه مناطق جهان از بروندی گرفته تامجارستان و از تایلند تا ونزوئلا، دموکراسیها از بین رفتهاند یا دچار فرسایش شدهاند. اما نگرانکنندهترین مساله افول غیرمنتظره نهادهای دموکراتیک در کشورهایی بودند که زمانی دموکراسی در آنها با ثبات و ایمن به نظر میرسید.
در سال 2014 به این مساله اشاره کردم که احزاب پوپولیستی و نامزدهایی ظهور خواهند یافت و قدرت خواهند گرفت که به نهادهای دموکراتیک آسیب شدیدی میرسانند. این ایده بهشدت با مخالفت مواجه شد و نتیجهگیری از تحقیقات در آن زمان این بود که عوام فریبان هرگز در دموکراسیهای دیرینه در شمال امریکا و اروپای غربی پیروز نخواهند شد و اگر همچنین شود، از سوی نهادهای قدرتمند آن کشورها و جوامع شهروندی فعال بهشدت محدود خواهند شد. امروز، آن ساختار اجتماعی قدیمی از بین رفته است. روی کار آمدن دونالد ترامپ در ایالات متحده، ماتئو سالوینی در ایتالیا و ژایر بولسونارو در برزیل نشان دادند که پوپولیستها میتوانند در برخی از ثروتمندترین و دیرینهترین دموکراسیهای جهان نیز قدرت کسب کنند و فرسایش سریع دموکراسی در کشورهایی مانند مجارستان و ونزوئلا هم نشان داده که پوپولیستها میتوانند کشورهای خود را به رژیمهای استبدادی رقابتی یا دیکتاتوری آشکار تبدیل کنند. استدلال جنجالی که 5 سال پیش مطرح کردم، اکنون به یک مساله اطلاعات عمومی تبدیل شده است. اما این توافق نظر عمومی هم دارد به یک ارتدکسی (اصول اعتقادی) به همان اندازه اشتباه تبدیل میشود. در حالی که محققان امیدوار بودند دیر یا زود برخی از مستبدترین قدرتهای جهان مجبور به چرخش به سمت دموکراسی شوند، اما اکنون بیهیچ شک و تعللی تصریح میکنند که این رژیمها موفق شدهاند بر چالش حفظ مشروعیت خود به صورت دایمی فائق آیند. بسیاری از کارشناسان که زمانی اعتقاد داشتند دموکراسی لیبرال نقطه پایانی تحول سیاسی بشریت است، اکنون تصور میکنند که میلیاردها انسان در سراسر جهان با خوشحالی از آزادی فردی و خودمختاری جمعی دست میکشند. خوشبینی ساده لوحانه موجب بدبینی زودهنگام شده است.
این اصول اعتقادی جدید به ویژه در رابطه با آینده بلندمدت دولتهایی که قول بازگرداندن قدرت به مردم را دادهاند و به جای آن نهادهای دموکراتیک را نابود میکنند، گمراهکننده هستند. این دیکتاتوریهای پوپولیستی در کشورهایی مانند مجارستان، ترکیه و ونزوئلا دو ویژگی مهم دارند: اول، حاکمان آنها با پیروزی در انتخابات آزاد و عادلانه با یک پیام ضد نخبه گرا و ضد تعدد حزبی به قدرت رسیدهاند؛ دوم، این رهبران متعاقبا از آن پیروزیها برای متمرکز کردن قدرت در دستان خود از طریق تضعیف استقلال نهادهای کلیدی مانند دستگاه قضایی و محدود کردن توانایی سازماندهی احزاب مخالف یا تضعیف رسانههای منتقد استفاده کردهاند. (منظور از دیکتاتوری پوپولیستی دیکتاتوریهای آشکاری است که در آنها اپوزیسیون دیگر فرصتی واقعی برای تغییر دولت از طریق انتخابات ندارند و با این حال، با وجود ناتوانی اپوزیسیون در رقابت متقابل در فضایی بهشدت ناعادلانه، انتخابات در این رژیمهای استبدادی همچنان از اهمیت زیادی برخوردار است.) بر اساس این اصول اعتقادی جدید، تهدید پوپولیستی برای لیبرال دموکراسی یک خیابان یک طرفه است. وقتی یک رهبر مستبد موفق شد قدرت را در دستان خود متمرکز کند، بازی برای مخالفان به پایان رسیده است. اگر شمار قابل توجهی از کشورها طی سالهای آتی به دیکتاتوری پوپولیستی تبدیل شوند، چشمانداز لیبرال دموکراسی در بلندمدت تیره و تار خواهد بود.
اما در این روایت یک عامل مهم نادیده گرفته شده است: مشروعیت دیکتاتورهای پوپولیستی به توانایی آنها در حفظ این توهم بستگی دارد که آنها از قول «مردم» سخن میگویند. و هر چه که این رهبران قدرت بیشتری به دست آورند، توانایی آنها در حفظ ظاهر کاهش مییابد. این مساله احتمالا به ظهور یک چرخه معیوب مشروعیت پوپولیستی منجر میشود: وقتی یک بحران داخلی یا شوک بیرونی باعث کاهش محبوبیت رژیم پوپولیستی شود، آن رژیم برای حفظ قدرت خود به اعمال فشار بیشتر رو میآورد؛ هر چه که فشارها و ظلم بیشتر شود، پوشالی بودن ادعای
آنها در رابطه با دولت داری به نام مردم آشکارتر میشود؛ وقتی که شمار قابل توجهی از مردم دریابند که با خطر از دست دادن آزادی خود مواجه هستند، اپوزیسیون قویتر میشود. نتیجه نهایی این مبارزه به هیچوجه قابل پیش بینی نیست، اما اگرچه یک دهه گذشته برای دموکراسی فاجعه آمیز بوده، دهه بعدی میتواند برای مستبدان و دیکتاتورها بهشدت سخت باشد. دهه جاری میلادی دهه خوبی برای دیکتاتوری و در مقابل، برای دموکراسی وحشتناک بوده است. با این حال، وقتی شمار زیادی از مردم دریابند که بطور روز افزون آزادیهای خود را از دست میدهند، اپوزیسیون قدرت خواهند گرفت و مشروعیت دیکتاتوریهای پوپولیستی را به چالش خواهند کشید. نتیجه نهایی این مبارزه به هیچوجه قابل پیش بینی نیست، اما اگرچه یک دهه گذشته برای دموکراسی فاجعه آمیز بوده، دهه بعدی میتواند برای مستبدان و دیکتاتورها بهشدت سخت باشد.
مشکل دشوار اردوغان
رهبران پوپولیستی در امریکای شمالی و غرب اروپا ظرف چند سال گذشته بالاترین اهرم قدرت را به دست آورده اند؛ اما در ترکیه، رجب طیب اردوغان نزدیک به دو دهه است که قدرت را در دست دارد. از این رو، این کشور میتواند یک مورد ایده آل برای بررسی چگونگی قدرت گرفتن دیکتاتورهای پوپولیست و چالشهای پیش روی آنها در نتیجه اعمال فشارها از سوی آنها و از بین رفتن مشروعیتشان، باشد.
اردوغان در سال 2003 با کمپینی با دستورکار پوپولیستی نخست وزیر شد. او آن زمان ادعا کرد که نظام سیاسی ترکیه حقیقتا دموکراتیک نیست؛ یک گروه کوچک از نخبگان کشور را کنترل میکردند و هر زمانی که شورشی علیه ترجیحات نخبگان صورت میگرفت، آنها خواست مردم را نادیده میگرفتند. اردوغان مدعی بود که تنها یک رهبر شجاع که واقعا نماینده ترکهای عادی باشد، میتواند در برابر نخبگان ایستادگی کند و قدرت را به مردم برگرداند.
حق با او بود. در نزدیک به یک قرن پیش از آن نخبگان سکولار ترکیه این کشور را کنترل کرده و هر زمانی که در مسیر خود به مانعی برخورده بودند، دموکراسی را به حالت تعلیق درآورده بودند. این کشور بین سالهای 1960 و 1997 شاهد 4 کودتا بود. اما حتی اگر تشخیص اردوغان تا اندازه زیادی درست بوده باشد، شیوه درمانی که برای این مشکل در نظر گرفته از اصل مشکل بدتر بوده است. او به جای انتقال قدرت به مردم، آن را مجددا در میان گروه جدیدی از نخبگان که خود تشکیل داده بود، تقسیم کرد. اردوغان طی 16 سال فعالیت خود در صدر نظام سیاسی ترکیه، اول به عنوان نخست وزیر و از سال 2014 هم به عنوان رییسجمهوری، مخالفان خود را در ارتش پاکسازی، هم حزبیهای خود را در سمتهای ارشد در دادگاهها و کمیسیونهای انتخاباتی منصوب، دهها هزار معلم، شخصیت دانشگاهی و کارمندان دولت را اخراج و شماری از نویسندگان و روزنامهنگاران را زندانی کرده است. حتی وقتی اردوغان همه قدرت را در دستان خود متمرکز میکرد، از توانایی خود برای پیروزی در انتخابات برای ادامه همان روایتی که باعث قدرت گرفتن او شده بود استفاده کرد: او رهبر جمهوری ترکیه بود که به صورت کاملا آزادانه انتخاب شده بود و منتقدان او خیانتکار یا تروریستهایی بودند که خواسته مردم را نادیده میگرفتند. در حالی که ناظران بینالمللی انتخابات ترکیه را عادلانه و درست نمیدانستند و دانشمندان سیاسی اساسا این کشور را در میان رژیمهای استبدادی رقابتی دستهبندی میکردند، این روایت به اردوغان کمک کرد تا حمایت گروه گستردهای از مردم را به دست آورد. از آنجایی که در انتخابات پیروز شده بود، میتوانست از شرایط لذت ببرد؛ چمبره او بر قدرت و تلاشهایش برای کنترل بر کل نظام سیاسی به حیطه انتخاباتی پیروزی مردمی را برای او آسانتر کرد و این پیروزی مردمی هم در مقابل، کنترل او بر نظام را تثبیت کرد. اما اخیرا به نظر میرسد که داستان مشروعیت اردوغان و مجموعه ادعاهایی که از طریق آنها شیوه حکومتی خود را توجیه میکند، فرو پاشیدهاند. اقتصاد ترکیه در سال 2018 نهایتا در نتیجه سوء مدیریت اردوغان دچار رکود شد. حزب عدالت و توسعه اردوغان در انتخابات شهرداریها در ماه مارس گذشته در آنکارا، پایتخت ترکیه، و استانبول، بزرگترین شهر این کشور، شکست خورد. اردوغان برای اولین مرتبه از زمان به دست آوردن قدرت در ترکیه، با انتخابی دشوارمواجه شده است: یا باید بپذیرد که اندکی از قدرت خود را واگذار کند یا با رد نتایج انتخابات به داستان مشروعیت خود آسیب بزند.
اردوغان گزینه دوم را انتخاب کرد. چند هفته پس از انتخاب شهردار استانبول، هیاتمدیره انتخابات ترکیه نتایج انتخابات را باطل کرد و به برگزاری مجدد انتخابات در نیمه ماه ژوئن دستور داد. معلوم شد که این اقدام یک اشتباه محاسباتی بزرگ بوده است. شمار زیادی از مردم استانبول که پیشتر از اردوغان و حزب او حمایت کرده بودند، چنان از مخالفت علنی او با خواسته مردم به خشم آمدند که نامزد حزب عدالت و توسعه در انتخابات دوم شکستی بسیار بزرگتر از شکست اول را تجربه کرد.
اردوغان که سعی کرد خواسته مردم را نادیده بگیرد و شکست خورد، اکنون با چشمانداز سقوط از اوج قدرت خود مواجه است. از آنجایی که او بخش اعظم مشروعیت خود را از دست داده، برای نگه داشتن قدرت خود به اقدامات سرکوبگرانه شدیدتر روی آورده است، اما هرچه آشکارتر مردم را تحت فشار قرار میدهد، بیشتر با از بین رفتن مشروعیت خود مواجه میشود. پیامدهای این تحول بسیار فراتر از ترکیه حس خواهد شد. پوپولیستهای اقتدارگرا به طرز وحشتناکی ثابت کردند که توانایی پیروزی بر مخالفان خود به شیوه دموکراتیک را دارند. اما همانطور که پرونده اردوغان نشان میدهد، آنها نهایت با چالشهای جدی مختص خود مواجه خواهند شد.
منبع: فارن افرز