مردم، قدرت و منافع (103)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل هفتم
چرا دولت؟
با این حال اجتناب ناپذیر نبود که آن خشم همان شکلی را به خود بگیرد که گرفت. این خشم توانست علیه کسانی باشد که بیشترین مسوولیت را در پلشتیهایی داشتند که با پنهان شدن پشت افرادی که از جهانیسازی و مالیسازی بیقید و شرط دفاع میکردند، اما همزمان مخالف مالیاتهای پیشرفته و انتفال برنامهها و یاری دادن به کارگرانی بودند که شغلهایشان را به خاطر جهانیسازی از دست داده بودند یا به خاطر مالیسازی، مقررات زدایی مالی و پیامدهای پس از آن، آسیب خورده بود، قرار گرفته بودند . چرا (خشم) این شکل را به خود گرفت – حمله به مردمانی که با منافع شان بیگانه بودند اما نه دقیقا خیلی زیاد – سوالی است که بدون شک در سالهای آینده باید به بحث گذاشته شود. شاید به خاطر آن بود که «کلینتون» و «اوباما» دموکرات به نظر خیلی منافق بودند؛ حداقل جمهوریخواهان تظاهر به مراقبت از کارگران عادی نکرده بودند. شاید این اتفاق ناشی از یک بخت بد بود: رسیدن یک عوامفریبی که قادر بود داستانی را درباره اینکه نخبگان «روشنفکر» به امریکاییهای عادی خیانت کردند واز آن برای مهندسی تصاحب خصمانه حزب جمهوریخواه استفاده کرد. هر چند که حقیقتا این یک تصاحب خصمانه نبود برای اینکه اکثریت حزب با تعصب، تنفر از زن، بومیگرایی و حمایتگرایی ترامپ همراه بودند و حتی به منظور آنچه آنها میخواهند، یک افزایش بیسابقهای در کسریهای (بودجه) غیررکودی زمان صلح با کاهش مالیات برای ثروتمندان و شرکتها و مقرراتزدایی، ایجاد کردند . آنها برای چانهزنی با شیطان ارزشها و اولویتهای خود را شفاف و روشن ساختند .
اینکه چگونه ایدهها به روشهای گوناگون گسترش مییابد، اینکه در یک مکان و در یک زمان بتوان آن را نگه داشت، یک افسانه است . هیچ چیز به نظر بدیهی نمیرسد حتی اگر پیششرطهایی وجود داشته باشد که یک پیامد یا دیگری را محتمل بیابد. این بدیهی نبود که آلمان با کابوسهای هیتلر همراهی کند و در بسیاری از مواقع فرصتهایی برای الیت بازرگانان وجود داشت که در کنار او بایستند. ما نمیتوانیم مطمئن باشیم که.اگر آنها آن کار را انجام دادند، چه اتفاقی خواهد افتاد اما حداقل یک شانس وجود دارد که سیر تاریخ را عوض بکند. آیا کسی پیدا میشود که نیم قرن بعد یک جمله مشابهی را درباره جامعه تجاری امروز امریکا بنویسد؟