روسیه، امریکا و منازعات هیبریدی
میدل ایست نیوز|
منطقه خاورمیانه که تا دیروز درگیر بحران سوریه و اثرات منطقهای و فرامنطقهای آن در نظام بینالملل بود، با ناآرامی و آشوب دست و پنجه نرم میکند؛ از یک سو تقابل ترکیه و کردهای شمال سوریه فضا را ملتهبتر از گذشته کرده و از طرفی دیگر، اعتراضات گسترده ملتها در لبنان و عراق علیه فساد اقتصادی و ناکارآمدی، موج جدیدی از بینظمی را در این منطقه پدید آورده است. در این شرایط بغرنج، هر یک از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، دیگری را عامل اصلی بیثباتی در منطقه میخواند و اگرچه جنگی به معنای کلاسیک میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای (روسیه و امریکا) وجود ندارد، اما به نظر میرسد با یک منازعه ترکیبی در خاورمیانه روبرو هستیم که پیچیدگی آن در تنوع، سطح و اهداف کنشگران در ابعاد یک جغرافیای سیاسی پیچیده قرار دارد. تاریخ روابط بینالملل نشان میدهد که همواره منازعات، آشوبها و اعتراضات منطقهای، خاستگاهی مشترک را دنبال میکنند، بدین معنا که در جستوجوی آرایش جدیدی در قدرت به دنبال تغییر وضع موجود هستند. قدرتهای فرامنطقهای که اغلب بازیگردانان شطرنج قدرت در عرصه روابط بینالملل هستند، گاهی برای دستیابی به مقاصد خود لاجرم به نبرد روی میآورند. اگرچه نسل اول جنگها، کلاسیک، خطی و ستونی بود، اما آرام آرام منازعات نیز در دنیای مدرن روندی رو به پیشرفت پیدا کردند و از آتش غیرمستقیم توپخانهای و بمباران هوایی بهره بردند و در گام بعد بر اصل غافلگیری، عوامل روانی و سرعت جابهجایی فیزیکی تامل کردند.
رفته رفته قدرتها به جنگیدن غیر خطی و بدون جبهه جنگی مشخص روی آوردند که به نظر میرسد انقلابی در سیاستگذاریهای جنگی بود. در این مدل از نبرد، دولتها به جای ورود مستقیم در منازعات، از کنشگران غیردولتی بهره بردند؛ چرا که این گروهها هیچ التزامی به رعایت حقوق بینالملل ندارند. البته با گذر زمان، این کنشگران غیردولتی نیز از حالت سنتی به سلسه مراتبی و سازمانهای نظامی گذار کردند و بر پیچیدگی و آشوب در حفظ نظم نظام بینالملل افزودند. اما قدرتهای فرامنطقهای به همین مرحله نیز بسنده نکردند و در گام بعد برای متقاعد کردن رهبران سیاسی جامعه هدف، از همه شبکههای در دسترس سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بهره بردند. به همین جهت، این نوع از منازعات که از آن با نام «جنگهای هیبریدی» یاد میشود، بر ملغمهای از تهدیدات نامحدود استوار هستند که شناسایی و رمزگشایی آن دشوار است. برخی کارشناسان بر این باور هستند که روند ناآرامیها در خاورمیانه پس از بهارعربی و به ویژه در موضوع سوریه و ناآرامیهای اخیر در عراق و لبنان مصداق مشخصی از جنگهای هیبریدی میان قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای است. به اعتقاد این دسته از تحلیلگران، ایالات متحده در دوران ترامپ بیش از هر زمان دیگری این نوع نبرد را با کشورهای مورد هدف خود پیش میبرد؛
در همین رابطه «یوری میخاییلوویچ پچتا» استاد علوم سیاسی دانشگاه دوستی ملل روسیه در گفتوگو با یورونیوز فارسی معتقد است: «درگیریها در خاورمیانه متوقف نمیشود، بلکه یکی با دیگری جایگزین میشود و نمیتوان آن را صلحی در مقابل جنگ دانست. مفهوم جنگ در خاورمیانه دیگر همچون قرن بیستم نیست و باید از عبارت جنگهای ترکیبی یا هیبریدی برای آن استفاده کرد. ایالات متحده و همچنین تعدادی از قدرتهای جهانی و منطقهای در این جنگهای طبیعی شرکت میکنند.» به نظر میرسد افکار عمومی، اصلیترین میدان نبرد در کارزار جنگهای هیبریدی است که به دنبال آن تلاشهایی چند لایه برای قطبی کردن جامعه هدف و نهایتا تحقق بیثباتی در آن کشور صورت میگیرد. موضوعی که در بحران اوکراین نیز مطرح شد و کارشناسان و تحلیلگران امریکا و روسیه دیگری را متهم به استفاده از این مدل از جنگ میکردند. گسترش تروریسم توسط گروههای غیردولتی، بیثباتی در دولتها و روانه شدن سیل مهاجرتی از مهمترین پیامدهای این نوع از جنگ است که تهدیدی جدی برای روسیه و اتحادیه اروپا محسوب میشود و لاجرم این موضوع، به گفته کارشناسان یکی از اصلیترین انگیزههای تلاش روسیه برای شکلگیری صلح در خاورمیانه است.
ایالات متحده تغییر آرایش جدی را در خاورمیانه دنبال میکند و به دنبال عملیاتی ساختن طرح خاورمیانه بزرگ است، آشوبی که در گام نخست متحدان مسکو در این منطقه را هدف گرفته و در مرحله بعد میتواند وارد فضای خارج نزدیک روسیه (آسیای مرکزی و قفقاز) شود. کاخ سفید که از معاهدات بینالمللی مهمی در تاریخ روابط بینالملل همچون پیمان منع موشکهای هستهای میان برد خارج شده، از سوی دیگر با اعمال تحریمهای اقتصادی گسترده به دنبال نتیجه مطلوب خود در سه جبهه افکار عمومی کشورهای هدف، امریکا و بینالملل است. ماشه جنگ، دیگر در کارزار نظامی چکانده نمیشود و گاه یک توئیت در شبکههای مجازی، آغاز یک تغییر بزرگ در کشورهای خاورمیانهای است که کنش و رویکرد ملتها و حتی دولتهای آن، بیشتر مبتنی بر هیجان، احساس و ایدئولوژی است. اکنون بیست و هشت سال از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی میگذرد و قدرتهای بزرگ دریافتهاند که نمیتوانند صرفا با توسل به زور نظامی به نتایج مطلوب خود در نبردها دست یابند، از این رو توجه خود را به جنگی نامحدود معطوف کردهاند که با بهکارگیری مبتکرانه تعداد نامحدودی از روشها به اهداف سیاسی خود دست یابند. در روند جدید نیز ائتلافی از قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای شکل گرفته است و این پرسش وجود دارد که در پایان بازی شطرنج این دوران، کدام بازیگران در تاریخ روابط بینالملل سقوط خواهند کرد؟