داستان پرآبچشم نئولیبرالیسم
مهدی احمدی|
مارگارت تاچر یک متفکر اجتماعی و فلسفی نیست بلکه سیاستمدار و نخستوزیری بود که برای هموار کردن سیاستگذاریهای نئولیبرالیستی به انکار جامعه پرداخت تا از راه جایگزینی دولت نئولیبرالیستی به جای دولت رفاه، مسوولیت اجتماعی دولت را بر دوش افراد بیندازد و داستان پرآبچشمی را رقم زند. روایت ماجرای نئولیبرالیسم را باید داستان پرآبچشمی قلمداد کرد که یکی از ملالآورترین قصههای تاریخ محسوب میشود زیرا حس تعلق انسانها به دنیایی مشترک که میتوانند همراه دیگران بر آن حکمرانی کنند، را بیاثر کرد و آنها را در قالب اصطلاح بیعاطفه رقابت کارآفرینانه درآورد تا دستورزبان بیرحمِ رقابت بازار به زندگیشان معنا دهد و بنابه گفته دیوید هاروی نویسنده کتاب تاریخ مختصر نئولیبرالیسم، نئولیبرالیسم همه شکلهای همبستگی اجتماعی را بهنفع فردگرایی، مالکیت خصوصی، مسوولیتپذیری فردی و ارزشهای خانوادگی منحل کرد. پژوهشگر ایرنا به مناسبت سالروز کنارهگیری مارگارت تاچر از مقام نخست وزیر انگلیس به بررسی وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شکلگیری نئولیبرالیسم پرداخته است.
پیدایش نظریه نئولیبرالیسم
گروهی کوچک و منحصر به فرد از مدافعان پرشور و عمدتاً هم اقتصاددانان، مورخان و فیلسوفان دانشگاهی در ۱۹۴۷ میلادی پیرامون فردریش فن هایک فیلسوف سیاسی اتریشی گردآمدند و انجمن مونت پِلرین را تاسیس کردند. در آن زمان هایک اقتصاددانی بسیار معمولی بود که از طرف مدرسه اقتصاد لندن جذب شد تا با ستاره بیچون و چرای کمبریج؛ یعنی جان مینارد کینز رقابت کند اما هایک که جوانی ناشناخته و تکنوکراتی اهل وین بود، به سختی شکست خورد و نظریه عمومی اشتغال، بهره و پولِ کینز که در ۱۹۳۶ میلادی به چاپ رسید به عنوان شاهکار مورد استقبال قرار گرفت. این کتاب و مطالبش به بحث روز تبدیل شد، بهخصوص میان اقتصاددانان جوان انگلیسی که مشغول تحصیل بودند و کینزِ زیرک، پرانرژی و اجتماعی به نظرشان ایدهآلی تمامعیار بود. بنابراین بسیاری از سیاستگذاران پس از جنگ جهانی دوم به نظریه کینز روی آوردند تا آنها را در تلاش برای کنترل دوره تجاری و کسادیها راهنمایی کند.
بنابراین جنبش نئولیبرالی تا سالهای دشوار دهه ۷۰ میلادی در حاشیه محافل دانشگاهی و سیاستگذاری باقی ماند اما در آن سالها یکباره شروع به یافتن جایگاهی مهم به ویژه در امریکا و انگلیس کرد و در موسسات پژوهشی مختلف با امکانات مالی بسیار خوب پرورانده شد تا اینکه تثبیت چشمگیر آن مرام و مکتب اقتصادی جدیدی که سیاست عمومی را در سطح دولت در جهان سرمایه داری پیشرفته تنظیم میکند در امریکا و انگلیس در ۱۹۷۹ میلادی روی داد.
حس مشترک در دهه ۷۰ میلادی
نوعی تجربه زندگی روزانه در دهه ۷۰ میلادی در نظام سرمایه داری ایجاد شد که نوعی حس مشترک برای نحوه نفوذ نئولیبرالیسم ایجاد کرد. به گفته هاروی، دانشجویان در جنبش ۱۹۶۸ میلادی نسبت به امتیازات طبقاتی چه امتیازات اشراف، سیاستمداران و چه دیوانسالاران اتحادیههای کارگری، از خود بروز دادند و با اعلام بیباوری به تشکلات سیاسی اتحادیههای کارگری، چرخش پستمدرنیستی را بنیان نهادند و راه را برای سوءظن به هم روایتهای کلان هموار کردند. بنابراین همه آنهایی که در جنبش ۱۹۶۸ میلادی درگیر بودند، معتقد بودند که دولتِ مداخلهگر دشمن محسوب میشود و باید اصلاح میشد و با این مساله نئولیبرالها میتوانستند به راحتی موفق شوند.
ملاقات محرمانه تاچر با هایک
هایک به عنوان استادی قدبلند، شق و رق با لهجهای غلیظ که همیشه یک کت پشمی بلند به تن داشت و تأکید داشت که به نام رسمی فون هایک صدایش کنند اما پشت سرش بیرحمانه او را آقای فلاکتوُیشن (با این کار لهجه آلمانی او را دست میانداختند) مینامیدند که پس از شکست از کینز چهره فردی نادان را در ذهن دیگران پیدا کرده بود و در کمبریج زانوی غم بغل کرده بود، فقط ایدهاش را داشت که تسلی خاطرش باشد؛ ایدهای آنقدر بزرگ که یک روز میتوانست زیر پای کینز و همه دیگر اندیشمندان را خالی کند. استاد اقتصادی که هنوز نتوانستهبود ایده بزرگ خود را به کرسی بنشاند در ۱۹۷۵ میلادی دیداری محرمانه با مارگارت تاچر به عنوان رهبر اپوزیسیون در انگلیس مطرح شده بود، داشت؛ دیداری ۳۰دقیقهای را در انستیتوی امور اقتصادی در خیابان لُرد نُرث لندن که بعد از آن کارمندان تاچر با نگرانی از هایک پرسیدند که نظرش چیست؟ و این اتفاق بعد از ۴۰ سال، قدرت تصویر مورد علاقه فریدریش فون هایک را به او باز میتابید، مردی که ممکن بود کینز را از میدان به در کند و جهان را باز بسازد.
وضعیت اجتماعی و اقتصادی در انگلیس
انگلیس بعد از جنگ جهانی دوم تا قبل از دهه ۶۰ میلادی همزمان هم نمونه موفق حکومت کارگری اروپایی به شمار میآمد و هم به دلیل نقش مستمر و فعال در سیتی لندن؛ یعنی مرکز اقتصادی لندن به عنوان قدرت امپریالیستی مرکز امور مالی بینالمللی معروف بود و به گفته هاروی حفظ چنین نقشی با توجه به ظهور قدرتهای رقیب در سرمایه مالی جهانی، بسیار اهمیت داشت و از قضا پشتیبانی حکومت از همین فعالیت مالی بینالمللی و امپریالیستی در طی این سالها بحرانی بود که سبب به وجود آمدن انباشت سرمایه در دولت رفاه شد زیرا در دهه ۷۰ میلادی دستکاری در نرخ بهره برای حفاظت از سیتی لندن، سرمایه داری تولیدی ملی را با بحران مالی مواجه کرد به تورم، کاهش شدید بودجه و افزایش هزینههای دولت رفاه، بیکاری وسیع و اعتصابات کارگری منجر شد. در همین زمان حزب کارگر برای گرفتن اعتبار از صندوق بینالمللی پول یا میبایست به چشمپوشی از لیره استرلینگ قوی در جهان سرمایهداری مالی تن دهد یا به کاهش بودجه و هزینههای رفاهی راضی شود که گزینه دوم را انتخاب کرد و با عصیان حامیان دیرینهاش روبرو شد. به همین دلیل حکومت حزب کارگر سقوط کرد و در انتخاباتی که برگزار شد، مارگارت تاچر پیروز شد تا قدرت اتحادیههای کارگری بخش عمومی را مهار کند.البته به گفته هاروی اگر بحران جدی انباشت سرمایه در دهه ۷۰ میلادی روی نداده بود، پدیده تاچر مطمئناً ظهور نمیکرد، چه رسد که موفق شود.
تاچر و عدم نیاز به شیوههای سیاسی دولت سوسیال دموکراتیک
تاچر با آرایی بالا از طرف مردم در ماه مه ۱۹۷۹ میلادی برای ایجاد اصلاحات در اقتصاد به نخست وزیری انگلیس انتخاب شد. او تحت تاثیر کیت جوزف تبلیغات چی بسیار فعال، متعهد و اهل مجادله و دارای پیوندهایی قوی با موسسه نئولیبرالی امور اقتصادی در لندن پذیرفت که کینزگرایی باید کنار گذاشته شود و راهحلهای طرف عرضه پولی برای درمان رکود تورمی دهه ۷۰ میلادی اقتصاد انگلیس ضروری هستند. تاچر میدانست که این حرکت چیزی کمتر از یک انقلاب در سیاستهای مالی و اجتماعی نیست و بیدرنگ تصمیم قاطع خود را اعلام کرد که دیگر به نهادها و شیوههای سیاسی دولت سوسیال دموکراتیک که پس از ۱۹۴۷ میلادی در انگلیس استحکام یافته بودند، نیازی نیست.
سیاستهای تاچر
سیاستهای جدید تاچر مستلزم برخورد با اتحادیههای کارگری و حمله به همه انواع همبستگیهایی که مانع انعطافپذیری رقابتی بودند مانند همبستگیهایی که از طریق مدیریت شهری ابراز میشد، بودند. همچنین او به برچیدن و کم کردن دولت رفاه، خصوصیسازی موسسات عمومی، کاهش مالیات، تشویق ابتکار عملهای کارآفرینانه و ایجاد جو تجاری مساعد به منظور ترغیب جریان قوی سرمایهگذاری خارجی همت گماشت و آشکارا اعلام کرد: چیزی به عنوان جامعه وجود ندارد بلکه فقط مردان و زنان منفرد و بعداً اضافه کرد و خانواده آنها وجود دارند. بنابراین همه انواع همبستگی اجتماعی باید به نفع فردگرایی، ملکیت خصوصی، مسوولیت شخصی و ارزشهای خانوادگی منحل شوند.
تاچر با گشودن صنایع انگلیس به روی رقابت و سرمایهگذاری نه تنها در جهت کاهش و تضعیف هر چه بیشتر قدرت اتحادیههای کارگری عمل میکرد بلکه در طی چند سال بخش بزرگی از صنعت سنتی آنجا را به کلی نابود ساخت و همزمان با موج وسیع خصوصیسازی بخشهای اقتصادی و صنعتی، سودهای سوداگرانه حاصل از زمینهای آزاد شده، روانه خزانه دولت تاچر شدند؛ دولتی که با زنان و مردان منفرد سروکار داشت، دستاندر کار دگرگون کردن فرهنگ سیاسی شد تا با سرعتی دیوانهوار، آرمان مسوولیت شخصی نئولیبرالیستی را جایگزین آرمانهای سوسیالیستی مدیریت شهری کند.
برداشتن نظارت دولت بر خدمات مالی، بستن کارخانهها و معادن زغالسنگ و کاهش مزایای نیودیل و دولت رفاه انگلیس، از طرف بسیاری از محافظهکاران همچون یک پیروزی در نظر گرفته میشد؛ اقدامی بزرگ در جهتِ آزادی بود اما اروپاییان بیرون از انگلیس با تردیدِ بیشتری به ماجرا مینگریستند. آنها تمایل داشتند به تاچریسم همچون شکلهایی بیرحمانه از لیبرالیسم اقتصادی بنگرند که برخی را شدیداً ثروتمند میکند اما بسیاری را به دام فقر میاندازد. باوجود این، بسیاری از دولتها برای رقابت، شروع به تقلید از همین نظام اقتصادی کردند.
یک دهه قدرت تاچر
در یک دهه قدرت تاچر میزان مالکیت سهام سه برابر شد و بعد از فروش خانههای ارزان قیمت دولتی به مستأجرانشان، نرخ مالکیت مسکن هم به همین میزان رشد کرد. در اواخر دهه ۸۰ میلادی اعتصابات سراسری به تاریخ پیوست. هیچ کدام از اتحادیهها دیگر نمیتوانستند از اعضایشان که همگی زیر بار قرض خرید خانه بودند، بخواهند که بیش از یک یا ۲ روز اعتصاب فکر کنند. از نظر سازمانی اتحادیههای کارگری بزرگترین ضربه را جایی خوردند که لزوم عضویت در اتحادیه برای استخدام و کسر مستقیم حق عضویت از حقوق کارکنان لغو شد. به این ترتیب کارفرمایان دیگر بخشی از حقوق کارکنان را مستقیماً به حساب اتحادیهها واریز نمیکردند و اگرچه زمانی که تاچر به نخست وزیری رسید، شمار اعضای اتحادیه موسوم به کنگره اتحادیه کارگری به بیش از ۱۲ میلیون تن بالاترین حد خود رسیده بود اما امروزه عده اعضای اتحادیهها به نصف رسیده است.
بنابراین دولت نئولیبرالیستی و مشوقان چنین سیاستی، پیشاپیش با انکار جامعه نه تنها رابطه اجتماعی میان فرد و دولت را با توجیه نابرابریهای اجتماعی با بحران مواجه ساختهاند؛ فردی که فقط جهان بازار را میشناسد و تنها هدف و آمالش حضور و رقابت در جهانی است که در آن همهچیز به دیده مصرف نگریسته میشود. پس او تمامی خلاقیتش را به کار میگیرد تا خودِ فروکاسته به تخصصش را به کالایی قابل رقابت در میان دیگر کالاها درآورد. عقلانیت حاکم در جهان نئولیبرالیسم چه به صورت جمعی و چه به صورت فردی، عقلانیت ابزاری است.
هاروی چهره واقعی نئولیبرالیسم را نشان میدهد. او نه تنها از وضعیت اسفبار موج بیکاری، افزایش فاصله طبقاتی و شرایط بردهوار کار در دولتهای نئولیبرالیستی به ویژه در کشورهای جهان سومِ به اصطلاح در حال رشد، پرده برمیدارد بلکه سازگار بودن نئولیبرالیسم را با حکومتهای استبدادی و توتالیتر افشاء میکند.