مردم، قدرت و منافع (129)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل نهم
احیای یک اقتصاد پویا همراه با شغل
و فرصت برای همگان
سیاستهای مکان مبنا
همچنانکه دولت سیاستهای بازار کار و صنعتی را تعقیب میکند، باید نسبت به مکانهای آنها هم حساس باشد. اقتصاددانان غالبا سرمایه اجتماعی و دیگر سرمایهها را که برای یک محل خاص ساخته میشود نادیده میگیرند. زمانی که اشتغال یک مکان را رها میسازد و به جای دیگری میرود، اقتصاددانان گاهی اوقات پیشنهاد میکنند که مردم هم تغییر مکان بدهند. اما برای بسیاری از امریکاییها که به خانواده و دوستانشان وابسته هستند این کار ساده و راحت نیست و علیالخصوص از زمانی که هزینههای مراقبت از کودک بالا رفته، بسیاری از مردم به اولیای خود وابسته شدهاند بهطوری که آنها بتوانند بر سر کار بروند. تحقیقات سالهای اخیر اهمیت پیوندهای اجتماعی و انجمنها را در بهزیستی افراد پررنگ نشان داده است. کلیتر آنکه، تصمیمات درباره اینکه کجا بروند و اقامت گزینند هم کارآمد نیست. بسیاری از افراد میخواهند که در شلوغی باشند و به مراکز بزرگ شهری بروند که همین امر سبب تراکم میشود و بر زیرساختهای محلی فشار وارد میآورد. در میان دلایلی که کارخانجات به نواحی روستایی در غرب مرکزی و جنوب رفتهاند این بود که در آن مکانها دستمزدها پایین و آموزش عمومی هم تضمین میکرد که کارگران مهارتهای کافی داشتند تا بهره وری بالا داشته باشند و اینکه زیرساختارهای ما به اندازه کافی خوب است که بتوانند به راحتی مواد خام را به کارخانجات برسانند و محصولات پایانی را بیرون بدهند. اما همان نیروهایی که منجر به دستمزدهای پایین شده بود اکنون در مساله صنعتی زدایی مشارکت دارند. بخشی از پایین بودن دستمزدها به خاطر فقدان تحرک بود – با تحرک کامل، دستمزدها (تعدیل شده با مهارت) همانند جاهای دیگر میشد. اما فقدان تحرک کلید فهم این ماجرا است که چرا صنعتیزدایی دردآور است. کوتاه سخن آنکه ما به سیاستهایی نیاز داریم که بر روی مکانهای خاص (شهرها یا نواحی که تنش دارد) متمرکز شوند، چیزی که به آن سیاستهای مکان مبنا نامیده میشود، تا به احیا و زنده شدن دوباره جوامع کمک کند. بعضی کشورها چنین سیاستهایی را بهطور فوقالعاده خوب مدیریت کردهاند: منچستر انگلستان که پایتخت منسوجات جهان در قرن نوزدهم بود دوباره خودش را – با کمک دولت پادشاهی متحد – به عنوان یک مرکز آموزشی و فرهنگی بازآفرینی کرد. شاید منچستر نسبت به آن دوره پررونق نباشد اما در مقایسه با دیترویت، که ایالات متحده به راحتی گذاشت تا ورشکست شود، سازنده است. دولت یک نقش محوری در گذر از کشاورزی به اقتصاد صنعتی ایفا بازی کرد؛ اکنون باید در گذر به اقتصاد جدید قرن بیست و یکم هم نقش مشابهی را بازی کند.