بحران سرمایهداری
منصور بیطرف|
سردبیر|
نشریه فارین افیرز، گزارش آخر سال خود را با یک موضوع بسیار جنجالبرانگیز به پایان برد و آن «آینده سرمایهداری» است. این گزارش در واقع در بحرانیترین زمان سرمایهگذاری نوشته شده است. ظهور دونالد ترامپ و ماجرای برگزیت عملا سرمایهداری و ایدئولوژی آن را زیر سوال برده است. در این میان چین با الگوی تازه خود که به نوعی «سرمایهداری دولتی» است توانسته توجه کشورهای در حال توسعه را به خود جلب کند تا پا جای پای آن بگذارند؛ لذا مقالههایی که در این شماره به چاپ رسیده تقریبا همه آنها دغدغه آینده سرمایهداری را دارند. مقالههایی که از برندگان نوبل اقتصادی مانند استیگلیتز با عنوان «حکومت گرسنه» و آبهیجیت بانرجی با نام «چگونه فقر پایان مییابد» یا اقتصاد دان مشهور دیگری به نام برانکو میلانویچ که عنوان مقاله خود را «نبرد سرمایهداری» نامیده است در این نشریه منتشر شده است. شاهبیت تمامی این مقالات این است که سرمایهداری برای احیا یا زنده ماندن خود به چه ابزاری باید متوسل شود. هر کدام از این نویسندگان برای پایان دادن به بحران سرمایهداری پیشنهادهایی دادهاند. برای مثال استیگلیتز این سوال را طرح میکند که چرا راه نجات سرمایهداری به مالیات وابسته است. او معتقد است که بحرانی که سرمایهداری امریکا برای خود ایجاد کرده که تنشهای آن را در حکومت سیاسی آن کشور میتوان مشاهده کرد به این خاطر است که نرخ مالیات بر ثروتمندان کاهش یافته و بار آن را بر دوش طبقات متوسط و فقیر نهاده است. استیگلیتز که در این خصوص کتاب تازهای را هم با نام «مردم، منافع و قدرت / سرمایهداری پیشرفته در عصر نارضایتی» منتشر کرده به ضرس قاطع معتقد است که اگر حکومت ایالات متحده نتواند بحران پول در سیاست را که عامل اصلی تنشهای حکومتهای مشابه است حل کند، سقوط سرمایهداری رخ خواهد داد. آبهیجیت بانرجی هم در همین راستا عمل کرده اما از زاویهای دیگر. او که به همراه همسرش استر دوفلو برنده نوبل اقتصادی سال 2019 شد، بحران سرمایهداری را از نگاه دیگر مورد بررسی قرار داده که افزایش نابرابری اقتصادی در اینگونه کشورها است. موضوع جالبی که بانرجی و همسرش به بحث درباره آن میپردازند، اصرار زیادی است که سرمایهداری بر بالا بردن نرخ رشد دارد بدون آنکه شیوه خود را مورد بازنگری قرار دهد. آنها معتقد هستند که اصرار زیاد این کشورها بر بالا بردن رشد بدون آنکه به پایین نگاه کنند باعث شده که در طول 30 سال گذشته -1986 تا 2016- فقط یک درصد بالایی از ثروت بیکران بهره ببرند و مابقی طبقات سرمایههایشان را از دست بدهند. همان نکتهای که استیگلیتز به کرات در کتاب تازه خودش درباره این موضوع نوشته است. به اعتقاد بانرجی انفجار نابرابری که در اقتصادهایی که دیگر توانایی رشد را ندارند و الگوبرداری آنها از سرمایهداری که برای رشد عملا طبقه فقیر را باید زیرپا گذاشت منجر به بحران نابرابری شده، خبر بدی برای رشد اینده اقتصاد جهان است. پس زنی سیاسی در این نوع کشورها منجر به انتخاب رهبران پوپولیستی میشود که راهحلهای معجزه آساهایی را مطرح میکنند که بهندرت عمل میکند. در کشورهای ثروتمند هم پیامدهای توقف رشد به شکل دیگری خود را نشان میدهد این نشان دادن از ایجاد موانع تجاری در ایالات متحده شروع شده و به جراحی برگزیت در قلمرو پادشاهی بریتانیا فعلا ختم شده است. همه اینها ناشی از قربانی کردن فقرا برای دستیابی به رشد است که در هیبت سرمایهداری خود را نشان داده است. بنابراین بحران سرمایهداری از هر زاویهای که به آن نگاه کرده شود در قرن بیست و یکم دملهای چرکینی از آن سربرآورده که بازتاب خود را در سیاست نشان میدهد. برانکو میلانوویچ، از یک پنجره دیگری به سرمایهداری نگاه کرده است. او دو شیوه سرمایهداری را در مقابل هم قرار داده؛ سرمایهداری به سبک ایالات متحده و سرمایهداری به سبک چین. نوع اول به گفته میلانوویچ، سرمایهداری به شکل حکومت قانون و ایدئولوژی لیبرالیسم است و نوع دوم سرمایهداری دولتی. اینکه کدام یک پیش میبرند و در این نزاع برنده میشوند به این مهم بستگی دارد که با نابرابری چگونه برخورد میکنند. میلانوویچ این سوال را طرح میکند که آینده برای جوامع سرمایهداری غربی چگونه است؟ پاسخی که او میدهد این است که به سرمایهداری شایستهسالاری برمیگردد که قادر باشد به مراحل پیشرفتهتر حرکت کند، آنچه او آن را سرمایهداری مردم مینامد که در آن درآمد از فاکتورهای تولید، سرمایه و کار بهطور برابر توزیع میشود.
لازمه این کار هم این است که مالکیت سرمایه از 10 درصد فعلی جمعیت خارج شود و به سمت شغلهای با حرفه بالا و مستقل برود و برای آنکه به برابری بیشتر دست یافته شود هم کشورها باید انگیزههای مالیاتی را برای طبقه متوسط بیشتر کنند و مالیاتهای ارث را بر طبقات خیلی ثروتمند بسیار بالاتر ببندند. از نگاه میلانوویچ سرمایهداری مردم شبیه سرمایهداری دموکراتیک اجتماعی که نگران نابرابری است هست اما نوع متفاوتی را از برابری میبیند.. اما سوال اصلی واقعا این است که چرا سرمایهداری به بحران افتاده است ؟ آیا سرمایهداری با نگاه لیبرالیستی خود میتواند الگویی مناسب برای اقتصاد کشورها باشد؟ تجربه تاریخی نشان میدهد که خیر، رویکرد کشورهایی که به توسعه افتادهاند و از مدار آن گذشتهاند نشان داده که هر کدام راه خود را با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی خود برگزیدهاند. برای همین است که یک دورهای توسعه ژاپنی مطرح بود و اکنون توسعه چینی یا زمانی توسعه، کره جنوبی مد نظر بود یا زمانی توسعه مالزی. هر کدام از این کشورها روشهایی برگزیده بودند که به شرایط فرهنگی و اجتماعی خودشان تطبیق یابد. آنها نعل به نعل سرمایهداری لیبرالیستی نرفتهاند لذا با بحرانهایی که سرمایهداری غربی با آن مواجه شد برخورد نکردند و اما آن کشورهایی که تقلید کردند با بحران روبرو شدهاند. این همان درسی است که باید از آن آموخت. از رفتار اقتصادی هر کشوری نمیتوان تقلید کرد.