تروری که درهای دیپلماتیک را بست

۱۳۹۸/۱۰/۱۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۱۰۶۵

منبع:  نیویورک‌تایمز|

مترجم: منصور بیطرف|

روزنامه نیویورک‌تایمز دیروز در یادداشتی از جرالدین بروکز به این موضوع پرداخت که آیا دست امریکا به خون ایرانی‌ها آلوده نیست ؟ این روزنامه‌نگار در یادداشت خود به خاطره روز رحلت امام خمینی پرداخت و نوشت که «آن روز، یک روز داغ در ماه ژوئن 30 سال پیش بود. من چادری بر سر کرده بودم و در میان ازدحام عزادارانی در مراسم تشییع آیت‌الله روح‌الله خمینی قرار گرفته بودم. همچنان‌که جمعیت هیجان‌زده به سمت محل دفن می‌رفت من را از روی پاهایم بلند کردند و در انبوهی از انسان‌ها گم شدم.» بروکز در ادامه نوشت، «در آن زمان من خبرنگار حوزه خاورمیانه وال‌استریت ژورنال بودم. وظیفه من این بود که بفهمم و برای خوانندگانم توضیح دهم که چرا بزرگ‌ترین جمعیت عزادار آنچنان برای مردی گریه می‌کنند که برای امریکایی‌ها محبوب نبوده است. امروز، ‌سه دهه پس از شکست‌های دیپلماتیک، من از راه دور همان جمعیت مشابه را در ایران می‌بینم، ‌که این‌بار برای ژنرال قاسم سلیمانی عزاداری می‌کنند. من دیگر روزنامه‌نگار نیستم به همین خاطر خودم را به دیدن تلویزیون تنزل داده‌ام که مفسران آن به ما کمک نمی‌کنند که چه اتفاقی درحال وقوع است اما در عوض ما را با اطلاعات غلط گیج می‌کنند.» بروکز با اشاره به تفسیرهای غلط گزارشگران سی‌ان‌ان می‌نویسد: «‌من در حالی که سی‌ان‌ان را نگاه می‌کنم، مات و مبهوت هستم که گزارشگری می‌گوید در ماه جولای سال 1988، ناو وینسنز ایالات متحده به‌طور تصادفی پرواز 655 ایران‌ایر را که یک هواپیمای مسافربری بود را سرنگون کرده و اینکه 9 ماه بعد ژنرال سلیمانی - در پی انتقام از فرمانده ناو- در خودرویی که همسر فرمانده وینسنز، ‌کاپیتان ویلیام راجرز، آن را می‌راند بمب کار گذاشته بود. (این زن از انفجار جان سالم بدر برد.)» بروکز در ادامه می‌نویسد که “«اما اف‌بی‌آی قادر نبود که ثابت کند بمب‌گذاری خودروی راجرز کار تروریسم ایرانی بوده است؛ پرونده هنوز باز است. و حمله به پرواز 655 ایران‌ایر توسط وینسنز در هر شکل تصادفی نبود- این حمله 290 نفر را که 66 نفر آنها کودک بودند کشت.» این روزنامه‌نگار با اشاره به اینکه در سال 1988 برای تشییع این 290 غیرنظامی به ایران سفر کرده اضافه می‌کند که، «‌ اجساد آنها از آب‌های خلیج فارس گرفته شده بود از تهران که خارج می‌شدم سردبیرم به من تلفن کرد و از من خواست که پرس‌وجو کنم که آیا خود ایران هواپیما را سرنگون نکرده، ‌چون فکر می‌کرد که خیلی عجیب است که اجساد به دست آمده لباس تنشان نبوده. او پرسید که، «آیا آنها اجساد برهنه ر ا پیش از آنکه هواپیما سرنگون شود در هواپیما جا نداده بودند؟ او را به خاطر اینکه روابط علم فیزیک را نمی‌دانست می‌توان بخشید: پوشش اجساد مسافران در زمانی که هواپیما منفجر می‌شود و از آسمان به دریا سقوط می‌کند پاره و از تن آنها جدا می‌شود. همچنان‌که به سختی می‌شود او را به خاطر ناآگاهی فرهنگی بخشود.»  به نوشته بروکز، “«جهل بر آن تراژدی حاکم شده بود و هنوز هم حاکم است. در لحظه پس از سرنگونی ایران ایر 655، دروغگویی ارتش ایالات متحده به سرعت فراگیر شد: هواپیما در دالان هوایی پرواز غیرنظامی نبود. (در حالی که در دالان هوایی غیرنظامی بود.) ترانسپوندر این هواپیما روشن نبود. (در حالی که روشن بود.) این هواپیما داشت به سمت وینسنز شیرجه می‌رفت. (در حالی که نمی‌رفت.) حقیقت به‌تدریج از پس تحقیق و تفحصی که خود نیروی دریایی آغاز کرد، ‌بیرون آمد و تحقیقات بعدی روشن ساخت که این یک حرکت پرخاشگرانه بی‌پروا توسط کاپیتان وینسنز بوده است. دیوید کارلسون، ‌افسر فرماندهی ناوچه سایدز که در آن زمان در خلج فارس پهلو گرفته بود، سرنگونی هواپیمای ایرانی را منتهای وحشت یک حرکت پرخاشگرانه دانست. کاپیتان راجرز درست پیش از شلیک به آن هواپیما قایق‌های توپدار ایرانی را تحریک کرده و سپس در تعقیب آنها وارد آب‌های ایران شده بود. با این حال ایالات متحده بعدا به کاپیتان راجرز به عنوان فرمانده وقت وینسنز «به خاطر فرماندهی شایسته‌اش» مدال داد.هیچ اشاره‌ای به سرنگونی پرواز 655 هم نشد. اگر ایران یک مدال بر سینه مردی که 290 غیرنظامی امریکایی را بکشد بزند، امریکایی‌ها چه احساسی خواهند داشت؟» این روزنامه‌نگار به یک خاطره دیگر اشاره می‌کند و می‌نویسد که من در سفر دیگری که به ایران داشتم، ‌خرمشهر را دیدم، شهری که به خاطر بمباران صدام حسین به یک شهر پر از چاله و چوله تبدیل شده است. آن‌طور که سفیر وقت ایالات متحده در بغداد به من گفت در آن زمان آقای صدام حسین، «فردی بود که ما می‌توانستیم با او کار کنیم.» ما و اسراییل به‌طور مخفی او را با اطلاعاتی که چگونه با موشک‌هایش هدف‌ها را بزند تامین می‌کردیم. در آنجا هم خون غیرنظامی‌های ایرانی‌ها روی دست ما بود. من با دیدن آن تخریب‌ها می‌توانم بفهمم چرا ایران به دنبال ساختن ظرفیت‌های موشکی خود است. اگر ما هم در آن موقعیت باشیم این کار را می‌کنیم. حامیان اسراییل غالبا خاطرنشان می‌سازند که خشونتگری نظامی اسراییل را می‌توان بخشید زیرا در کنار یک «همسایه بد» زندگی می‌کند و درست هم است. اما ما ایران را به عنوان کشوری که در عراق دخالت می‌کند می‌شناسیم و فراموش می‌کنیم و به این حقیقت بی‌توجه هستیم که عراق هم نه در مدت زمان زیادی قبل یک تهدید برای ایران بود که ایالات متحده به او کمک می‌کرد.

به نوشته بروکز، «‌آن‌طور که به ما گفته شده ژنرال سلیمانی، امریکایی‌ها را کشت و نقشه داشت که امریکایی‌های بیشتری هم بکشد. او یک فرمانده نظامی بود. فرماندهان نظامی برای کشتن دشمنانشان نقشه دارند و ایالات متحده دشمن ایران است، ‌در خصوص توافقنامه هسته‌ای دبه می‌کند و اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده و غیرنظامیانی را به فقر کشانده است.

چهل سال زمان زیادی برای ایالات متحده است که در یک کشور حضور دیپلماتیک ندارد و ایران متهم به سخت‌تر کردن این روابط است. اما ترور ناجوانمردانه ژنرال سلیمانی درهای دیپلماتیک را برای چندین دهه بیشتر بست.»