کاهش نرخ بیکاری تحت تاثیر بیانگیزگی جوانان برای یافتن شغل
گروه اقتصاد کلان|
یک کارشناس اقتصادی در رابطه با نرخ بیکاری پاییز 98 میگوید وقتی آمار تعداد بیکاران را در کنار افزایش جمعیت فعال قرار میدهیم انتظار بر این است که حداقل جمعیت فعال کشور اندازه افزایش جمعیت در سن کار افزایش پیدا کند در صورتی که به جمعیت در سن کار حدودا 367 هزار نفر اضافه شده است در حالی که جمعیت فعال در کشور به همان میزان افزایش پیدا نکرده است. به عبارتی دیگر افرادی که به سن کار رسیدهاند و باید متقاضی شغل باشند تنها 147 هزار نفر هستند و این به این معناست که حدود 520 هزار نفر وجود دارند که علی رغم اینکه به سن کار رسیدهاند تقاضای شغلی ندارند یا از بازار کار خارج شدهاند.
در تحلیل نرخ بیکاری هم باید گفت که اگر این 520 هزار نفر که عمدتا زن هم هستند از بازار کار خارج نمیشدند یا تقاضای شغل میکردند دیگر نرخ بیکاری ما برای پاییز 10.6 درصد نمیشد بلکه چون این 520 هزار نفر به تعداد بیکاران در کشور اضافه میشدند نرخ بیکاری در پاییز 98 حدود 12.2 درصد بود. یعنی نه تنها نرخ بیکاری ما نسبت به فصل مشابه سال قبل کاهش پیدا نمیکرد بلکه حدود 0.4 درصد هم افزایش پیدا میکرد.
به گزارش «تعادل» در روزهای گذشته آمار بیکاری در پاییز 98 از سوی مرکز آمار ایران منتشر شد و مطابق با آمار منتشر شده نرخ بیکاری در پاییز 98 نسبت به فصل مشابه سال گذشته 1.2 درصد کاهش پیدا کرده است. این آمار علی الظاهر مطلوب بهنظر میرسد و سیر نزولی دارد اما همانگونه که یکی از کارشناسان اقتصادی میگوید نرخ بیکاری در پاییز باید حدود 0.4 درصد افزایش پیدا میکرد. اینکه چرا و چگونه؟ «تعادل» در گفتوگو با محمدرضا عبداللهی به این موضوع پرداخته است که در ادامه به صورت مشروح میخوانیم:
همانگونه که آمار منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران نشان میدهد نرخ بیکاری در پاییز 1.2 درصد کاهش پیدا کرده است در صورتی که جداول مرکز پژوهشها گویای رشد بیکاری منفی 9.5 درصدی در سال جاری است، تحلیل شما چیست؟
اتفاقاتی که در حوزه بازار کار در حال رخ دادن است شاید تنها با دیدن نرخ بیکاری قابل وصف نباشد در واقع نگاه به آمارهای بازار کار تنها میتواند به ما یک دید جامع نسبت به وضعیت کار بدهد. وقتی که جمعیت 15 ساله و بیشتر را در پاییز 97 و 98 مقایسه میکنیم خواهیم دید که در پاییز 98 نسبت به فصل مشابه سال قبل حدود 667 هزار نفر به جمعیت در سن کار کشور اضافه شده است که تقریبا نصف آن مرد و نیمی دیگر زن بودهاند. از سوی دیگر طی پاییز امسال نسبت به پاییز سال قبل به جمعیت فعال کشور نیز 147 هزار نفر افزوده شدهاند که در تفکیک 147 هزار نفر باید گفت 200 هزار نفر به تعداد مردان متقاضی شغل نسبت به پاییز سال قبل اضافه شده و از تعداد زنانی که تقاضای شغل دارند نیز 55 هزار نفر کم شده است. این آمار از چه منظری حائز اهمیت است؟ واقعیت این است اگر نرخ مشارکت کشور متناسب با جمعیت در سن کار ما افزایش پیدا نکند میتواند نکتهای در رابطه با اینکه افراد به دلایلی وارد بازار کار نمیشوند یا به دلایلی از بازار کار خارج میشوند باشد.
وقتی که مجموع آنها را با عدد نرخ بیکاری محاسبه میکنیم و با آن صحت سنجی میکنیم میبینیم که نرخ بیکاری کشور از عدد 11.8 پاییز 97 به 10.6 پاییز 98 کاهش پیدا کرده است. این یک روند کاهشی است و در ظاهر به نظر میرسد در بازار کار اتفاقات خوبی افتاده است به خصوص اینکه این آمارها نشان میدهد تعداد بیکاران حدود 324 هزار نفر کاهش پیدا کرده است اما وقتی آمار تعداد بیکاران را در کنار افزایش جمعیت فعال قرار میدهیم وضعیت فرق میکند.
یعنی بیکاری ناشی از کاهش مشارکت اقتصادی است؟
انتظار بر این بود که حداقل جمعیت فعال کشور به اندازه افزایش جمعیت در سن کار افزایش پیدا کند. اما آمارهای بیکاری پاییز نشان میدهد در صورتی که به جمعیت در سن کار حدودا 367 هزار نفر اضافه شده اما جمعیت فعال در کشور که حداقل باید به همان میزان افزایش پیدا کند، چنین افزایشی نداشتهاند. یعنی افرادی که به سن کار رسیدند و باید متقاضی شغل هم شده باشند تنها 147 هزار نفر بودند و به این معناست که حدود 520 هزار نفر وجود دارند که علی رغم اینکه به سن کار رسیدهاند تقاضای شغلی نکردهاند یا از بازار کار خارج شدهاند.
اگر به تعداد جمعیت فعال هم به تناسبی که گفته شد، اضافه میشد، نرخ بیکاری چه تغییری میکرد؟
این وضعیت برای بیکاری هم این معنا را دارد که اگر این 520 هزار نفر که عمدتا زن هم هستند از بازار کار خارج نمیشدند یا تقاضای شغل میکردند دیگر نرخ بیکاری ما برای پاییز 10.6 درصد نمیشد بلکه چون این 520 هزار نفر به تعداد بیکاران در کشور اضافه میشدند نرخ بیکاری در پاییز 98 حدود 12.2 درصد بود. یعنی نه تنها نرخ بیکاری ما نسبت به فصل مشابه سال قبل کاهش پیدا نمیکرد بلکه حدود 0.4 درصد هم افزایش پیدا میکرد.
چرا افراد با وجود اینکه باید متقاضی شغل باشند اما تقاضای شغل ندارند و از بازار کار خارج شدند؟
عمدتا این موضوع به علت دلسردی از یافتن شغل اتفاق میافتد به خصوص این مساله در آمارهای پاییز 98 به وضوح دیده میشود. کمااینکه جمعیت در سن کار زنان طی پاییز 98 نسبت به سال قبل 350 هزار نفر اضافه شده است. یعنی حداقل این بوده که باید 350 هزار نفر به تعداد زنانی که متقاضی شغل هستند اضافه میشد. اما در پاییز 98 نه تنها این اتفاق رخ نداده بلکه حدود 55 هزار نفر از جمعیت قبلی فعال که از طیف زنان هم بودند کم شده است. یعنی 350 هزار زن قرار بوده به بازار کار اضافه شود که نشدهاند. از زنانی که در بازار کار وجود داشته 55 هزار نفر کم شده حدود 405 هزار نفر هم از زنان احتمالا به علت دلسرد شدن از یافتن شغل یا موارد دیگر از بازار کار خارج شدهاند که مهمترین دلیل توضیحدهنده کاهش نرخ بیکاری در پاییز 98 همین موضوع است. به عبارتی روشنتر عمدتا زنانی که به سن کار رسیدند یا در بازار کار تقاضای شغل داشتند و کاری متناسب با آنچه مدنظر داشتند نیافتند و تا فصل قبل خود را به عنوان بیکار لحاظ میکردند این فصل دیگر دنبال کار نرفتند و شغلی را مطالبه نکردند. این باعث شده که علی رغم اینکه نرخ بیکاری کاهش پیدا کرده اما بقیه شاخصهای بازار کار نشان میدهد که وضعیت بازار کار به این شکلی که نرخ بیکاری وضعیت را مطلوب نشان میدهد لزوما مطلوب نیست یا خیل زیادی از قشر زنان هستند که به دلیل نیافتن شغل متناسب از بازار کار خارج شدند.
دولت میگوید با سرمایهگذاری اشتغال ایجاد کرده است در صورتی که آمار نشان میدهد تغییر اساسی در این حوزه رخ نداده است. نظر شما چیست؟
در رابطه با ایجاد اشتغال عمدهترین حالتی که وجود داشته این است که در پاییز 98 نسبت به فصل مشابه سال قبل به تعداد شاغلین 472 هزار نفر افزوده شده که از این تعداد 476 هزار نفر به تعداد شاغلین مرد اضافه شده و حدود 4 هزار نفر از شاغلین زن نیز کاهش پیدا کرده است. اگر به تعداد شاغلین با تفکیک بخشها نگاه کنیم عمدهترین بخشی که این تعداد افزایش شاغلین در آن رخ داده بخش خدمات است که از آن 472 هزار شغل 248 هزار شغل در بخش خدمات ایجاد شده است که طیف وسیعی از مردان را در برمیگیرد. بخش خدمات هم عمدتا بیشتر مربوط به حمل و نقل، عمدهفروشی و خرده فروشی یا به بیان سادهتر بخشهایی است که مولد و ناشی از سرمایهگذاری و سیاستهای اشتغالزایی نیست. این بخشها شامل مشاغلی نسبتا کم کیفیت با درآمدها و تخصصهای پایین است. مثلا افرادی را در بر میگیرد که ذیل تاکسیهای اینترنتی کار میکنند یا در سوپرمارکتها و خردهفروشی و عمدهفروشیها مشغول به کار هستند. این مشاغل به مهارت چندانی نیازمند نیست و در عین حال مشاغل با کیفیتی هم نیست. به نظر میرسد که مشاغل ایجاد شده در پاییز 98 از این دسته مشاغل محسوب میشوند که لزوما از سیاست اشتغالزایی دولت به دست نیامده است. بنابراین در ارزیابی سیاستهای دولت عمدتا میتوان گفت به احتمال زیاد هر چند که قانون اشتغال روستایی در دست اجراست و شاید این قانون توانسته باشد در بخشهایی شغل ایجاد کند که ان هم به این علت بوده که عملکرد قانون دقیقا به تثبیت بیمهشدگان ارایه نشده بنابراین نمیتوان اظهارنظر دقیقی کرد ولی در بحث شهری حداقل میبینیم که اتفاق چشمگیری مبنی بر اینکه سیاست اشتغالزایی خاصی توسط دولت اجرا شود و منجر به افزایش 476 هزار نفری تعداد شاغلین شود وجود ندارد بنابراین نمیتوان نسبت به سیاستهای دولت ارزیابی مثبتی داشت.
یکسری از کارشناسان میگویند لزوما رشد بیکاری و اشتغال با هم رابطهای ندارند نظر شما چیست؟
اگر مقصود این است تعداد شاغلین و تعداد بیکاران همزمان میتواند افزایش پیدا کند باید گفت بله هردوی آنها تابع چیز دیگری است. اگر بخواهیم جمعیت را در بازار کار به دو دسته جمعیت در سن کار و جمعیتی که در سن کار نیستند تقسیم کنیم که در محاسبات مرکز آمار ایران جمعیت در سن کار حدود جمعیت 15 سال و بیشتر لحاظ میشود و تعداد آنها نیز در پاییز 97 حدود 61 میلیون و 700 هزار نفر است باید گفت بخشی از آنها تقاضای شغل دارند و بخشی از آنها متقاضی شغل نیستند. اگر این افراد تقاضای شغل داشته باشند عدهای میتوانند شاغل شوند که تعداد شاغلان افزایش پیدا کند و عدهای هم به تعداد بیکاران افزوده شود یعنی همزمان هم به تعداد شاغلین اضافه شود و هم به تعداد بیکاران. بنابراین لزومی ندارد با افزایش تعداد شاغلین تعداد بیکاران کاهش پیدا کند بستگی دارد که جمعیت در سن کار و جمعیت فعال در کشور چه رفتاری دارند؟ مهمترین موضوع این است که آیا همه میخواهند وارد بازار کار شوند یا مانند فصول اخیر با وجود رسیدن افراد به سن کار تقاضای شغل از سوی آنان وجود نداشته باشد و جمعیت فعال در کشور به نسبت جمعیت در سن کاری که افزایش پیدا کرده، بیشتر نشود.
دولت از ابتدای بر سر کار آمدن رویکردی را برای افزایش اشتغال در دستور کار قرار داده است و آن هم ارایه برخی تسهیلات در قالب وام و.... به بنگاهها برای ایجاد اشتغال است. سوال این است که آیا وام دهی در بلندمدت منجر به اشتغال میشود؟
مسلما اینطور نیست. باید این سوال را اینگونه پاسخ داد که آیا تامین منابع مالی در راستای اشتغالزایی موثر است؟ باید گفت بله ولی تحت شرایطی که باید حتما مورد توجه قرار گیرد. واقعیت این است که بازار کار نیاز به آسیبشناسی دقیق دارد و باید بنگاههای اقتصادی و فعالان بازار کار آسیبشناسی شوند که ببینیم چه مشکلی دارند؟ آیا معضل آنها تامین منابع مالی است یا مشکل دیگری دارند برای مثال فرض کنیم به کسی که مهارت ندارد وام پرداخت میکنیم. این فرد میخواهد چه اشتغالی ایجاد کند؟ به غیر از این است که وارد فعالیتهای سفتهبازانه میشود؟ یا وقتی شرایط اقتصاد کلان کشور شرایط ناپایداری است به صرف اینکه وامی پرداخت کنیم چگونه سرمایهگذاری صورت میگیرد و با این سرمایه چه شغلی ایجاد میشود؟ به این خاطر باید یکسری الزامات در نظر گرفته شود. یکی از مواردی که در مباحث اشتغالزایی میشود به آن اشاره کرد این است که میتوان در ادامه آن الزامات وام هم پرداخت کرد یعنی مهارت فرد افزایش پیدا کند، محیط اقتصاد کلان محیط مطلوبی شود، مجوزهای کسب و کار با مشکل روبهرو نشود و در اعطای مجوزها تسهیل صورت گرفته باشد. باید همه این موارد مهیا شود تا تامین منابع مالی با شروطی صورت بگیرد و در راستای آن اشتغال حفظ شود. اما اینکه فکر کنیم با اعطای وام میتوان اشتغال ایجاد کرد مسلما بزرگترین اشتباهی است که در این سالها تکرار کردیم.