بر مدار آزادی و توسعه
منصور بیطرف|
سردبیر|
رابطه آزادی با توسعه اقتصادی چیست؟ آیا هر روند آزادی به توسعه اقتصادی منجر میشود؟ در واقع هر روند آزادی منجر به توسعه اقتصادی نمیشود بلکه میتواند در درون خود هرج و مرج را هم بیافریند. این موضوعی است که دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون در کتاب تازه خود به نام Narrow Corridor یا «دالان باریک» به آن میپردازند.
در واقع، اکثر کارشناسان اقتصادی و سیاسی کشور دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون را میشناسند. دومین کتابی که این دو با هم نوشتند با نام Why Nations Fail یا «چرا ملتها شکست میخورند» حدود 5 سال پیش در ایران ترجمه شد، فکر کنم نزدیک به سه ترجمه متفاوت از این کتاب در ایران منتشر شده است. دارون عجماوغلو، اقتصاددان امریکایی ترکتبار است که از سال 1993 در دانشگاه «امایتی» درس میدهد. جیمز رابینسون هم اقتصاددان بریتانیاییالاصل است که علاوه بر اقتصاد دانشمند علوم سیاسی هم است و اکنون در دانشگاه شیکاگو تدریس میکند. علاقه هر دوی اینها که اخیرا کتابی با نام Narrow Corridor یا «دالان باریک» منتشر کردهاند، تجربه امر سیاسی در اقتصاد است. در کتاب اول «چرا ملتها شکست میخورند» آنها به این موضوع پرداختهاند که دلایل توسعه اقتصادی کشورهایی مانند ایالات متحده امریکا یا بریتانیا یا جالبتر از این دو کشور آفریقایی بوتسوانا، چیست؟ لبّ کلام آن کتاب وجود یا خلق نهادهای سیاسی است که باعث میشود اندیشهها و خلاقیتهای مردم و نخبگان در آن پرورده و پخته شود. بهتر است در اینجا اشارهای به تاریخچه ایالات متحده بکنم که از این کتاب برداشت شده است. در قرن پانزدهم که اسپانیاییها پا به قاره امریکا گذاشتند آنها به فتح امریکای جنوبی پرداختند و جالب آنکه تمدنهای بومیهای امریکا مانند «مایا»ها در امریکای جنوبی بود نه شمالی؛ چرا؟ به این خاطر که در امریکای شمالی به خاطر آب و هوای سرد آن و نیز نامرغوب بودن خاک آن برای کشت و کشاورزی، تقریبا کسی توان زندگی در آنجا را نداشت. هنوز که هنوز است خاک امریکای جنوبی برای کشت مناسبتر از خاک امریکای شمالی است، اما پس از چهار صد سال میبینیم که هنوز کشورهای امریکای جنوبی در گیر توسعهیافتگی هستند و فساد سیاسی و اقتصادی در آنجا مانع رشد و توسعه میشود و جالب آنکه مواد غذایی مورد نیاز آنها به رغم مناسب بودن خاک آنها از ایالات متحده به آنجا صادر میشود. زیرا نهادهایی که در امریکای شمالی شکل گرفت باعث شد که علوم و توسعه سیاسی در آنجا رونق بگیرد و خلاقیتهای مردم هم پرورده شود و از یک خاک نامرغوب برای کشت طبیعی بتوانند محصولات کشاورزی و دامی را تولید کنند که نهتنها جمعیت خودشان را تغذیه کنند بلکه صادرات هم داشته باشند. اما آیا این میتواند تنها دلیل توسعهیافتگی، رفاه و رونق باشد؟ این موضوعی است که این دو دانشمند در کتاب اخیر خود که «دالان باریک» نام دارد به آن پرداختهاند. در این کتاب یک چالش بحثبرانگیزی وجود دارد؟ چرا برخی کشورها توانستهاند در آزادی موفق شوند؟ چرا برخی نتوانستهاند؟ چرا برخی کشورها که برای آزادی قیام کرده بودند به دام استبداد اقتادند و برخی دیگر به دام هرج و مرج و چندپارگی مثل لیبی؟ عجماوغلو و رابینسون در این کتاب به همین موضوع میپردازند و با استفاده از تجربیات تاریخی جهان بحث میکنند که میان استبداد و هرج و مرج و آزادی، دالان باریکی وجود دارد که انحراف از این دالان میتواند یا به استبداد منجر شود یا هرج و مرج. آنها با استناد به لویاتان «توماس هابز» اظهار میدارند که در دو طرف دالان باریک دو چیز وجود دارد: یک طرف لویاتان استبدادی و طرف دیگر نبود لویاتان است. در درون این دالان فیالواقع لویاتان مهار شده وجود دارد که آزادی و توسعه را به بار میآورد.
به اعتقاد آنها اگر یک حکومت توانایی این را نداشته باشد که از ظرفیتهایش برای اعمال قانون و حل چالشها و تنظیم مقررات اقتصادی و سیاسی استفاده کند - که این هم به نوبه خود به خلق نهادها برمیگردد - کشور دچار هرج و مرج است و اگر همین حکومت از ظرفیتهایش برای اعمال قانون بیش از اندازه استفاده کند به استبداد منجر میشود. تعیین این اندازه به نظارت مردم و نخبگان آن برمیگردد. در واقع استبداد از ناتوانی مردم در اثرگذاری بر سیاستها و کنشها برمیخیزد. کتاب دالان باریک، را میتوان کتابی در تشریح دلایل شکست توسعهیافتگی در بسیاری از کشورهای جهان سوم و خاورمیانه تلقی کرد. شکست در توسعهیافتگی تنها به خاطر یک حکومت استبدادی نیست، این شکست میتواند دلایل بسیاری داشته باشد که استبداد فقط یک دلیل آن است. هنجارهایی که بر رفتار و تفکر مردم حاکم است یکی از این دلایل میتواند باشد که نمیگذارد قوانین خوب و خرق عادت شکل گیرد که اتفاقا در این کتاب به برخی از تجربیات تاریخی در این زمینه پرداخته شده است.
یکی از روندهای توسعهیافتگی کنار گذاشتن عادات و هنجارهای ناپسند گذشته است. موضوعی که بسیاری از دانشمندان رفتارشناس بر آن تاکید زیادی میکنند. در اصل، در یک جامعه مردم همان رفتاری را در پیش میگیرند که باعث توسعه نشده است و باعث میشود که توسعهیافتگی در همه امور به تعویق بیفتد. کتاب تازه دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون این موضوع را به خوبی تشریح میکنند که توسعهنیافتگی تنها نمیتواند از باب نبود نهادها باشد بلکه میتواند از رفتارهای مردم هم باشد.